جهت سهولت دسترسي كاربران، هر بیست مطلب مرتبط در يك صفحه ذخيره خواهند شد. براي ديدن دویست و چهل نظر قبلي به لينك پايين صفحه مراجعه فرماييد.
========================================
260
خانهای در خورد فیل: در خورد فیل
http://bigomaan.blogfa.com/post/171/%D8%AF%D8%B1-%D8%AE%D9%88%D8%B1%D8%AF-%D9%81%DB%8C%D9%84
عالیجناب-فروردین91
رضا امیرخانی در جانستان کابلستان به درستی می نویسد که :
" حمله ی محمود ِ افغان، به هیچ رو، یورش نبوده است، شورش بوده است. شورشی درون ِ یک حکومت ِ بزرگ. ما حتا تاریخ ِ هزاران ساله ی ایران ِ بزرگ را با مرزهای سیاسی زیر ِ دویست ساله می نویسیم ... "
========================================
259
غریبهای نام اشنا: ...
http://heidari55.blogfa.com/post-154.aspx
حسین حیدری-اسفند90
کتاب جانستان کابلستان رضا امیر خانی رو هم خوندم که با سبک مخصوص امیر خانی خیلی جذاب بود خوندنش.
========================================
258
رادیو زمانه: فرهنگ و ادبیات ایران در سال ۱۳۹۰
radiozamaneh.com/culture/book-review/.../12070
احمد مرادی-اسفند90
«جانستان کابلستان» احتمالاً پُر فروشترین کتاب نمایشگاه بود. تازهترین اثر رضا امیرخانی، نویسندهی پرفروش شاخهی ادبیات داستانی، سفرنامهایست به افغانستان که توسط «نشر افق» در نمایشگاه ارائه شد. این کتاب دربارهی تجربههای شخصی نویسنده در برخورد با کشور افغانستان و تأثیرات این سفر بر اوست. همچنین مجموعه شعر «حفرهها» سرودهی گروس عبدالملکیان در همان روزهای نمایشگاه به چاپ دوم رسید. ناشر این کتاب چشمه بود. «لب بر تیغ» رمان حسین سناپور، کتابهای احمدرضا احمدی و آثار پل استر از دیگر پُر فروشهای نمایشگاه بودند.
========================================
257
خبرگزاری فارس: چه کتابهایی را در ایام نوروز بخوانیم
http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13901221001190
...-اسفند90
* جانستان کابلستان
کتاب «جانستان کابلستان» روایت سفر به افغانستان رضا امیرخانی
امیرخانی روایت سفر به افغانستان از مقدمهای طولانی، عنوان مور و تیمور شروع میکند. سفرنامه افغانستان و قسمت اصلی کتاب هم از سفر نویسنده به مشهد برای معارفه دانشجویان جدید الورود دانشگاه صنعتی شریف شروع میشود و او مثل همه مسافرتهایش همه مدارک از جمله گذرنامهاش را همراه دارد...
انتشارات افق کتاب «جانستان کابلستان» را در 354 صفحه مصور با قیمت 6500 تومان منتشر کرده است.
========================================
256
دل نوشتههای ته نشین: میــــــل هــــــرتز
http://delnevtah.blogfa.com/post-19.aspx
سعید شیرخانی-اسفند90
...به ایستگاه می رسم و دیگر به چیزی فکر نمی کنم،با سرعت حدود سه قدم در ثانیه از مسافران سبقت می گیرم،می رسم به پله برقی،بدنم آرام می گیرد و ذره ذره پایین می رود.
حالا فکر می کنم...فکر می کنم به بخشی از «جانستان کابلستانِ» رضا امیرخانی که نوشت:
«جامعه شناسان غربی عبارتی دارند در صفتِ توسعه یافتگی جوامع.می گویند،سیویل این اَتِن شِِن(Civil inattention) یا بی توجهی مدنی.یعنی وقتی در یک کلان شهر داری راه می روی و در محله ای دیگر به هم سایه ی قدیمی ت را می بینی که از روبهرو،سینه به سینه به تو نزدیک می شود،اگر شهروندِ جامعه ی مدرن باشی،هرگز نباید با او حال و احوال کنی.هم او این را متوجه می شود و هم تو.این یعنی همان بی توجهی مدنی.»(جانستان کابلستان،امیرخانی،ص ۱۰۰)
چقدر دوست دارم با مسافران هم صحبت شوم،از زندگی شان بشنوم،از زندگی ام بشنوند...از تجربه ها بگوییم،شادی ها،تلخی ها....چقدر دوست دارم نشناسمشان و سلامشان کنم،به روی هم لبخند بزنیم...اما حقیقت جامعه ی شهری چیز دیگری می گوید...سر همه پایین افتاده...اگر اتفاقی دو نگاه به هم رسیدند،به سرعت و به طور غریزی نگاه ها کنده می شوند و اخم ها کشیده...
========================================
255
راسخون، همشهری آیه: این نویسنده ها کاغذ حرام نکردهاند
http://rasekhoon.net/article/show-105264.aspx
حمید محمدی محمدی-اسفند90
جانستان کابلستان چيست و چرا بايد به عنوان يکي از خواندني هاي پر فروش معرفي شود؟ اين کتاب، نگاه تازه اي به افغانستان دارد و براي ما که همسايه اين کشور جنگ زده و عقب مانده هستيم؛ اما خبري از پيشرفت اخير آن نداريم، روايت شفاف و صادقانه اي به نظر مي رسد. به قولي، اميرخاني تمام ديده هايش را از افغانستان، اعم از همه خوب و بدها شرح داده؛ اما بدي ها را گفته و گذشته و خوبي ها را گفته و برآنها تاکيد کرده است.
