تاريخ انتشار : ١٨:١٦ ٢٨/٥/١٣٩١

آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(24) +قلم‌ت بیمه‌ی جون478+بسته پیش‌نهادی خبرآنلاین برای عید فطر475+حساب مسجد و حسینیه را خیلی سوا کردید477+سرمقاله‌ی روزنامه‌ی ملت ما: قیدار که هست، چرا لاله؟464
جهت سهولت دست‌رسي كاربران، هر بیست مطلب مرتبط در يك صفحه ذخيره خواهند شد. براي ملاحظه‌ی 460 نظر قبلي به لينك‌هاي پايين صفحه مراجعه فرماييد.
=====================================
480
بازی ساز: خوشبختی یعنی ... -
http://bazysaz.bloglor.com/vote1165-3%D8%AE%D9%88%D8%B4%D8%A8%D8%AE%D8%AA%DB%8C%20%DB%8C%D8%B9%D9%86%DB%8C%20...%20-%204.html
bazysaz-مرداد91
به نمودار جالبی بر می خورم. یک نمودار با دو منحنی . زیرش نوشته است نمودار حسی. یکی منحنی من است و دیگری او. چقدر جالب! خیلی جاها دو منحنی روی هم منطبق هستند . در بعضی نقاط انطباق اسامی جالبی به چشم می خورد حامد بهداد ، محسن چاوشی ، درباره الی، رضا امیرخانی، یاس . جالب است یک اسم مخفف هم وجود دارد م.ب.ق مثل اینکه قفل هم دارد! نمی دانم چرا قاف را که می بینم یاد قالیباف می افتم. ممکن است رابطه ای با آقای شهردار داشته باشد؟؟!!

=====================================
479
 

آدمی که یکبار خطا کرده باشد و پاش لغزیده باشد و بعد هم پشیمان شده باشد، مطمئنتر است از آدمی که تا به حال پاش نلغزیده ... این حرف سنگین است ... خودم هم میدانم. خطا نکرده، تازه وقتی خطا کرد و از کارتنِ آکبند در آمد، فلزش معلوم میشود، اما فلزِ خطاکرده رو است، روشن است... مثلِ کفِ دست، کج و معوجِ خطش پیداست.
از آدمِ بی خطا میترسم، از آدمِ دو خطا دوری میکنم، اما پای آدمِ تک خطا میایستم...!

قِـیدار - رضا امیرخانی

=====================================
478
ساعت یک و نیم آن روز: قیدار
http://saate15anrooz.parsiblog.com/Posts/339/%D9%82%D9%8A%D8%AF%D8%A7%D8%B1/

ملیحه سادات-مرداد91
اول نوشت: این نوشته را فقط خودم می فهمم و البته آنهایی که پای قیدار فهمشان بیجک گرفته باشد!


 هر چه علی تو عالم هست، هر چه حیدر تو عالم هست، هر چه صفدر تو عالم هست، اعتقاد کن هر چی اسم مشدی هست تو عالم، باید یک داش اولش اضافه کرد... اگر یک رضا باشد تو عالم که قرار باشد اولش داش اضافه شود خودتی داش رضا، خود ِ خودت.
ما که کسی لنگ جلومان نمی اندازد و بیرون گودیم، ما ذوب آهن اصفهان هم که بشویم نعل اسب اهل قلم –البته از نوع متعهدش
  J 
 - هم نیستیم اما بعضی جاها فهممان خوب بیجک می گیرد!
 قلم ها هم بو دارند...
بعضی قلم ها ته شان جان دارد! – من از چیزهایی که ته شان جان دارد خوشم می آید- بعضی قلم ها ته شان جان دارد! بو، دارند، بوی کتاب کهنه در ملات تازه، بوی زغال سنگ شمشک در آجر، بوی آبگوشت هر روزه ی تغار، بوی خاک خیس خورده از آب پاشویه ی سید در لنگر پاسید، بوی دود آتش میان خاک باران خورده، و بوی مَرد وقتی غروب به غروب اول با کارگرهای سنی حساب صاف می کرد و «حق، حق» می گفت...
اما بعضی قلم ها، بودارند! بوی قلوه سنگ رودخانه، بوی نفت سیاه بی صاحبی که دست پسر افتاده، بوی نان و پنیر کپک زده ای که صاحب کارهای دیگر نمی دادند، بوی عفن عرق پا در چکمه ی بلند پدر در همه زمین های مرغوبی که صاحب کارها مجبور بودند از بنیاد پدر و پسر بخرند...
بعضی قلم ها برای گاراژ شاهرخ قرتی خوبند نه برای هیئت ارباب، کاغذی را که خط خطی کرده اند اگر بزغاله های هیئت بخورند گوشتشان حرام می شود و همین است که تا نیم ساعت شلتون و هاشم ها باید دور حیات عمارت بدوند و دنبال بزغاله هایی باشند که رستاخیز ِ این قلم ها را به نیش کشیده اند!!
اما حاصل ِ بعضی قلم ها را باید که قاتی کنیم با ملات و بریزیم توی پی، تا کار عمری شود!! بعضی قلم ها از جنس نَفَسند!! حتی گاهی لازم است صاحب قلم را –صاحب نَفَس را_  ببری سمت پی خشک نشده تا ناغافل پایش فرو رود در ملات و جای پایش بیفتد روی بتن خشک نشده! بعد نگذاری احدالناسی دست به این نقش بزند تا خودش را بگیرد، تا بشود قدم گاه ِ صاحب قلم –صاحب نَفَس- بعضی قلم ها از جنس ِ قدمگاهند! تبرکند و نورانی...
بعضی قلم ها از جنس نقشند! نقشی را که انداخته اند روی پلاکی برنجی همیشه باید یا جلوی نگاهت باشد یا روی سینه ات! پلاک برنجی «یارب نظر تو برنگردد»شان همیشه باید آویخته باشد یا جلوی چشم یا روی سینه!
داش رضا!
قیدار را خواندم، انگشتری فیروزه ای بود که بوی بهشت می داد بس که خوش رنگ بود. قلمت انگار به عشق، فیروزه می دهد به معمار برای بی حساب شدن در قبل گودی که به عشق ساخته! می دانم گرفتی! پاک ِ پاک، خودت ختم ِ فهمیده هایی. این را به جد گفتم! فقط ترکیب جمله اش شد شبیه قواره ی حرف های شلتون! و گر نه هر کس تو را بشناسد داش رضا! وقتی من می گویم ختم فهمیده هایی فقط می گوید: «حق، حق!»
قلمت بو، دارد! بوی کتاب کهنه در ملات تازه، بوی زغال سنگ شمشک در آجر، بوی آبگوشت هر روزه ی تغار، بوی خاک خیس خورده از آب پاشویه ی سید در لنگر پاسید، بوی دود آتش میان خاک باران خورده، و بوی مَرد وقتی غروب به غروب اول با کارگرهای سنی حساب صاف می کرد و «حق، حق» می گفت...
 قیدار را خواندم، ته اش جان داشت، مثل دلیجان، مثل شهلا جان!...
قلمت ته اش جان دارد! من از چیزهایی که ته شان جان دارد خوشم می آید!
داش رضا! مرامت قیداری است! این را از قیدارت فهمیدم! پس می شود تو را رضاخان هم خطاب کرد! نکند امیر خانی که می گویند برای همین است رضا خان؟!
اما رضاخان می شود شبیه اسم پدر که مجسمه ی سنگی پسرش میان میدان بیست و چهار اسفند عاقبت زمین خورد! لابد امیرش را برای همین اضافه کرده اند تا رفع شباهت شود با اسم نالوطی ها!
داش رضا امیرخان! مرامت قیداری است...
قلمت ته اش جان دارد...
قلمت بیمه ی جون.
قیدار حالی داد به ما!

