تاريخ انتشار : ١٨:٢ ٨/٣/١٣٩١

آن چه در وب راجع به جانستان کابلستان نوشته‌اند(16) +جانستان به‌تر از قیدار جوان‌مردی را نشان می‌دهد+به گزارش یک زبان‌شناس عجب جانی دارد جانستان+محمدکاظم کاظمی: شعر مهم‌ترین پیوند ماست+خبرگزاری فارس و اگر کسی روزی تا هرات هم رفت و برگشت و کتابی، سفرنامه‌ای یا گزارشی نوشت جای بقیه را نمی‌گیرد+پیش‌نهاد جناب علی چنگیزی برای خواندن جانستان+
جهت سهولت دست‌رسي كاربران، هر بیست مطلب مرتبط در يك صفحه ذخيره خواهند شد. براي ديدن 300 نظر قبلي به لينك پايين صفحه مراجعه فرماييد.
========================================
320

========================================
319
سعی: در لذت خواندن جانستان کابلستان  

http://7saay.blogfa.com/post-805.aspx
...-خرداد91
جانستان کابلستان را یک نفس خواندم. یعنی ۶ ساعت بی وقفه. اصلا نمی توانستم بگذارمش زمین. باز خدا را شکر کردم که امیرخانی هست و می نویسد. از آن نویسنده هاست که واقعا حق دعا به گردن ما دارد که برایش از خدا بخواهیم یک لحظه فکرش و قلمش را به خودش وانگذارد و به قول پیچک، نو به نو بجوشد و آخر و عاقبتش به خیر شود. تولد انقلاب اسلامی در ترکیه یا جنرال پترائوس یا تقریرات اقتصادی یا زن خواننده در لنگر پا سید و امثال اینها البته جای بحث دارد اما در مقابلش لذتی است که از خواندن آثارش می بریم و دریافت های بسیاری است که داریم.

سالهاست دلم می خواهد یک سفر طولانی بروم افغانستان. کلا که ولع دیدن همه جا را دارم اما نه به شکل توریستی. ایده الم همین مدلی است که نویسنده رفته- به جز قسمت های به شدت ترسناکش مثلا در کتل سنگی و اینها. که با آدم ها از هر قشر از استاد دانشگاه و دانشجو تا راننده و نانوا و غیره همکلام بشوی. نه فقط آثار تاریخی مشهور که بازار سنتی شهر و محله ها و کوچه ها را ببینی. غذاهای محلی شان را بخوری. داخل خانه ها بروی. سوار وسایل نقلیه عمومی بشوی. در مراسم ها حضور داشته باشی. حال من موقع خواندن این سفرنامه معلوم است دیگر. حسرت! حالا همراه پایه نداشتن به کنار. اساسا زن بودن یک محدودیت خیلی جدی است برای این مدل سفر کردن و البته از حق نگذریم بعضی از محدودیت ها هم بیشتر ذهنی است تا واقعی و من هم جسارتم به اندازه آرزوهایم نیست که دل بزنم به دریا.

========================================
318
این منم کوچکترین در برابر تو: زین همرهان سست عناصردلم گرفت/شیر خدا و رستم دستانم آرزوست!
http://bastanshenas-2010.blogfa.com/post-62.aspx
حمیده-خرداد91
خواندن جانستان کابلستان را هم تمام کردم(اصلا امتحان ندارم ها!)

شاید مقایسه ی جانستان که سفرنامه است با رمان قیدار درست نباشد اما جانستان خیلی بهتر بود از قیدار.یه نظر من امیرخانی ایده ی اصلی و خیلی از تکه های قیدار را از سفرش به افغانستان گرفته بود.خوب تر که فکر کردم دیدم قیدار فاجعه ای بود برای کسی که من او را نوشته!

امیرخانی اگر می خواست درباره ی جوانمردی و گمنامی بنویسد جانستان کافی بود!که سراسرش پر بود از جوانمردانی که نه با پولشان بلکه با هرچه داشتند خیر می رساندند.قیدار اگر فقیر بود می توانست لنگر پاسیدی بسارد که در کل شهر پناه بی پناهان شود و بعد بشود جوانمرد شهر؟! که در این مرز و بوم زیادند خیران!حالا قیدار یک عالمه ویژگی مثبت دیگر هم داشت...زیبایی قیدار بیشتر به نثرش بود و جملات گاه و بیگاهش...و البته سید گلپا!که این سید بیشتر از خود قیدار به دلم نشست...از دادن نخ عبایش به جای تار سبیل تا هق هقش!