این مطلب عینا در سایت ارمیا کار شده است.
========================================
254
صاحب بساطات عدیده: جانستان کابلستان
http://www.saba000.blogfa.com/post/39
مسعود مسدود-اسفند90
...حتی وقتی پسرک خواست پول کتاب را بپردازد من تعارف واقعی کردم که قبول نکرد و باقیمانده پولش را به زور گرفت . می گفت بماند چون کلی از مطالب کتاب را برایش توضیح داده ام. جوانمردی غیر اینست . چیزی که همه این مدت از هیچکدام از هموطنانم ندیدم و نشنیدم. حق توضیح دادن!
این یادداشت عینا در سایت ارمیا کار شده است.
========================================
253
روزنامه ایران: سفرنویس
http://www.iran-newspaper.com/1390/12/18/Iran/5029/Page/9/Index.htm#
...-اسفند90
عدهاي او را دست و پنجهاي كمنظير براي ثانيههاي غريب سفر ميدانند. سفر او شايد همچون شاعر كه قلمرواش را «وسعت بيواژه» تلقي ميكند، نيست. لحظه هاي سفر براي نويسنده جوان به منزله خود كلمه است؛ اگرچه همچون اورازان يا خسي در ميقات هم به يكباره «حسنويس» نيست اما بين سفر سهراب و سفرنامه جلال، حسي را نشانه ميرود كه هم عاطفه نوشتاري دارد، هم نثر موج ميزند و هم منطق بيان و موسيقي درون حرف و واژگان حركتي ملوديك را در طول و عرض نوشتار آغاز ميكند. تفاوت رضا اميرخاني، رماننويس و سفرنامهنگار، فواصلي طولاني است. سفرنامه او بيشتر بار معرفتي و معرفتشناختي دارند. رمانهايش هم همچنين. منتها در رمانهايش جوهره قصه رنگ و لعابي افزونتر مييابد. تفاوت اميرخاني سفرنگار با رماننويس با دو اصطلاح تخيل مستند و تخيل كاربردي قابل تفكيك است. سفرنامههاي اين نويسنده حسي، تصويري شاعرانهاند اما تخيل به كار رفته در كار نگارش تخيلي مستند، واقعي و تقريباً گزارشي است. رمانهاي اميرخاني اغلب با ريتمي كاربردي، توسعه معنايي و بياني و حركت آهنگين واژگان، حركتي دوار دارند. خواننده با جملات او همراه است و تك تك شخصيتهاي داستان را دنبال ميكند. اميرخاني در ميان نويسندگان نسل جديد از پرتيراژترينهاست. بنابر انتشار برخي منابع اينترنتي، تاكنون 400 هزار نسخه از كتابهاي او به فروش رسيده است اما شايد اگر پاي صحبتهاي اين نويسنده بنشيني، خودش چندان راضي نباشد. در جايي يادآور شد كه تيراژ بايد متناسب با جمعيت باشد و هم اكنون تيراژ كتاب اين هماهنگي را با جمعيت بالاي مردمي ندارد. كتاب «بيوتن» او سال 87 در نمايشگاه كتاب طي 10 روز ناياب شد. با اين حال اميرخاني بر اين باور بود كه اتفاق خاصي در زمينه كتاب نيفتاده است.
او روزهاي اخير دوباره با سفرنامه «جانستان كابلستان» نگاهها را به سوي سفرنامهنويسي خود فراخواند. اثري نوستالژيك كه در عين حال پر تصوير است.
========================================
252
فرهیختگان: مامور ما در هاوانا به تهران آمد
http://www.farheekhtegan.ir/content/view/36275/64/
اسد امرایی-بهمن90
«وقتی در چله زمستان، پشتِ میزِ پذیرشِ سفارتخانه یک کشورِ درجه سه اروپایی منتظرِ نظرِ کنسول بودم، کنسول مدتی معطلم کرد. بعد، سه صفحه پایانی پاسپورتم را جلوِ چشمم ورق زد و عذرخواهی کرد. نفهمیدم منظورش را. پرسیدمش دلیلِ ندادنِ ویزا را. دوباره گذرنامهام را ورق زد و این بار چشمکی هم زد و گفت: شما باید متخصصِ ریاستجمهوری باشید! متلکش را فهمیده - نفهمیده جواب ندادم. عصبانی بیرون آمدم و پاسپورت را گذاشتم توی جیب و نشستم پشتِ اتومبیلِ کرایهای و رفتم به سمتِ اتواسترادِ جونیه، در شمالِ بیروت تا دستکم به کاری دیگر برسم...در راه مدام به کنسول بد و بیراه میگفتم که به پاسپورتِ ایرانی من اشاره کرده بود و عذرخواهی کرده بود.» نشر افق «جانستان کابلستان» را منتشر کرده که سفرنامه خواندنی رضا امیرخانیست به افغانستان. رضا امیرخانی قلمی دلنشین دارد و ذکر خیرش در این ستون پیشتر هم رفته است
========================================
251
مه: درسي كه از استاد بزرگ ايرج افشار گرفتم؛ ايران فقط تهران نيست !