طلانوشت: ارباب فقط یکی است تو عالم...

پ.ن: کتاب هایی که ته شان جان دارد را مداد به دست می خوانیم! یک مداد طوسی! بدنه اش مثل فردوسی طوسی است و خودش مثل شلتون سیاه! با این حساب می شود قاطی جماعت سیاه و سفیدهاش کرد!! مدادمان نباشد کتاب خواندنمان نمی آید! گاهی زیر جمله ای خط می کشیم و گاهی رونوشت برمی داریم و گاهی با اعتماد به نفس حاشیه و تعلیق می زنیم!! همه ی کتاب هایی که ته شان جان دارد را با این مداد می خوانیم! هر کتابی نه! فقط جان دارها را!!
داش رضا! قیدارت پیش ما خَعلی حرمت داشت که با این مداد تا جان ِ تهش رفتیم!


آخر نوشت: کتاب های داش رضاامیرخانی را هر کجا گیر آوردید بخوانید! قیدارش را حتما و حتما بخوانید البته به شرطی که با فهم بیجک شده بخوانید خیلی حرف دارد با مرام!


آرزو نوشت: کاش نوشته ام را بخوانی داش رضا...

تذکر: یکی دیگر از کتابهای این نویسنده ی عزیز در این وبلاگ معرفی شده برای آشنایی با داستان سیستان این لینک را ملاحظه بفرمایید: http://saate15anrooz.parsiblog.com/Posts/289/%d8%b3%d9%84%d8%a7%d9%85+%d8%a2%d9%82%d8%a7%d9%8a+%d8%b1%d8%b6%d8%a7+%d8%a7%d9%85%d9%8a%d8%b1+%d8%ae%d8%a7%d9%86%d9%8a+%d9%85%d9%86+%d8%a7%d9%88/

=====================================
477
رو به صبح: قیدارم آرزوست

http://www.roobesobh.blogfa.com/post/145
شیعه الزهرا-مرداد91
گوسفند را سریع زمین می زنند. چار دست و پاش را پی می کنند و زرد پی پا را بیرون می کشند. همان جا به آینه ی اسب اینترنشنال، قناره می آویزند و گوسفند را از زرد پی دست آویزان می کنند...

صفدر شیرِ کمپرسورِ اینترنشنال را باز می کند و گوسفند، آنی باد می کند. قیدار نگاهی می کند و آهی می کشد و دست می کشد به شکم ش. آرام انگار با خودش می گوید:

-همین جوری آدمی زاد باد می کند! هروقت دیدی برده اندت بالا و دارند بادت می کنند، بدان که روزگار از دست آویزان ت کرده است به قناره که پوست ت را بکند...

 

آقا امیرخانی سلام. وقتی شنیدیم کتاب جدیدتان آماده بازار، فکری شدیم برویم محضری کتاب فروشی ولایت و دست خط جدیدتان را بخریم. قیمت کتاب زیاد بود، شما اعتقاد کن ما پول تو جیبی چند روزمان را جمع کردیم تا تهیه ش کنیم. فدای سرتان که آن کتاب فروش در جواب پول خورد های ما چه گفت و چه نگفت. حکما برایتان خبر آورده اند روزگار بی پولی ست خیالی نیست اگر آدم خوب های کتابهای شما همیشه مایه دار باشند . رمان نام چه تان را نیوشیدیم بی وقفه و حالا که قلم بر دوات زده ایم چشمان مان پف کرده از نخوابی کتاب خوانی. و اما بعد...  آقا امیرخانی ما را چند سوال بی جواب باقی ماند که هرکار کردیم فهممان بیجک نگرفت!

اول: این چه رسم الخطی بود که پسندیده بودید برای کتاب؟ دوم: عاقبت بالا بردن مه پاره از راه پله بالا چه شد؟ چرا از تنگ چارلیتری به قاعده یک استکان هم نمانده بود؟ سوم: صفدر چه خبطی کرده بود که از ژاندمرغی آمده بودند پی ش؟ چهارم: قصه آدم هایتان چرا بی سرانجام ماند(مثل همیشه)؟ ناصر اگزوز چرا چند روز در لک بود؟ هاشم چقدر زود مرد! بود و نبود ، بینا و نابینا بودن شهلا جان لطمه ای به داستان می زد؟! عاقبت شاه رخ قرتی چه شد؟  پنجم: حساب مسجد و حسینیه را خیلی از هم سوا کردید! آقا امیرخانی !این کارتان در شان شما نبود .

