جهت سهولت دسترسي كاربران، هر بیست مطلب مرتبط در يك صفحه ذخيره خواهند شد. براي ديدن 320 نظر قبلي به لينك پايين صفحه مراجعه فرماييد.
========================================
340
هرگوشه آن نیمکتها یادیست: خاطره بازی
http://madreseyemooshha.blogfa.com/post-153.aspx
دستقیچی-مرداد91
این کتاب و داشتم می خوندم که به این صفحه و این متن رسید . یاد اون خاطره ی تو توی دسشویی های دبی افتدم .....
" وسط مطالعه ، یک هو صدای سلام بلند یک سیاه قوی هیکل مرا به خود می آورد ! همان سیاه پوست آفریقایی سازمان مللی هتل است ، دوست لی جی ! گویا او هم با ما هم پرواز است به کابل. دلیل ذوق زده گی ش هم مشخص می شود . مدتی به من نگاه می کرده است و با این لباس افغانی البته مرا به جا نمی آورده است . کمی گپ می زنیم و احوال لی جی را می پرسد . معلوم می شود که خارجی های شاغل در سازمان ملل ، از طریق آن اتاقک کاهگلی ، وارد میدان هوایی نمی شوند . بعد برای م توضیح می ده مشکل عدم آشنایی اش با دستشویی های شرقی و غیر فرنگی میدان هوایی را . معلوم می شود که آقا در را باز گذاشته بوده است و ایستاده کارش را می کرده است که با اعتراض رو به رو می شود . از من می خواهد که برای معترضان افغان ، اختلاف فرهنگی ، شاید هم فرنگی ش را توضیح بدهم ! همین یک کار مانده است برای من که راجع به جیش ایستاده ی آقا سخن رانی کنم !!!"
رضا امیر خانی – جانستان کابلستان –زائر زار و نزار مزار – صفحه ی 171
ب.ن اول: کتاب در مورد خاطرات نویسنده ست به افغانستان
ب.ن دوم : " لی جی " همون " علی جون " پسر نویسنده ست
ب.ن سوم: فرودگاه به افغانی میشه میدان هوایی
========================================
339
تنهاییهای کرگدن و آنی شرلی:جانستان و مخاطبینی از دو سو
http://bash.blogfa.com/post-342.aspx
سعید رضایی سعید-تیر91
...
حالا شاید بعضی زیرِ لب بگویند که کتابهای امیرخانی با ضرب و زور حمایتهای خاص مجوز می گیرند و به چاپهای پنجم و ششم می رسند، اما باید گفت نویسنده ای که در این سطور نفس می کشد، بی شک در منظر مخاطب قدر خواهد یافت. نه به این خاطر که با جهات فکری خوانندگانش همسو است، بلکه استقلال نظر و ایده اش است که مخاطیبنی از دو سویِ تفکرات سیاسی و اجتماعی را جذب می کند.
این مطلب عینا در سایت ارمیا کار شده است.
========================================
338
رجانیوز: این کتاب یک سفرنامه نیست؛هست/حبس مخاطب در یکهتلدر افغانستان!
http://www.rajanews.com/detail.asp?id=131733
...-تیر91
...
«در پايتخت فراموشي» را نبايد با ذهنيت «جانستان كابلستان» اميرخاني و حتي «چكر در ولايت جنرالها»ي خود محمدحسين جعفريان خواند. اگرچه همه اين سه اثر عنوان سفرنامه را بر خود دارند اما تفاوتهاي آنها غير قابل كتمان است...
اميرخاني در سفرنامه خود به نقل اتفاقاتي پرداخته است كه برايش رخ داده است و در آنجا خود ماجراها هستند كه پرده از چهره افغانستان بر ميدارند نه اينكه مانند جعفريان، با دست نويسنده اين پرده كنار رود. البته اين تفاوت شايد بيشتر به داستان نويس بودن اميرخاني و روحيات خبرنگاري جعفريان برگردد. والبته به چيزي ديگر و آنكه شگفت زده بودن اميرخاني در اولين برخوردش با افغانستان موجب شده است تا ماجراهايي كه او نقل مي كند براي مخاطب جذاب باشد حال آنكه جعفريان از ديد كسي كه زير و بم افغانستان را مي شناسد به نقل خاطرات مي نشيند. براي كسي مثل اميرخاني حتما يك قهوه خانه افغاني كه عكس پهلوان تختي را به ديوار آويخته است، جذاب است حال آنكه براي جعفرياني كه عمري در كوچه هاي كابل چرخيده و با مردمش سر و كله زده، اين مسائل عادي است.