http://hoomayun.blogfa.com/post-377.aspx
حسن همایون-اسفند90
ميانهي خوبي ندارم با جهان آدمهايي كه از تهران بيرون ميروند هم چشم و گوش ميبنند و مگر به قصد تفرج بيرون نميروند از تهران و اگر به جايي ديگر از ايران ميروند اصلا به صرافت كنجكاوي بيشتر دربارهي ايران و مقصدي كه در سفر هستند نيستند. ما ناگزير از به رسميت شناختن تفاوتهاي هم هستيم بايد اين تفاوتها را به رسميت بشناسيم و براي فهم آنها تلاش كنيم. در مروري بر كتاب «جانستان، كابلستان » نوشتم كه «من ِ مخاطب «جانستان و کابلستان» را به صرافت میانداز که باید علیه فراموشی مبارزه کرد.رضا امیرخانی در روایت سفر به افغانستان مرا به صرافت بسیاری چیزها میاندازد، به صرافت افغانستان، به صرافت ایران به صرافت تفاوتهای مذهبی، زبانی، قومی، جنسیتی، اقتصادی، فرهنگی که با دامن زدن به یارگیریها، «ما»ی ایرانی هر روز کوچک و کوچکتر میشود آنقدر که... »
ايران عزيز ما اين روزها در سايهي تهديدها و حرفهاي جماعتي صهيونيستي هست كه مدام از جنگ و جنگ افروزي حرف ميزنند. سخن كوتاه و پر اهميت اصغر فرهادي در مراسم پاياني اسكار حرف همهي مردم صلح دوست ايران است. بايد به عنوان يك شهروند ايراني بگويم كه مردم ايران به اين بلوغ تاريخي و سياسي رسيدند كه خود مسالهشان را حل كنند و از رهگذر نقد به وضعيتي مطلوبتر برسند؛ ما افغانستان و عراق نيستيم.
========================================
250
مکتوب:بادبادک باز
http://typed.blogfa.com/page/7/%D8%A8%D8%A7%D8%AF%D8%A8%D8%A7%D8%AF%DA%A9%20%D8%A8%D8%A7%D8%B2
...-اسفند90
خصوصا تعریفی که از طالبان میدهد با تعریفی که رضا امیرخوانی در "جانستان کابلستان" از آنها میدهد تفاوت های چشمگیری دارد. دقت کنید؛ طالبان از ریشه دچار فساد جنسی هستند!! مثلا آصف که از بدی اش هر چه بگوییم باز هم کم است در یک اتفاق نامعقول به مذهب گرایش پیدا میکند و راه نجات را مذهب طالبان میداند. در عین حال پستی و فساد خود را به همراه دارد و بلکه بدتر از قبل! چیزی شبیه همان تعریف تخیلی فیلم سنگسار ثریا.میم از مردمان روستای کشورمان که هیچ ارتباطی با واقعیت ندارد.
========================================
249
خبرگزاری مهر، سایت ارمیا: میان اهل فرهنگ مرزی نیست (گزارش جلسه نقد جانستان کابلستان)
http://ermia.ir/Contents.aspx?id=753
اسدالله امیری(رایزن فرهنگی افغانستان)-اسفند90
جناب اسدالله امیری رایزن محترم فرهنگی سفارت افغانستان در ایران طی سخنانی به نایاب شدن جانستان در میان اهل فرهنگ افغانستان اشاره کرد و گفت:
خط کشی سیاسی میان ایران و افغانستان معنی ندارد و ما باید بر اساس میراث مشترک فرهنگیمان که برای ما به یک رحمت فرهنگی تبدیل شده با یکدیگر برخورد داشته باشیم.
به گزارش خبرنگار مهر، اسدالله امیری، رایزن فرهنگی افغانستان در ایران، عصر روز یکشنبه 14 اسفند در نشست پرسش و پاسخ کتاب «جانستان کابلستان» با اشاره به اینکه این اثر پس از انتشار در کشور افغانستان نیز نایاب شده است، گفت: «جانستان کابلستان» جایگاه خاصی در ادبیات مشترک دو کشور ایران و افغانستان دارد و یک نگاه فرهنگی تازه میان دو کشور ایجاد کرده است.
========================================
248
robeanar : جانستان کابلستان...
http://robeanar.persianblog.ir/post/25/
رب انار-اسفند90
در زیباییش انقدر میتونم بگم که هرچی تلاش کردم یه قسمت رو بذارم که بقیه قسمت های کتاب جالبتر باشه ، تلاشم به جایی نرسید ...
چون تمام کتاب فوق العادس!
واااااااقعا محشره ...
حالا دلتون نسوزه خو...
چند دقیقه ای در همان حال، خواب و بیدارم که یکهو احساس میکنم کسی دارد از روی کفش ورزشی، پایم را می خاراند. بدم هم نمی آید. کمی صبر میکنم. ول کن نیست. چشم باز میکنم ...باور کردنی نیست... یک موجود عجیب و غریب روی پایم راه می رود. شبح نیست، از جنس سوسک و مارمولک هم نیست... رسما عقرب است... عقربی با دمی برافراشته روی پایم جا خوش کرده است. ناخودآگاه ، پنداری وسط صدهزار تماشاگر استادیوم آزادی باشم، با همه ی توان ، بلند و کشیده ، عقرب را شوت میکنم پشت سیم خاردار...ازین حرکت ورزشی ، قطار به هم میریزد. یکی برمیگردد سمت من :
ایرانی! همین چه کار بود کردی؟
دیگری میگوید:
ها... غلط کردی... غلط کردی
(غلط کردی=اشتباه کردی)
1.میدونم برا اینکه نشون بدم واااققعا چقد کتاب ماهیِ قسمت خیلی خوبی رو انتخاب نکردم ولی خو همینجوری ورق زدم اینجا رو نوشتم...
2.کتابش رو واااااااااااقعا بهتون توصیه میکنم بخونید...باور کنید فوق العادس(اصلا کدوم کتاب رضا امیرخانی فوق العاده نیس)
3. راستش یکی از مواردی که مرا ترقیب به زدن وبلاگ میکرد معرفی این کتاب بود..