 این خطِ کتاب توفیر داشت با خط های دیگر، اسمی بود ...خیلی به مان چسبید:

آدمی که یکبار خطا کرده باشد و پاش لغزیده باشد و بعد هم پشیمان شده باشد، مطمئن‌تر است از آدمی که  تابه‌حال پاش نلغزیده... این حرف سنگین است... خودم هم می‌دانم. خطا نکرده، تازه وقتی خطا کرد و از کارتن آکبند درآمد، فلزش معلوم می‌شود، اما فلز خطاکرده رو است، روشن است... مثل این کف دست، کج و معوج  خط‌ش پیداست. از آدم بی‌خطا می‌ترسم، اما پای آدم تک‌خطا می‌ایستم...

اما آقا امیرخانی! نفس کشیدن هم سخت شده در هوایی که نفسِ حقِ مثلِ آقاسید گلپا تویش کم است، نفسِ قیدار هایی که قید خیلی دارها را زده باشند ... گم نام بودند، گم نام شدند، شاید باشند امروز هم ولی گم نام هستند ...  حق! ... حق



=====================================
476
نوشته‌های یک نویسنده‌ی کوچک: نگاهی بر کتاب قیدار
http://salehrostami.blogfa.com/post-98.aspx
صالح رسمتی-مرداد91

کتابی دیگر را به اتمام رساندم و می خواهم آن را برای شما معرفی کنم و باز هم به نکته زیر اشاره دارم که:

«همه نقطه نظرات و انتقادات من درباب این کتاب  از افکار من نشأت گرفته است و مربوط به هیچ سایت یا وبلاگ دیگری نیست»

 

کتاب قیدار را در نمایشگاه کتاب، با امضای خود آقای امیرخانی گرفتم و انتظار داشتم که با کتابی فوق العاده روبه رو شوم. کتاب با اینکه بسیار خوب نگاشته شده است و فصل بندی ها و پاراگراف بندی های آن مناسب  است ولی داستان و موضوع آن مانند دیگر کتب آقای امیر خانی جذاب نیست.  من برای بررسی این کتاب، آن را از جهات مختلفی بررسی کرده ام.

جذابیت و کشش کتاب مانند رقیب آن در نمایشگاه کتاب یعنی کمی دیرتر اثر مهدی شجاعی نیست و در بعضی از جاها کتاب جذابیتی ندارد و بسیار ملال آور خواهد بود و شاید این یکی از نقاط ضعف این کتاب به شمار برود. البته شاید خیلی ها این کتاب را به علت کوتاه بودن، در یک تا دو روز تمام کنند ولی مطمئناً دلیل آن جذابیت و کشش  کتاب نیست.

محتوا و داستان کتاب چیز جدیدی را برای گفتن ندارد همانطور که وقتی کتاب را می خرید در پایان و ابتدای آن به این نکته اشاره شده است که «ارمیا، بی وتن و منواو این نویسنده را نیز بخوانید»  همچنین در هر سایت دیگری نیز بروید به شباهت بسیار زیاد محتوای این کتب اشاره شده است. در واقع امیر خانی چیز جدیدی را برای ارائه ندارد و شاید فقط خوانندگان مخصوص خود، این کتاب را بپسندند.

شخصیت پردازی کتاب از لحاظ فنی بسیار خوب است. شخصیت قیدار را می توانید در هر لحظه کتاب در کنار خود حس کنید. وقتی کتاب را می خواندم هر لحظه از آقا تختی تا صفدر و هاشم خدا بیامرز را در کنارم حس می کردم و شاید این نقطه قوت کتاب بود.

خلاقیت در این کتاب مانند کتب دیگر آقای رضا امیر خانی بسیار زیاد به چشم می خورد از جمله رسم الخط کتاب که رمزی را در خود نهفته دارد و به طور کلی شاید تنها عامل جذابیت و کشش کتاب همین خلاقیت های رضا امیر خانی باشد که خاص خود اوست و تک است.

دیالوگ ها ، مونولوگ ها ی کتاب بسیار خوب نگاشته شده اند و شما حس می کنید دقیقا با کی طرف هستید و بعضی از دیالوگ ها آنقدر زیبا هستند که دوست دارید زیر آن ها را خط بکشید ولی همانطور که گفتم محتوای آن ها مانند هم است و فقط شکلشان عوض شده است.

 

روی هم رفته کتاب قیدار شاید مانند دیگر کتب او نباشد ولی ارزش خواندن را دارد و شما را به فکر وا می دارد.


=====================================
475
خبرآنلاین: دو بسته پیشنهادی برای تعطیلات عید فطر/ جدول
http://www.khabaronline.ir/print/236922/culture/book
...-مرداد91

همچنین در لیست دوم از خوانندگان حرفه ای رمان تا آنها که دنبال سبک ایده آل زندگی و مطالعه کتاب های روانشناسی هستند، به نوعی به مقصود خود می رسند. از پرفروش ترین رمان های این روزهای بازار «قیدار» و «کمی دیرتر» تا داستان خواندنی مهاجرت به لس آنجلس در «سرزمین نوچ» که این روزها به سایت آمازون هم رسیده است. از خاطرات خواندنی یک اسیر ویژه در سرزمین عراق با نام «پایی که جا ماند» تا چند کتاب ویژه برای آنها که شدیدا دنبال بهبود زندگی و شخصیت فردی و اجتماعی خود هستند.

 

اگر می خواهید  با هدیه دادن به استقبال عید فطر و تعطیلات پایان رمضان بروید، کافی است یک تماس با «سام» بگیرید.

