تاريخ انتشار : ١٤:٣٤ ١١/٥/١٣٩١

آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(22) +امیرخانی زنانه می‌نویسد438+معمار باید نفس‌ش حق باشد436+این متن قرار بود داستان باشد یا منبر قیدار؟+"قیددار" قیمت‌ش گران است431+قیدارپرفروش‌ترین کتاب تیرماه اصفهان+قیدار چنگی به دل‌مان نزد423
جهت سهولت دست‌رسي كاربران، هر بیست مطلب مرتبط در يك صفحه ذخيره خواهند شد. براي ملاحظه‌ی 420 نظر قبلي به لينك‌هاي پايين صفحه مراجعه فرماييد.
=====================================
440
گاز مورچه: زندگی پهنش بهترست
http://gaz-e-moorche.mihanblog.com/post/348
یک مورچه نر-مرداد91
دیروز را هم که تماما مریض بودم، تب و در خانه و ساعتی هم تدریس سرخانه و شروع و اتمام "قیدار"
=====================================
439
یادداشت‌های حبیب الله حاجی زاده: قیدار 1
http://balad.parsiblog.com/Posts/20/%D9%82%D9%8A%D8%AF%D8%A7%D8%B1+1/
حبیب الله حاجی زاده-مرداد91
دارم کتاب «قیدار» رضا امیر خانی را می خوانم- ماه رمضان است و خیلی نمی شود کتاب خواند. شاید برتری کتاب خدا بر سایر کتاب ها این حس را به وجود می آورد . به هر حال هنوز حدود پنجاه شصت صفحه ای دیگر ازش باقی مانده. شاید هم جذابیت این اثر نسبت به سایر آثار امیر خانی کمتر است.
=====================================
438
شاید همه چیز ه:بسم الرب
http://to99.blogfa.com/post/94/42
فاطمه-مرداد91
شاید این حرفها به خاطر خواندن این رمان قیدار باشد! و شاید هم هیچ ارتباطی نداشته باشد. رضا امیرخانی چقدر زنانه می نویسد! نوشته هایش را به خاطر نمادها و عبارات و سبک جدیدی که رو کرده و تفکری که پشت حرفهایش خوابیده و خرناس می کشد، دوست دارم. عاشق آن عبارات مشهدی اش هستم. کمتر کسی متوجه تکه کلمه های مشهدی اش می شود! ولی سبک عاشقانه هایش زنانه است. روحیه زنانه دارد. خوشم نمی آید از این عشقبازی ها. علی و مهتاب، قیدار و شهلا. دیگر مثل قدیم ها که دلم برای دلتنگی هایشان می گرفت، نیستم. شاید سرسخت شده ام. شاید هم بزرگ! به قول معروف سن که بالا می رود قورباغه ابوعطا می خواند!!!
=====================================
437
دوستی: چرا امیرخانی ؟
http://tehna.blogfa.com/post/3
زکریا گرامی-مرداد91
دلیل اینکه امیرخانی برام حذاب شد مطالبی بود که در لابلای نوشته هایش به چشم می خورد از عرفان گرفته تا غرب شناسی و ....

برام دوست داشتنیه چون محضر کسی رو درک کرده که صاحب عالم بوده منظور آیت الله گلپایگانیه و منظور از صاحب عالم بودن یعنی در دنیایی زندگی می کنه که آرامش محضه و سکنی گزیده است و مرتبط با عالم معنی.

صاحب دله خیلی حرفه صاحب عالم بودن . اونقدر مهمه که بدونی مثلا اگر با چنین آدمی فقط بنشینی چای بخوری بدون اینکه خودت متوجه بشی برداشت های عمیقی از توحید و ولایت را به قلبت سرازیر می کنه که فهمیدنشون شاید سال ها طول بکشه.

(اگر بیش تر دوست دارید از عالم انسان دینی مطلع بشید این جزوه را از استاد اصغر طاهرزاده بخونید

http://almizan.lobolmizan.ir/index.php?option=com_content&view=article&id=261:1389-09-25-12-23-39&catid=49:1389-05-08-05-33-32&Itemid=97)

اگر بگم بعضی از کتابهاشو در کم تر از 24 ساعت خوندم نعجب نکنید چون عاشق مطالعه هستم و مطالب رضا و سبک نگارشش جذاب

هز کدوم از جانستان کابلستان و بیوتن را در کم تر از 24 ساعت خوندم.

سرلوحه ها و نفحات نفت رو مطالعه کردم و یادداشت برداشتم و دوست دارم گاهی بعضی از مطالبشو این جا درج کنم به امید خدا

=====================================
436
معمار فردا: معمار باید نفسش حق باشد...
http://www.mlarchitect.blogfa.com/post-154.aspx
مصطفی لطفی-مرداد91
راپید 0.2 نوک فلزی فبرکستل با قاب قهوه ای

هنوز دبیرستانی حساب می شدیم، فرق معلم با استاد را نمی فهمیدم، خدایی فرق معماری با عمران را هم. می گفتند آتلیه یاد عکاسی می افتادیم. گشته بودیم از اعماق وبلاگ ها نام چند تا معمار قوی دست اجنبی را استخراج کرده بودیم و حفظ، به انظمام چند تعریف قلمبه سلمبه از معماری، هنر به خدمت انسان در آوردن فضا. تکلیفمان را شب به شب می نوشتیم و صبح به صبح می بردیم پیش استاد تا با یک بار مصرف 0.3 یونی پینیش دور اشکالاتش خط بکشد. همه مان ساده دل بودیم، خطوط راست و طولانی می کشیدیم، طولی نکشید که دل پیچه گرفتیم، نقش و نما می کشیدیم.

