http://bastanshenas-2010.blogfa.com/post-62.aspx
حمیده-خرداد91
خواندن جانستان کابلستان را هم تمام کردم(اصلا امتحان ندارم ها!)
شاید مقایسه ی جانستان که سفرنامه است با رمان قیدار درست نباشد اما جانستان خیلی بهتر بود از قیدار.یه نظر من امیرخانی ایده ی اصلی و خیلی از تکه های قیدار را از سفرش به افغانستان گرفته بود.خوب تر که فکر کردم دیدم قیدار فاجعه ای بود برای کسی که من او را نوشته!
امیرخانی اگر می خواست درباره ی جوانمردی و گمنامی بنویسد جانستان کافی بود!که سراسرش پر بود از جوانمردانی که نه با پولشان بلکه با هرچه داشتند خیر می رساندند.قیدار اگر فقیر بود می توانست لنگر پاسیدی بسارد که در کل شهر پناه بی پناهان شود و بعد بشود جوانمرد شهر؟! که در این مرز و بوم زیادند خیران!حالا قیدار یک عالمه ویژگی مثبت دیگر هم داشت...زیبایی قیدار بیشتر به نثرش بود و جملات گاه و بیگاهش...و البته سید گلپا!که این سید بیشتر از خود قیدار به دلم نشست...از دادن نخ عبایش به جای تار سبیل تا هق هقش!
حقیقت این بود که جانستان بهتر توانسته بود مردانگی را به آدم نشان دهد تا قیدار.حداقلش این بود که در جانستان آدم ها متعلق به دنیایی واقعی بودند و قابل درک!مردانی که رد کردن کالسکه ی لی جی را وظیفه می دانستند نه لطف!اماقیدار اسطوره ی جوانمردیست که دیگر وجود ندارد.دهه ی ۵۰هم نبوده!
-----------------------------------------------------------------
دلم را خوش می کنم که رمان های بعدی اش قطعا بهتر است...اما هیچ وقت مثل من او نه.نوشتن کتابی خاص حس و حالی خاص می طلبد...
-----------------------------------------------------------------
گویا ترم ز بلبل اما ز رشک عام مهرست بر دهانم و افغانم آرزوست...!