كتاب اميرخاني شايد اشتباهات تاريخي داشته باشد و شايد نتواند تصويري همه جانبه و دقيق از افغانستان ارائه دهد اما حاوي نكات بكري از زندگي مردم است اما جعفريان در كتابش سراغ مردم و زندگي آنها نرفته است و اگر جايي هم خاطرات جالبي از زندگي افغانها به چشم مي خورد نتيجه كند و كاو جعفريان در پس ذهنش است وگرنه بودن در سمينار و گپ زدن با شخصيت هاي مختلف نمي تواند آتش كنجكاوي مخاطب را فرو بنشاند....
========================================
337
اهدنا الصراط المستقیم:سر کار!
http://neshaniyerah.blogfa.com/post-76.aspx
متحیر-تیر91
...
قبلش هم از جناح های سیاسی ایران میپرسید و این که کدومش رو قبول دارم و چند تا شخصیت سیاسی خواست که نام ببرم و کتابایی که خوندم توی موضوع های سیاسی و فرهنگی و اعتقادی و ... این که چقدر اهل مسجد و هیئت ام و ...
کلا یه تفتیش عقاید شدیم دیگه . داداشم راست میگفت که این جا وابسته به برادران واجاست :دی
دیروز که رفته بودیم کلی وقت منتظر مسئول کار اموزی بودیم که توی این فاصله نصف کتاب جانستان کابلستان امیر خانی رو خوندم. اونقدر تحت تاثیر قرار گرفته بودم که نگاهم به دورو برم یه طور دیگه شده بود. یعنی جا داشت که یه سفرنامه ای برای تجربه دیروزم بنویسم. قیدار رو هم دو روزه تمام کردم این جانستان رو هم یه روزه نصف کردم ولی به نصفه دومش چپ افتاده حالا میخونم بقیه اش رو !
========================================
336
آخرین کتابی که خواندم: جانستان کابلستان - رضا امیرخانی
http://booknaak.blogfa.com/post-47.aspx
مریم-تیر91
نانی را دست به دست می چرخانند و ذکری می گویند و بر آن می دمند. پیر می گوید:
هزار ذکر دارد این نان...
بعد تکه ای جدا می کند و به لی جی می دهد. در دنیایی، این نان، آلوده است به بازدم چندین پیرمرد پا به سن گذاشته با ریه های معیوب از ناس و خاک باد و شاید هم دوغ حشاشین و... و در دنیایی دیگر این نان متبرک است به دم چندین درویش که ذکر یا هو گرفته اند و یا علی گفته اند... من دنیای دوم را بیشتر می پسندم. پس هم خودم لقمه ای از نان می خورم، هم لی جی!
*
اصل گرفتاری، فرهنگ بی گانه ستیزی وارداتی ماست که به جای غریب نوازی سنتی ما نشسته است. بی گانه ستیزی اگر باید، برمی گردد به بی گانه ای که قصد چپاول سرزمین مان را داشته باشد، نه به همسایه ی هم خونی که تازه دیوار بین ما و او را همان بی گانه کشیده است.
+ روایت رضا امیرخانی است از سفر به افغانستان. این کتاب را بعد از قیدار، آخرین کتاب امیرخانی، می خوانم. در نگاه من، انگار که سفر به افغانستان پیش زمینه ای باشد برای شکل گرفتن قیدار. انگار قیدار، داستانی بلند از جوانمردی هایی است که امیرخانی در این سفر دیده است.
یک جایی در کتاب، آن جا که امیرخانی به مزارشریف می رود و درویشی او را به مجلس خصوصی درویشان دعوت می کند، از تفاوت طریقت و شریعت می گوید و حسینیه و مسجد. به یاد سید گلپا می افتم و نزدیکی اش با درویش؛ به یاد قیدار می افتم وقتی که نمی خواست منبر وارد حسینیه شود. و فکر می کنم به اینکه چقدر همه ی این ها یکی هستند؛ درویش و سید گلپا، حسینیه و مسجد، طریقت و شریعت.