یک بار مصرف 0.3 یونی پین مشکی

برای پروژه ی پایان ترم استاد ترسیم با راپید یک بار مصرف را ممنوع کرده بود ،ما که طعم ترسیم راحت با راپید یک بار مصرف 0.3 یونی پین مشکی را چند باری چشیده بودیم، سرپیچی کردیم، یعنی داشتیم فرق مدرسه و دانشگاه و استاد و معلم را در خود نهادینه می کردیم. به قدری تفاوت ها در ما نهادینه شد که فرق پلاتر و پرینتر را و رو انداختن را هم، همان ترم اول استادانه آموختیم. یاد گرفتیم که حتما لازم نیست یک نما را چهار نفر بکشند و یک پلان راهم چهار نفر و یک مقطع را هم و یک دی تیل را، بلکه می شود یک پلان را یک نفر4 بار و یک نما را یک نفر و یک مقطع را و یک دی تیل. به هر حال جواب 4 پروژه است که ارائه می شوند.

پلاتر رنگی canon مدل cp450

کاغد کالک را برای ابعاد بزرگ متری می خریدیم و تکه تکه می کردیم. رسم روی کالک دردسر های خودش را داشت. اواخر ترم 2 بود که فهمیدم می توان نقشه را با اتوکد کشید و روی کالک هم مثل کاغذ معمولی پلات گرفت و جزئیات و نوشتار را با دست اضافه کرد و بعد هم با خودت بگویی چقدر تمیز کشیدم، از پلاتر تمیز تر!!!

Autodesk Autocad 2009 architecture mode

از سر توهم خود طراح بزرگ بینی خط های روشنفکرانه و پست مدرن نمایانه روی هر پارس و پوستی ای می کشیدیم. یک اتود 2 میل یا 5میل خریده بودیم و آه عجب چه ایده ای دادم بلغور می کردیم. به هر خط کج و معوج گوشه داری می گفتیم دیکانس و به هر خط کج و معوج منحنی هم می گفتیم فولد، تشخیص فولد یا دیکانس که سخت می شد انگ پرش کیهانی به خطوط بیچاره می زدیم. از این مکعب مستطیل های مدرن هم که می دیدیم پیف پیف می کردیم و خطوط را به عقب ماندگی و تحجّر محکوم می کردیم.

اتود زرشکی رنگ 2 میل میکرو

امروز اسم فلان معمار را شنیده بودیم و 4 تا عکس هم از کارش شاید دیده بودیم. روز بعد ظهر نشده چنان شلاق های نقد معمارانه بر فرم و عملکرد و ایده ی کارش می زدیم که کمر و گردن معمار بیچاره توی قبر کبود می شد. پشت در آتیله ایستاده بودیم و چشممان به در که بیرون نیاید فلان استاد ، تو روی سال پایینی راپید به دست از همه جا بی خبر می ایستادیم که، این بابا معلمت، اصلا نمی فهمد فرق دیکانس و فولد را. من برایش پرش کیهانی زده بودم، نمی فهمید حجم را. درحد آرت نوو هم درک ندارد و با تیغ آنقدر به جان کانسپتم افتاد که شد مدرن متاخر!

تیغOlfa  سی درجه با قاب فلزی

این قسمت تاریخ را فکر کنم بریده اند. در تاریخ نیامده است اما باید می آمده که شیخ ما معمارها روزی بر منبر مسجد امام شاید هم شیخ لطف ا... نشسته  بود و سخنان پر بهایی در جمع شاگردان می فرمود:

خدا رحمت کند شاعر شهیر را که می گفت، نه هر که سر بترشاد قلندری داند، خیر آقایان هر کس که ستونی راست کرد، دیواری چید، سقفی زد، طاق و تویزه ای گماشت، گنبد و گل دسته ای بر افراشت که معمار نیست. هر کس که قلمی برداشت و بر پوستینی بیت زجاجیه و برج مشیده ای نقش کرد معمار نیست، که معمار باید خدایی کند. معمار خالق است وباید مثل حضرتش روحش را، روح خودش را، در آفریده اش، در اشرف آفریده هایش بدمد. که باید روح آفریدیننده اش را که به راستی امانتی است پیش او تمام و کمال و بدون قل و غش در مخلوقش بدمد. روحی که آن را جلا داده و سیقل کرده نه روح مریض ومتشنج و مالیخولیایی. شکلی بدمد که اثری از خودش در آن نماند، انگار که امانتی را به مقصد رسانیده است. و خدا نیاورد روزی را که سر تراشیده ی ناقلندری این سلسله را قطع کند و روح حضرتش را بگیرد از ساخته اش، یا بدتر از آن روح به دام ابلیس افتاده ای را  بدمد در کالبد مجسم، که آن عمارت از پایبست ویران است. بسیار دیوار های راست هم بوده اند که به ثریا نرسیده اند، چه برسد به دیوار کج، که زاده ی روح چلاق است. اصلا، معمار باید نفسش حق باشد.

جماعت پا منبری تصدیق کردند: حق حق...

***

این متن نوشته شد تا هر جا زیر سقفی، هر چند حقیر، ایستادی و در مقیاس آفریدگارش گم شدی و دلت شکست و اشک در گوشه ی چشمت نشست، فاتحه ای بخوانی به روح معمار گم نامش که امانت را درست به مقصد رسانده است.

