جهت سهولت دسترسي كاربران، هر بیست مطلب مرتبط در يك صفحه ذخيره خواهند شد. براي ديدن صد و هشتاد نظر قبلي به لينك پايين صفحه مراجعه فرماييد.
========================================
200
آواز پر ققنوس: In My Little Autumn The Trees Had Only One Leaf
http://darjostojooyesaye.blogfa.com/post-211.aspx
ناشناس-مهر90
بعد اینهمه رفتن و آمدن سالها٬ رفتن و آمدن آدمها٬ بردن و آوردن آدمها و حتی تر رفتن و آمدن و آوردن و بردن های خودم این بار احساسی داشتم شبیه احساس رضا امیرخانی در جانستان کابلستان اش به گاه بازگشت از افغانستان٬ با حس غریب جاماندگی پاره ای از روح٬ جایی آنسوترک مرزها! ...
========================================
199
نشریه پگاه حوزه: اندر حکایت یاغی جوان
http://www.daftarmags.ir/Journal/Text/Pegah/Article/index.aspx?JournalNumber=304&ArticleNumber=28201
سعید فتوحی-تیر90
قدر متيقن اين است كه رضا اميرخانى نويسنده اى است كه ديگر نمى توان ناديده اش گرفت، او به درخشش رسيده است ، مى توان با او رفاقت كرد ياعداوت ، اما انكار نه ! و اين توفيق توفيق كمى نيست در روزگار جوانمرگى نويسندگانى كه نيامده برباد مى روند و از ياد مى روند.
این متن عینا در سایت ارمیا منتشر شده است.
========================================
198
روزنامه فرهیختگان: سفر به هزینه نهاد خانواده
http://www.farheekhtegan.ir/content/view/30887/64/
اسد امرایی-مهر90
«جانستان كابلستان» حاصل سفر رضا امیرخانی به افغانستان است، در سال ۱۳۸۸. كتابی خواندنی در قالب سفرنامه است. اما خیلی هم باور نكنید كه سفرنامه باشد، لابهلای سطور حرفهایی جدیتر از خاطرات هست. آن هم برای ما كه اساساً در فرهنگ اعتراف بزرگ نشدهایم. ناشر كتاب افق است و یادم میآید در نمایشگاه علاقهمندان كتاب با چه اشتیاقی دنبال امیرخانی میگشتند. كتاب با مور و تیمور آغاز میشود. یك شوخی هم بكنم یكی از دوستان من گربهای دارد به اسم تیمور كه لنگ نیست، اما كور است. مشهوراتِ هرات، متواتراتِ هرات و تحریراتِ هرات پیرامون شهر هرات نوشته شده است. «تابلوی بزرگی زده بودند روی ساختمانی قدیمی و وسیع با دیوارهای آجری كه كنسولگری جمهوری اسلامی ایران. ذوق میكنیم كه بعد از چند روز نمادی از كشورمان میبینیم...
- ممكن است با جناب كنسول صحبت كنم... من رضا امیرخانی هستم، نویسنده. در دانشگاه هرات سخنرانی داشتم و حالا قرار است به دانشگاه بلخ بروم. میخواستم از جناب كنسول بپرسم كه آیا میتوانند در مورد اقامت ۴۰ ساعته خانوادهام در این شهر غریب، به من كمك كنند؟
- صحبت با دفتر جناب كنسول كه مقدور نیست. اما اجازه بدهید با نفری صحبت كنید كه معاون كنسول است و امور فرهنگی هم به ایشان مربوط میشود...
تلفن زنگ میخورد...
- جناب آقای امیرخانی! متاسفانه ما از صحبت شما در دانشگاه بیاطلاع بودهایم. شما از طرف وزارت ارشاد به این سفر آمدهاید؟
- خیر...
- یعنی هزینه سفرتان را كدام نهاد تقبل كرده است؟
- نهاد خانواده!
دوتایی میخندیم. میگوید: پس شرمنده... ما كاری از دستمان بر نمیآید!
خندهام میگیرد. یعنی اگر پول سفر مرا بیتالمال میداد، كاری از دستشان برمیآمد! بعد میگویم: دوست عزیز! من هم یك هموطن شما هستم، كه برای كاری به هرات آمدهام، گیریم اصلاً ارتباطی هم نداشته باشم با هیچجا، حالا ۴۰ ساعت میخواهم خانواده را تنها بگذارم. از شما راهنمایی میخواهم حتی حاضر نیستید مرا به دفترتان دعوت كنید!
كاری از دست ما بر نمیآید... همان هتلی كه هستید، حتی خوب است دیگر... هتل تجارت و نظری هم خیلی خوب است... انشاءالله مشكلی پیش نمیآید... خداحافظ!»
========================================
197
قطعه 26: کویرنویسیها
http://www.ghadiany.ir/?p=9186
حسین قدیانی-مهر90
اگر هم مثل ما چند شتری را سر راه دیدی، مسخره بازی در نیاور و خوب نگاه کن. خدا در کتاب الله گفته؛ به شتر نگاه کنید که چگونه آفریدمش. در این منطقه، همین طور شتری است که می بارد از در و دیوار. بگذریم که خیلی از این شترها اصلش افغانی اند. رضا امیرخانی بود، می گفت: جوانمرد مردمانی هستند این شتران!! البته، آقا رضای گل و گلاب، نه مثل من، بلکه جدا می نوشت!!
========================================
196
زندگی در ساعت 25: جانستان
http://saat-25.blogfa.com/post-122.aspx
بنده خدا-مهر90
اولین بار همسرم آثار رضا امیرخانی رو بهم معرفی کرد. با "جانستان کابلستان" که در واقع یک سفرنامه است (روایت سفر خانوادگی امیرخانی به همراه همسفر اول و لی جی به افغانستان است)، شروع شد. عنوانش برام جالب اومد. کاملا مطالب رو حس میکردم چون قبلا آشنایی ضمنی با فرهنگ افغانستان داشتم، البته رمان "بادبادک باز" نوشته خالد حسینی تاثیر زیادی روی تصوراتم از افغانستان داشت.