و ذهنم هنوز درگیر آن جایی است که امیرخانی از امام خمینی می گوید و انقلاب، از وهابیت و القاعده، از سید حسن نصرالله و اسامه بن لادن... و در حالی که هنوز درگیر خیلی چیزها هستم کتاب را می بندم.
نشر افق
========================================
335
بگذارم و بگذرم غمگنانه و شاد: منو تو آغوشت بگير
http://ruzhaye-bi-partner.blogfa.com/post-183.aspx
NA30-تیر91
بعدازظهرم قراره بريم تهران دكتر....آفتاب داغي كه مي افته تو ماشين و مي سوزونه ....دارم كتاب روايت سفر به افغانستان رو ميخونم و با خود جناب اميرخاني رفتم سرمزار "امير غلتان" يه آن چشمامو باز ميكنم و چشمم مي افته به " پرديس دانشكده هاي فني تهران" نميدونم كي خوابم برده...از بابا ميپرسم مطب كجاست و ميگه يكم ديگه ميرسيم.....ميگن دكتر 1ساعت ديگه مياد...منتظريم جز ما كسي تو مطب نيست! انگار همه ميدونن دكتر كي مياد! وقتمون ميشه...يه دكتر سن بالا ولي شيك و مرتبه...اول كه وارد ميشيم با لبخند خوشامدگويي ميكنه... بابا دونه دونه براش كارايي كه تاحالا كرديمو توضيح ميده...دكتر ميخنده و ميگه :" جاي هيچ نگراني نيست تو جواب اين اف .ان. اي. هم نوشته دوباره تكرار شه...مام تكرار ميكنيم..
========================================
334
گاز مورچه: تنبل ستان !
http://gaz-e-moorche.mihanblog.com/post/331
مورچه کتابخون-تیر91
هفته نامه ای زده اند آمریکایی ها . اسمش را گذاشته اند صدای آزادی. به زبانهای پشتون و انگلیسی و فارسی مطلب دارد. یعنی هر صفحه را به سه قسمت تقسیم کرده است و هر مطلب به سه زبان آورده شده است. فارسی و انگلیسی را تطبیق میکنم ٬ مطابقتِ کامل دارند. هفتهنامه کاملا به سطح فرهنگ افغانیها ٬ همخوان است. صفحهای دارد به اسمِ «از باباجان بپرسید ! اسک باباجان ! Ask Bbabajan (یا صفحۀ مشورت)»
فریده از باباجان راجع به بیکاری پرسیده است. خیلی قشنگ جواب داده که «فریدۀ عزیز٬ وظیفۀ اشتغال فقط با دولت نمیباشد٬ شرکتها که بسیاری هم افغان هستند وظیفۀ ایجاد اشتغال دارند.»
از همان اول٬ سطحِ توقعِ مردم از دولت و نیروهای خارجی مستقر را پایین می آورند.
ماچه می کنیم؟ رایزنِ فرهنگی ما و کنسول ما هم آیا مجله منتشر می کرده اند؟ سعی می کنم به این چیزها فکر نکنم!
بی توجهی مدنی
به انتهای راسته که می رسیم ، می بینیم سیخ هایی کار گذاشته اد کف پیاده رو یحتمل برای رد نشدن موتور سیکلت . شبیه تهران خودمان، حالا اول گرفتاری های کالسکه است. در شورِ اول به این نتیجه میرسیم که اول "لی جی" را بغل کنیم یا بایستانیم ش و بعد کالسکه را سرِ دست از این مانع یک متری رد کنیم ، یا نه، زور بیشتری بزنیم و کالسکه پر را جابجا کنیم...یک هو دو مرد با لباس افغانی همان جور که دارند به سرعت از کنار ما رد می شوند وباهم حرف می زنند ، بدون هیچ حرکت اضافه ای یکی چپ و یکی راست ، دست می اندازند دور کالسکه و آن را از روی مانع رد میکنند. بی توجه به تشکراتِ ما...
حرمت غریب
برمیگردم به سمتِ سرباز که کنار گاری ایستاده است و (هنوز) دست به چمدان نزده است... سرسری دستی می کشد داخل چمدان و با صدایی خشن که حالا به آن عادت کرده ام، می گوید:
"این جی ، هیچ کس بی اجازه دست نمیزند به اثاث غریب... افغان حرمتِ غریب را دارد ."