این متن نوشته شد تا هر برج مشیده و بیت زجاجیه ای دیدی که سازی جز ساز حضرتش کوک کرده بود، دور بایستی که آن عمارت از پایبست ویران است و دیر یا زود بر سر اهالیش فرو می نشیند.

این متن نوشته که اول روح خودت را فرم و جلا بدهی و وجود خودت را معماری کنی، شکلی که جز ذات دمیده شده در آن چیزی نمایان نباشد. و بعد قلم به دست بگیری.

این متن نوشته شد که بدانی قیداریسم سبک گم نامان است که چند و چونش را باید از قیدار امیرخانی پرسید.

این متن نوشته شد که بدانی فرقی بین یونی پین و میکرو و فبر کستل و canon نیست، که معمار باید نفسش حق باشد.

=====================================
435
روزنامه جوان: کتابفروشی به روش کبابفروشی
http://www.bibaknews.com/fa/mobile/94666
...-مرداد91
سود بسياري از كتاب‌هاي پرفروش، كمتر از ۴۰ درصد است و سود بعضي ديگر هم كه شايد به ۵۰ درصد نزديك شود، اين قدري نيست كه بتوان هزينه‌هاي توزيع را آن هم براي مسيرهاي دور براي آن متصور شد، به عنوان مثال اگر كتابفروشي براي همين كتاب‌هاي پرفروشي مثل قيدار يا كمي ديرتر و مفاتيح الحيات كه قيمت ۹ هزار توماني برايش در نظر گرفته شده ۲ هزار تومان سود كند كه نمي‌كند، چه دليلي دارد آن را براي سوهانك و شهراني ارسال كند كه هزينه پيك‌شان از مركز شهر بيش از ۸ هزار تومان است و حتي اداره پست هم با همه يارانه‌هاي دولتي‌اش حاضر نمي‌شود كتابي به وزن كتاب قيدار را با كل اين ۲ هزار تومان سود در سامانه پست جابه‌جا كند.
=====================================
434
چرتلاگ: پهلوانان نمی میرند...
http://chertlog2.blogfa.com/post-51.aspx
حسین-مرداد91

و اما ... امروز می خوام چند خط در مورد زنده دلا بنویسم

کسایی که کم پیدا می شن ولی وقتی پیدا می شن تا می تونی باید سعی کنی گمشون نکنی...

افرادی که هنوزم که همه با مصلحت و دو دو تا چهارتا و کلی چرتکه انداختن رفتار می کنن بی حساب کتاب از روی ندای دلشون جلو می رن...

افرادی که پناه همه ان حتی نامردا... کرمشون هیچ استثنایی تو کارش نیست...

افرادی که هر موقع بر می گردی پشتتن تا ته ته خط...

ادمایی که دلشون نمی یاد دل کسی رو بشکنن...

ادمایی که ستار العیوبن و محرم اسرار...

ادمایی که صفا از قیافه هاشون می باره...

ادمایی که بوی اخلاق و ادب می دن...

ادمایی که لوطی گری قیدار "شخصیت کتاب اقا رضا امیرخانی" رو دارن

ادمایی که تو دریای رفاقت غرق می شن ولی از پل نامردا عبور نمی کنن...

ادمایی که بوی مردونگی علی رو می دن...

ادمایی که کریمند عین امام حسن مجتی...

و شاهد حق اند عین سیدالشهدا...

=====================================
433
رجانیوز: «سلام بر ابراهیم»، خدا حافظی با آمریکای صهیونیستی!
http://rajanews.com/Detail.asp?id=133705
...-مرداد91
مسافران مترو که در ایستگاه میدان شهداء رفت و آمد می کردند به رمان هم علاقه داشته اند و رمان قیدار آخرین اثر رضا امیرخانی را پسندیده اند. «نور الدین پسر ایران» هم انقدر پسر خلفی برای کشور و دینش بوده است که هنوز از رمق نیفتاده و در این فروشگاه خوب فروخته. کتاب «پرواز تا بی نهایت» هم که سرگذشت داستانی شهید بابایی را روایت می کند به مذاق مشتریان کتابستان در هفته گذشته خوش آمده است. «مفاتیح الحیات» هم در این فروشگاه آنقدری طرفدار داشته است که کم بیاید و خیلی از مشتری ها دست خالی بیرون بیایند.
=====================================
432
مکشوف: قیدار
http://insideme.blogfa.com/post/736/%D9%82%DB%8C%D8%AF%D8%A7%D8%B1
مکشوف-مرداد91
بله؛ قرار نیست که نویسنده بنشیند به دل مخاطب کتابش را بنویسد. آن‌هم امیرخانی. ولی دلیل نمی‌شود مخاطب هم به روی خودش نیاورد که چه کار شاقی کرده و خودش را لای چه منگنه‌ای قرار داده برای تا ته خواندن قیدار. 

یا من زیادی فرق کرده‌ام یا امیرخانی افتاده‌ست در بند تکرار و حرفه‌ای‌گری. حرفه‌ای بودن البته خوب است. ولی حدش به نظرم تا جایی‌ست که آن‌چه قرار است از دل برآید را تحت‌الشعاع قرار ندهد. قیدار نه این را داشت برای من نه آن را. حرف دل غبارآلودی که افتاده بود در مخمصه‌ی حرفه‌ای‌گری مخدوش.