4. درحین خوندن کتاب حس سفرنامه ی یه کشور دیگه خوندن رو نداری، حس میکنی همین جاس، شاید چون هم زبانیم ، هم دینیم و ... . آها! نگفتم ؟ این کتاب سفرنامه خود رضا امیرخانی به کشور افغانستان هست..وای چقد فوق العادس!
========================================
247
نون و القلم: جانستان قرانستان
http://noon.razedel.ir/archives/631
احسان محمودپور-اسفند90
بیست و ششم آذرماه یکهزار و سیصد و هشتاد و نه، در یک از خیابانهای سیدی بوزید تونس، «محمد البوعزیزی» جوان تحصیلکردهی تونسی که گاریاش را به زور ستانده بودند، خود را به آتش میکشد و برق بیداری اسلامی را بر خرمن امّت اسلامی میافکند. شعلهی قیام لِللّه سراسر تونس را فرامیگیرد و آرام آرام میرود تا به لیبی و مصر و بحرین و سایر کشورهای اسلامیِ اسیر دیکتاتوریهای سرسپرده به نظام سلطه. و اینگونه یک جانِ به آتش کشیده شده بهانهای میشود برای رستاخیز امّت اسلام. به سال نمیرسد که خونِ به جوش آمده در رگِ غیرت اسلامی، پایههای کاخ مستبدّین را یک به یک فرومیریزد و آرزوهای مستکبرین را یک به یک به باد میدهد. بیداری فراگیر میشود آن سان که برخی میپندارند بیداری عادی شده است.
دوم اسفندماه یکهزار و سیصد و نود، اما این بار افغانستان به خروش آمده است. سربازان ارتش شیطان بزرگ، به ساحت کتاب خدا جسارت کرده و صفحههای قرآن را آتش زدهاند. برق بیداری این بار بر خرمن ساکنان دیار دُردینوشانِ بلا کشِ کابلستان افتاده و غیرت دینی افغانهای زجرکشیده را شعلهور ساخته است. اگر یک جانِ آتشگرفته در تونس، بهانهای شد برای تغییر تاریخ؛ این بار جانِ جهان اسلام به آتش کشیده شده است. جانِ جهان اگر بسوزد جهانی را به آتش میکشد. شعلهای که امروز بر جانِ اهالی جانستان کابلستان افتاده است و به شکلِ شعار «جان ستان قرآن ستان» از حنجرهها بیرون میآید آتشی است بر کیان منافع شیطان بزرگ که میسوزاند و از بین میبرد همهی رؤیاهای شیطانی آمریکا را.
که این هنوز از نتایج سحر است.
========================================
246
روزهای روشن: جانستان کابلستان
http://brightdays.persianblog.ir/post/6/
کاوه احمدیان-بهمن90
نوشته های رضا امیرخانی رو خیلی دوست دارم. چند سال قبل با بیوتن آشنا شدم و بعد از اون همه کتاب هاش رو خوندم و "من او" رو دو بار و تقریبا همه کتابهاش برام در حدی جذابیت داشت که تقریبا یکپارچه و بدون توقف می خوندمشون.
حتی یک زمانی یک وبلاگی هم منتشر می کردم (به مدت خیلی کوتاه و الان دیگه نیست) و در باره کتاب "ارمیا" مطلبی توش نوشته بودم. بعد دیدم توی سایت خود آقای امیرخانی و در قسمتی که نظرات درباره ارمیا در سایت های مختلف جمع آوری شده بود این هم اومده.
آخرین کتاب آقای امیرخانی اسمش هست "جانستان کابلستان" و سفرنامه ای هست به سرزمین افغانستان. سرزمینی که اینقدر به ما نزدیک هست و مردمش اینقدر در زندگی روزمره ما حضور دارن و اسم خیلی از شاعرهایی که توی کتاب های ادبیات دبیرستانمون باهاشون آشنا شدیم به شهرهای این سرزمین مربوط می شن و ما تقریبا هیچ چیزی ازش نمی دونیم.
سفرنامه برای من بسیار جذاب بود، هم نوع نثر و البته نوع نگاه آقای امیرخانی به این سرزمین و هم اطلاعاتی که می شد از افغانستان به دست آورد. اینقدر برام جذاب بود این کتاب که رفتن به افغانستان به لیست مقصدهای سفرم اضافه شده.
یکی از مهمترین تاثیراتی که این کتاب روی من گذاشت این بود که دیدگاهم خیلی تغییر کرد نسبت به افغانی هایی که در ایران زندگی می کنند.
متاسفانه توی این سالها یک سری تصاویر کلیشه ای از این مردم توی ذهن ما ایجاد شده: کشور جنگ زده، مردم فقیر، ناامنی و تجاوز، کارگرهای ساختمانی که اگه خیلی مهربون باشیم هر از گاهی براشون غذا ببریم
اما برای خود من کمتر پیش اومده بود به این موضوع فکر کنم که مردم این سرزمین هم برای خودشون فرهنگ و آداب و رسومی دارن که می شه کشفش کرد و ازش لذت برد. من به شخصه هیچ اطلاعاتی در باره شهرهای افغانستان نداشتم و خیلی درکی از اینکه مزارشریف با قندهار یا هرات یا غزنه کجا هستن و چه ویژگی هایی دارن نداشتم و این کتاب خیلی اطلاعات مفیدی رو به زبان جذابی ارایه می ده.