حقیقت این بود که جانستان بهتر توانسته بود مردانگی را به آدم نشان دهد تا قیدار.حداقلش این بود که در جانستان آدم ها متعلق به دنیایی واقعی بودند و قابل درک!مردانی که رد کردن کالسکه ی لی جی را وظیفه می دانستند نه لطف!اماقیدار اسطوره ی جوانمردیست که دیگر وجود ندارد.دهه ی ۵۰هم نبوده!

-----------------------------------------------------------------

دلم را خوش می کنم که رمان های بعدی اش قطعا بهتر است...اما هیچ وقت مثل من او نه.نوشتن کتابی خاص حس و حالی خاص می طلبد...

-----------------------------------------------------------------

گویا ترم ز بلبل اما ز رشک عام             مهرست بر دهانم و افغانم آرزوست...!

========================================
317
رسالت فریاد: ما کاسبی نمی کنیم !
http://hamedrezaee.blogfa.com/post-110.aspx
حامد رضایی-خرداد91
...کدام تصویر از مردم افغانستان را باور کنیم؟ تصویری مردمی که بی بی سی آنها را متنفر از جمهوری اسلامی نشان می دهد یا تصویر مردمانی که عاشقانه مراسم بزرگداشت حضرت امام را برگزار می کنند، تصویر شاعران افغانی که در رثای پیرخمین شعر می سرایند، تصویر علمایی که در بلخ مجلس عزای ارتحال امام برگزار می کنند، تصویر شهدای افغانی دفاع مقدس که جانشان را در راه انقلاب اسلامی فدا کرده اند ،تصویر طلاب افغانی که با افتخار خود را فدایی سیدعلی می نامند ،تصویر "جانستان کابلستان "رضا امیرخانی و "پایتخت فراموشی" محمد حسین جعفریان در ترسیم جوانمردی و مهربانی و مهمان نوازی مردم آن دیار، تصویر نجابت و سادگی کارگرانی که هرروز با آنها برخورد می کنیم و... کدام تصویر واقعی مردم افغانستان است؟
...
ما نه تنها مهمانهای خود را حبیب خدا ندانسته ایم که مزاحم پنداشته و "تبعه بیگانه "خوانده ایم.به قول رضا امیرخانی "چه بد تا کردیم با این مردم".
========================================
316
آینده از آن حزب الله: افغانستان
http://24tir.ir/?p=19940
امیرعلی صفا-خرداد91

“شهر پر است از تابلوهای فراوان تبلیغات آمریکائی،  عمدتاً با تصاویری از کمک نیروهای خارجی مستقر به مردم و البته جملاتی در مدح صلح. مثلاً تصویری میبینی از سربازی با کلی دم و دستگاه که خم شده است در لیوان سفالین کودکی از داخل قمقمه اش آب می ریزد! یکی نیست بگوید که این همه راه را کوبیده اید بیایید برای همین؟ سقایتِ یک لیوان آب، که -مطابقِ تصویر- این همه جی.پی.اس و ام.۱۶ و جلیقه ی ضد گلوله و کلاهِ فلزی و … نمی خواهد!”

جانستان کابلستان، امیرخانی، رضا، نشر افق، ص۱۱۹

========================================
315
از هر دری سخنی: سفر به افغانستان به روایت رضا امیرخانی
http://harf-baraye-nagoftan.persianblog.ir/post/42/
حمیده-خرداد91

خوندن کتاب قیدار رضا امیرخانی که اونجوری بهم چسبید رفتم دنبال باقی نوشته هاش. از آبجیه کتاب "ارمیا" به دستم رسید و از کتابخونه سفرنامه "جانستان کابلستان" رو امانت گرفتم. سفرنامه ها کلا کتاب های مورد علاقه من هستن. این یکی هم البته از این جمع خارج نبود. خصوصا نگاه مثبت و منصفانه نویسنده به وقایع که در حین خواندن کتاب سبب شد، بارها دلم بخواد به چنین سفری برم. (هر چند بلافاصله یکی انگار نهیب زد که: خوب آره ... آرزو بر جوانان عیب نیست!). از متن کتاب زیاد نمی تونم بذارم. راستش انتخاب چند سطر مشکله، بنابراین دوستانه مطالعه این کتاب رو بهتون توصیه می کنم.

