.جهت سهولت دسترسي كاربران، هر بیست مطلب مرتبط در يك صفحه ذخيره خواهند شد. براي ديدن سیصد و پنجاه نظر قبلي به لينكهاي پايين صفحه مراجعه فرماييد.
=======================================
370
خبرگزاری کتاب: شفیعی: میرجعفری روایتهایش را کارگردانی میکند
http://www.ibna.ir/prtc04qse2bqps8.ala2.html
...-دی91
سید ضیاءالدین شفیعی در آغاز این جلسه گفت: پیشتر اگر عنوان نویسنده به فردی اطلاق میشد، منظور فقط نویسنده داستان یا نمایشنامه یا روزنامهنگار نبود، بلکه نویسنده نماینده ذهن فعال و همهگیر جامعه به شمار میآمد که اهلیتش برای اظهارنظر کردن در همه مقولههای اجتماعی و گاه سیاسی از دیگران بیشتر بود. این مساله حتی برای عنوان شاعر یا خطیب نیز صدق میکرد.
وی توضیح داد: در حقیقت چنین عنوانهایی را برای افرادی به کار میگرفتیم که وسعت و جغرافیایی وسیعتری را برای آنها قایل بودیم، اما در عصر حاضر گویی شاعری یا نویسندگی از این خلعتها رها شده و دو سه دهه است که آهسته، آهسته در این باره با فقر مواجه هستیم. هرچند از سوی دیگر به مرور با تعدادی نام، آشنا میشویم که سبب میشود چنین عنوانهایی شان خود را بار دیگر به دست آورند.
این شاعر افزود: برای مثال رضا امیرخانی که علاوه بر آثارش در حوزه داستان، تواناییاش را در نگارش کتابی با عنوان «نفحات نفت» (جستاری در فرهنگ نفتی و مدیریت دولتی) میبینیم یا آثار نویسنده همین کتاب.
=======================================
369
شکلات: کلامی حول یک اندیشه
http://cocoa.persianblog.ir/post/373
شکلات-دی91
بسم الله الرحمن الرحیم
نفحات نفت را خواندم. اندیشهی کلّی کتاب در نظرم خوب بود. هر چند نقد جامع آن از توانایی چون منی خارج است، ولی در نگاهی کمی خُردتر، نه به عنوان کسی که نویسندهی محبوب یا معاند، بلکه امیرخانی را به عنوان یک اهل فکرِ همافق، حتی المقدرو دنبال میکند؛ بخش کوچکی از این کتاب توجهم را جلب و نکتهای را به ذهنم متبادر کرد.
جناب امیرخانی نوشتهاند:
"با کتاب فقهی و درسی مکاسب که کاسبی نمیکنیم. کاسبی میکنیم و ایراداتمان را با رجوع به مکاسب رفع میکنیم" صفحهی 193
کلامی که پیشتر ردّپایی از آن را در جانستان کابلستان هم نشان کرده بودم. و در نظرم اگر فرض اولیهی محذوف این سخن درست و کامل فهم نشود، میتواند مسبب انحراف باشد.
اصول اسلامی و مدنیت امروزی به مثابهی حرکتِ همراه در دو لاین موازی یک بزرگراه نیست. بلکه افعال ما به عنوان یک مسلمان، حالتی تقریباً رفت و برگشتیست. تمثالی از تطبیق "إنّا لله و إنّا إلیه راجعون". خداوند در همان آغاز خلقت "علّم آدم الأسماء کلّها". بعد او را در زمین گستراند، قدرت اختیار داد و فرمود "لا إکراه فی الدّین". ولی عاقبت دوباره ما را نزد خویش بازخواهد گرداند و با ریزترین و دقیقترین حکمیت، تمام افعال را محاسبه خواهد کرد. خدایی که هم دقیق است و هم وسیع و هیچ کدام را حد و حصری نیست.
این سیر سهگانهی علم، اختیار، محاسبه، تنها از یک جهان بینی توحیدی برمیآید. و به همین دلیل سنت و مدرنیتهی اسلامی قابل قیاس با هیچ سنت و مدرنیتهی دیگری نیست. چون هیچ آیینی به اندازهی اسلام دقیق و در عین حال آزاد نیست.
اسلام صرفاً یک ناظر نیست. بلکه متشکل از دو بخش ابتدا و انتهاست. یکی فهم و اندیشهی اسلامی که خود به عنوان یک راهبرد و بزرگراه، سبب تولید و خلاقیت است و دوم نوعی نگاه ریز و دقیق که باعث غلط گیری و مانع انحراف است. ما نگاه کلّی و جزئی را در کنار هم نیاز داریم.
حرفی که از دهان درآمد، شعری که گفته شد، رُمانی که نوشته شد را نمیتوان از اصل و اساس درست کرد. کتاب مکاسب مال کسیست که خودش از قبل اهل تدین بوده باشد.