ساکنان تهران برای تهیه این کتاب ها و همچنین سفارش هر محصول فرهنگی مورد علاقه دیگر(در صورت موجود بودن در بازار نشر) کافی است با شماره 20- 88557016 سامانه اشتراک محصولات فرهنگی؛ سام تماس بگیرند و آن را در محل کار یا منزل _ بدون هزینه ارسال _ دریافت کنند.

=====================================
474
کافه هادی: ...
http://cofehadi.blogfa.com/post/69/
cofe chi-مرداد91

...یکبار خطا کرده باشد و پاش لغزیده باشد و بعد هم پشیمان شده باشد، مطمئنتر است از آدمی که تا به حال پاش نلغزیده ...

قِـیدار/ رضا امیرخانی

=====================================
473
غریبانه:امیرخانی و حاج آقا زائری
http://gharibaneh.blogfa.com/post-533.aspx
یوسف-مرداد91
 
سال‌ها پیش در کشور لبنان پیگیر انتشار کتاب‌هایم بودم و در خیابان الحمراء لبنان با یک روحانی تند و تیز عبور می‌کردیم.با او در خیابان‌ها به دنبال یافتن دفتر ناشران حرکت می‌کردیم. او بسیار سریعتر از من حرکت می‌کرد و همین مساله من را خسته کرد. از او خواستم که کمی استراحت کنیم و همین مساله باعث شد من را به یک قهوه در یک کافه دعوت کند. قهوه خوردیم و گپ زدیم و...
روز دوشنبه یا پنج‌شنبه بود و روزِ استحبابِ روزه... آن روحانی روزه بود و مرا قهوه مهمان کرده بود و من در نیافته بودم...
این ویژه‌گیِ مهمِ جناب زائری است که می‌تواند قهوه ننوشد و ما را به قهوه دعوت کند و در این بحرِ عمیق، غرقه گردد و به آب آلوده نگردد...
همیشه برایم این سوال مطرح بوده است که طریقت و شریعت در دین ما کجا می‌تواند خود را در معرض دید درآورند. امتزاج طریقت و شریعت در تشیع تا بدان پایه است که مرزهای این دو مبهم شده‌اند. چیست که حکیمی چون حافظ گفته‌ است تکیه بر تقوا و دانش در طریقت کافری است؟
برای این کار مطالعه زیادی کردم اما می‌خواهم کلامم را اینگونه ارائه دهم: همیشه فاصله میان مسجد و حسینیه برای من مهم بوده است. در مسجد منبر قرار می‌دهند که خودش قرص است و اگر کمی هم بر روی آن سستی کنیم او ما را حفظ می‌کند اما در حسینیه چهارپایه قرار می‌دهند که اگر ذره‌ای بر روی آن سستی کنی، هر قدر قرص باشی، می‌اندازدت. من هم امروز به احترام فردی سخن می‌گویم که منبر را کنار گذاشته است و بر روی چهارپایه ایستاده و سخن می‌گوید. برای ما... برای مردم...

رضا امیرخانی

پی نوشت:با این نظر آقا رضا امیرخانی در مورد فاصله میان مسجد و حسینیه کاملا موافق نیستم



=====================================
472
سازمان فرهنگی هنری شهرداری: رضا امیر خانی: راوی را شیفته شخصیت می خواستم
http://ferdos.farhangsara.ir/tabid/1125/ArticleId/11627/.aspx
...-مرداد91

چهل و هفتمین نشست بلور قلم منطقه 5، با نقد و بررسی رمان "قیدار" نوشته رضا امیرخانی عصر روز گذشته در فرهنگسرای معرفت برگزار شد.


 