برای کسانی که قصد سفر(به هر دلیلی) به این دیار غریب رو دارند مناسبه. به قول امیرخانی: جوان مرد مردمی هستند، مردم این دیار.
در پشت جد این کتاب از زبان امیرخانی اومده:
هر بار وقتی از سفری به ایران بر میگردم، دوست دارم سر فرو بیافکنم و بر خاک سرزمینم بوسه ای بیافشانم. این اولین بار بود که چنین حسی نداشتم. برعکس پاره ای از تن م را جا گذاشته بودم پشت خطوط مرزی، خطوط بی راه و بی روح مرزی. خطوط ((امید این بریتانیای کبیر))!پاره ای از نگاه من، مانده بود در نگاه دختر هشت ماهه ... بلاکش هندوکش ...
در این کتاب امیر خانی گریزی هم به مسائل بعد از انتخابات ۸۸ داشته است.
نظر محمد کاظم کاظمی شاعر و نویسنده افغانستانی درب رابطه با این اثر رضا امیرخانی
در حال حاضر هم با تمام مشغله کاری و درسی، "نفحات نفت" ایشون رو در دست مطالعه دارم که در آینده از اثر هم براتون خواهم گفت.
========================================
195
مه: سفری علیه فراموشی
http://hoomayun.blogfa.com/post-304.aspx
حسن همایون-مهر90
نتایج انتخابات دهمین دوره ی ریاست جمهوری ایران واکنش متفاوتی را نسبت به دیگر رقابت های انتخاباتی بعد از انقلاب در پی داشت، رضا امیرخانی به هوایی که اتفاقهای رخ داده را فراموش کند ناگهان همراه همسر و فرزندش قصد سفر میکند، برود جایی که کسانی نباشند تا از او موضع بخواهند برای اینکه معتقد است کارش «سیاست» نیست نویسنده است.همین میشود که زمینی مشهد را به مقصد هرات ترک میکند روزهای سفر به افغانستان روایتی دارد که در کتاب «جانستان کابلستان» آمده است.خوش نداشت در یارگیریهای بعد از انتخابات که شدیدتر از قبل انتخابات شده بود حرفی له یا علیه کسی بزند؛ از سویی جریانی که اصلا سکوت را در آن هنگامه تاب نمیآورد، مدام از او می خواهند حرفی بزند اما او لام تا کام موضعی نمیگیرد خلاف جریانی که او را از خویش میپندارد رفتار میکند زیرا این نویسنده «فرهنگ» را بالا دست «سیاست » میداند.
این مطلب عینا در سایت ارمیا کار شده است.
========================================
194
سه الف: جوانمرد نویسندهای است این رضا امیرخانی
http://3ealef.blogfa.com/post-306.aspx
مجدالدین معلمی-مهر90
...بزرگ ترین ضعف امیرخانی آنجاست که می خواهد چهره ای همه فن حریف و جامع الاطلاعات جلوه کند فلذا در مورد هر چیز و هر کس و هر واقعه و پدیده و هر حوزه ای بی پروا اظهار نظر می کند. این خصلت، او را به روشنفکرانی که از سر شکم سیری یا برای جذب همه ی اقشار جامعه دایم غرغر می کنند نزدیک کرده است. اظهار نظر او در خصوص مقایسه ی انتخابات ایران، افغانستان، عراق و لبنان بسیار خام، عوامانه و گاه بی انصافانه است. امیرخانی فتنه ی 88 را جنگ احمدی نژاد-موسوی فرض می کند و در این دعوا! می خواهد وسط بماند. او با دادن اطلاعات و تحلیل های غلط و چشم پوشی از نحوه ی دخالت عامل خارجی در کشور های مورد مقایسه به بیراهه می رود. در این مورد ناجوانمرد نویسنده ای است این رضا امیرخانی!...
...نسبت سایر آثار او حرکت رو به جلویی محسوب نمی شود.
این مطلب عینا در سایت ارمیا کار شده است.
همچنین در:
پایگاه مجازی جامعه اسلامی دانشجویان دانشگاه صنعتی قم:مصاحبه جاد صنعتی قم با مجد الدین معلمی
http://jadqut.persianblog.ir/post/23
...-مهر90
به عنون آخرین سوال ، اولین جمله ای که با شنیدن این کلمات به ذهن تان می رسد را بفرمایید.
- رضا امیرخانی : جسور ، خلاق ، پرحرف
========================================
193
خبرگزاری فارس: سفرنامه افغانستان یا واژهنامه لهجه شیرین افغانی؟
http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13900703000475
...-مهر90
خبرگزاری فارس: رضا امیرخانی در سفری پیشبینی نشده از شهرهای هرات، کابل و مزارشریف افغانستان دیدن میکند، اما بیش از آنکه خواننده از مطالعه این سفرنامه لذت ببرد، رفت و برگشتهای او در تاریخ و معنایابی واژهها از سوی نویسنده مجذوبش میکند.
«جانستان کابلستان» همزمان با بیست و چهارمین نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران عرضه شد و چون نوشتههای قبلی رضا امیرخانی با عناوینی چون «من او»، «ارمیا»، «داستان سیستان»، «از به»، «نشت نشا» و این آخری، «بیوتن» مورد استقبال کتابخوانان و دوستداران ادبیات داستانی قرار گرفته بود، «جانستان کابلستان» هم خیلی زود جای خودش را بین خریداران کتاب باز کرد. حتی بازدیدکنندگان از نمایشگاه کتاب برای آنکه یک نسخه از کتاب را بخرند، در صف ایستادند که این قضیه، در نوع خود جالب و در ایران کمنظیر بود.