از متن کتاب:

"افغانی حتی شارژر را نیز بار زائد می داند. افغانی یعنی یک زندگی متحرک. جوری که هر آن که اراده کنی بتوانی جانت را کف دست بگیری و فرار کنی. این یعنی همان مرده ریگ باقی مانده از میراث درویشی که آشوب این سال ها هم با شکلش کنار آمده است. از عالم، کمی پول می خواهی و پتویی که هم دستمال باشد و هم دستار و هم صافی و هم گونی و هم روانداز شب و هم سایه بان و ... حالا هم که گوشی مبایل از ضروریات شده است، بهتر آن که مبایلت چراغ قوه هم داشته باشد و ماشین حساب هم و پخش صوت هم ... بنابراین همان انواع ابتدایی مبایل چراغ قوه دار نوکیا، جنس رایج بازار بلخ می شود. با 5 افغانی هم می شود شارژر را حذف کرد ... سبک بار بودن بیشتر ... دنیا و آخرتت را سر دست بگیری و یا علی!"


========================================
314
روزگار سپری شده: آینه ای در آنسوی مرزها
http://rouzegar90.blogfa.com/post/19
سعید نظری-خرداد91
...هدف من از آوردن این حکم بحث در مورد ماهیت آن و درست و غلط بودنش نیست. علاقه ای هم به بحث های فمینیستی و ضد فمینیستی ندارم. چیزی که توجه مرا جلب کرد، شباهت زیاد این حکم به برخی بحث هایی است که در کشور ما جریان دارد. باور کنید طالبان خیلی از ما دور نیستند. جامعه افغانستان هم خیلی از جامعه ما دور نیستند. به قول رضا امیرخانی در کتاب "جانستان کابلستان"، شاید فاصله آنها با ما صد سال باشد اما فاصله ما با آنها بسیار کم است... زیر 5 سال...

شاید اگر قدرت تحمل مان همینطور روز به روز کمتر شود و نتوانیم همدیگر را و عقاید مخالف همدیگر را تحمل کنیم، مجبور شویم همچون همزبانان مان در آن طرف مرز، خسته از جنگ های داخلی، پای بیگانه را به کشور باز کنیم.
باشد که آن روز را هیچ وقت نبینیم.

========================================
313
زیر یک سقف: احوال ما زنان
http://zire1saghf.blogfa.com/post-738.aspx
زینب سادات-خرداد91
"بادبادک باز" مکملی بود برای آن کتاب. مکملی که باعث شد نگاهم به افغان ها به عنوان مردمانی دوست و گرفتار جنگ و نابرابری عوض شود و البته "جانستان کابلستان" هم متمم این دو کتاب بود. به نظرم به طور ناخواسته ای گام های دقیق و درستی در جهت بهبود نگاهم به افغان ها برداشته بودم. و حالا اگر بخواهم نگاه کسی را به هم وطنان قدیم و همسایگان جدیدمان عوض کنم قطعا به او پیشنهاد خواهم کرد این سه کتاب را با همان تقدم و تاخری که من خوانده ام٬ بخواند.
========================================
312

برای خاطر کتابها: جانستان، کابلستان

http://dedicatedtobooks.blogspot.com/2012/06/blog-post.html
...-خرداد91
از ساعت هشت تا هشت و چهل و پنج دقیقه روی پله‌های جلوی در ورودی، توی حیاط نشسته‌ام که ماشین بیاید دنبالم. یک دقیقه دیرتر رفته‌ام و ماشین با فقط یک‌نفر رفته. حالا هر چه زنگ می زنم هی می‌گویند می‌آیند اما این‌جا نمی‌رسند. آنجلا از راه می رسد، دارد روسری‌ش را روی سرش مرتب می کند، آخر معمولن روسری‌ش را روی دوش‌ش مرتب می‌کرد. می‌گوید دارد می‌رود وزرات آموزش. چرا زنگ نزده‌ای به به دیوید و اعتراض کنی در مورد راننده‌ها. حوصله ندارم. به چه اعتراض کنم. می گوید آن ها راننده‌اند وظیفه شان همین است. باور کن همین الان هر شش تای شان توی اتاق نشسته‌اند و تلویزیون نگاه می کنند منتظر می‌شوند که دو نفر بشویم که بیایند...
========================================
311
...: پیشواز میلاد امام علی
http://www.mkhakbazan.com/?p=205
مصطفی خاکبازان-خرداد91

سلام.امروز بخشی از کتاب “جانستان کابلستان” رضا امیرخانی رو که شرح خاطرات سفرش به افغانستانه براتون می نویسم. (چون در ابتدای کتاب ذکر شده نقل بخش هایی از متن با ذکر منبع بلامانع است)البته نمی دونم کسی می خونه یا نه!