امیرخانی وقتی "منِِ او " را نوشت، وقتی "بیوتن" را نوشت؛ فهم دینی از مطلب داشت. و این کاملا مبرهن است. ولی وقتی نوشته شد تنها یک خوانندهی همافق و نه لزوماً همسطح در اندیشه، مثلا میتواند به عنوان یک نظر بگوید: شخصیت درویش در "من او" بیشتر شبیه اساتید جادوگر داستانهای هری پاتر بود تا یک مسلمان اهل بصیرت! در چنین حالتی ست که انتقاد میتواند کارساز باشد.
صد البته جای افسوس دارد که از اسلام تنها همان کتاب مکاسب و امثالهم بماند، همان پوستینش. امروزه اندیشه و بیشتر هنر اسلامی به عنوان مبلّغ این اندیشه، در نظر من به حالتی از جمود کامل نزدیک شده. به این دلیل که ما فهم را در آغاز و نظارت شایسته را در پایان از دست دادهایم. و کسانی که در این فاصله سرگردانند یا دچار خمود و عدم خلاقیت میشوند و یا سر از ناکجا آباد در میآورند.
اینها را که دارم میگویم هنوز برای خودم هم جای سؤال دارد. هنوز نفهمیدهام آن معمار و آینهکار و آن نگارگر به چه درکی از اسلام رسیده بود که هنرش را حتی بدون حک کردن اسم الله و ائمه علیهمالسلام هم به هر کجای دنیا که ببری نسوج اسلامیاش قابل تشخیص است و تا این حد شاهکار و قابل تقدیر؟! و یا حافظ چه از قرآن فهمیده بود که این همه ادعای شاعر آیینی بودن هنوز نتوانسته جای او را پُر کند؟!
البته کاملا واضح است که خلق دوبارهی حافظ و غیره هدف خوبی نخواهد بود. ولی جای خیلی چیزها این وسط خالیست...
=======================================
368
هدهدان: نفحات نفت
http://www.hodhodan.com/post/131
مهدی عبدی-دی91
شنبه شب کتاب نفحات نفت را از شهر کتاب مرکزی خریدم. با توجه به اینکه زیاد اهل رمان خواندم نیستم، ولی کتابهای رضا امیرخانی را دوست دارم. بالاخره هر چه باشد، او یک شریفی است و تعصب دانشگاهی تا حدودی در این زمینه تأثیرگذار است. یکی دو بخش از کتاب را خوانده ام، به نظرم نویسنده محترم به خوبی یکی از معضلات جدی نظام مدیریتی ایران را هدف گرفته است. در آینده و پس از پایان مطالعه کتاب، سعی خواهم کرد نظرم را کاملتر بیان کنم، اما یک پاراگراف طلایی در این کتاب هست، که بسیار دوست داشتنی است:
"اینجا وحی الاهی را غیر ثابت می دانیم، اما قانون بشری را ثابت و لم یتغیر. معارف وحیانی را دست خوش تفاسیر روز می کنیم، اما به قراردادهای خودساخته مان که می رسیم چنان رگ گردنی می شویم که می بینی بسیاری از قوانین اصلی اجتماعی مان مربوطند به قانون نویسی عهد بوق، به خامه افراد غیر مجرب!"
=======================================
367
زندگی در قاب عشق: کلاس بارداری
http://tatamoj.persianblog.ir/post/36/
تاتا-دی91
نفحات نفت رضا امیر خانی رو هم که تازه شروع کردم
4 ماه و نیم از بارداریم گذشته یعنی این همه مدت فقط همین سه تا .کتابام تموم شده بودجه لازم رو هم برای خرید کتاب ندارم تا میرم کتابفروشی همه اش چشمم دنبال کتاب کودکه آخه اینم شد زندگی؟؟؟؟؟؟؟؟؟
=======================================
366
نیمروز:سیران یگانه همان هاجر نویدی است
http://www.nimrooznews.com/6597
...-دی91
همین ادبیات بی تفاوتی و عدم پاسخگویی كه در وزیر آموزش و پرورش می بینیم، در آقای كفاشیان رئیس فدراسیون فوتبال هم دیده می شود، در مدیرعامل باشگاه های فوتبال دولتی و سه لتی(به تعبیر رضا میرخانی در «نفحات نفت») هم هست، در رئیس آموزش و پرورش فلان شهرستان هم هست، در مسئول نظارت بر ساخت و سازهای شهری هم هست.
=======================================
365
آقای صفر و نیم: فلسفه های روزانه (3)
http://10101010100.blogfa.com/post-2376.aspx
...-آذر91
بعضی کتاب ها را باید چند بار خواند
اما برخی را چند وقت یک بار..
از نفحات نفت رضا امیرخانی:
باز بگذار روایتی دیگر بگویم از کارآفرین ایرانی.خانِ ایلیاتی سال هاست که مرده است. خان ایلیاتی را در اصلاحات اراضی و انقلاب سفید ،قبلی ها چنان کله اش کرده بودن که دیگر مرده ریگی از وی به مسوول سه لتی نرسد.دخترِ خان،که عاقله زنی است مرد صفت،سال ها پیش چند تکه ای زمین فروخته است و رفته است ینگه دنیا...