اینکه جانستان کابلستان چه بود و چرا باید به عنوان یکی از خواندنیهای پرفروش معرفی میشد، سئوالی بود که خیلی ذهن دیگران را درگیر نمیکرد. نویسنده نسبتاً جوان ایرانی با هفت ـ هشت کتاب پرفروش، هرچه نوشته بود، قابل ابتیاع بود. امیرخانی حتماً تلاش کرده بود تا برای امضای خود روی جلد کتاب، ارزش قائل شود و کتابی شایسته مخاطبانش بنویسد؛ وگرنه صرف موضوع انتخاب شده، یعنی سفرنامه نوشتن از افغانستان، شاید اینقدر جذاب و پراهمیت نبود و اگر کس دیگری غیر از امیرخانی همین سفرنامه را مینوشت، ممکن بود حتی روی دست ناشر بماند و چاپ اولش هم به فروش نرسد. در حالی که جانستان در مدت زمان کوتاهی (به زحمت 135 روز از انتشارش میگذرد) به چاپ ششم رسیده و 30 هزار نسخه فروخته است.
جانستان تلاش میکند تا نگاه تازهای به افغانستان در دوره جدید خود داشته باشد و برای ما که همسایه این کشور جنگزده و عقبمانده هستیم و خبری از پیشرفتهای اخیر آن نداریم، روایت روشن و راستگویانهای به نظر میرسد. امیرخانی در این کتاب، تمام دیدههایش از افغانستان، اعم از همه خوب و بدها را شرح داده، اما خودش میگوید که بدیها را گفته و گذشته و خوبیها را گفته و بر آنها تاکید کرده است.
به تعبیری «جانستان کابلستان» اثری در ستایش همسایگان ماست که با تخیل خاص نویسنده همراه شده و به وضوح پیداست که امیرخانی برای آنکه ایرانیان و افغانیان به عنوان دو ملت همکیش، همزبان و همفرهنگ و دارای زمینههای یکسان فرهنگی، همواره به دوستی دیرینه خود ادامه دهند و این مودت را پایدار سازند، تلاش جانانهای کرده است.
این سفرنامه، اما تنها بخشی از یک گذر کوتاه تاریخی است. نویسنده، زمان خیلی کوتاهی در اختیار داشته که همین زمان هم برای او قابل پیشبینی نبوده است. شاید اگر او به مطالعات بیشتری (قبل از سفر) درباره افغانستان بود، پی چیزها و کسان دیگری هم در افغانستان میگشت و رد و اثری از گمشدههای دیگری نیز در این خاک نه چندان غریبه مییافت. هرچند همینطور هم انعکاس دلپذیری از اوضاع امروز افغانستان دارد و پهنه انعکاس آن قابل قبول است. او تلاش کرده تا تأکید ویژهای روی فرهنگ، سنتها و رفتار اجتماعی مردم داشته باشد و همسانی فرهنگی و قرابت ساختارهای اجتماعی ما و افغانها را در بخشهایی از مقوله عمومی و کلی فرهنگ یادآوری کند. البته تأثیرپذیری و تا اندازهای نشستن مردمان افغان بر سر سفره تولیدات مکتوب و غیرمکتوب ما ایرانیها نیز در این سفرنامه آمده است:
«کنار چوک شهر نو، کتابفروشیهای هرات جمع هستند. سرسری دور میزنم و تورقی میکنم و تصفحی کتابها را. بیشتر کتابها، شاید بیش از هشتاد درصد کتابها چاپ ایران هستند. به طور طبیعی انتخابی مناسب طبع هراتیها. با یکی دو نفر که گپ میزنم، میفهمم سالی یکی دو بار به ایران میآیند و کتاب میگیرند و بعضی دیگر هم البته با پخشهای ایرانی قراردادهایی دارند و کتابهای جدید را برایشان پست میکنند.» (تحریرات هرات، صفحه 95)
رضا امیرخانی، مطمئناً اولین و آخرین نفری نیست که از افغانستان سفرنامه مینویسد، اما آنچه که مکتوب شود و به شکل گستردهای در دسترس قرار بگیرد، فراوان نبوده است. آماری هرچند در دست نیست که بشود به آن تکیه کرد، اما در جستوجوهای گوناگون به فضای مجازی میرسیم که پر از سفرنامههای نه چندان محکم و جامعه است. نویسندگان ایرانی این سفرنامهها را نیز معمولاً عکاسان، مستندسازان و هنرمندان فعال در حوزه آثار غیرمکتوب نوشتهاند و مابقی، معمولاً سفرنامههایی از نویسندگان مهاجر افغان به وطنشان است که یا در ایران و یا در کشورهای دیگر زیست کرده و پس از سالها به میهن بازگشتهاند. به همین دلیل است که در میان معدود آثار این حوزه، جانستان کابلستان بیشتر دیده میشود. در واقع، رضا امیرخانی به عنوان یک نویسنده بسیار باهوش میداند که پس از اقبال «داستان سیستان» اثر دیگرش در حوزه سفرنامهنویسی ـ که اخیراً به چاپ بیست و یکم رسیده است ـ میتواند مخاطبانش را با کتاب دیگری در این قالب درگیر کند و او را با خود به سرزمین جنگهای خونین ببرد.