… حسب دعوت درویش پیر ، کنار ضریح روضه بین نماز عصر و مغرب می روم به سمت حرم( مزار شریف). در زاویه ای از روضه که قرار است مجلس سماعی باشد.شب های جمعه و بعد از ظهر جمعه ساعات مناسب مجالس ذکر نیمه عمومی است. رخت افغانی به تن دارم. می گردم دنبال حجره ای که درویش پیر نشانی داده بود.عاقبت در یکی از رواق های آفتاب گیرحرم،عده ای را می بینم که به آداب وارد حجره ای می شوند. جلو می روند . کفشم را از پا در می آورم اما به رفتار دیگران دقت نمی کنم وجفت نمی کنم و زیر بغل نمی گذارم. دنبال جاکفشی یا کیسه می گردم. همین زود دستم را رو می کند. جوانی جلو می آید و تندتند چیزهایی می گوید که متوجه نمی شوم.بهم با زبان و دست حالی می کند که مجلس خصوصی است وفقط مال مریدان و مجذوبان است

 

رسما دست رد می گذارد روی سینه ام و هلم می دهد عقب.چشم می دوانم وکنار مرشد میان سال همان درویش پیر را می بینم. لافِ در غربت زدن،چندان خرجی ندارد....

========================================
310
گزارش یک زبان شناس: ...
http://tmashayekh.blogfa.com/post-76.aspx
طاهره مشایخ-خرداد91
"جانستان کابلستان" رضا امیرخانی عجب جانی دارد و چه جانی به جانداران آدم میدهد.خدا قلم امیرخانی را جاندارتر کند.انشاالله.

جان آدم های افغان را جان داده است.همسایگانی که نافشان و جانشان را با جان دادن و بیجان شدن بریده اند.همسایگانی که ما خیلی به آنها بها ندادیم و همیشه بیجان تصورشان کردیم.

========================================
309
نقطه سر خط: اين كتابها ...
http://miravam2.blogfa.com/post/67
...-خرداد91
كتاب كابلس تان جان ستان امير خاني را يه روزه تموم كردم ! به قول خودش كَش داشت و من اصلا نتونستم بگذارمش زمين .

يه جاهايي ادم از دستش حرصي ميشه ولي بيشتر جاها دوستش داري.

حس خوبي داشتم به كتاب چون من هيچوقت به خوبي افغاني ها شك نداشتم و هميشه اينكه ما ايراني ها چقدر بد مهمان دار ي ميكنيم اذيتم ميكرد و بارها محسن پسر داييم را بهخاطر اينكه بچه افغاني ها را اذيت ميكرد فقط چون افغان بودند دعوا ميكردم و براهمين رابطه جالبي باهاش نداشتم واون هم طرف من افتابي نميشد !

از وقتي رفتم و بي اعتنايي يه اروپايي را درك كردم دلم ميگرفت از كارهايي كه ما با افغان ها مي كنيم كه نه تنها بي اعتنايي است كه بد رفتاري و ... است.

در تمام اين كتاب نويسنده در حال تجربه زندگي كوتاه مدت با افغان هاس و پي بردن به روحيه جوانمردي افغان.

بعدمدتها حس خوبي گرفته ام از كتابهايي كه تو اين هفته خوندم ، ماكرز و اينبار اميرخاني.