به گزارش روابط عمومی مدیریت فرهنگی هنری منطقه5 و فرهنگسرای فردوس ،  برنامه نقد و بررسی رمان« قیدار» نوشته رضا امیرخانی ، سه شنبه 23 مرداد ماه ساعت17  باحضور  رضاامیرخانی، محمدرضا گودرزی و  محسن حکیم معانی در فرهنگسرای معرفت برگزار شد.    بر اساس این گزارش ،در ابتدای این نشست رضا امیر خانی قسمت هایی از رمان را خواند و سپس، محسن حکیم معانی بعد از ارائه ی خلاصه ای از کل داستان به نقش مؤثر، لحن و زبان در ساختار رمان اشاره کرد و گفت: شخصیت پردازی نویسنده در داستان قوی و کامل بوده اما این ویژگی بیشتر در شخصیت اصلی داستان به چشم می خورد و سایر افراد به جای یک شخصیت و کاراکتر ، تیپ های متداول فضاهای داستانی مشابه بودند و مانند شخصیت اصلی داستان دارای یک شخصیت پردازی منحصر به فرد و منسجم نبودند.  حکیم معانی همچنین اظهار داشت: شخصیت قیدار به دلیل خارج شدن از محدودیت ها و خصایل منحصر به فرد شخصیتی قوی و منسجم بودکه از جمله این ویژگی ها  می توان به منش و کردار او و نحوه تقابل او با موقعیت های متفاوت اشاره کرد.   در بخش دیگر این نشست محمد رضا گودرزی دیگر منتقد این نشست اظهار داشت:  "قیدار" بعد از رمان "من او" بهترین اثر امیرخانی است.  گودرزی در خصوص شخصیت پردازی های رمان گفت: میزان تاکید نویسنده به شخصیت پردازی هریک از افراد در داستان بسته به حضور آن افراد در متن داستان دارد .   گودرزی در خصوص سبک رمان افزود: سبک رمان  رئالیسم اجتماعی سیاسی بانقش مایه ای از حماسه که در آخر تبدیل به اسطوره می شود د او همچنین در بررسی راوی داستان بیان داشت: راوی در جایگاه دانای کل است که دارای شخصیتی منحصر به فرد، باهوش با ظرافت و طنزپردازی خاص خودش را دارد و با کمک لحن مخصوص به خود در طول داستان به خواننده جهت می دهد. این منتقد تصریح کرد : در تفسیر فصل اول کتاب به وجود یک نوع ضرب آهنگ سلبی توسط واژه نیست اشاره می شود و آن را شگرد روایی نویسنده در ایجاد تعلیق در خواننده  می توان نام برد وی در خصوص ضرب آهنگ و تکرار بیش از یکبار  جملات گفت: این عمل ترفند نویسنده برای ساختن یک نماد یا برانگیختن مفهومی خاص در ذهن مخاطب است.  گودرزی اشاره ظریفی به نوع نوشتار و لحن داستان داشت و آن را غیر قابل ترجمه دانست.  گودرزی خاطر نشان کرد: رمان قیدار رمانی مذکر و مردانه است و وجود ویژگی ها و عناصری مانند جوانمردی ، فتوت و مردانگی و المانهایی مانند گاراژ، زورخانه و غیره قیدار را تبدیل به رمانی مذکر و مرد محور می کند. همچنین اینکه در این رمان تنها 4شخصیت زن وجود دارد که از بین آنها دو شخصیت منفی و به نوعی فاسد و دو شخصیت دیگر هویت گرفته توسط یک مرد هستند مانند شخصیت همسر قیدر، شهلا که اقتدارو اهمیتش به دلیل نمایندگی او از طرف قیدار است.       در بخش دیگر حکیم معانی به سبک رمان اشاره کرد و گفت: رمان قیدار از لحاظ سبک شناسی  اثری رئالیست  است و پایبندی نویسنده به رئالیسم حسی حاکم بر فضای داستان که با عدم لغزش به سمت جادویی جلوه دادن آن همراه است.    در پایان امیرخانی درمورد زمان نگارش رمان گفت : حدود یک سال تا یک سال و نیم طول کشیده اما حدود سه سال با موضوع زندگی کرده ام  امیرخانی گفت"نظرم این بود راوی  شیفته شخصیت باشد، این شیوه در داستانهای پست مدرن وجود دارد.من در قسمتهایی از این کتاب تب آزمایی کردم. موضوع های مشابه را خواندم تا شبیه آنها ننویسم.  همچنین در مورد سبک نوشتار خود اینگونه بیان کرد: که زبان فارسی را در معرض خطر می بینم و زایش لغات را راه نجات آن می دانم و به نظرم پاد زهر آن لغت سازی است ؛البته  این کار در اندازه چندکتابی است که نوشته ام، فقط به این جهت که اگر روزی فرهنگستان خواست الگویی بسازد نوشتار من را به عنوان طرحی آزمایشی در نظر بگیرد، قوت و ضعف آن را ببیند.       چهل و هفتمین نشست بلور قلم فرهنگسرای معرفت ساعت 19 به پایان رسید.

=====================================
471

حیات غفلت رنگین یک دقیقه ی"حوا"است: قیدار و دیگر هیچ...!

http://kuleposhti90.persianblog.ir/post/27/
پانته آ فارسیان-مرداد91
...
=====================================
470
قمارباز: توصیه هایی برای کتاب خوانها
http://hoseinzadeh64.blogfa.com/post-267.aspx
محمد حسین‌زاده-مرداد91
قیدار امیرخانی گمشد  ی این روزهای جامعه  را  به زیبایی به  تصویر   کشیده  است،    اخلاق   جوانمردی   را. یکی   از شیرین  ترین   قسمت های کتاب  این جمله  بود   که  :   از زیارت نامه ی ارباب و انی   سلم   لمن   سالمکم و  حرب  لمن   حاربکم اش این  چنین بر  می  آید  که پروردگار عالم رفیق  بازها  را  بیشتر  دوست دارد.
=====================================
469
حجره دانشجویی یک بسیجی: سقوط به سکّوی قهرمانی
http://jaddedishmook.blogfa.com/post-74.aspx
اسماعیلی-مرداد91
...
من فدای غیرت آن شیرزنانی که برای اسلام ، پسران و همسرانشان را تقدیم کردند. (شاید این وسط وسط ها بتوانم حتّی برای امیرخانی متأسّف بشوم که این پهلوان ها را نمی بیند.

...
=====================================
468
پرسه‌ها: قیدار
http://parseha.ir/?p=208

...-مرداد91

گذر قیدار ، بن بست قیدار … در ذهنم جاده قیدار و قیدار ِ نبی را تداعی کرد . داستان با  تصادفی شروع شد که بی شباهت به تصادف ما در این جاده نبود .

داستان خیلی خوب پیش رفت ، اصطلاحات ، شخصیت پردازی ، گزینش کلمات و شروع خوب دست به دست هم دادند تا راضی باشم از خواندنش .

اینبار که از آرامگاه قیدار نبی عبور کردیم ، شاید قیدار داستان آنجا بود …

=====================================
467
بنویسم بنویسی بخوانند: پست چهل و دوّم : ( خودآموز شِلدونیسم )
http://gorazeshat.blogfa.com/post-58.aspx
صابر-مرداد91

... سیدنی شلدون, نویسنده فقید آمریکایی, پنج سال پیش بود که در یک وضعیّت کهن سالیِ خفن, بالأخره راهی دیار باقیات و صالحات شد. مرگِ نه چندان نابهنگام وی, جهان را از نویسنده ای که به خاطر تعلیق در رمان هایش به شهرت عام رسیده بود, محروم کرد؛ البتّه ناراحت نباشید! شما هم میتوانید دنباله روِ راه پرفروغِ ( ! ) مرحوم شلدون باشید و شیفتگان استاد را از خماری برهانید! پنج موردی که به عرض تان رساندم, فرمول نگارش تمامی آثار مرحوم بود. امروز, " آسمان فرو میریزد " را تمام کردم که استاد آنرا ده سال پیش نوشته, و باور کنید که سبک نگارش و داستان پردازی آن با " استاد بازی ", نگاشته هزار و نهصد و هشتاد و دو میلادی, هیچ تفاوتی ندارد؛ و هر دو رمان, پنج خصلت مذکور را یدک می کشند.