جانستان کابلستان در کشور ما 6 چاپ و به روایت ناشر 4 چاپ در 4 ماه گذشته خورده است و میرود به چاپهای بعدی برسد. نویسنده برای این کتاب تا امروز با رسانههای گوناگونی سخن گفته و فضاهای فراوانی برای تبلیغ آن در اختیار داشته، اما پیدا نیست این کتاب به سرزمینی که دربارهاش نوشته است، میرسد یا خیر. ما ایرانیها فقط مخاطب کتاب نیستیم و شاید همانطور که امیرخانی، محله خانیآباد را در «من او» چنان با ذهن ما آشنا کرد که همه راه افتادیم و رفتیم تا مسجد قندی و آقای دریانی بقال محله را ببینیم، افغانها هم بخواهند یک بار دیگر، هرات و کابل و مزارشریفشان را به تماشا بنشینند و مناظر این سه شهر و عمارت و سرک (خیابان) خود را از چشم امیرخانی ببینند.
جانستان کابلستان را اولین بار، نشر افق در 352 صفحه رقعی و قیمت 6500 تومان منتشر کرد.
========================================
192
ب هم مثل باران: تو هم بخوان با من
http://rezvanesabz.persianblog.ir/post/388/
رضوان مرادی-مهر90
"جانستان کابلستان"، صفحه 50:
تاجر راه را کوتاه می کند. به هوای ما با لهجه ای ایرانی می گوید:
گه گاه امنیت نیست، اگر نه خوش می شد که تا مزارِ شریف هم می رفتید به زیارتِ حضرتِ علی کرّم الله وَجهَه... البته بایستی با هواپیما بروید...
راننده تأیید می کند:
ها... خاکِ مزار کَش دارد... یک بار که بروید، هر ساله می آیید برای زیارت...
«کَش دارد» را ضبط می کنم.
پ.ن.ن
از این ضبط کردن های امیرخانی خوشم می آید. این قدر که خودم هم کلمات تازه ی توی جانستان کابلستان را هی توی ذهنم تکرار می کنم بلکه یادشان بگیرم.
========================================
191
خبرآنلاین: پرفروشترینهای هفتهی پیش
http://www.khabaronline.ir/news-174782.aspx
...-مهر90
کتاب > پرفروشها - دو کتاب «رضا امیرخانی» همراه با آثاری از «حسین الهی قمشهای، اکبر هاشمی رفسنجانی، ریچارد تمپلار و حسین پناهی» در لیست پرفروشترین محصولات فرهنگی پایتخت در هفته گذشته قرار گرفتند.
به گزارش خبرآنلاین، کتاب «نشت نشا»، اثر رضا امیرخانی که نگاهی خاص به پدیده فرارمغزهاست، در صدر جدول پرفروشهای سامانه اشتراک محصولات فرهنگی؛ سام در هفته گذشته قرار گرفت.
...
تهرانیها در هفتهای که گذشت یک کتاب دیگر از رضا امیرخانی را هم بیشتر پسندیدند و خرید آن را به «سام» سفارش دادند، سفرنامه خواندنی «جانستان کابلستان» که روایتی است متفاوت از کشور همسایهمان، افغانستان، روایتی انتقادی از رفتار ما، فضای کشور افغانستان و تحولات سیاسی منطقه.
...هموطنان تهرانی برای تهیه این آثار کافیست با شماره 88453188 سامانه اشتراک محصولات فرهنگی؛ سام تماس بگیرند و آن را در محل کار یا منزل _ بدون هزینه ارسال _ دریافت کنند.
========================================
190
نوشتم نوشتی نوشت: شهریورنوشت
http://paeizekochak.blogfa.com/post-565.aspx
سیده انوشه میرمجلسی-شهریور90
در خواندنش لذتی هست که وصف ناشدنی است. «جانستان کابلستان» ِ رضا امیرخانی را میگویم. دلم را هوایی کرده برای دیدن افغانستان. تعجب نکنید! این یک حال خوش اساسی است...
========================================
189
لعل: سراپا اگر زرد و پژمردهایم
http://darbast1404.blogfa.com/post-22.aspx
ملیحه فرقانی-شهریور90
تکه ای از جانم بود که نمی شناختمش.فقط گهگاه اسمی شنیده بودم و یا خبری پراکنده و نه چندان خوب از او به دستم می رسید. تا اینکه یک سال پیش شیرمردی به نام "محمد حسین جعفریان " که زخمی عمیق بر دل و جانش داشت، آمد و مثنوی به اشک آمیخته افغانستان را برایم روایت کرد...
این دو روز که کتاب "جانستان کابلستان" رضا امیرخانی دستم بود و در کوچه های غبارگرفته هرات و بلخ و قندهار و کابل قدم می زدم، بیشتر به تاریخ مشترک هزارساله اجدادم با هموطنان فکر می کنم. به اینکه چقدر دلم می خواهد آن عمارت گوهرشاد ساخته هرات را ببینم. به اینکه چقدر بد است که ما هزارسال هموطنی را نادیده می گیریم و به دویست سالی چسبیده ایم که بیگانه خطی کشیده است میان ما. به اینکه چه نامرد مردمی هستیم ما که هموطن دیروز را غریبه امروز می دانیم و مسخره اش می کنیم و تحقیرش، بی آنکه یادمان باشد که افغانستان وطن زخم خورده ماست. مردمانش هنوز پابند جوانمردی های گذشته اند و فارغ از آسیب های جامعه مدرن، انسانیت برایشان مهم است نه... . افغان امروز افسوس امنیت همسایه غربی اش را دارد و انتظار درک متقابل دارد نه طعنه و نمکی بر زخم.
اگرچه با بعضی تحلیل های امیرخانی در کتاب موافق نیستم، اما حداقل از این جهت قابل تحسین است که او برخلاف آن ها که ادای روشنفکر بازی و معتقدین به جهان وطنی را درمی آورند، نگاهش را به سرزمینی معطوف کرده که بیش از سرمایه های مادی ( نفت و معدن و دسترسی به دریا و...) سرمایه های معنوی و انسانی دارد.