با ماركز به زندگي عادي داشتن عادت ميكنم و با كابلستان زندگي به عنوان خارجي بودن را حس

========================================
308
بی بی جان گوهر: غزل دختران باديه
http://bikarzadeh.blogfa.com/post-216.aspx
...-خرداد91

خالده فروغ از شاعران افغان است که از "در پايتخت فراموشي" شناختمش. جعفريان درباره خالده فروغ مي نويسد:

« همچنين شاعر سرشناس افغاني خانم خالده فروغ را. من سال 72 که براي اولين بار به کابل رفته بودم، در ساختمان راديو افغانستان او را ديدم. حالا پس از قريب يک دهه دوباره او را مي ديدم. شنيده بودم که در سالهاي حاکميت طالبان، روزهاي در به دري و بسيار سختي را در کابل و بعد پاکستان سپري کرده است. طالبان غرور اغلب اهل فکر، ذوق و فرهنگ افغانستان و به ويژه زنان اين طبقه را در هم شکست. خودکشي ليدا شاعر افغاني در هرات در سالهاي حاکميت طالبان گواه اين مدعاست. ... شايد به جرات بتوان گفت در ميان زنان شاعر افغاني هم عصر خودش نظير ندارد...».

اميرخاني و جعفريان در کتابهاشان به نويسندگان و شاعران افغاني و آثارشان اشاره کرده اند. اما در ايران به جز خالد حسيني و کتابهايش کسي را نمي شناسيم.

========================================
307
روزنامه خراسان: شعر مهم ترين حلقه پيوند فرهنگي ايران و افغانستان است
http://www.khorasannews.com/PrintNews.aspx?type=1&year=0&month=0&day=0&id=42456
محمدکاظم کاظمی-خرداد91
جعفريان تا جايي پيش رفت که تمام زندگي اش را براي شعر و ادبيات افغانستان گذاشت و سال ها رايزن ايران در آن کشور بود و بعدها افرادي مثل رضا اميرخاني نيز علاقه مند شدند در حوزه اي ديگر از ادبيات به افغانستان و ادبيات اين کشور رو آوردند و «جانستان کابلستان» را نوشت.
========================================
306
مرا آفرید آن که دوستم داشت: ناسیونالیسم!

http://havaars.blogfa.com/post-1224.aspx
سوسن جعفری-خرداد91
تبریز، توی خیابان‌هایش نمی‌توانی افغان ببینی. یعنی این شهر، به گمانم یکی از معدود شهرهایی است که کارگر افغان ندارد و شاید من ندیده‌ام! و مثلاً در این اواخر داشته باشد که من خیابان‌گردی‌هایم کمتر شده بود. ولی تا جایی که می‌دانم ندارد چون تبریزی‌ها موجوداتی بسیار بسیار ناسیونالیست هستند. تبریزی‌ها موجوداتِ از دماغ فیل افتاده‌ی بسیار بسیار مغروری هستند و به ندرت خود را از کسی غیر تبریزی پایین‌تر حساب می‌کنند. یک تبریزی متشخص و از طبقه‌ی مرفه به ندرت با تبریزی‌های طبقات پایین رابطه‌ی صمیمانه دارند و تا دست‌شان به دهان‌شان رسید، فامیل‌های درجه یکی را که فراخور منزلت جدیدشان نیستند منکر می‌شوند و برای اینکار حتی نام فامیل‌شان را هم حاضرند عوض کنند. طبعاً خوششان نمی‌آید کار بدهند به یک غیر تُرک و بالطبع افغان جماعت پیدا نمی‌کنید در تبریز.

اگر در یک شهر غریب دنبال همشهری تبریزی باشید که کمک حال شما باشد اشتباه می‌کنید! مگر اینکه تبریزی مورد نظرتان از لحاظ منزلتی فروتر باشد و گرنه، ابداً به شما لبخند نخواهد زد چه برسد به دستگیری. چون تبریزی‌ها از خودراضی‌ترین موجودات دنیا هستند [حالا ببینید تهرانی‌ها چی هستند که این تبریزی‌ها را مسخره می‌کنند!!].

الغرض که من افغان را در تهران دیده‌ام [بگذریم از مشهد که می‌گذاشتم به حساب توریست بودنشان و البته آدم تا درگیر نشود اصلاً متوجه غیر ایرانی نمی‌شود چه برسد به اینکه تبریزی هم باشد]. در مورد افغان در تهران خوانده و شنیده‌ام. افغانی را اولین بار در سریال طنز چاردیواری دیدم و بعدتر در کتاب بادبادک‌باز شناختم. و حالا امروز صبح که «جانستان، کابلستان» را تمام کرده‌ام به این فکر می‌کنم که چقدر دلم می‌خواهد دوستی افغان داشته باشم. به افغانستان حتی سفر کنم. با «جوان‌مرد»ان این دیار آشناتر شوم. دیاری که خشم، نفرت، ترس، دلهره، جنگ، ویرانی، مرگ، عشق، ادبیات، هنر، مهربانی و پاکیزه‌گی‌اش توأمان در نظر می‌آیند از وقتی این کتاب را خوانده‌ام:

« ... حالا هر کس از وضع افغانستان می‌پرسد، یاد گرفته‌ام که مثل کارشناسان رسمی جواب دهم. اگر از وضع اقتصادی بپرسند می‌گویم که با همه پس‌مانده‌گی، اما به دلیل فقدان زیرساخت‌های مخل پیشرفت و دیوان‌سالاری مهارنشدنی، این احتمال وجود دارد که افغان‌ها با یک مدیریت کارآمد و عزم ملی، سی ساله از ما پیش بیافتند ... بعد هم کمی راجع به مساله‌ی ملت‌سازی حرف می‌زنم و توضیح می‌دهم که ما شاید صد سال از آن‌ها جلوتر باشیم ...

اما این فاصله‌ی ٱنها با ماست ... فاصله‌ی ما با آنها چقدر است؟! شاید بپرسی مگر این دو فاصله با هم توفیر دارند؟ 30 سال فاصله‌ی اقتصادی و 100 سال فاصله‌ی اجتماعی، چه از این سو، چه از آن‌سو ... چه تفاوتی دارد؟

بگذار ساده بگویم، ـ نه مثل کارشناس رسمی ـ که شاید فاصله‌ی آن‌ها با ما اینقدر زیاد باشد، اما فاصله‌ی ما با آن‌ها بسیار کم ست ... زیر 5 سال ... »

رضا امیرخانی/ جانستان، کابلستان/ ص320

الغرض که، منِ او را اگر خوانده‌اید، صد هزار مرتبه دچار خسرانید اگر این یکی را نخوانید!
========================================
305
مرا آفرید آن که دوست م داشت: غرقاب
http://havaars.blogfa.com/post-1223.aspx
سوسن جعفری-خرداد91
این روزها، دارم «جانستان، کابلستان» می‌خوانم و عصرها با امیر مجموعه‌ی فیلم‌های لارسن فونتریه را تماشا می‌کنیم. این روزها، ساعتی خوشم و ساعتی ناخوشم. گاهی گریه می‌کنم و گاهی سرخوشانه می‌خندم.
...
این روزها دارم از نثر زیبای امیرخانی در سفرنامه‌اش لذت می‌برم [کاش همیشه سفرنامه بنویسد] و با امیر در دهشت و خشونت و انزجار فونتریه غرق می‌شوم.
========================================
304
خبرگزاری فارس: شعر جعفریان در سالگرد احمدشاه مسعود/
http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13910308000548
علی نورآبادی-خرداد91

«اگر همین کتاب آقای جعفریان چاپ شده بود قطعا من «جانستان کابلستان» را نمی‌نوشتم. جانستان نوشته شد بخاطر اینکه او هنوز این کتاب را ننوشته بود. وقتی آدمی با سابقه و تجربه جعفریان درباره افغانستان کتاب می‌نویسد به نظر من اصلا درست نبود امثال ما‌ها وارد این کار بشویم.»

این گفته رضا امیرخانی در نشست رونمایی از کتاب «در پایتخت فراموشی» بود که در نمایشگاه کتاب برگزار شد. شاید خیلی ها در ابتدا فکر کنند این یک تعارف خالی و شکسته نفسی است اما اگر کسی هر دو کتاب را بخواند خواهد فهمید که هر چند هر کدام لطف خاص خود را دارند اما حداقل این حرف امیرخانی صرفا یک «تعارف خالی» نیست و  ما از این همسایه شرقی مان چیز چندانی نمی‌دانیم، و اگر کسی روزی تا هرات هم رفت و برگشت و کتابی، سفرنامه‌ای یا گزارشی نوشت جای بقیه را نمی‌گیرد.
...