و بعد از خوندن این کتاب بود که با سرایدار افغانی ساختمون ارتباط عاطفی بهتری تونستم برقرار کنم، ازش پرسیدم اهل چه شهریه و گفت غزنه، و من یادم افتاد که "سنایی غزنوی" که از ادبیات دبیرستان یادمه شاعر قرن 6 بود می دونم اسم یه خیابونیه توی تهران، از شهر اونها میاد. اگه شیرازی ها به سعدی و حافظ می نازند، خوب اون هم حق داره به این شهرش افتخار کنه و من حس می کنم که هر بار که باهاش در مورد شهرش حرف می زنم و از پیشینه تاریخی شهرش (در حد همین دو تا جمله که گفتم) که بهش می گم برق چشماش رو میتونم بخونم
وقتی بهش گفتم که از خانمت می خوام که یک روز برای ما غذای افغانی بپزه، حس کردم که چقدر خوشحال شد و من همه این تغییر دیدگاه رو مدیون خوندن این کتاب می دونم
به قول نویسنده تا 200 سال پیش که مرز کشی های جغرافیایی اینقدر پررنگ نبود این قسمت از کره زمین هم جزو جایی تلقی می شد که مردم ما اسمش رو میگذاشتن ایران و توی این سالها فقط یک خط اضافه شده به نقشه، وگرنه خیلی فرق زیادی با مردم اون منطقه با مردم خراسان نیست.
خوندن این کتاب جذاب رو به شدت توصیه می کنم
========================================
245
خط خطی های یک بچه شاعر: جانستان کابلستان 1 تا 5
http://shahriyari.mihanblog.com/post/20
http://shahriyari.mihanblog.com/post/18
http://shahriyari.mihanblog.com/post/19
http://shahriyari.mihanblog.com/post/16
http://shahriyari.mihanblog.com/post/15
علیرضا بختیاری فر-بهمن90
در لبنان یک راننده تاکسی عضو «امل» به من می گفت: شما مگر انقلابتان مادر ندارد؟ چرا مثل دو دایه بر سر این نوزاد مجادله می کنید؟هر دو راضی هستید به نصف شدن این نوزاد! به ایرانی ها بگو جدل شما در ایران یعنی ذبح ما در لبنان ...
حکومت شما اجازه ورود نداد به قشر فرهیخته ما. طلاب اهل سنت ما جذب مدارس پاکستان شدند و این بلایا سر این مردم آمد. اگر طالب های ما در مدارس تربت جام و زاهدان درس می آموختند، کجا گرفتار بلیه ی القاعده می شدند؟ داشگاه های شما به بچه های افغانی که حتی در ایران متولد شده اند، اجازه تحصیل نمی دهد. قوانین شما برای مهاجران نیکو نیست. حکومت شما کرامت انسانی ما را رعایت نکرد. شما روشن فکران ایرانی چیزی نگفتید، بعدتر کرامت انسانی خود شما را نیز رعایت نخواهند کرد. این یک بازی دنیاوی است ...
- جوانان افغانی بیست سال مهمان شما می گردند، بعد به سن دانشگاه که می رسند، مجبور می شوند باز گردند افغانستان و دشمن شما شوند. بسیاری شان در فضای مذهبی هرات، فقط برای نمایش مخالفت با ایران تازه آن هم فقط به دلیل مساله ی دانشگاه، سعی می کنند حجاب را رعایت نکنن.
در اینجا ( افغانستان) هفته نامه ای زده اند آمریکایی ها. اسمش را گذاشته اند صدای آزادی. به زبان های پشتون و انگلیسی و فارسی مطلب دارد. یعنی هر صفحه را به سه قسمت تقسیم کرده است و هر مطلب به سه زبان آورده شده است. فارسی و انگلیسی را که تطبیق می کنم، مطابقت کامل دارند.
هفته نامه کاملا با سطح فرهنگ افغانی ها، هم خوان است. صفحه ای دارد به نام « از باباجان بپرسید! اسک باباجان! Ask Babajan! (یا صفحه ی مشورت) ». فریده از باباجان در مورد بیکاری پرسیده است. خیلی قشنگ جواب داده است که « فریده عزیز. وظیفه اشتغال فقط با دولت نمی باشد،شرکت ها که بسیاریشان هم افغان هستند وظیفه ایجاد اشتغال دارند.» از همان اول سطح توقع مردم از دولت و نیروهای خارجی مستقر را پایی می آورند.
سردبیر هفته نامه هم یک ژنرال آمریکایی است که متن ادبی هم می نویسد راجع به گل و بلبل. به نام کاپیتان تورن توبیس وانخر. انتهای مجله هم نوشته اند که مجله زیر نظر فرماندهی ایساف منتشر می شود. به صورت مجانی هم توزیع می شود. رادیوی موج اف ام و سایت هم دارد.
خیلی جالب اسن که در صفحه ی میانی آن شماره اول ماه میزان (مهر)، برای عید فطر هم مطلب دارند. اشعاری به فارسی و پشتون و همچنین پیام شیخ الاسلام اوبامابه مناسبت ماه مبارک برای مسلمانان جهان به سه زبان!
ما چه می کنیم؟ رای زن فرهنگی ما و کنسول ما هم آیا مجله منتشر کرده اند؟ سعی می کنم زیاد به این چیزها فکر نکنم.
بعدتر با صنعت گر آزاده ای ایران دوست آشنا می شوم که در پروژه ای برای آمریکایی ها از جنس ایرانی استفاده می کند. او به من می گفت که « ده کارگر افغان معاش می دادم از جیب به مدت ده روز تا با تیغ ( مید این ایران ) را زدوده کنند از روی جنس که آمریکایی ها نفهمند ... » و بعضی از ما چقدر کاسب کارانه تا کرده اند با این مردم ...