=======================================
364
ندای هیرمند: عینک های بدبینی را از روی چشم هاتان بردارید لطفاً!
http://nedayehirmand.com/?p=1873
http://namusekhoda.blogfa.com/post/90
ناموس خدا-آذر91
وبلاگ(میخواهم زن باشم)نوشت:
به گزارش ندای هیرمند به نقل از سایت “حرف تو”، مسافرانی را فرض کنیم که در اتوبوسی نشسته اند. هر کدام در حرفه ای شأنی دارند و صاحبِ جای گاهی هستند. شاید بسیاری از ایشان هم شأنی والاتر داشته باشند از شأنِ راننده ای که هدایتِ اتوبوس را بر عهده دارد. در طیِ مسیر هر مسافری به طورِ طبیعی در دنیای ذهنی و حرفه ای خود سیر می کند و با کنار دستی از همان دنیای تخصصی حرف می زند؛ دنیای اقتصاد و کسب و تجارت، دنیای فن و فن آوری، دنیای تعلیم و تربیت، دنیای علومِ انسانی و فلسفه، دنیای هنر و ادبیات… آیا کسی راجع به اتوبوس صحبت می کند؟ راجع به راننده گی اتوبوس صحبت می کند؟ راجع به راننده ی آن صحبت می کند؟!
حالا فرض کنیم طیِ همان مسیر، راننده ی اتوبوس محکم بزند روی ترمز و کمی هم اتوبوس برود توی شانه ی خاکی و گوشه ی سپر هم بگیرد به گاردِ کنارِ جاده… دیگر آیا کسی حاضر است راجع به دنیای ذهنی و حرفه ای و تخصصیِ خود حرف بزند؟ گیرم که بالاترین متخصصِ علوم هسته ای باشی، وقتی در اتوبوسی نشسته ای که راننده ناشی است، حکماً فقط راجع به راننده گی اظهارِ نظر خواهی کرد. آیا در میانِ اضطرابِ اتوبوس و جاده فرصتی برای ورود به دنیاهای ذهنی و تخصصی باقی می ماند؟ وای به روزی که هر مسافری احساس کند که ولو با گواهی نامه ی پایه ی دوم، یا اصلاً بدونِ گواهی نامه، دست به فرمان بهتری دارد نسبت به راننده ی اتوبوس…
نفحاتِ نفت – رضا امیرخانی
ضرب سخن من همان قسمت بولد شده است، با این توضیح که مثال اتوبوس را تعمیم باید داد به جامعه اسلامی!
اینکه در یک جامعه هر فردی و در هر جایگاهی همّ و غمّش معطوف گذران زندگی شخصی خود باشد، اما تنها با بروز یک مشکل – و گاهی حتی در حد یک مسئله- فهم و دانش سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی خود را بالاتر از ولی فقیه و رئیس جمهور مملکت بداند، اصلاً خوب نیست!
و این وصف روزگار ماست…
طلحه و زبیر هم حضرت پدر (ع) را در فن حکومت داری ناتوان می دانستند!!!
عینک های بدبینی را از روی چشم هاتان بردارید لطفاً!
من ولی فقیه و رئیس جمهور را مصون از خطا نمی بینم. آنها که مرا می شناسند، می دانند که تحت هیچ شرایطی سکوت در برابر ظلم را هم برنمی تابم! (که گناه پذیرشش با گناه همان ظلم برابری می کند!) اینجا هم بحث بر سر این نیست که نقدها را باید فروکوبید…به هیچ نباید چنین باشد! من هم عمیقاً معتقدم که نباشند اگر نقدهای مشفقانه، اداره صحیح جامعه بنای امکان نمی گذارد.
مقصود کلام من تنها آن دسته از مدعیان است که حس خودبرتربینی شان عجیب آدمی را می آزارد!
=======================================
363
مدیریت سیاستگذاری: رقابت سوزی، ذائقه ای دولتی
payandeh.blog.ir/1391/08/24/رقابت-سوزی،-ذائقه-ای-دولتی
رضا پاینده-آبان91
البته به نظر میرسد این ماجرا هشتمین عجیب دنیا باشد. محال است که مجموعه ای با بستر دولتی ایران در افتد و دوام بیاورد. این داستانی تکراری است. برای درک این ماجرا و یافتن مثالهای بیشتری از این قضیه، کافی است به کتاب نفحات نفت امیرخانی مراجعه کنید. چقدر زیبا نمایشگاه سالانه کتاب در انجا توصیف شده است: ابرقدرتی که همچون تیشه ای برّان، ریشه همه کتابفروشی های ایران را خشکانده است. انگار که ما عادت کردهایم به بهانه کنترل و نظارت بیشتر، فضای رقابتی را بسوزانیم. بله قابل قبول است که اینجا اروپا نیست. مسائل سیاسی اینقدر برای ما حائز اهمیت است که نمی توانیم به شرکتهای بزرگ اجازه دهیم ازادانه بر تخت قدرت بتازند و هر جا که شرایط برایشان اقتضا کرد از هویت و ارزشها مایه بگذارند.