افغانستان برگی است جدا شده ریشه اش، ریشه اش ایران است. خدا نکند ایرانیان این برگ در معرض طوفان را زیر پا له کنند.
با احترام به روح شهید برهان الدین ربانی.
========================================
188
وبلاگ شخصی مهدی ابراهیمی:همسایه دیوار به دیوار(سفرنامه افغانستان -14)
http://ebrahimimahdi.mihanblog.com/post/140
مهدی ابراهیمی-شهریور90
...
56- بیشتر وقت نداشتیم و باید به جایی می رفتیم که در کتاب جانستان کابلستان آقای امیرخانی خوانده بودم.این مکان بسیار عجیب ودیدنی و البته حس کردنی جایی جز ، آرامگاه "خواجه غلطان ولی" نیست.
57- حکایت خواجه غلطان را نمی دانم چگونه بنویسم که باور کنید.آرامگاه خواجه غلطان ولی یک خانه خشتی و گلی است که در حال مخروبه شدن است.درب کوچکی دارد.قد بلندها باید سرشان را خم کنند تا بتوانند وارد شوند.یک افغانی جلوی در نشسته است به کسوت آدم بی نوا.
وقتی وارد شدم صحن حیاتی دارد که چند پله باید پائین تر برویم.سنگ سفیدی هست که باید سرتان را روی سنگ بگذارید و به توصیه ی دو برادر افغانی دراز کشیدم. دو دست را روی چشمم گذاشتم.سوره الحمدالله و قل هوالله را خواندم.یک بار خودم به اختیار خودم غلط زدم.بعد یکباره احساس کردم نیروی عجیبی من را می غلطاند.احساس می کنید در دنیا نیستید و تا وقتی اطرافیان صدایتان نزنند و به خود نیایید نمی توانید جلو غلط زدن خودتان را بگیرید.
این داستان را وقتی در کتاب آقای امیرخانی خواندم دلم خواست که این موضوع را خودم به نزدیک احساس کنم.الحمدالله توفیق شد.
می گویند اگر نیت شما خیر شما باشد ؛ راست غلط می خورید تا به دیوار می خورید و بلند می شوید.اما اگر نیت شما خیر نباشد کج غلط می خورید.من بار اول هیچ نیت نکردم و فقط خواستم ببینم واقعا راست است که خواجه شما من را می غلطاند یا خرافه است. کج غلط خوردم. خودم متوجه نشدم تا با صدای مجید و احسان به خود آمدم.زمین اینجا صاف صاف است ؛ شیب نیست که فکر کنید در یک زمین شیب غلط می خورید.
57- حکایت خواجه غلطان را تا تجربه نکنید باور نمی کنید ؛ امیدوارم خیلی زود تجربه کنید.از مشهد تا خواجه غلطان حدود 5 ساعت راه است.
...
========================================
187
روزنامهی ایران: نوای جانستان در بازار راکد کتاب
http://www.iran-newspaper.com/1390/6/28/Iran/4892/Page/20/Index.htm
مریم شهبازی-شهریور90
...رضا امیرخانی نویسنده کتاب «جــانستـــــان کــــابلستان»را میتوان ازجمله نویسنــــدگانی دانست که با خلق آثاری درخور توجه به جنگ بازار کساد نشر ومردمی که به کتاب بی مهری میکننــد رفته است و ثابت کرد که با وجود تمام مشکلات موجود بر سر انتشار و توزیع کتاب باز هم اثر خوب راه خود را پیدا خواهد کرد. ...
این مطلب عینا در سایت ارمیا کار شده است.
========================================
186
خبرگزاری اوج: جانستان کابلستان و ایرانستان
http://www.owjnews.ir/item/6262-%D8%AC%D8%A7%D9%86%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%DA%A9%D8%A7%D8%A8%D9%84%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D9%88-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86
میثم فکری-شهریور90
میثم فکری _زندگی شما/چند وقت پیش زمانی که کارگر جوان افغانی که از نظر چهره با ما ایرانی ها تفاوت چندانی نداشت، از سه طبقه یک تنه یخچال ساید بای ساید( که خود جزء اضافات زندگی مدرن ماست)، اجاق گاز و ماشین لباسشویی را بالا می برد با خودم فکر می کردم که چه کسی گفته که افغانی ها بازار کار را برای جوانان ایرانی تنگ کرده اند؟!
من جوان ایرانی در شأن خودم نمی بینم که به اندام نحیفم اجازه دهم بیشتر از قلم بردارد... چند روزی به این موضوع فکر می کردم و دلم برای جوان افغانی می سوخت که پس انسانیتمان کجا رفته که از این بندگان خدا اینقدر کار می کشیم و زبانمان هم دراز است؟! فراموش کرده بودم که خودم هم از منتقدان حضور افغانی ها بوده ام و با آنها مشکل داشته ام.
چند روزی گذشت و کتاب «جانستان کابلستان» رضا امیرخانی را خواندم. داغ دلم تازه شد. ما را از برادرانمان جدا کرده اند و خم به ابرو نمی آوریم. دل خوشیم به اینکه افغانی ها کارهای سختمان را با اجرت کم انجام می دهند. شاید من باید در هرات متولد می شدم و تو در بامیان. یا دیگری در کابل. اما امروز فقط بعضی از آنان در شهرهای ما متولد می شوند، آنهم در بدترین شرایط. ما را از ایران بزرگمان جدا کرده اند و آنان را از ما... دلم پر است و ذهنم خالی. پس زیاد ننویسم بهتر است.
