برای منی که از بچگی (تقریبا 9 سالگی) داستان می نوشتم و حتی نقاشی اش را هم خودم می کشیدم و هر هفته منتظر سه شنبه ها بودم تا بابا از دکه روزنامه فروشی ،کیهان بچه ها را بخرد و بیاورد تا من قصه هایش را بخوانم، خواندن و نوشتن داستان تعریفی دیگر داشت .
اصلا ذوق نوشتن در خانواده ما موروثی ست. از نوشتن کتاب و مقاله و بیانه های حاجاقا گرفته تا انشا نوشتن های عالی مامان برای من توی دوره راهنمایی(وقتی که تکالیفم و کارهایم زیاد بود و به انشا نوشتن نمی رسید).گل سر سبدش هم چاپ شدن یکی از نوشته هام توی صفحه نسل سوم روزنامه کیهان بود! که پایان تلخی بر ذوق هنری و استعداد نویسندگی من بود...
البته سعی کردم به زور کمی از این استعداد را نگه دارم با نوشتن خاطرات شبانه و غافل نشدن از کتاب خواندن...
از بین همه نویسندگانی که کتاب هایشان را می خوانم ،رضا امیر خانی برایم چیز دیگریست!!
هنوز کتابی را نخواندم که به پای ((منٍ او )) یش برسد!
دیشب یک نشست صمیمی داشت توی نمایشگاه کتابی که اینجا پر پا شده! نقد و برسی کتاب دینی..
برایمان گفت از تفاوت های کتاب مذهبی و کتاب دینی(با تعاریفی که از این دو داد،مثلا کتاب مذهبی کتابی که ظاهرا به مسائل دینی می پردازد و کتاب دینی کتابی که ظاهر دینی ندارد اما در باطن به مسائل دینی می پردازد)نظرش را درباره نوشتن داستان های معصومین گفت.که اگر توضیح نمی داد من یکی دوتا شاخ گنده روی سرم در می امد!
(بنا به در خواست خودش که مبادا سخنانش جور دیگری برداشت شود سانسور می شود)
و این که از ما خواست که در نوشته هایمان تعارف و رودربایستی را کنار بگذاریم.گفت که در من او هم او تعارف را با خودش کنار گذاشت.
سوال هایمان را که نوشتیم و دادیم که بخواند چه خوب و روان و راحت جواب داد.
از جمع تقریبا 40 نفره نزدیک به 20 تا سوال پرسیدند و در اخر هم سوال من را...
اینکه یکی پرسیده بود چرا در کتاب بیوتن رقص سوزی را با نماز ارمیا مقایسه کردید و رقص سوزی را از نماز ارمیا با ارزش تر خواندید؟
که کلی خندیدیم و امیر خانی به خواننده سوال گفت:اینطور که شما می خوانید هم شاید منظورش نبوده!!!!!
نظرش را در باره صادق هدایت گفت و من هم چقدر با او موافق بودم. اینکه ایده من او را از کجا اورده بود و گفت که من او را بر اساس قصه های مادربزرگش نوشته و اگر هم موفقیتی دارد به همین خاطر است...به خاطر ارزش گذاری به سنت های گذشته ایرانی..
گفت که مارکزهم موفقیت کتاب صد سال تنهایی را به خاطر این می داند که در این رمان قصه های مادربزرگش را بازگو می کند!...
علت جدا نویسی کلماتش را توضیح داد...که فلسفی نیست و ذوقی ست!
خاطره ایی مرتبت هم تعریف کرد که کلی خندیدیم:
اینکه یک روز در نمایشگاه کتاب نشسته بوده و خانم محجبه ایی از او می پرسد که شما نویسنده کتاب داستان سیستان هستید؟ و امیر خانی هم جواب داده بله..و انوقت خانم محجبه هم با عصبانیت گفته: شما رهبر را از وسط نصف کردید اقا !!!!!!!!!!!!!!! (منظورش به ترکیب نوشتن ره بر بوده)
اخر سر هم وقتی که جلسه تمام شد طبق معمول عده ایی( که بیشتر اقایان و به طور خاص پسرها در این جلسه)دورش را گرفته بودند و من هم رفتم تا بشنوم حرف های خودمانی اش را
انقدر راحت و صمیمی حرف میزد که تفاوت سنی یک دهه و خورده ایی را ندیده می گرفتی !!
نظرش را درباره فیلم جدایی نادر از سیمین اصغر فرهادی گفت و وقتی من متعجبانه گفتم ((واقعا؟؟؟)) علت دیدگاهش را برایم توضیح داد و وقتی دوباره من پرسیدم(( اخه نقد هایی که برا این فیلم می نویسن خیلی مخالفه)) گفت:((بخونین،نقد ها رو فقط بخونین))
ومن چقدر ممنونش شدم به خاطر این جلسه و فضای آرام و صمیمی که داشت..که علاقه من به نوشته هایش دو چندان شد..تقریبا همه افراد مثل من بودند..
بی صبرانه منتظر ((قیدار)) هستم!!!