و اینجاست که هنر نویسندگانی چون " آگاتا کریستی ", یا همین " امیرخانی " خودمان به چشم می آید؛ کسانی که از قاعده " تکرار ش کن و تکرار ش کن " تبعیّت نکرده ند.


=====================================
466
...:  قیدار
http://www.ashpazonline.com/weblog/smn1300/397681
سید مصطفی حسنی-مرداد91
فکر نمیکنم بیشتر از یه روز طول کشیده باشه که من کتاب جدید جناب رضای امیرخانی رو بخونم.
فردای روزی که کتابو از نمایشگاه خریدم شروع به خوندنش کردم و تقریباً آخر شب تموم شد!
لدتی که بعد از خوندن قیدار داشتم مثل همه کتاباش بود ولی نه مثل "منِ او"
هنوزم میگم هیچی منِ او نمیشه
خاصیت کتابای امیرخانی همینه. جذاب و گیرا.تا تموم نشه نمیشه ازش دست کشید.
مخصوصاً داستان سیستان که محشره.
حالا که این کتابو خوندم دوست دارم بدونم الان داره چی کار میکنه آیا کتاب جدیدی داره یا نه چون میدونم از نوشتن خسته نمیشه.من هم از مطالعه!
تو چی؟ تا حالا کتابی از امیرخانی خوندی؟ اگه خوندی نطرت چیه؟
برای اینکه بدونی اغراق نمیکنم یه بخشی از کتابو که نشر افق چاپ کرده میذارم که بخونی. حتماً خوشت میاد.
...
قيدار دستي به شكمش مي كشد و با خودش مي گويد :


همين جوري آدميزاد باد مي كند ! هر وقت ديدي برده اندت بالا و دارند بادت مي كنند،


بدان كه روزگار از دست آويزانت كرده به قناره كه پوستت را بكند!


قيدار - رضا امير خانی
......................

پ.ن:به علی آقای عزیز هم که قیدار منو بردو هنوز نیاورده میگم که با زبون خوش برش دار بیارش

=====================================
465
بغض دل: قیدار
http://cry.blogfa.com/post/218/%D9%82%D9%80%D9%80%D9%80%D9%90%D9%80%D9%80%DB%8C%D8%AF%D8%A7%D8%B1
حسین-مرداد91
...
گوشه‌هایی از قیدار که به دل‌م نشست...
=====================================
464
روزنامه ملت: قیدار که هست چرا لاله؟
http://www.mellatonline.net/index.php/sarmaghale/24021-lr-lr-
علیرضا غنچی-مرداد91
سفارش‌دهندگان فيلم سينمايي چند ميليارد توماني لاله احتمالا نام رمان «قيدار» نوشته رضا اميرخاني را شنيده باشند و حتي هيچ بعيد نيست چند نفر از ايشان جزو خريداران اين رمان بوده باشند كه باعث شده‌اند در مدت قريب به چهار ماه 10 هزار نسخه از اين كتاب خريده شده و به چاپ ششم برسد.

اگر هم نشنيده يا نخوانده‌اند خيلي خلاصه به اطلاعشان رسانده مي‌شود اين اثر درباره «قيدار» نامي است كه خاستگاهش بطن جامعه بوده و جوانمردي و انسان نوازي‌اش بي‌نظير است و جالب‌تر اين‌كه وقتي روايت پيش مي‌رود معلوم مي‌شود او نشأت گرفته از خصايل مولي الموحدين علي(ع) است كه در عمل و در جاي جاي كوران‌هاي زندگي از سيدي آموخته كه همه تلاشش زيستن به نحوي است كه خدا و پيغمبرش(ص) راضي باشند.

 

ضمن اين‌كه ساير اشخاص داستان نيز همگي برآمده از جامعه ايراني هستند و به اينها بايد افزود كه از زن زخم خورده از جامعه سوءاستفاده‌گر نيز چهره‌اي بسيار مناسب روايت شده است. با اين ويژگي بسيار جالب توجه، لازم نيست ايراني باشي تا انسان بودن و انسان نوازي را بفهمي، چون به نظر مي‌رسد اين خصايل در تمام جوامع بشري قابل درك و حتي بسيار جذاب است و جالب اين‌كه به دليل موج سهمگين زندگي امروزي در اغلب جوامع بشري كم رنگ شده و تمناي همه كساني است كه به خوبي‌ها بيش از بدي‌ها علاقه‌مند هستند.

 

همچنين اگر واقع‌بينانه و منصفانه دقت شود و حتي اگر اين رمان با برخي رمان‌ها كه پايه موفقيت فيلم‌هاي سينمايي شاخص در جهان بوده‌اند، مقايسه شود تقريبا همه ويژگي‌هاي يك اثر قابل تبديل را دارد. به‌ويژه كه همه مختصات و تاروپود اين رمان كاملا اسلامي وايراني است و همان مقايسه ثابت مي‌كند آن چنان روايت شده كه اگر به خوبي و با تهيه و تدارك شايسته يك اثر ملي و در عين حال جهاني، توليد بشود مي‌تواند نماينده شايسته فرهنگ برآمده از آن باشد و نيز مرزها را يكي پس از ديگري درنوردد.

 

6- حتي اگر اصرار بر ساخت لاله بيش از آن باشد كه گمان مي‌رود، به نظر مي‌رسد سازمان سينمايي كشور كه خود را متولي سينماي ايران مي‌داند بايد درباره آثار داستاني كه چنين ويژگي‌هايي دارند تدبيري اتخاذ كند.چون اگر چه امثال اين نوع آثار كم هستند، اما معدود آثار موجود سرمايه‌هاي بلامنازعي هستند كه اگر رضايت نويسندگان‌شان جلب شود و با روندي حرفه‌اي ساخته بشوند مي‌توانند باعث كسب آبرو و نيز جذب دوباره مخاطبان قهركرده با سينما شوند.