=======================================
362
پشت پرچین سخن: راهیان نور
http://poshteparchin.ir/?p=273
دانیال-آبان91
پیشگفتار: چندی پیش دنبال کتابِ “نشت نشا” نوشتهی رضا امیرخانی میگشتم و به سه تا کتابفروشی سر زدم بلکم پیدایاش کنم که سر آخر هم گیرم نیامد. باورتان نمیشود هر سه متصدیِ نسبتاً محترم همینکه نام رضا امیرخانی را میشنُفتند چنان نگاه عاقل اندر سفیه و همراه با افسوس و تحقیری میانداختند بهم ـ لابد در دل آه سردی هم کشیدهاند ـ که انگار میکردم نکند مثلاً بهجای “نشت نشا” ناخودآگاه گفتهام کتاب “احمدینژاد، معجزهی هزاره سوم!” را میخواهم. حالا نه قصد مدح امیرخانی را دارم و نه ذماش و از طرفی هم بررسی چرایی این نوع برخوردها اصلاً مد نظرم نیست و خط و ربطی هم ندارد با این مطلب جز اینکه چون میخواستم قولی از رضای امیرخانی نقل کنم، گفتم قبلاش این نکته را هم ذکر کرده باشم از جهت مفتوح نمودن بابِ سخن!
گفتار: برشی از کتاب “نفحات نفت” نوشتهی رضا امیرخانی:
فلان منطقهی آزاد را ساختهایم؛ روی زمینی که درخشانترین سابقهی اقتصادی را دارد در میانِ بندرهای حاشیهی خلیج فارس. و آنطرف زمینی که درخشانترین صبغهی ملی را دارد نزدِ ایرانیان… رویِ زمینِ پاکِ خرمشهر. جایی که ولو به صورتِ مصنوعی، باید تبدیلش میکردیم به زیباترین و برخوردارترین شهرِ کشور. تا سومِ خرداد، پیامک نزند آن سردارِ جنگِ خرمشهری که از طرفِ فاتحانِ شهرهای فراموش شده…
“خرمشهر، پیش از انقلاب، جایی بود که هر شهروندِ آن مجبور بود دستِکم دو سه شغل داشته باشد تا نه چرخِ زندهگی، که چرخِ پر سرعتِ شهرش را بچرخاند. رونقِ کار به جایی رسیده بود که در سال ۱۳۵۶ باربر و گاریچی از فیلیپین میآمدند و در گمرکِ خرمشهر کار میکردند…
...
پیگفتار: لابد در اخبار شنیدهاید یا خواندهاید چند روز پیش اتوبوس حامل دانشآموزانِ بروجنی که عازمِ مناطق جنگی بودهاند ـ در قالب درس آمادگی دفاعی ـ در همین حوالیِ ما واژگون شده و تعدای کشته و زخمی بر جای گذاشته است. خب طبیعتاً خبر غمانگیزیست. لااقل برای من که خیلی غمانگیزتر از مثلاً زلزلهی اخیر بود. زلزله هر چه باشد بلای طبیعیست. اما اینجور اتفاقات از سر ندانم کاری یک عده آدمِ نفهم است. البت ناگفته نمانده یک عده هم هستند توی این مملکت که منتظرند اتفاقی بیافتد ـ هر چه تلختر، بهتر! ـ تا از کاه کوه بسازند و برای خودشان در این حیص و بیص ماهیای به تور بزنند!
=======================================
361
جام جم:زماني براي پوستاندازي ادبيات
http://www.jamejamonline.ir/newstext.aspx?newsnum=100827320266
کیوان امجدیان-آبان91
جام جم آنلاين: يكي دو روز پيش در آستانه هفته كتاب رضا اميرخاني ـ نويسنده ـ در جمع علاقهمندان به آثارش حرفهايي زده كه مهم است و قابل توجه. شاهبيت حرفهايش هم لزوم پوستاندازي ادبيات و خصوصا ادبيات داستاني بود.
اگرچه هميشه بحث تغيير و پيشرفت ادبيات از سوي نويسندگان مطرح بوده اما اينبار ماجرا جديتر از ساليان گذشته است.
=======================================
360
مسجد: نفت یا گاو نه من شیرده؟
http://qiau.masjedun.com/index.aspx?siteid=464&pageid=46346&newsview=180687
...-آبان91
این كه ما تا به امروز نتوانسته ایم وابستگی خود به درآمدهای نفتی را به حداقل برسانیم یك واقعیت تلخ است. نبودن عزم جدی برای چنین كاری نیز به عدم احساس خطر با می گردد. به عبارت دیگر راس و بدنه جامعه ایرانی هنوز هم احساس خطر چندانی از استمرار چنین وضعیتی نكرده اند. تنها با فهم چنین خطری است كه تلاش برای قطع وابستگی به درآمدهای نفتی با جدیت پیگیری خواهد شد. رضا امیر خانی نویسنده خوش ذوق كشورمان در گوشه ای از كتاب نفحات نفت این مهم را اینگونه به رشته تحریر درآوده است:
«شنیده ام كه ستاره دریایی اگر بازوش زیر سنگ گیر بیفتد، از خیر بازو می گذرد و آن را قطع می كند. اما این مال وقتی است كه ستاره بیم داشته باشد از خطر . . . دولت تا نفت دارد، خطری تهدیدش نمی كند!»