یک زمانی گلشیری در وصف کتاب‌های نادر ابراهیمی چیزی گفته بود در این مضمون که کمر کتاب‌خانه‌ی من زیر بار کتاب‌های ابراهیمی شکست، دریغ از یک خط داستان! قیدار قرار بود داستان باشد؟ شخصیت‌پردازی و گره داستانی داشته باشد؟ روایت‌گر باشد؟ انگار یک سری آدم ریخته بودند دور و بر امیرخانی که بیا ما را بنویس. بعد که نشسته بنویسد دیده چیز زیادی هم ازشان نمی‌داند. به این‌جا که می‌رسد روایت هم گم می‌شود؛ مخاطب مدام درگیر است با خودش و خط‌های کتاب که چه کند با این حباب‌های علامت سوال که بالای سرش می‌چرخد. انگار ایده از همان فصل اول به دوم شهید شده و با علیین هم محشور شده - خوب ایده‌ای بوده چون - ولی چیزی به مخاطب، نه فقط، به خود نویسنده هم نرسیده که قلمش را به وجد آورد. همین می‌شود که ریتم روایت کند و غیرجذاب می‌شود.  

البته این را هم بگویم که پایان داستان را نسبت به بقیه‌ی کتاب‌هایش - چه آن «من‌ او»ی دل‌برانه و چه آن «بی‌وتن» - بسیار دوست‌تر داشتم. همان فصل آخر سبب شد این‌ها را بنویسم وگرنه اصلا به صرافت نوشتن هم نمی‌افتادم حتی. چیز دیگری که هنوز خوب است در کار امیرخانی این دغدغه‌ی الگوی‌سازی عملی برای زندگی عقیده‌مند است (که این‌بار متمرکز شده بر راه و رسم زندگی جوان‌مردی و آیین فتوت) که در کتاب‌های قبلی دل‌نشین‌تر بروز کرده بود و این‌جا هم قرار بوده همان‌قدر خوب و پر قدرت باشد که از نظر من نبود. بعد این‌طور مطرح کردن دغدغه‌های دردمندانه‌ی اجتماعی معاصر و رجوع به راه‌حل‌هایی از دل خود جامعه - که اتفاقا بن‌مایه‌ی مذهبی هم دارد - چیز خوبی‌ست. ولی این متن قرار بود داستان باشد یا منبر قیدار؟

=====================================
431
جامدات: نقدی بر کتاب رمان \ قیدار \ رضا امیر خانی
 
http://jamedat.parsiblog.com/Posts/12/%D9%86%D9%82%D8%AF%D9%8A+%D8%A8%D8%B1+%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8+%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86+%5C+%D9%82%D9%8A%D8%AF%D8%A7%D8%B1/
محمد حسن‌زاده-مرداد91

 بهای نوشتن این متن سه شب نخوابیدن تا سحر و مطالعه رمان قیدار است ...

کتاب با داستانی قوی و گیرا و مطابق معمول عاشقانه آغاز می شود که مخاطب را برای لحظاتی میخکوب می کند . اما این همه داستان نیست و گیرایی داستان با نسبت مطالعه آن نسبت عکس دارد و گاها اغراق هایی که از سخاوت قهرمان داستان می شود کمی مخاطب را از داستان دور می کند و باعث سرد شدن قصه می شود .

در حین داستان گاها اتفاقاتی بی دلیل بوجود می آید که شان نزول خاصی ندارد و حکم پیام بازرگانی را برای داستان ایفا می کند . داستان گاهی اوقات حول یک ضرب المثل خاص می گردد و پرورش کتاب بوسیله ضرب المثل انجام می شود و نه قصه اصلی داستان .

صحنه های دیدارهای عاشق و معشوق بعد از فراق های طولانی اصلا خوب به تصویر کشیده نشده است . بطور مثال صحنه های دیدار صفدر و شهناز بعد از ده سال و در جایی دیگر قیددار و عقد کرده اش بسیار ضعیف و شاید پریشان به تصویر کشیده شده است . به همه این ها باید سیر سریع روایت گری دیدارهای عاشقانه را نیز افزود .

درست برعکس کتاب " بی وطن " یا به قول نویسنده کتاب " بیوتن " ؛ که در آن صحنه های عاشقانه بسیار پر حرارت و با دز معنویت بالا به تصویر کشیده می شود .

در بعضی از صحنه های کتاب قهرمان داستان به شدت از اسوه بودن در می آید و به اسطوره شبیه می شود ؛ به طوری که مخاطب برایش نمونه خارجی نمی تواند بیابد . مثلا در قسمتی از داستان که به ساخت بنا اختصاص دارد ، نوع و سبک پذیرایی هایی که انجام می شود ؛ به شدت پر اغراق و کشدار است .

صحنه هایی از دادگاه و صحنه هایی از درگیری قیددار با چند جوان مست ؛ آن طور که باید به رشته تحریر در نیامده است و در هر دو اغراق باعث شهید شدن داستان می شود .

بطور کلی کتاب داستان جالبی ندارد اما قهرمان داستان شخصیتی خاص و در خور تامل دارد .

نکته دیگری که به چشمم آمد این بود که انگار نویسنده کتاب برای نوشتن داستان کمی عجله داشته است و در بعضی از بخش ها و پاراگراف ها آن طور که باید وقت نگذاشته است .

به این نکته هم باید اشاره کرد که قیمت بالای کتاب دافعه ای قوی بین قشر مخاطب با این کتاب ایجاد کرده است .

درذیل نکات مثبت باید این چند نکته را برشمرد : داستان کتاب به خوبی از ارزش های فراموش شده جامعه ما صحبت می کند و تصویر سازی ذهنی مناسبی را برای مخاطب ایجاد می کند .