=====================================
463
کارگر اخراجی: قیدار
http://kargareekhraji.blogspot.com/2012/08/blog-post_13.html
hossein-مرداد91
بعد از مدتها کتابی به دست گرفتم ... قیدار رضا امیرخانی ... یحتمل با جستجوی کوچکی  نقدهای زیادی برای این کتاب پیدا خواهیم کرد ... ولی من در یک کلمه خلاصه میکنم کتاب رو ... "اعتقاد" ... چیزی که هر چه بیش تر در زندگی مدرن امروزه کمرنگ تر میشود
=====================================
462
گاز مورچه: هفت خط ٬ هفت رنگ
http://gaz-e-moorche.mihanblog.com/post/357
مورچه کتابخون-مرداد91
کارشناس یکی از پاپتی ها (معتاد) را صدا می زند. پاپتی مف‌ش را بالا می‌کشد و چمباتمه می نشیند جلو ِمیز. پزشک سرش داد می کشد که درست بایستد. بعد با گوشی به صدای نبض‌ش گوش می‌دهد. از داخل یخ‌دان کوچکی که هم‌راه دارد ٬ آمپولی در می آورد و بدون الکل زدن به پوست ٬ سرنگ را فرو میکند توی بازو پاپتی ...آرام به قیدار میگوید :

ـ جانورها درست نمی‌شوند...وزن نگرفته اصلا ! حیف تزریق دارو !

خودش ریز می خندد. منتظر است که قیدار هم بخندد. قیدار اما از جا بلند می‌شود.به کارشناس چیزی را میان حیاط نشان می‌دهد و می‌پرسد که  چیست ؟

کارشناس شیر و خورشید عینک‌ش را جابه جا می کند و می‌گوید :

ـ بز باید باشد (نه؟) ... یا گوسنفد؟

قیدار می‌گوید:

ـ آن جانور است! اما این‌ها مثل من و شما هستند . فقط ما رنگی هستیم ٬ اینها سیاه و سفید .

ـ سیاه و سفید یعنی چه ؟

ـ یعنی یا خمارند یا نشئه ! یا سیاه یا سفید ! اما ما هرکدام‌مان هزار رنگ داریم ... گاهی قرمزیم ٬ گاهی سیاه ٬ پاری وقت‌ها هم سبز و پاری وقت ها هم وقتی گندمان در می‌آید ٬ قهوه ای !

                                                                            

(قیدار/ رضا امیرخانی/صفحه243)