=======================================
359
عطش: نفحات نفت
http://atashedidar.blogfa.com/post-29.aspx
حربه-آبان91
هوالحق
هروقت از كتابهاي رضا اميرخاني رو مي خونم تاچندوقت ذهنم درگير مطالب كتابه. قلم بديع ،بيان صميمي و ذهن فعال ودغدغه مند اميرخاني به علاوه حزب اللهي بودنش نوشته هاش رو از بقيه ي داستان نويس ها و رمان نويسها متمايز ميكنه.
نفحات نفت اميرخاني همونطور كه خودش هم ميگه رمان یا داستان نیست بلکه نوشته ايه مثل نشت نشا ...
اميرخاني توي اين كتاب ازاقتصادنفتي از فرهنگ نفتي از سياست نفتي و ازدولت نفتي نوشته و وابستگي همه اينها به ويژه دولت رو به نفت به نقدكشيده و اين وابستگي رو خطرناك و مانع پيشرفت كشور مي دونه
در پاراگراف آخركتاب به صورت خلاصه لب مطلب رو خودش بيان كرده:
«خانواده اي هست مفلوك كار پدر به آنجا كشيده است كه مجبور است طلاي مادر بفروشد تا نان سفره ي فرزندان فراهم آورد و البته بيش از آن را نيز خرج خود كند...
...
درسته كه راه به راه از نمونه هاي اقتصادي و مديريتي و كار آفريني ينگه دنيا مثال ميزنه و اعصاب آدماي متعصبي مثل من رو خورد ميكنه اما وقتي سوييچ منور الفكريمو روشن ميكنم ميبينم تا الانش كه حوزه و دانشگاه ما يك سيستم درست اقتصاد اسلامي رو هنوز طراحي نكرده ميشه روی نمونه های مدیریتی موفق آمریکا فكر كرد.
اما بعد كه سوييچ واقع بينيمو ميزنم ميبينم نظام سرمايه داري هم تجربه شده و داره كم مياره ما هرچقدر هم كه بخوايم سيستم اقتصادي آمريكا رو اسلاميزاسيونش بكنيم و غسلش بديم ووارد مديريت كشورمون بكنيم باز هم از وال استريت سردر مياريم. (ياد حرف شهيد مطهري ميفتم كه انقلاب رو نگه داشتن از انقلاب كردن سختتره) ما الان به مدل مديريت اسلامي نياز داريم تا از اين شلم شورباي مديريت اقتصادي نجات پيدا كنيم.
***
راستي از يه تيكه کتاب هم خيلي حال كردم :
«سال هاست كه اين قلم و هم فكران انقلابي ش فرياد مي كشند غير دولتي بودن،تنها راه نجات فرهنگ است و همه ي نگراني اين است كه غيردولتي بودن به ضددولتي بودن و بعدتر به ضدانقلاب بودن،تحويل شود.حال آنكه مي توان به شدت غير دولتي بود و در عين حال به شدت انقلابي. و تازه اين قلم مدعي است كه اصلا براي انقلابي بودن چاره اي نيست به جز غير دولتي بودن»
=======================================
358
کمپ اختصاصی: آیا مشکل دستمزد بازیگران و بازیکنان است: سینمای نفتی، فوتبال نفتی،
http://hamedbehdad-camp.blogfa.com/post/3090/%D8%A2%DB%8C%D8%A7-%D9%85%D8%B4%DA%A9%D9%84-%D8%AF%D8%B3%D8%AA%D9%85%D8%B2%D8%AF-%D8%A8%D8%A7%D8%B2%DB%8C%DA%AF%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D9%88-%D8%A8%D8%A7%D8%B2%DB%8C%DA%A9%D9%86%D8%A7%D9%86-%D8%A7%D8%B3%D8%AA-%D8%B3%DB%8C%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C-%D9%86%D9%81%D8%AA%DB%8C%D8%8C-%D9%81%D9%88%D8%AA%D8%A8%D8%A7%D9%84-%D9%86%D9%81%D8%AA%DB%8C%D8%8C-%D9%85%D8%AF%DB%8C%D8%B1%DB%8C%D8%AA-%D9%86%D9%81%D8%AA%DB%8C
مجتبی یوسفی-آبان91
اگر در فوتبال هم ریز بشویم می بینیم مشکل باز همین مدیریت نفتی است؛ مدیریتی که میلیارد ها پولِ نفت را خرج بازیکنان می کند و جز در شعار هیچ کاری برای فوتبال نمی کند. هزاران میلیارد پولی که مدیران نفتی خرج بازیکنان در فوتبال کرده اند، می توانست به صورت وام بلاعوض برای ساخت ورزشگاه های اختصاصی و زمین های تمرین و امکانات حرفه ای داده شود. آن وقت، درآمد زاییِ یک باشگاه، به صورت حرفه ای انجام می شد و دیگر اعتراضی به میلیادری بودنِ بازیکنان نیز نمی شد؛ چرا که یک بازیکنِ حرفه ای، به اندازه میزانِ درآمدش بازخوردِ مالی برای باشگاه دارد.