========================================
303
جامعه کهنه:پیشنهاد کتاب: جانستان کابلستان نوشته رضا امیرخانی
http://changizi.blogfa.com/post-1439.aspx
علی چنگیزی-خرداد91
جانستان کابلستان در واقع شرح سفر رضا امیرخانی است به افغانستان، سفری که بیشترش در هرات و مزار شریف می گذرد. امیرخانی مشاهدات خودش را از این سفر چند روزه به افقانستان نوشته است. مشاهداتی به نظرم دقیق و خواندنی. نگاه ریزبین امیرخانی و طنز گاهی گزنده اش جانستان کابلستان را به کتابی خواندنی و دوستداشتنی تبدیل کرده است و جزو کتابهای خوبی است که از امیرخانی خوانده ام. به نظرم آنجاهایی که امیرخانی وارد معقولات نشده و تنها مشاهداتش را گفته خواندنی تر ازآب درآمده تا جاهایی که وارد معقولات و سیاست و... شده است که از سیاست چیزی جز ملال به دست نمی آید. به هر حال کتاب خوبی است این جانستان کابلستان. به ویژه من شرح سفر او را به مزار شریف ازکابل و شرح بازگشت او را از مزار شریف بسیار پسندیدم و بهترین بخشهای کتاب همین بخش های در راه سفر امیرخانی است که الحق خوب و دقیق و خواندی نوشته است.
========================================
302

خودنویسی ها: قیدار
http://tehuni.parsiblog.com/Posts/524/%D9%82%D9%8A%D8%AF%D8%A7%D8%B1/
فاطمه سادات شریعتمداری-اردیبهشت91


پ.ن. به جاش جانستان کابلستان را هرچند بعد این همه مدت نخریده بودم، تازه گیر آوردم و تازه تر دارم شروع می کنم.
ویرایش: جانستان را دیروز (شنبه 31ام) یک نفس تمام کردم. ولم نمی کرد! خیلی خوش-حال م همچین کتاب ای با همچین دیدی در مورد افغان های هم-سایه مان خوانده م. دست شما درست، آقای امیرخانی!
باید بخرم اش!

========================================
301
غم خاک: جلدشدن 3
http://pure-commander.persianblog.ir/post/766
محمد مهدوی اشرف-خرداد91

روندِ طرّاحیِ جلدِ کتابِ «جانستانِ کابلستان» (از ابتدا تا انتها) به روایتِ تصویر


در همين رابطه :
. آن چه در وب راجع به جانستان کابلستان نوشته‌اند(15)+رای‌زن افغانستان در ایران، جانستان را موجب تغییر نگاه دانست+رضاامیرخانی سیاسی نیست، اما سیاسی‌نویس هست!+تکذیب تیتر و استناد به کتاب در خبر امیرخانی و شرم از ایرانی بودن!
. آن چه در وب راجع به جانستان کابلستان نوشته‌اند(14)
. آن چه در وب راجع به جانستان کابلستان نوشته‌اند(13)
. آن چه در وب راجع به جانستان کابلستان نوشته‌اند(12)
. آن چه در وب راجع به جانستان کابلستان نوشته‌اند(11)
.آن چه در وب راجع به جانستان کابلستان نوشته‌اند(10)
. آن چه در وب راجع به جانستان کابلستان نوشته‌اند(9)
. آن چه در وب راجع به جانستان کابلستان نوشته‌اند(8)
. آن چه در وب راجع به جانستان کابلستان نوشته‌اند(7)
. آن چه در وب راجع به جانستان کابلستان نوشته‌اند(6)
. آن چه در وب راجع به جانستان کابلستان نوشته‌اند(5)
. آن چه در وب راجع به جانستان کابلستان نوشته‌اند(4)
. آن چه در وب راجع به جانستان کابلستان نوشته‌اند(3)
. آن چه در وب راجع به جانستان کابلستان نوشته‌اند(2)
. آن چه در وب راجع به جانستان کابلستان نوشته‌اند(1)

  نظرات
نام:
پست الکترونيک:
وب سايت / وب لاگ
نظر:
 
   
 
   
   صفحه نخست
   يادداشت
   اخبار
   تازه ها
   يادداشت دوستان
   کتابها
   درباره نويسنده
   تيراژ:٨٦٠٢٥٠
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
 

 
بازديد کننده اين صفحه: ٩١٩٨
.کليه حقوق محفوظ است
© CopyRight 2008 Ermia.ir & Amirkhani.ir
سايت رسمي رضا اميرخاني
Because when the replica watches uk astronauts entered the replica watches sale space, wearing a second generation of the Omega replica watches, this watch is rolex replica his personal items.