جوانمرد مردمی هستند مردم این دیار.
- ما همواره گرفتار جنگ بوده ایم. شما ایرانی ها نمی دانید جنگ یعنی چه ...
- ما هشت سال گرفتار جنگ بوده ایم ...
- جنگ شما فقط لب مرزها بود. جنگ ما در خانه هامان هم آتش می زند. خانه جنگی بود. امروز نسل جوان افغانی، یعنی یک جوان سی و پنج ساله، به جز جنگ هیچ ندیده است. می فهمید یعنی چه؟ یعنی او اصل نمی داند آشتی یعنی چه، آرامش یعنی چه. پشتون و هزاره و تاجیک و ازبک، شیعه و سنی، سی سال هم را زده اند، افغان این میانه معنایی نداشته است. ما دچار پس ماندگی فرهنگی شده ایم، آن وقت تو گپ فرهنگی می زنی؟ می دانی سه سال تعطیلی لیسه (مدرسه) یعنی چه؟
- بله، یعنی سه سال عقب ماندگی ...
- نه، سه سال پس ماندگی کم است. سه سال که مدرسه تعطیل شود، یک نسل درس نمی خواند. بعد این نسل به سن کار می رسد، نمی تواند کار نیکو کند، بعد این نسل باید معلم شود برای نسل بعدی، اما سواد درست ندارد. سه سال تعطیلی لیسه یعنی سی سال پس ماندگی. حالا ما سی سال است تعطیل ایم ...
========================================
244
آنچه میخوانم و میبینم: جانستان کابلستان رضا امیرخانی
http://trax.blogfa.com/post-4.aspx
ره بر-بهمن90
رضا امیرخانی با داستان سیستان به زندگی من وارد شد. اول دید نویسنده ی درباری رو بهش داشتم! اما بعد با بی وتن و ارمیا و از به این دید برطرف شد.
جانستان کابلستان غریب ترین روایت از عدم التزام هفتاد و پنج میلیون ایرانی به هویت اصیل خودشونه!
و روایت پایدار موندن این هویت در اونطرف مرز "مید این بریتانیای کبیر" ایران و افغانستان!
جانستان کابلستان نشون میده تلفیق شدن هویت ایرانی با مانیفست اسلام یک الگوی بی نظیر و متعالی انسانی رو حاصل میشه که دست نیافتنی نیست.
کشوری در کنار ما تا مغز فرهنگ و ادب با ما مشترکه ولی نخواستند که دیده بشه این مشترکات...! کشوری که جمهوری اسلامی ایران در اون کمیته ی امداد می زنه و ایالات متحده آمریکا خانه ی فرهنگ!
داستان سفر رضای عزیز به افغانستان داستان سفر درونی ما به هویت اصیل خودمونه!
البته بسیار بسیار داستان های جالب جانبی و حکایت های شنیدنی و عجیب در کنار این ماهیت اصلی کتاب رخ میده که به نقش و نگار ماجرا اضافه میکنه... خلاصه اینکه خیلی خیلی خواندیه این کتاب.
یک مدت هدیه ای بود که من مدام به دوستان خودم میدادم.
تیرماه 90 کتاب را در رامسر شروع و در مشهد تمام کردم.
و بعدها، بارها قسمت های غرورآمیزش را مرور کردم.
========================================
243
غمخاک: راه پیش رو
http://pure-commander.persianblog.ir/post/678
محمد مهدوی اشرف-بهمن90
برای فرار از موسیقیبازیهای کلیشهای و بیکیفیتِ صداوسیما در روزِ پیروزیِ انقلاب، پناه بردم به مرورِ صفحاتی از کتابِ «جانستانِ کابلستان» که در قرائتهای پیشین نتوانسته بودم خیلی درکش کنم. اینبار اما با ذهنیتی پرسشگر ناشی از خواندنِ مقالهی «پشتِ پردهی ترورِ اسلامی چیست؟» این سطور را خواندم و عجیب پاسخِ شبهاتی بود که بعد از خواندنِ آن مقاله میتوانست در ذهنِ یک آدمِ ناآشنا با انقلاب ایجاد شود. بهتر دیدم حالا که هم سالگردِ پیروزیِ انقلاب است و هم خودم اهمیتِ این حرفها را احتمالا فهمیدهام، چندخطی از کتاب را در وبلاگ بنویسم تا شاید به دردِ خوانندهگان بخورد. کتاب را اگر فرصت کردید بخرید و بخوانید. انتشاراتِ افق، (حدودا) 6هزارتومان و رضا امیرخانی مشخصاتِ نشر هستند.
«وهابیت، آموزههای مدارسِ دیوبندی و آنچه ملامحمدعمر را میسازد، ریشه در سنت دارد، اما القاعده، رفتارهای کورِ تروریستی، استفاده از تکنولوژی روزآمد برای اهدافِ ناجوانمردانه و آنچه اسامهبنلادن را میسازد (آن زمانی که کتاب نوشته شده هنوز فیلمِ کشتنِ بنلادن ساخته نشده بوده!)، ریشه در مدرنیته دارد. این دوگانهگی چهگونه آیندهای را برای این جنبش رقم خواهد زد؟
اتفاقا با آنچه ریشه در مدرنیته دارد، مذاکره و مجادله و حتا مخاصمه، راحت است و سهل. گرفتاری در مباحثهی با طالبِ دیوبندی و وهابی است که دل در گروِ سنتِ ناپسندیدهی خود دارد.