پایان مقاله ام را با آخرین بند کتاب خواندنیِ "نفحات نفت" رضا امیرخانی، که به تمام دوستانم در کافه سینما توصیه به خواندنش میکنم، مزین می کنم: "خانواده هست مفلوک. کار پدر بدانجا کشیده که مجبور است طلای مادر بفروشد تا نان سفره فرزندان فراهم آورد و البته بیشتر از آن نیز خرج خود کند... به پدر چه خواهید گفت؟ بیکاره؟ مفلس؟ معتاد؟ هرچه خواستید بگویید اما بدانید که از چنین مردی باید ناامید بود. اگرکسی به فکر نجات چنین خانواده ای باشد، تنها به فرزندان جوان امید خواهد بست... مادر یعنی وطن. طلا یعنی نفت. پدر یعنی دولت... این ملک پدرانی داشته که برای حکومت، نه طلای مادر."
به امید اینکه روزی سینمای ایران با همه تفکرها آزادانه و مستقل بر روی پای خود بایستد .
رضا لنگرودی کافه سینما
=======================================
357
تبادل نظر: برداشت آزاد ..
http://75000001.mihanblog.com/post/59
سیدمرتضی قاضوی-آبان91
حضرت امام حسین (ع) نیز بی راه نیست كه روز عاشورا،وقتی لشگر اشقیا را نیوشای نصایح نمی بیند، می فرماید : «شكم هایتان از حرام پر شده و بر دل های تان مهر خورده، دیگر حق را نمی پذیرید و به آن گوش نمی دهید...»
تا بدانیم كه لقمه ، شقی و سعید می سازد . (1)
=======================================
356
نگاههای من: جغور بغور ذهنی
http://zahra-samy68.blogfa.com/post/41
زهرا راد-آبان91
اینروزا کتاب [نفحات نفت]رضا امیرخانی رو تموم کردم. برعکس همه دوستدارانش که او را از طریق رمانهایش مخصوصا[من او] شناختن،من با [جانستان کابلستانش]شناختمش(سفرنامه به افغانستان).
کتاب نفحات نفت خیلی خیلی مفید و عبرت انگیزه و در راستای ایرادگیری به عملکرد همین مسئولین و ضربه های انها به نظام و انقلاب نگاشته شده.(موندم چطوری این امیرخانی با چاپ چنین کتابی ،سرش هنوز روی تنش مونده؟؟؟!! حتما باید ادم پرنفوذ و بقولی دم کلفتی باشه و الا مسئولین ما و سعه صدر؟؟)
هر قدر ،جانستان کابلستانش مزخرف بود و صرفا از روی یک جو گرفتگی احساسی و در راستای انتقال یک عذاب وجدان به خوانندگان ایرانی در برابر مردم افغانستان نوشته شده بود تا یه سفرنامه،چرا که فاقد هرنوع اطلاعات صحیح و جامعی درباره افغانستان و افغانستانیها بود، کتاب نفحات نفت او از یک فکر منسجم و سواد عظیم بهره مند بود و واقعا جای تحسین داره..
خدا امثال امیرخانی نقاد رو برای ما حفظ کنه..
==============
دولتمردان عزیز و بیسوادمان ،چندسال قبل عباس معروفی عزیز رو از ایران فراری دادن با ادا و اطوارشان،بس نبود. بتازگی چاپ اثارش در ایران رو هم ممنوع کردن!!
کاش عباس معرفی هم دم کلفت بود.. او رفت تا حسرت خواندن سمفونی مردگانش به دلم بماند..
عباس معروفی میرود تا جای او کتابهای فرقه انحرافی فردی چون(اوشو) یا منحرف دیگری چون پائلو کوئیلو و یا کتابای چطور شکمم کوچیک شه-باسنم بزرگ، نشخوار ما شود.. خدا نکند..
===============
من سیاسی نویس نیستم. این متنم سیاسی نبود. صرفا تفکرات یفرد عادی بود،فارغ از غلطی یا درستیشون.
چرا که ،ما را چه به سیاست!! پیف پیف!
=======================================
355
زخم بی ریشه...: افق
http://somayemakian.persianblog.ir/post/506/
س س م-مهر91
افق را کوتاه گرفتهایم.افق را گرفتهایم نوکِ بینیمان و برای همین دست و بالمان گیر میکند بهش و فرصت کار نداریم.افق بایستی دور باشد و دست نیافتنی.افق بایستی انتزاعی باشد و سابژکتیو نه انضمامی و آبژکتیو افق باید انفسی باشد نه آفاقی.ذهنی باشد نه عینی از آن طرف، شیوهی زندگی باید ملموس باشد.دمِدستی. مشت پُرکن. عینی. روشن. غیر مبهم. کاملا به خلافِ افق.
نفحات نفت/ رضاامیرخانی
=======================================
354
مینا و زمرد: در کوی نیکنامان/ و نیسرک للیسری
http://mazandarani100.blogfa.com/post/1052
...-مهر91
-دومین چیزی که می خواهم بگویم این است که به خلاف نظر دولت مردان گرامی ما، اقتصاد و درآمد سرانه و اشتغال و غیر این، بسیار در اوضاع اجتماعی موثرند و شاید بتوان مدتی را با موج سازی و سر مردم را گرم کردن، کاری از پیش برد، اما در دراز مدت نارضایتی عمده ی مردم را نمی توان مهار کرد.