فقط دو نکته:1- کتاب مذکور یعنی جانستان کابلستان را حتما بخوانید تا شاید چشمان شما هم در آخر کمی تر شود
2-حواسمان به همدیگر باشد. به خراسان، به کردستان، به سیستان و بلوچستان، به خوزستان، به آذربایجان و...دیگران به دنبال آنند که ما را از همدیگر جدا کنند و جدا می شویم اگر حواسمان نباشد. بیایید کمی «برادرتر» باشیم.
========================================
185
خبرآنلاین:اگر با هزینه شخصی به این کشور سفر میکنید، روی کنسولگری جمهوری اسلامی حساب نکنید
http://www.khabaronline.ir/news-171744.aspx
...-شهریور90
کتاب > پرفروشها - «جانستان کابلستان» حاصل سفر رضا امیرخانی به افغانستان در سال 88 و بعد از انتخابات است که در طول چهار ماه چهار بار تجدید چاپ شده است؛ کتابی خواندنی که به ظاهر سفرنامه است اما در لابهلای خطوط هر فصل، حرفهای اساسی از امروز و فردای کشورمان را آشکار و نهان، بیان کرده است.
به گزارش خبرآنلاین، «جانستان کابلستان» 352 صفحه ای رضا امیرخانی که حاصل سفر وی به افغانستان در سال 88 است و نشر افق آن را با قیمت 6500 تومان روانه بازار نشر کرده تاکنون چهار نوبت از چاپ های این کتاب به فروش رسیده است. کتابی که در پنجمین روز برپایی نمایشگاه کتاب در غرفه افق عرضه شد و ۵۵۰ نسخه از آن در همان روز و در عرض ۴۰ دقیقه به فروش رفت.
فصل افتتاحیه کتاب «مور و تیمور» نام دارد که در آن به شرحِ یک کوهپیمایی عجیب بعد از انتخابات 88 پرداخته شده است. پس از آن، فصول سفر به افغانستان، در هشت فصل تدوین شدهاند. سه فصل به نامهای «مشهوراتِ هرات»، «متواتراتِ هرات» و «تحریراتِ هرات» پیرامون شهر هرات نوشته شده است؛ شهری که نویسنده آن را معادل تیموری اصفهان صفوی دانسته است.
به گزارش خبرآنلاین، در فصل «تحریرات هرات» در بخشی که نویسنده برای گرفتن یک جای مناسب برای همسر و فرزندش به کنسولگری جمهوری اسلامی در افغانستان مراجعه میکند، نکته قابل تاملی را دریافت میکند، در بخشی از این فصل میخوانیم:
«تابلوی بزرگی زدهبودند روی ساختمانی قدیمی و وسیع با دیوارهای آجری که «کنسولگری جمهوری اسلامی ایران». ذوق میکنیم که بعد از چند روز نمادی از کشورمان میبینیم...
- ممکن است با جناب کنسول صحبت کنم...من رضا امیرخانی هستم، نویسنده. در دانشگاه هرات سخنرانی داشتم و حالا قرار است به دانشگاه بلخ بروم. میخواستم از جناب کنسول بپرسم که آیا میتوانند در مورد اقامت 40 ساعته خانوادهام در این شهر غریب، به من کمک کنند؟
- صحبت با دفتر جناب کنسول که مقدور نیست. اما اجازه بدهید با نفری صحبت کنید که معاون کنسول است و امور فرهنگی هم به ایشان مربوط میشود...
تلفن زنگ میخورد...
- جناب آقای امیرخانی! متاسفانه ما از صحبت شما در دانشگاه بیاطلاع بودهایم. شما از طرف وزارت ارشاد به این سفر آمدهاید؟
- خیر...
- یعنی هزینه سفرتان را کدام نهاد تقبل کرده است؟
- نهاد خانواده!
دو تایی میخندیم. میگوید: پس شرمنده...ما کاری از دستمان بر نمیآید!
خندهام میگیرد. یعنی اگر پول سفر مرا بیتالمال می داد، کاری از دستشان برمیآمد! بعد میگویم: دوست عزیز! من هم یک هموطن شما هستم، که برای کاری به هرات آمدهام، گیریم اصلا ارتباطی هم نداشته باشم با هیچ جا، حالا 40 ساعت میخواهم خانواده را تنها بگذارم. از شما راهنمایی میخواهم حتی حاضر نیستید مرا به دفترتان دعوت کنید!
- کاری از دست ما بر نمیآید...همان هتلی که هستید، حتی خوب است دیگر...هتل تجارت و نظری هم خیلی خوب است...انشاء الله مشکلی پیش نمیآید...خداحافظ!
از در کنسولگری بیرون میآییم و کالسکه لیجی را دوباره دو نفری از نیمپله رد میکنیم و گیج و منگ در خیابان به سمت هتل راه میرویم...راستی اگر من یک ایرانی بودم که پولم را زده بودند، یا پاسم را دزدیده بودند و مثلا بضاعتم نمیرسید که در هتل اتاق بگیرم، چه باید میکردم...
5شنبه روزی است که کنسولگری ایران مرا جواب کرد...روزی است که نفری در کنسولگری به من گفت که من فقط به سفر دولتیها کمک میکنم. باقی هموطنان را پشیزی هم حساب نمیکنم...روزی است که باید پاسخی بطلبیم از جماعتی که صدقه سر پول نفت من، پول نفت ما، مسئولیت گرفتهاند...»
بنابراین گزارش، گزارشِ تشریحی ادامه سفر نویسنده به مزار و کابل با عناوین «زائر زار و نزارِ مزار»، «بلخ...الخ»، «تقابل با کابل» و «بلاکش هندوکش» آورده شده است. بین فصول کتاب فصلی خارج از قالب سفرنامه به نام «انتخاباتیات» قرار دارد که در آن سعی شده است چهار انتخابات مهم خاورمیانه در سال 88 با یکدیگر مقایسه شوند.