=====================================
461
نمک ادبیات: شب قدر آخر
http://nanehasan.blogfa.com/
نمکی-مرداد91
آه راستی بهتون یک رمان زیبا که جدید خوندم را پیشنهاد میکنم از رضا امیرخانی شاید شما هم خوشتون بیاد. البته قبلا  "من او" ش را که خونده بودم ، اصلا به دلم نشسته بود اما این رمانش را خیلی خوشم اومد وبارها به صحنه هاش فکر کردم. اسم این رمانی که من ازش حرف میزنم  "قیدارخان"  است. یک داستان از یک مرد لوتی ، شاید شما نپسندین. اما به دل من که خیلی نشست وآرزو کردم اگر روزی داستان نویس شدم به جای اینکه بشینم و از چرندیات عاشقانه داد سخن بدم یک چند تا داستان حسابی بنویسم و یک اسم درست از خودم به جا بزارم.
در همين رابطه :
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(23) +قیدار در شب‌های قدر از دست ندهید460+قیدارخان! این رسم مردانه‌گی نیست455+روزنامه جوان، در مورد رضاامیرخانی حرف‌های زیادی زده شده و خواهد شد453+
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(22)  +امیرخانی زنانه می‌نویسد438+معمار باید نفس‌ش حق باشد436+این متن قرار بود داستان باشد یا منبر قیدار؟+"قیددار" قیمت‌ش گران است431+قیدارپرفروش‌ترین کتاب تیرماه اصفهان+قیدار چنگی به دل‌مان نزد423
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(21) +این داستان به درد ام‌روزهای‌مان می خورد416+آخرین رد قیدار در حصر خرمشهر415+قیدار را نخوانید412+قیدارهای بی‌پول+نقدی از جناب امیرمافی در آینده روشن: قیدار دینی‌تر است از من او+روزنامه‌ی وطن امروز و توضیح مجدد سایت ارمیا راجع به نقلِ قولی خلاف از رضاامیرخانی+نچسبید، بازیگران فیلم قبلی امیرخانی در فیلم جدیدش بازی کرده بودند
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(20) + این ما بودیم که در کوچه پس کوچه های جاده ساوه، حتی عبور و مرور کامیون حضرت قیدار هم مانع گل کوچک مان نمی شد.+رمان از نظر ساختار هنری بشدت دچار آشفتگیه+قلمِ سرِ پای امیرخانی در من وجدی ایجاد کرد+دلم قیدار می‌خواهد، دلم حاج فتاح می‌خواهد...+بچه‌ی گاراژِ قیدار باشی مرد بار می‌آیی، مرد+قیدار، جهاد فرهنگی بزرگ+تریبون مستضعفین و لوطی‌منشی در قیدار
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(19) +تا نیمه کتاب، قیدار بدونِ صفدر، بعدِ کتاب، صفدری بدونِ قیدار+قیدار از زبان پاسبانی در یزد+در سراسر رمان ردپایی از شریعت نمی‌بینیم الا آنجا که شاهرخ قرتی می‌خواهد خمس دهد و آن را هم سید باطن‌دار از او نمی‌پذیرد+به یاد جوانمردی قیدار را باید خواند
.آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(18) +چرا کاراکتر اصلی یک رمان باید راننده پایه یک باشد؟!+قیدار همان اثر قدرتمندی است که انتظار داشتیم+خرید کتاب قیدار با پیک موتوری+بعد از سایت قیدار، وبلاگ قیدار هم در بلاگفا راه‌اندازی شد+استقبال از کتاب‌های آیه‌الله جوادی آملی، سیدمهدی شجاعی و...+قیدارها نمی‌میرند، قیدار اخلاقی‌ترین متنی است که در این چندسال خوانده‌ام
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(17) +سید گلپای شما کیست؟+متن سرکار خانم سحر دانشور در مجله ی شماره ی سه ی داستان+نویسنده‌ی قیدار جاخالی داده است+ما باید قیدار باشیم، افسوس که نیستیم...+امیرخانی گوگوش می‌شنیده و قیدار می‌نوشته!+به پاس جوانمردی از یادرفته، متنی از سرکار خانم ولدبیگی در سایت برهان+شاید قیدار طبیبه اصلیتش!+قیدار و کفتربازان مرید امام صادق(ع)+قیدار پرمقدار، متصل است به منبعی معنوی+این رمان می‌توانست شاخص‌ترین باشد
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(16) +قیدار، اخلاق گم‌شده سیاست در روزگار ما+دفترمان را لنگر کنیم!+فردانیوز و آرمان‌شهر امیرخانی+نماز قیدار چرا پیدا نیست؟+فروش تلفنی قیدار و سقای آب و ادب توسط سامانه سام+چه اشکالی دارد صداوسیما یک برنامه یک ساعته برای قیدار بگذارد؟
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(15)  +ما قهرمان کم داریم+تبلیغ منفی برای قیدار+دلم برای سید گلپا تنگ شده است از جناب سید مهدی موسوی+حجت‌الاسلام ساجدی در هشتادوهشتمین‌ خیمه: قیدار یک منبر باصفاست!+چرا عکس‌ش رو می‌زنید روی جلد تجربه؟+قیدار در مناظره‌ی موافقان و مخالفانِ نوعارفان!+نکند قیدار شعبان بشود؟!
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(14) +قیدار چاپ هفتمی شد+معجزه ادبیات در روزنامه‌ی فرهیختگان+پرفروش‌های شهرکتاب مرکزی+جون و جان و لاتی و لاتین+امیرخانی در گرداب زندگی فرو رفت!+چرا باید از یک رمان تمجید کرد؟ رمان باید خوانده شود+توضیح رضاامیرخانی راجع به گزارش نقد قیدار در حوزه هنری و قیدار رمان نیست و من حرفه‌ای نیستم و...+
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(13)  +دوره‌ی عقلانیت دینی است نه قیدار+ امیرخانی به جای پرداختن به مفاهیم بی‌اثر قصه بسیجی‌ها را بنویسد+قیدار خرافاتی است+متنی مهم از جناب محمد مهدوی اشرف: آیا قیدار رمانِ آموزشی است؟!+پرفروش‌ترین در سامانه سام+تبریک جناب سیدمهدی شجاعی
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(12) +وقتی داستان تمام شد، بی‌اختیار کتاب را بوسیدم+این مدینه فاضله پر از گوسفند بود!+قیدار مرا به یاد شعرهای زرویی می‌اندازد+در این زمانه عوضی پنجره‌ای بگشایید به کوچه‌ی جوان‌مردان!+گزارش جلسه نقد شیراز از جناب بردستانی+امیرخانی درست دفاع نمی‌کند
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(11)  +گزارشی از جلسه نقد استاد حسین فتاحی+ یک گل خوردی! شدیم 5-2 +تفسیر هم‌زمان یک آیه در کمی دیرتر و قیدار!+قیدار‌نویس، تو بعد از من او افتاده‌ای در سراشیبی سقوط!+نقدی بر مصاحبه تجربه، اشرافیت معنوی؟!+اردبیل و کتاب‌فروشی+قیدار بعد از کتاب آیه‌الله جوادی آملی در سام+جیم خراسان و گود زورخانه!
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(10) +خبرگزاری فارس و محمدرضا سرشار، ناشران مقابل رسم‌الخط خاص بعضی نویسندگان بایستند!+قیدار فیلم هندی، خنده‌دار، برای دختران دانش‌آموز، مسخره، کودکانه، ایده پفکی...+قیدار به چاپ پنجم رسید، فروش تلفنی در سام+کار دلی را که متر نمی‌کنند+مصاحبه تجربه را حتما بخوانید اما هول نشوید و شش هزار تومان ندهید!+تکرار من او بود
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(9)  +قیدار به همه فحش می‌دهد!+ناقیداری این زمانه+قلم امیرخانی مرا به وجد آورد+اگر كسي غير اميرخاني «قيدار» را مي نوشت قدردانش مي شدم
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(8) +قیدار، پرفروش‌ترین کتابِ سام (خرید تلفنی)+خبرگزاری فارس و زبان قیدار همان زبانِ همه‌ی مادربزرگ‌هاست و آزادی رقصِ مه‌پاره+جناب صادق دهنادی: امیرخانی بالاخره حزب تشکیل داد+شخصیت‌پردازی ضعیف از پشت یک سوم+
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(7) +چرا قیدار مثل تختی تو گوش شاپور نزد؟! (روایتی نادرست برای نمایش نادرستیِ قیدار)+قشر زیادی از مخاطبان نمی‌توانند با شخصیت‌پردازی رضا امیرخانی ارتباط برقرار کنند(پایگاه خبری فسا)
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(6) اثر امیرخانی پدیده نمایش‌گاه امسال بود+ خرید تلفنی از سام
.آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(5) +گاراژ قیدار باز است حتا برای شما
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(4)+قیدار مرا به من او برگرداند
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(3)
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(2)
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(1) +مردم ایران برای خرید کتاب عاقبت صف کشیدند

  نظرات
نام:
پست الکترونيک:
وب سايت / وب لاگ
نظر:
 
   
 
   
   صفحه نخست
   يادداشت
   اخبار
   تازه ها
   يادداشت دوستان
   کتابها
   درباره نويسنده
   تيراژ:٨٦٠٢٥٠
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
 

 
بازديد کننده اين صفحه: ١١٢١٧
.کليه حقوق محفوظ است
© CopyRight 2008 Ermia.ir & Amirkhani.ir
سايت رسمي رضا اميرخاني
Because when the replica watches uk astronauts entered the replica watches sale space, wearing a second generation of the Omega replica watches, this watch is rolex replica his personal items.