رضا امیرخانی، نفحات نفت، چ6، 1389، ص152.
دوره ی آفتابه سازی به سرآمده است. آفتابه ساز، امروز به شرطی موفق است که تیراژش جهانی باشد.
امیرخانی، همان، ص170.
آن چه امروز داریم به عنوان اقتصاد، نه ایرانی است نه اسلامی، حتا دولتی هم نیست.
پیشین، ص194.
=======================================
353
خبرگزاری فارس: ۵۰۰ صفحه از رمان شهید همت آماده شده است
http://faternews.ir/1391/07/27/500-%D8%B5%D9%81%D8%AD%D9%87-%D8%A7%D8%B2-%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86-%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF-%D9%87%D9%85%D8%AA-%D8%A2%D9%85%D8%A7%D8%AF%D9%87-%D8%B4%D8%AF%D9%87-%D8%A7%D8%B3%D8%AA/
گفتوگو با محمد عزیزی-مهر91
در بخش نوجوان هم هیچکس به تفصیلی که من در سال ۷۶ نوشتم و چاپ کردم، ننوشت، ولی کلام نهاد دولتی، کجا آمد گفت که دست شما درد نکند؟ دهها جایزه به دور و بریهای خودشان دادند ولی به قول همین آقای امیرخانی با شش نفر و نصفی میشود فرهنگ مملکت را درست کرد. آقای فلانی اینجا جایزه میدهد، بعد همان کسی که جایزه گرفته است باز در فلان جا داور است و به آن هدیه میدهد، ولی عملکرد ده بیست ساله جایزه دادن و جایزه گرفتن در این جا اگر بررسی شود میبینی از یک دایره ی ده – پانزده نفر بیرون نمیرود!
=======================================
352
پایگاه خبری جوان: آهاي كارگردان! تنها چيزي كه ميخواهيم شجاعت است
http://www.javanonline.ir/vdcjivexyuqehtz.fsfu.txt
محمد صادق دهنادی-مهر91
همه اين موضوعات، بهانهاي بود براي اينكه يك بازيگر از بخش خصوصي بيايد و صادقانه با مردم حرف بزند، وعده بدهد و جوري وانمود كند كه انگار بيشتر خلف وعدهها و مشكلات ما در اينگونه مسائل به خاطر مديريت سهلتي دولتي نفحات نفت آقاي رضا اميرخاني است!
=======================================
351
پروتاگونیست:نفحات نفت
http://ers.persianblog.ir/post/246/
...-مهر91
از هر چه بگذریم سخن دوست خوش تر است، هر چه باشد ما زبان مادری خودمان را بهتر از یک متن ترجمه شده آنهم به دست یک مترجم زبر دست یا زیر دست، حتی اگر ایشان شخصی مثل صالح حسینی باشد می فهمیم. بالاخره ما در هوای یک مملکت نفس کشیده ایم و از مواهب و معایب آن توأمان و هر دوانه بهرمند شده ایم. مدتها بود می خواستم سفرنامه "رضا امیرخانی" دوست سخن دان و نویسنده زبر دست را بخرم اما چون هنوز سفرنامه فرنگ جلال آل احمد را تمام نکرده بودم دلم نمی آمد که مجدداً پولی بابت کتاب بدهم. کتابخانه شهرداری هم از سال هزار و سیصد و بوق به این طرف بودجه برای خرید کتاب جدید نداشته که من بتوانم از کتابخانه آن را اجاره کنم، هر چند کتاب "نفحات نفت" رضا امیرخانی اولین چاپش مربوط می شود به سال 1389.
اما کتاب نفحات نفت سخنی از جان من مخاطب است و همین متنی هم که قطعاً تفاوت نگارش آن را با متون قبلی این بنده دریافته اید، تحت تأثیر همین متن متفاوت کتاب نوشته شده و یا شاید نفحاتی از رضا امیرخانی بر آن دمیده شده. نگارش امیرخانی در این کتاب مرا به یاد کتاب غرب زدگی جلال می اندازد و اگر دقیقاً جا پای جلال گذاشته بود نام کتاب را باید به "دولت زدگی" تغییر می داد و یا به تعبیر خودش "سه لت زدگی".
این کتاب اصلاً ارزش خواندن ندارد بلکه ارزشی بالاتر دارد، باید آن را سطر به سطر حفظ کرد و در هر روایت و جمله آن تعمق کرد. من در حین مطالعه عادت دارم زیر نکات مهم و آموزنده محتویی خط بکشم، اما در این کتاب از این کار منصرف شدم، چون مجبور بودم زیر کل متن کتاب را خط بکشم و اینگونه کتابم داغان و پاغان می شد.