در این فصل آمده است: «انتخاباتیات، جزوِ فصولِ «جانستان کابلستان» نبود. اصلا به این سفر آمده بودم برای فراموشی... اول بار که به «انتخاباتیات» به عنوانِ یک فصل، اندیشیدم، برمیگشت به چند ماهی بعد از سفرِ افغانستان؛ وقتی در چله زمستان، پشتِ میزِ پذیرشِ سفارتخانه یک کشورِ درجه سه اروپایی منتظرِ نظرِ کنسول بودم. کنسول مدتی معطلم کرد. بعد، سه صفحه پایانی پاسپورتم را جلوِ چشمم ورق زد و عذرخواهی کرد.
نفهمیدم منظورش را. پرسیدمش دلیلِ ندادنِ ویزا را. دوباره گذرنامهام را ورق زد و این بار چشمکی هم زد و گفت: شما باید متخصصِ ریاست جمهوری باشید!
متلکش را فهمیده - نفهمیده جواب ندادم. عصبانی بیرون آمدم و پاسپورت را گذاشتم توی جیب و نشستم پشتِ اتومبیلِ کرایهیی و رفتم به سمتِ اتواسترادِ جونیه، در شمالِ بیروت تا دستِ کم به کاری دیگر برسم...
در راه مدام به کنسول بد و بیراه میگفتم که به پاسپورتِ ایرانی من اشاره کرده بود و عذرخواهی کرده بود... یادِ اشارهاش به چند صفحه پایانی افتادم. با خود گفتم نکند منظوری داشته باشد. زدم بغل، کنارِ اتوبان و دوباره پاسپورت را از جیب در آوردم: صفحهی آخری، ویزای لبنان بود، قبلی، ویزای عراق و قبلتر، ویزای افغانستان... همه در فاصله چند ماه و در یک سالِ شمسی...
متخصصِ ریاستِ جمهوری؟ ایران، افغانستان، عراق، لبنان؟»
هموطنان تهرانی برای تهیه این کتاب کافیست با شماره 88453188 سامانه اشتراک محصولات فرهنگی؛ سام تماس بگیرند و کتاب را در محل کار یا منزل _ بدون هزینه ارسال _ دریافت کنند.
========================================
184
معیدلند: من از جریان انحرافی با شما صحبت می کنم
http://moeidland.blogfa.com/post-95.aspx
هری پاتر-شهریور90
گرچه در قفسهي كتاب ما منحرفها ((اميرخاني)) و ((سيدمهديشجاعي)) و ((محمدرضابايرامي)) و چند متعهد ديگر به چشم ميخورند ولي علاقهي خاصي به كتابهاي ((ممنوعه)) و ((غيرقابل چاپ)) داريم.
========================================
183
پرنیان: موتور
http://kminaei.persianblog.ir/post/63/
کامبیز مینایی-شهریور90
سالهای 78 تا 80 آموزشکدهی کشاورزی داراب (استان فارس) تدریس میکردم؛ یکی از بهترین دوران تدریسم که البته حدیث مفصلی دارد و امیدوارم در جای دیگری به آن بپردازم. خوب به خاطر دارم چند بار برخی از دانشجویان از مسئلهای شکایت داشتند: "یک افغانی (که ظاهراً فرزندش دانشجوی همانجا بود) در داراب اونقدر وضعش خوبه که با شهرداری برای ساختن کانالهای ... قرارداد بسته. او چندین کارگر زیر دستش داره و بچهاش با ماشین دانشگاه میاد و ....". این خاطره کوچک نشان دهندهی دو تفکر رایج در کشور ما دست کم در آن موقع بود: یک- عدم وجود احترام به مردم کشور همسایهمان، افغانستان دو- انتظار میرود مردم افغانی ساکن ایران، به کارهای عمدتاً کارگری مشغول باشند تا کارفرمایی.
اولین مسافرت خارج از کشورم همزمان شده بود با رمضان سال 2005 میلادی. آنسوی دنیا، استرالیا. روز عید فطر به واسطهی همسر مسلمان یکی از اساتید موسسهای که آنجا کار خود را آغاز کرده بودم به ناهاری به یاد ماندنی در فضای زیبای یکی از پارکهای شهر (کانبرا) دعوت شدیم. اغلب مسلمانان حاضر در آن جشن، ترک بودند اما از ملیتهای دیگر هم حضور داشتند. تعداد افراد حاضر در جلسه زیاد بودند و بعد از ناهار هر کس به کاری مشغول شد: عدهای فوتبال بازی میکردند، برخی میوه و شیرینی میخوردند، جمعی هم اطراف پدر و دختر ترکی که مشغول نوازندگی بودند جمع شده بودند و عدهای هم مشغول صحبت با یکدیگر بودند. من که جز گروه آخری بودم با پیشنهادی از سوی همسر آن استاد مواجه شدم و آن ملاقات با یک خانم عراقی حاضر در جلسه بود! بلافاصله جواب منفی دادم (تازه یاد گرفته بودم که آنجا لازم نیست تعارفات معمول ما ایرانیها را به جا آورد و میشود حرف را رک زد!).
در مدت یک سالی که به اتفاق همسرم در استرالیا اقامت داشتم با خانمی اهل افغانستان آشنا شدیم نامش حبیبه بود و چند سالی بود که برای گرفتن اقامت در آنجا تلاش میکرد. یکی از تکیه گاههای اصلی ما در مدت اقامت به ویژه دو سه ماه اول که با خیلی چیزها آشنا نبودیم او بود. در یکی از روزهای اول اقامت ما، بعد از اینکه به منزل ما آمده بود، وقت رفتن گفت: موتور هست اگه خواستیید جایی برید بگید. ما هم که اتوموبیل او را ندیده بودیم تا چند روزی فکر میکردیم منظورش موتورسیکلت است!