به نظرم مهمترین ویژگی کتاب این است که نقش اول داستان برخلاف نقش اول کتاب " بیوتن " سکولار نیست و احساس مسئولیتش نسبت به جامعه شدیدا حس می شود . اگر چه که خاستگاه منطق قهرمان سنت است .


یکی از نقاط کلیدی کتاب های امیر خانی نثر و واژگان حرفه ای آن است . این موضوع دقیقا در کتاب " از- به " همین نویسنده هم به چشم می خورد . در کتاب " از- به " اصطلاحات پروازی کاملا تخصصی به کار رفته است که مخاطب حس می کند واقعا نویسنده خلبان است . در رمان " قید دار " هم مخاطب همین حس را دارد که شاید نویسنده مدتی راننده بیایان بوده است .


بطور کلی رضا امیر خانی سبک سلوک خاصی را در کتاب هایش ارائه می کند که بسیار مازوخیستی است . یک دغدغه شدید درونی و یک غلیان ذهنی که معمولا با سکوت همراه است . این سکوت در کتاب " ارمیا " و شدیدا در کتاب " بیوتن " به چشم می آید و ارمیا در هر دو داستان در حال فرار از اجتماع است .


اگر مخاطب بعد از مطالعه کتاب بخواهد از کل کتاب یک نتیجه بگیرد این است که : قدم اول خوش نامی است ، قدم دوم بد نامی است و قدم آخر گمنامی است .


در نهایت باید بگویم : این کتاب انتظارات کسانی را که با سبک امیرخانی آشنا هستند را برآورده نمی کند اما برای کسانی که تازه رمان خواندن را شروع می کنند بسیار مناسب است و فضای ذهنی خوبی را برایشان تداعی می کند .


نوشته را با دو حسن خاتمه تمام می کنم :


-         1- کل رمان های امیر خانی شرف دارد به مجموعه سریال های آقای ضرغامی !! هر چه باشد با داستان های عمیقی که دارد مخاطب را سر پا نگه می دارد . و من به جای دیدن فیلم درپیت " خداحافظ بچه " ی آقای ضرغامی رمان امیرخانی را خواندم .


-         2- در کل شخصیت ارمیا بسیار بهتر از شخصیت قید دار است . ارمیای بچه بسیجی بهتر از قید دار لوتی صفت است .


والسلام ؛ عشق علیه السلام

=====================================
430
حرف‌های فراموش شده: غبار روبی از میعادگاه!
http://meeadgah.blogfa.com/post/16
شریعت احمدی-مرداد91

قیدار:
کتاب اخر رضا امیرخانی که به نظرم در نمایشگاه کتاب امسال رونمایی شد. سبک متفاوتی داره و قشر خاصی از اجتماع ایران رو به نمایش کشیده ولی به نظر من نسبت به رمانهای قبلی امیرخانی بخصوص بیوتن و من او ضعیف تر طاهر شده!

=====================================
429
سلام ستاره: خطا

 

http://my_stars.mihanblog.com/post/405
ش رها-مرداد91
آدمی که یکبار خطا کرده باشد و پاش لغزیده باشد و بعد هم پشیمان شده باشد، مطمئنتر است از آدمی که تا به حال پاش نلغزیده ...(قِـیدار/ رضا امیرخانی)
=====================================
428
بن نار: یادداشتی بر یک کتاب - نـهم
http://ben-naar.blogfa.com/post/110
...-مرداد91
هرچند فضا و موضوع داستان و ادبیاتِ زمینه‌ی آن را شخصا نمی‌پسندم اما تبحرِ داستان‌نویسیِ قاسمی را در این کتاب تحسین می‌کنم. در پایان با خودم فکر کردم – به فرض محال- اگر می‌شد چنین مهارتی از داستان پردازی را با ایده‌ها و فضاهای تمیز و زیبای نویسنده‌ای چون امیـرخانی (اختصاصا در روایتِ قیـدار) مخلوط کرد، چه داستانِ کم‌نظیری به وجود می‌آمد...
=====================================
427
روزنوشت: به اوج كه ميرسي !
http://saarat.blogfa.com/post-317.aspx
سارا-مرداد91

همين جوري آدميزاد باد مي كند ! هر وقت ديدي برده اندت بالا و دارند بادت مي كنند،

بدان كه روزگار از دست آويزانت  كرده به قناره كه پوستت را بكند!

 

=====================================
426
خبرگزاری ایسنا: گزارش خبرنگار ايسنا از كتاب‌هايي كه بيش‌تر مي‌فروشند
http://isna.ir/fa/news/91051106728/%DA%AF%D8%B2%D8%A7%D8%B1%D8%B4-%D8%AE%D8%A8%D8%B1%D9%86%DA%AF%D8%A7%D8%B1-%D8%A7%D9%8A%D8%B3%D9%86%D8%A7-%D8%A7%D8%B2-%D9%83%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D9%87%D8%A7%D9%8A%D9%8A-%D9%83%D9%87-%D8%A8%D9%8A%D8%B4-%D8%AA%D8%B1
...-مرداد91
در كتاب‌فروشي شباهنگ، «جين آستين» نوشته منسفيلد پارك ترجمه وحيد منوچهري واحد، «قيدار» رضا اميرخاني، رمان «كوچه» نوشته منير مهريزي مقدم، رمان «خانه نياوران» نوشته نرگس درخشان و مجموعه شعر سه‌گانه فاضل نظري با نام‌هاي «آن‌ها»، «اقليت» و «گريه‌هاي امپراتور» به عنوان آثار پرفروش معرفي شدند.
...
مسؤول فروشگاه كتاب افق نيز كتاب‌هاي «قيدار» نوشته رضا اميرخاني، «خاطرات صددرصد واقعي يك سرخپوست پاره‌وقت» نوشته شرمن الكسي ترجمه رضي هيرمندي، «اگنس» نوشته پيتر اشتام ترجمه محمود حسيني‌زاد و همچنين رمان «اعتماد» آريل دورفمن ترجمه عبدالله كوثري را به عنوان پرفروش‌هاي خود معرفي كرد.
...
مسؤول كتاب‌فروشي ‌طهوري هم كتاب‌هاي «با چراغ و آينه» نوشته محمدرضا شفيعي كدكني، «اقتدارگرايي در دوره قاجار» نوشته محمودسريع‌القلم و رمان «قيدار» رضا اميرخاني را پرفروش‌هاي اين كتاب‌فروشي معرفي كرد.
...