نگاه تیز بین امیرخانی به مباحث جاری اقتصادی کشور، نگاهی است که غبار را از چشمان خواننده می زداید و تازه می فهمی که چرا رمانهای قبلی رضا امیرخانی اینقدر گل کرده:" به خاطر آنکه کشورش و مردمش و در این کتاب به وضوح اقتصاد کشورش را خوب می شناسد، برای اینکه به رغم سن کمش بسیار فرا گرفته است، تجربه اندوخته و گام را فراتر از مرزها نهاده و حتی مدتی را در دامن استکبار جهانی گذرانده است تا نقطه قوت و ضعف را بهتر بیابد." همچنین در ذیل نام کتاب آمده " جستاری در فرهنگ نفتی و مدیریت دولتی" و من به عنوان کارشناس مدیریت دولتی مصادیق بارز ضعف های مدیریتی که در کتاب به آن اشاره شده است را با پوست و گوشت خودم لمس کرده ام، البته این حس ملموس برای هر خواننده ای بوجود خواهد آمد چون به نوعی با آن درگیر بوده است، مگر آنکه در سرزمینی غیر از ایران به دنیا آمده باشد و فقط به زبان فارسی مسلط باشد و این متن را بخواند.
اما نوشته من شاید از بیان لب مطلب قاصر و زبانم الکن باشد، لذا پیشنهاد می کنم برای احترام به حق خود برای دانستن، این کتاب کوتاه 230 صفحه ای را برای یکبار مطالعه کنید و اگر نخواستید 5800 تومان هزینه کنید، من حاضرم آن را به شما قرض بدهم ولی به یک شرط و آن اینکه آن را حتماً برای من پس بیاورید. چون قطعاً هوس مطالعه دوباره و شاید سه باره آن از سرم بیرون نخواهد شد. اگر رضا امیر خانی این همه تعریف من را از کتابش می شنید مطمئنم که بال در می آورد و برای اوضاع اقتصادی ایران بعد از سال 1389 هم ویرایش جدید و یا متمی بر این کتاب می نوشت.
پ.ن: ببخشید که ادامه اینقدر طولانی شد و طول کشید، چون من درگیر نمایشگاه رسانه های دیجیتال هستم و دارم خودم رو upgrade می کنم. خوب مسلمه که در طول دانلود سرعت می آید پایین، سرعت پایین من و سرعت پایین اینترنت ایران، همان می شود که ادامه دارد...
قسمت هایی از کتاب:
1-"صفحه27، فصل قانان": قانون طراحی می شود برای تسهیل در مشکلات زندگی. قانون راهنمایی و رانندگی در همه جای دنیا مطرح می شود برای اینکه شما به امن ترین و سریع ترین طریق به مقصد برسید. اصلاً مسئاله کشف متخلف در قانون، مسئله اصلی طراحی قانون نیست."
2-صفحه 55، فصل منطق آزاد": شیخ نشین های جنوبی خلیج فارس که یک شبه ره صد ساله رفته بودند و مدیریت- اگرچه- وابسته شان، کار آمد جلوه می کرد، مقابل مدیریت ناکار آمد- اگر چه -مستقل ما."
3- "صفحه 46، فصل بی کار آفرین": کار آفرین نه نیازی به امکانات دارد، نه نیازی به یارانه، نه نیازی به وام ویژه، نه نیازی به معاونت، نه نیازی به بنیاد... کار آفرین ایرانی حتی به توجه نیاز ندارد. کار آفرین ایرانی فقط به بی توجهی سه لتی نیاز دارد!!
در همين رابطه :
.آن چه در وب راجع به نفحات نفت نوشتهاند(21) +خرید تلفنی نفحات نفت347
. آن چه در وب راجع به نفحات نفت نوشتهاند(20) +در نفحات نفت تاریخ نگارش نامه در یکجا اشتباه آورده شده است.+تن فروشی آکادمیک!+جناب احمد توکلی و تهیه پیشنویس قانون کار+سیاوش سرمدی: نمیگذارند از نفحات مستند بسازم
آن چه در وب راجع به نفحات نفت نوشتهاند(19)
آن چه در وب راجع به نفحات نفت نوشتهاند(18)
آن چه در وب راجع به نفحات نفت نوشتهاند(17)
. آن چه در وب راجع به نفحات نفت نوشتهاند(16)
. آن چه در وب راجع به نفحات نفت نوشتهاند(15)
. آن چه در وب راجع به نفحات نفت نوشتهاند(14)
. آن چه در وب راجع به نفحات نفت نوشتهاند(13)
. آن چه در وب راجع به نفحات نفت نوشتهاند(12)
. آن چه در وب راجع به نفحات نفت نوشتهاند(11)
. آن چه در وب راجع به نفحات نفت نوشتهاند(10)
. آن چه در وب راجع به نفحات نفت نوشتهاند(9)
. آن چه در وب راجع به نفحات نفت نوشتهاند(8)
. آن چه در وب راجع به نفحات نفت نوشتهاند(7)
. آنچه در وب راجع به نفحات نفت نوشتهاند(6)
. آن چه در وب راجع به نفحات نفت نوشتهاند(5)
. آن چه در وب راجع به نفحات نفت نوشتهاند (4)
. آن چه در وب راجع به نفحات نفت نوشتهاند (3)
. آن چه در وب راجع به نفحات نفت نوشتهاند (2)
. آن چه در وب راجع به نفحات نفت نوشتهاند (1)
|