سالهاست که مطمئنم ما بایستی تفاوتِ سیدحسن نصرالله را با اسامه بن لادن برای جهانیان شرح دهیم. و همین یعنی تفاوتِ ما با ایشان؛ تفاوتِ پیروانِ ولایتِ فقیه با پیروانِ القاعده.
آیا ما نیز گرفتارِ همین مشکل هستیم؟ ریشه در سنتهای غیرعقلانی و تنه در دنیای مدرن؟ ریشه در عقایدِ شریعتمحورِ سنتی و تنه در کشاکشِ حکمرانی در دنیای مدرن؟
من هرگز انقلابِ اسلامی را پدیدهای سنتی یا حتا سنتگرا نمیدانم. انقلابِ اسلامی ایران، یک پدیدهی عمیقا مدرن است. و برای همین این دوگانهگی در ذاتِ انقلابِ اسلامی وجود ندارد و باز به همین دلیلِ مدرن بودنِ انقلابِ اسلامی، اساسا پروتستانیزمِ شیعی بیمعنا است. (کاملا به خلافِ نظرِ موافقانِ افراطی که انقلاب را بازگشت به سنت مینامند و عملا راه را برای مخالفانِ افراطی طرفدارِ پروتستانیزمِ شیعی هموار میکنند.)
امام خمینی، چرا پدیدهای به نامِ جمهوری اسلامی را طرح میکند؟ و در چه شرایطی آن را مطرح میکند؟ آیا میتوان پذیرفت که هیچ عالمِ شیعی تقربی به موضوعِ حکومتِ دینی نداشته است؟
به گمانِ من، در حکومتِ سنتی، ذاتِ حکومت، ممزوج است با رفتارهایی خشن. مصلحت حکم میکند که سلطان چشم در بیاورد و گوش ببرد و شانه سوراخ کند تا عین باشد و سمع باشد و ذوالاکتاف. سلطان چارهای ندارد تا برای گرفتنِ خراج، از اخلاقیات بکاهد و بر مبلغ افزاید. و در این میان، عالمِ دینی، شیرینعقل نیست که دین را پیوند بزند به چنین سلطنتِ وحشیانهای. پس کارِ قیصر را به قیصر وا میگذارند و همین که گاهگاهی برای دنیا و آخرتِ بندهگان کاری کنند، میشود اهمِ تکالیفِ اجتماعی! کار که خیلی گره بخورد، دستِ اجانب که خیلی رو شود، تحریمِ تنباکو و فتوای جهاد و از این دست میشود بالاترین قسمتِ اجتماعی فقه.
اما حضرتِ امام سید روحالله خمینی، که از نوجوانی گرفتارِ صحنِ مجلس شورای ملی میشود و مدرس و بعدتر کاشانی را تجربه میکند، رهیافتی دیگرگون مییابد. وی کشف میکند در دنیای مدرن، امکانِ وقوعِ حکومتِ دینی را. پس، حکومتِ دینی ما چیزی است پس از رنسانس در جانِ روحانیت و نه پیش از آن. و همین باعث میشود تا امام، عمر بگذارد برای براندازی سلطنت. به خلافِ علمای ماضی و حتا روشنفکران که هیچکدام طرحی خارج از سلطنت، دستِ بالا سلطنتِ مشروطه در ذهن نداشتند. پس انقلابِ اسلامی ایران، اساسا پدیدهای است مدرن و در دنیای مدرن معنا مییابد. فقط کمی بیاندیشیم که چرا امام خمینی بعد از تبعیدِ عراق و دورهی نهضتسازی، به گزینهی پاریس -در مقابلِ گزینههای شرقی- برای ادامهی تبعید اعتراض نمیکند. کمی بیاندیشیم که چرا امام در نوفللوشاتو، روزی چند ساعت را برای مصاحبههای پرشمارش وقت میگذارد؟ مگر نه این که رسانه، مهمترین سلاح و سرمایه است در دنیای مدرن؟ ابزارِ او برای مبارزه چیست؟ چرا او با مبارزهی مسلحانه مخالفت میکند و مبارزهی فرهنگی و مردمی را مهمترین راه اسقاطِ سلطنت پهلوی –به عنوانِ کارگزارِ امریکا- میداند؟ در زمانِ او نوارِ کاست، به عنوانِ مدیومِ انتقالِ پیام، آیا مدرنترین ابزار نیست؟ به یاد بیاوریم که پیش از انتشارِ نوارهای سخنرانی امام، در خانهی بسیاری از متدینان حتا دستگاهِ پخشوضبطِصوت وجود نداشته است. همهی اینها نشان میدهد که انقلابِ اسلامی با شناخت اقتضائاتِ دنیای مدرن و استفادهی از آنها به پیروزی میرسد... فتامل...»