 
=====================================
425
دربه‌در: قیدار، رضا امیرخانی
http://dar-shahr.persianblog.ir/tag/%D8%B1%D8%B6%D8%A7_%D8%A7%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%AE%D8%A7%D9%86%DB%8C
تهرونی-مرداد91
درقرآن اسم بعضی پیامبران آمده است؛اسم بعضی غیر پیامبران هم،چه صالح وچه طالح آمده است...صلحا عاشق حضرت باری هستند اما حضرت حق بعضی را خودش هم عاشق است
...
=====================================
424
خبرگزاری ایمنا: قیدار، پرفروش‌ترین کتاب اصفهان در تیرماه
http://www.imna.ir/vdcbszb0.rhb9spiuur.html
...-مرداد91
به گزارش خبرنگار سرویس فرهنگ وهنر ایمنا، آمار فروش کتاب در تیرماه در اصفهان کاهش چشمگیری داشته است.در واقع به قول مدیر کتابفروشی کمند، مردم این روزها و در وانفسای گرانی کاغذ خریدن مایحتاج روزانه را به خریدن کتاب ترجیح می دهند.اما به هر حال هنوز هم پیدا می شوند کسانی که ۱۵ هزار تومان در ازای خرید یک کتاب کم حجم بپردازند.با بررسی 10 کتابفروشی بزرگ سطح شهر اصفهان، لیست کتاب های پرفروش تیر ماه که خریداران کتاب خرید آن ها را به مایحتاج روزانه ترجیح داده بودند، مشخص شد.
اسامی کتاب های پرفروش در بازار کساد تیرماه به شرح زیر است:

جدول پر فروش ترین کتاب های اصفهان در تیر ماه 91

نام کتاب

نویسنده

ناشر

قیدار

رضا امیرخانی

افق

زمستان است

مهدی اخوان ثالث

شاسوسا

خاطرات دکتر حسن روحانی

حسن روحانی

مرکز تحقیقات استراتژیک


=====================================
423
به یاد یار سفر کرده: «قيدار»
http://yaresafarkardeh.blogfa.com/post-317.aspx
رامیان-مرداد91
وقتي حدود ده صفحه ي اول «ارميا» را خوانديم،‌ نتوانستيم كتاب را كنار بگذاريم و تا از تبريز به منزل برسيم كتاب را تمام كرديم و در كف نويسندگي اميرخاني مانديم! فرداي آن روز «‌من او» ‌را خوانديم و از قلم روان و پرمغز و پرشور نويسنده لذت وافر برديم. انقدر از قلم امير خاني لذت برديم كه «بيوتن»‌ را اينترنتي خريده و خوانديمش! تا مدتي « آلابالا ليل والا» ورد زبانمان شده بود و از لذتي غيرقابل وصف سرشار بوديم!
«داستان سيستان»‌ را هم از دوستمان امانت گرفتيم اما از دلمان نمي آمد بخوانيمش! مي ترسيدم با تمام شدن كتاب احساس خلاء اميرخاني كنيم!‌ اما با خواندن چند صفحه ي اول كتاب متوجه شديم مقاومت بي فايده است و تسليم كتاب شديم!
«‌جانستان كابلستان»‌ امير خاني هم بسيار خواندني و تاثير گذار بود و جزگفتن «قهار نويسنده ايست امير خاني»‌ از دهانمان نمي افتاد! البته اگر از قسمت توصيه هاي سياسي کتاب فاكتور بگيريم! خلاصه! شيرين و پرمغز بودن آثار اميرخاني از دلايل اصلي اميرخواني خوان شدن ما بود.
وقتي شنيديم «‌قيدار»‌ امير خاني در نمايشگاه كتاب تهران عرضه خواهد شد،‌ به رفيقي نمايشگاه رفته! سپرديم 2 جلد قيدار برامان بخرد كه خواندن و هديه كردن،‌دارد رمان هاي اميرخاني!
كتاب در فصل امتحانات به دستمان رسيد و با تورق چند صفحه ي اول جذابيت آثار پيشين اميرخاني را در «قيدار» نديديم! و اين بي میلی چنان بود كه ما تا آخر فصل امتحانات سراغ كتاب را نگرفتيم اصلآ و ابدآ !
بعد فراغت از امتحانات كتاب را خوانديم كه اي كاش نمي خوانديم! امير خاني و نوشتن كتابي مثل«‌قيدار»‌ ؟! كتابي كه توصيفات مكررش از ماشين هاي ليلاند و كروك و ... شايد احاطه ي نويسنده بر ذهن یک گاراژدار را نشان دهد اما براي مخاطب،‌ بيشتر خسته كننده و ملالت آور است! حداقل براي طايفه ي محترم نسوان چنين میتواند باشد.
ما كه نفهميديم «شهلاجان» چرا سراغ آن پير زن رفته بود و عاقبت «شاهرخ خان»‌ چه شد را هم نفهميديم!«شاهرخ خان»‌ را هم بي خيال شويم كه نميتوانيم «شهلاجان» را بيخيال شويم!‌ اصلا چرا قيدار خان عاشق «شهلاجان» شده بود؟ با همون قد و بالا؟! امثال «شهلاجان» کم بودند؟! 
البته مرام و معرفت بي مانند قيدار خان براي جامعه ي نسبتا «‌خود بين» ‌امروزي ما الگوي خوبي است اما آيا دهه ي «‌لوطي مرامي»‌ نگذشته اقاي اميرخاني؟ شخصيت «سيد گلپا» هم تا حدودي تصنعي به نظر مي رسيد. ما كه «درويش مصطفاي»‌ «من او» را به سيد گلپاي قيدار ترجيح مي دهيم! حق مددی!
خلاصه اين كتاب اصلا چنگي به دلمان نزد و احساس كرديم آقاي اميرخاني شتاب زده اين كتاب را نوشته اند كه اي كاش نمي نوشتند!
البته عده ي زيادي از اهل قلم تعاريف زيادي از اين كتاب كرده اند ولي ما بي تعارف بگوييم كه كتاب را نپسنديديم و به کسی هم توصیه نمیکنیم! شايدم سطح كتاب انقدر بالا بود كه ما كلا نگرفتيم!