بعد از آشنایی با حبیبه خانم، فرصتی دست داد که با برخی دیگر از مردم شریف افغان آشنا شوم. اغلب آنان واقعاً بی دریغ آمادهی کمک هستند و خیلی هم به ایرانیها علاقهمند. راستش در دیار غربت، آنقدر که میشود روی کمک این مردم حساب باز کرد، امکان گرفتن کمک از هموطنان خودمان وجود ندارد. آشنایی با این انسانهای صمیمی تصور قبلیام را نسبت به افغانها تغییر داد. به نطر میرسد پیش قضاوت من نسبت به عراقیها نیز اشتباه بوده است. ای کاش در آن روز عید با آن فرد عراقی آشنا شده بودم.
از آقای رضا امیر خوانی نویسندهی خوب کشورمان که با نوشتن کتاب جانستان کابلستان مرا یاد دوستان شریف افغانیام انداخت سپاسگزارم. هر چند با برخی از نظرات آقای امیر خانی که در این کتاب آمده است موافق نیستم اما قلمش را میستایم و این نوشته به او تقدیم میشود.
========================================
182
سربدار: زیر پوست نمایش گاه بینالمللی کتاب(قسمت دوم)
http://sarbedarankavir.blogfa.com/post-50.aspx
نوری-شهریور90
يک صف هم براي کتاب
حدود 200 نفر جلو غرفه نشر افق تجمع کرده و بي صبرانه منتظر نويسنده هستند. راهرو بسته شده و هر کس رد مي شود با تعجب مي پرسد اينجا چه خبره؟ وقتي مي شنود براي آقاي نويسنده منتظرند تعجب شان بيشتر شده و به زحمت از بين جمعيت رد مي شوند. برخي حتي مي گويند ما از اصفهان آمديم فقط کتاب را بخريم و برگرديم. اين تجمع سوال برانگيز شده حتي مامور نيروي انتظامي سالن مي آيد و گير مي دهد اما وقتي مي فهمد که اينها براي کتاب صف کشيده اند و مشکلي نيست پوزخندي مي زند و مي رود. مسئولان غرفه هم اصرار داشتند که کتاب را همزمان با آمدن نويسنده مي فروشند. اعلام شده بود نويسنده ساعت 16 مي آيد اما نيم ساعتي دير کرده بود. جناب نويسنده بالاخره آمد و هجوم مشتاقان براي خريد و امضاء گرفتن از او شروع شد. هر چه از آن کتاب آورده بودند تمام شد. فردا در خبرها آمد که همان ساعت اول 550 نسخه از کتاب به فروش رفته است.
يک شنبه 18 ارديبهشت و روز پنجم نمايشگاه بود و اين جمعيت براي گرفتن تازه ترين کتاب رضا اميرخاني با عنوان "جانستان کابلستان "صف کشيده بودند. اين کتاب روايت سفر افغانستان اوست.
در ضمن نشر افق چاپ ششم "نفحات نفت" اميرخاني را هم در نمايشگاه مي فروخت که آن هم فروش خيلي خوبي داشت. اين از آن کتاب هايي است که همه بويژه حزب اللهي ها بايد آن را بخوانند.
خوشحال شدم از اين که رضا اميرخاني توانسته مخاطبان اين چنين پر و پا قرصي جذب کند و آرزو کردم که اي کاش براي همه کتاب ها و اساسا براي کتاب مانند چيزهاي ديگر صف داشتيم .
========================================
181
محمدکاظم کاظمی: جانستان کابلستان
http://mkkazemi.persianblog.ir/post/698
جناب محمدکاظم کاظمی-شهریور90
...(قسمت ابتدایی این مطلب در سایت ارمیا کار شده است.)
همین مطلب در خبرگزاری فارس
http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13900625000519
بله، «جانستان کابلستان» سفرنامهی خواندنی نویسنده نامآور امروز، رضا امیرخانی به کشور ما افغانستان است. این کتاب همین امسال توسط نشر افق منتشر شده است، در 295 صفحه با قطع رقعی و شمارگان 3000 نسخه.
چون کتاب در حوزه ادبیات داستانی قرار میگیرد و من خود را در آن حوزه صاحب صلاحیت نمیبینم، نمیتوانم در مورد جوانب فنی آن اظهار نظر کنم. این قدر میتوانم همه دوستان، به ویژه همزبانان ایرانی را، به خواندن این کتاب دعوت کنم. گفتم «همزبانان ایرانی» چون همان طور که گفتم این کتاب میتواند تا حدود خوبی اصلاحکننده تصویری باشد که متأسفانه در این سالها در رسانههای ایران از افغانستان نشان داده شده است.
نوشتن این سفرنامه البته خالی از ثمرات نیکویی هم نبود، از جمله ایجاد اشتیاق برای بسیاری از اهل هنر و ادب ایران به سفر به افغانستان. در اینجا سفرنامه جناب مهدی ابراهیمی به افغانستان را میبینید که به قول خودش با خواندن «جانستان کابلستان» به این سفر ترغیب شده است.
در همين رابطه :
. آن چه در وب راجع به جانستان کابلستان نوشتهاند(9)
. آن چه در وب راجع به جانستان کابلستان نوشتهاند(8)
. آن چه در وب راجع به جانستان کابلستان نوشتهاند(7)
. آن چه در وب راجع به جانستان کابلستان نوشتهاند(6)
. آن چه در وب راجع به جانستان کابلستان نوشتهاند(5)
. آن چه در وب راجع به جانستان کابلستان نوشتهاند(4)
. آن چه در وب راجع به جانستان کابلستان نوشتهاند(3)
. آن چه در وب راجع به جانستان کابلستان نوشتهاند(2)
. آن چه در وب راجع به جانستان کابلستان نوشتهاند(1)
|