|بخشی از فصلِ «زائرِ زار و نزارِ مزار» از کتابِ «جانستانِ کابلستان»|
نوشتهی رضا امیرخانی
========================================
242
رستاک: بلاکش هندوکش
http://rastaak.blogfa.com/post/74/%D8%A8%D9%84%D8%A7%DA%A9%D8%B4-%D9%87%D9%86%D8%AF%D9%88%DA%A9%D8%B4
...-بهمن90
خیلی اتفاقی یکی دیگه از کتاب های «رضا امیرخانی» را داخل قفسه های کتاب1 کتابخونه عمومی دیدم؛ با این عنوان «جانستان کابلستان»؛ روایت سفر به افغانستان! عنوانشو که دیدم زیاد مشتاق خواندنش نشدم ولی همین که چند صفحه اول پیش گفتار (یا به قول خودش مور و تیمور) را یه نگاه انداختم؛ قلم ساده، صریح، صادقانه و پر از نکته ی امیرخانی دوباره جذبم کرد و تا پایان ادامه دادم. امیدوارم اگر شما هم وقت داشتید نگاهی به آثار امیرخانی بندازید! متن زیر همان قسمت «مور و تیمور» است بدون کم و کاست:
« حکماً حکایت امیر تیمور گورکانی را شنیدهاید؛ آنگاه که از دلیل ظفرمندی آن خونریز پرسیدند، جواب داد:
"وقتی از دشمن فرار کرده بودم، به ویرانهای پناه بردم و ناامید در عاقبت کار خویش اندیشه کردم؛ ناگاه نظرم بر موری ضعیف افتاد که دانهای غله، بزرگتر از خود را برداشته از دیوار بالا میبرد. چون دقیق نظر کردم و شمارش نمودم، دیدم آن دانه شصت و هفت مرتبه بر زمین افتاد و مورچه عاقبت آن دانه را بر سر دیوار برد. از دیدارِ این کردارِ مورچه چنان قدرتی در من پدیدار گشت که هیچگاه آن را فراموش نمیکنم. با خود گفتم ای تیمور! تو از مور کمتر نیستی، برخیز و در پی کار خود باش. سپس برخاستم و همت گماشتم تا به این پایه از سلطنت رسیدم..."
در این روزها البته میان نوشتهجات اهل سیاست مرسوم است که در همچه حکایتی، خود را امیرتیمور بدانند و جناحِ روبهرو را کم از مور! برای همین بایستی به جِدّ متذکر شد که در حکایت مذکور، من، امیر تیمور نیستم... من همان مورم! هیچ اهل مجامله و مداهنه هم نیستم. از این تواضعات کشکی هم که هزار برابر تکبرات بستهبندیشده، پروتئین دارند، بیزارم. من به جدّ همان مورم! »
---------------------------------------------------------------------------
1- قفسه های کتاب! بی شعورهای بی رحم سنگ دل؛ مگر کتاب خرگوش است؟!
========================================
241
خط خطی های یک بچه شاعر: جانستان کابلستان 1 و 2
http://shahriyari.mihanblog.com/post/16
http://shahriyari.mihanblog.com/post/15
یکی مثل شما-بهمن90
بعدتر با صنعت گر آزاده ای ایران دوست آشنا می شوم که در پروژه ای برای آمریکایی ها از جنس ایرانی استفاده می کند. او به من می گفت که « ده کارگر افغان معاش می دادم از جیب به مدت ده روز تا با تیغ ( مید این ایران ) را زدوده کنند از روی جنس که آمریکایی ها نفهمند ... » و بعضی از ما چقدر کاسب کارانه تا کرده اند با این مردم ...
جوانمرد مردمی هستند مردم این دیار.
در اینجا ( افغانستان) هفته نامه ای زده اند آمریکایی ها. اسمش را گذاشته اند صدای آزادی. به زبان های پشتون و انگلیسی و فارسی مطلب دارد. یعنی هر صفحه را به سه قسمت تقسیم کرده است و هر مطلب به سه زبان آورده شده است. فارسی و انگلیسی را که تطبیق می کنم، مطابقت کامل دارند.
هفته نامه کاملا با سطح فرهنگ افغانی ها، هم خوان است. صفحه ای دارد به نام « از باباجان بپرسید! اسک باباجان! Ask Babajan! (یا صفحه ی مشورت) ». فریده از باباجان در مورد بیکاری پرسیده است. خیلی قشنگ جواب داده است که « فریده عزیز. وظیفه اشتغال فقط با دولت نمی باشد،شرکت ها که بسیاریشان هم افغان هستند وظیفه ایجاد اشتغال دارند.» از همان اول سطح توقع مردم از دولت و نیروهای خارجی مستقر را پایی می آورند.
سردبیر هفته نامه هم یک ژنرال آمریکایی است که متن ادبی هم می نویسد راجع به گل و بلبل. به نام کاپیتان تورن توبیس وانخر. انتهای مجله هم نوشته اند که مجله زیر نظر فرماندهی ایساف منتشر می شود. به صورت مجانی هم توزیع می شود. رادیوی موج اف ام و سایت هم دارد.
خیلی جالب اسن که در صفحه ی میانی آن شماره اول ماه میزان (مهر)، برای عید فطر هم مطلب دارند. اشعاری به فارسی و پشتون و همچنین پیام شیخ الاسلام اوبامابه مناسبت ماه مبارک برای مسلمانان جهان به سه زبان!
ما چه می کنیم؟ رای زن فرهنگی ما و کنسول ما هم آیا مجله منتشر کرده اند؟ سعی می کنم زیاد به این چیزها فکر نکنم.
در همين رابطه :
. آن چه در وب راجع به جانستان کابلستان نوشتهاند(12)
. آن چه در وب راجع به جانستان کابلستان نوشتهاند(11)
.آن چه در وب راجع به جانستان کابلستان نوشتهاند(10)
. آن چه در وب راجع به جانستان کابلستان نوشتهاند(9)
. آن چه در وب راجع به جانستان کابلستان نوشتهاند(8)
. آن چه در وب راجع به جانستان کابلستان نوشتهاند(7)
. آن چه در وب راجع به جانستان کابلستان نوشتهاند(6)
. آن چه در وب راجع به جانستان کابلستان نوشتهاند(5)
. آن چه در وب راجع به جانستان کابلستان نوشتهاند(4)
. آن چه در وب راجع به جانستان کابلستان نوشتهاند(3)
. آن چه در وب راجع به جانستان کابلستان نوشتهاند(2)
. آن چه در وب راجع به جانستان کابلستان نوشتهاند(1)
|