=====================================
422
واژه: فرهنگ استبدادی ایرانی
http://vajeh90.blogfa.com/post/100
محمد تقی علیپور-مرداد91
زمان فراغت کوتاهی هم داشتم که بر اساس عادت و اعتیاد خودم، تصمیم گرفتم در میانه ی مسیر فرودگاه، سری به کتاب فروشیهای خیابان انقلاب بزنم و البته می اندیشیدم که دارم می روم که بالاخره «قیدار» ِ «رضا امیرخانی» را بخرم و بخوانم. ا
=====================================
421
دانشجویان پزشکی بهمن 90: قِیدار
http://ajums90-5.blogfa.com/post/220/%D9%82%D9%90%DB%8C%D8%AF%D8%A7%D8%B1
محمد صادق اکبری-مرداد91
در قرآن, اسمِ بعضی پیامبران آمده است; اسمِ بعضی غیرِ پیامبران هم, چه صالح و چه طالح آمده است... این صلحا عاشقِ حضرتِ باری هستند... 
در همين رابطه :
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(21) #416 +این داستان به درد ام‌روزهای‌مان می خورد416+آخرین رد قیدار در حصر خرمشهر415+قیدار را نخوانید412+قیدارهای بی‌پول+نقدی از جناب امیرمافی در آینده روشن: قیدار دینی‌تر است از من او+روزنامه‌ی وطن امروز و توضیح مجدد سایت ارمیا راجع به نقلِ قولی خلاف از رضاامیرخانی+نچسبید، بازیگران فیلم قبلی امیرخانی در فیلم جدیدش بازی کرده بودند
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(20) + این ما بودیم که در کوچه پس کوچه های جاده ساوه، حتی عبور و مرور کامیون حضرت قیدار هم مانع گل کوچک مان نمی شد.+رمان از نظر ساختار هنری بشدت دچار آشفتگیه+قلمِ سرِ پای امیرخانی در من وجدی ایجاد کرد+دلم قیدار می‌خواهد، دلم حاج فتاح می‌خواهد...+بچه‌ی گاراژِ قیدار باشی مرد بار می‌آیی، مرد+قیدار، جهاد فرهنگی بزرگ+تریبون مستضعفین و لوطی‌منشی در قیدار
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(19) +تا نیمه کتاب، قیدار بدونِ صفدر، بعدِ کتاب، صفدری بدونِ قیدار+قیدار از زبان پاسبانی در یزد+در سراسر رمان ردپایی از شریعت نمی‌بینیم الا آنجا که شاهرخ قرتی می‌خواهد خمس دهد و آن را هم سید باطن‌دار از او نمی‌پذیرد+به یاد جوانمردی قیدار را باید خواند
.آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(18) +چرا کاراکتر اصلی یک رمان باید راننده پایه یک باشد؟!+قیدار همان اثر قدرتمندی است که انتظار داشتیم+خرید کتاب قیدار با پیک موتوری+بعد از سایت قیدار، وبلاگ قیدار هم در بلاگفا راه‌اندازی شد+استقبال از کتاب‌های آیه‌الله جوادی آملی، سیدمهدی شجاعی و...+قیدارها نمی‌میرند، قیدار اخلاقی‌ترین متنی است که در این چندسال خوانده‌ام
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(17) +سید گلپای شما کیست؟+متن سرکار خانم سحر دانشور در مجله ی شماره ی سه ی داستان+نویسنده‌ی قیدار جاخالی داده است+ما باید قیدار باشیم، افسوس که نیستیم...+امیرخانی گوگوش می‌شنیده و قیدار می‌نوشته!+به پاس جوانمردی از یادرفته، متنی از سرکار خانم ولدبیگی در سایت برهان+شاید قیدار طبیبه اصلیتش!+قیدار و کفتربازان مرید امام صادق(ع)+قیدار پرمقدار، متصل است به منبعی معنوی+این رمان می‌توانست شاخص‌ترین باشد
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(16) +قیدار، اخلاق گم‌شده سیاست در روزگار ما+دفترمان را لنگر کنیم!+فردانیوز و آرمان‌شهر امیرخانی+نماز قیدار چرا پیدا نیست؟+فروش تلفنی قیدار و سقای آب و ادب توسط سامانه سام+چه اشکالی دارد صداوسیما یک برنامه یک ساعته برای قیدار بگذارد؟
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(15)  +ما قهرمان کم داریم+تبلیغ منفی برای قیدار+دلم برای سید گلپا تنگ شده است از جناب سید مهدی موسوی+حجت‌الاسلام ساجدی در هشتادوهشتمین‌ خیمه: قیدار یک منبر باصفاست!+چرا عکس‌ش رو می‌زنید روی جلد تجربه؟+قیدار در مناظره‌ی موافقان و مخالفانِ نوعارفان!+نکند قیدار شعبان بشود؟!
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(14) +قیدار چاپ هفتمی شد+معجزه ادبیات در روزنامه‌ی فرهیختگان+پرفروش‌های شهرکتاب مرکزی+جون و جان و لاتی و لاتین+امیرخانی در گرداب زندگی فرو رفت!+چرا باید از یک رمان تمجید کرد؟ رمان باید خوانده شود+توضیح رضاامیرخانی راجع به گزارش نقد قیدار در حوزه هنری و قیدار رمان نیست و من حرفه‌ای نیستم و...+
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(13)  +دوره‌ی عقلانیت دینی است نه قیدار+ امیرخانی به جای پرداختن به مفاهیم بی‌اثر قصه بسیجی‌ها را بنویسد+قیدار خرافاتی است+متنی مهم از جناب محمد مهدوی اشرف: آیا قیدار رمانِ آموزشی است؟!+پرفروش‌ترین در سامانه سام+تبریک جناب سیدمهدی شجاعی
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(12) +وقتی داستان تمام شد، بی‌اختیار کتاب را بوسیدم+این مدینه فاضله پر از گوسفند بود!+قیدار مرا به یاد شعرهای زرویی می‌اندازد+در این زمانه عوضی پنجره‌ای بگشایید به کوچه‌ی جوان‌مردان!+گزارش جلسه نقد شیراز از جناب بردستانی+امیرخانی درست دفاع نمی‌کند
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(11)  +گزارشی از جلسه نقد استاد حسین فتاحی+ یک گل خوردی! شدیم 5-2 +تفسیر هم‌زمان یک آیه در کمی دیرتر و قیدار!+قیدار‌نویس، تو بعد از من او افتاده‌ای در سراشیبی سقوط!+نقدی بر مصاحبه تجربه، اشرافیت معنوی؟!+اردبیل و کتاب‌فروشی+قیدار بعد از کتاب آیه‌الله جوادی آملی در سام+جیم خراسان و گود زورخانه!
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(10) +خبرگزاری فارس و محمدرضا سرشار، ناشران مقابل رسم‌الخط خاص بعضی نویسندگان بایستند!+قیدار فیلم هندی، خنده‌دار، برای دختران دانش‌آموز، مسخره، کودکانه، ایده پفکی...+قیدار به چاپ پنجم رسید، فروش تلفنی در سام+کار دلی را که متر نمی‌کنند+مصاحبه تجربه را حتما بخوانید اما هول نشوید و شش هزار تومان ندهید!+تکرار من او بود
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(9)  +قیدار به همه فحش می‌دهد!+ناقیداری این زمانه+قلم امیرخانی مرا به وجد آورد+اگر كسي غير اميرخاني «قيدار» را مي نوشت قدردانش مي شدم
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(8) +قیدار، پرفروش‌ترین کتابِ سام (خرید تلفنی)+خبرگزاری فارس و زبان قیدار همان زبانِ همه‌ی مادربزرگ‌هاست و آزادی رقصِ مه‌پاره+جناب صادق دهنادی: امیرخانی بالاخره حزب تشکیل داد+شخصیت‌پردازی ضعیف از پشت یک سوم+
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(7) +چرا قیدار مثل تختی تو گوش شاپور نزد؟! (روایتی نادرست برای نمایش نادرستیِ قیدار)+قشر زیادی از مخاطبان نمی‌توانند با شخصیت‌پردازی رضا امیرخانی ارتباط برقرار کنند(پایگاه خبری فسا)
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(6) اثر امیرخانی پدیده نمایش‌گاه امسال بود+ خرید تلفنی از سام
.آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(5) +گاراژ قیدار باز است حتا برای شما
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(4)+قیدار مرا به من او برگرداند
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(3)
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(2)
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(1) +مردم ایران برای خرید کتاب عاقبت صف کشیدند

  نظرات
نام:
پست الکترونيک:
وب سايت / وب لاگ
نظر:
 
   
 
   
   صفحه نخست
   يادداشت
   اخبار
   تازه ها
   يادداشت دوستان
   کتابها
   درباره نويسنده
   تيراژ:٨٦٠٢٥٠
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
 

 
بازديد کننده اين صفحه: ١٣٦٥٤
.کليه حقوق محفوظ است
© CopyRight 2008 Ermia.ir & Amirkhani.ir
سايت رسمي رضا اميرخاني
Because when the replica watches uk astronauts entered the replica watches sale space, wearing a second generation of the Omega replica watches, this watch is rolex replica his personal items.