========================================
333
من و خودم:زندگی بر اساس واقعیت خارجی یا خوشی درونی
http://cuntiner.blogfa.com/post/10
احسان بهرامی-تیر91
همونطور که قبلا هم گفتم در واقع مشکل اینه که ما دوست نداریم با واقعیت های دنیای خارج کنار بیایم و می خایم دنیا رو آنگونه که دلمون می خاد ببینیم(هنوز مثل دوران کودکی). من خیلی جاها به وضوح دیدم که این مطلب توسط خود کسی که این نگاه رو داره گفته شده و حتی بهشم افتخار می کنه که چه دنیایی واسه خودش ساخته. مثلا چند وقت پیش کتاب جانستان کابلستان رضا امیر خانی رو می خوندم که روایت سفرش به افغانستان هست. تو این کتاب جایی میگه که همراه پسر چند سالش وارد جمعی از دراویش میشه. یکی از اونها تکه نانی رو بر میداره و ذکری میگه و به اون می دمه و نان رو دست به دست می چرخونه که بقیه هم همین کارو بکنن. و بعد نان رو به پسرش میده که بخوره. این جمله دقیقا به نقل از کتابه : " در دنیایی این نان آلوده است به بازدم چندین پیرمرد پا به سن گذاشته و در دنیایی دیگر این نان متبرک است به دم چندین درویش و من دنیای دوم رو بیشتر می پسندم و خودم هم لقمه ای از نان می خورم!"
========================================
332
خبرگزاری مهر: آن چه باعث میشود همسایه شرقی کتاب های ما را بپسندد
http://www.mehrnews.com/FA/newsdetail.aspx?NewsID=1641008
...-تیر91
در یکی ـ دو سال اخیر، کتابهای ایرانی در افغانستان با استقبال زایدالوصفی روبرو شدهاند و انتشار آثاری مانند «جانستان کابلستان» نوشته رضا امیرخانی و «در پایتخت فراموشی» نوشته محمدحسین جعفریان، این استقبال را افزون کرده است.
...
یک سال قبل، سفرنامه افغانستان رضا امیرخانی، نویسنده خوشنام و توانای کشورمان با عنوان «جانستان کابلستان» به نمایشگاه کتاب رسید و به یکی از آثار پرفروش نویسنده و ناشر (افق) تبدیل شد. این سفرنامه، برشی از یک گذر کوتاه تاریخی است که با چشمدیدهای نویسنده کتاب انعکاس چاپی پیدا کرده است.
هرچند از زمان کوتاه چند روزهای که نویسنده در اختیار داشته، بیشتر از این نباید از او انتظار داشت، اما جانستان، انعکاس خوبی از حال و روز امروز کشور افغانستان دارد و دایره و وسعت انعکاس آن با توجه به زمان اندک سفر، قابل قبول است.
امیرخانی تلاش کرده تا تأکید ویژهای روی آداب و رسوم بومی و تعامل رفتاری مردم داشته باشد و در این کار، موفق هم بوده است. یعنی آن چیزی را که خودش تجربه و مشاهده کرده، خیلی خوب انعکاس داده است. هرچند که جانستان، تمام افغانستان نیست.
پس از جانستان کابلستان، این «در پایتخت فراموشی» محمدحسین جعفریان، نویسنده، شاعر، روزنامهنگار و مستندساز بود که با عقبهای از زیستی محققانه در افغانستان به بازار کتاب آمد. انتشارات سوره مهر که این کتاب را به نمایشگاه کتاب سال جاری رسانده بود، همانجا برای این کتاب یک مراسم رونمایی برگزار کرد که علاوه بر ایرانیها، چند نویسنده و پژوهشگر افغان حاضر بودند و به تمجید و ستایش این اثر پرداختند.
...
حضور این دو کتاب، یعنی «جانستان کابلستان» و «در پایتخت فراموشی» در قفسه کتابهای ایرانی ارسالی به افغانستان موجب میشود تا سایر آثار داستانی کشورمان، چه از این دو نویسنده باشد و چه نباشد، مورد توجه گستره عظیم مخاطبان کتابهای فارسیزبان در این کشور قرار گیرد. به معنی دیگر، دو سفرنامه از دو نویسنده نامآشنای کشورمان به سایر کتابهای ایرانی مدد رساندهاند تا فرصت بهتر و بیشتری برای دیده شدن در کشور همسایه و همزبان ما پیدا کنند.
========================================
331
آهستان: امپریالیسم خبری و فرهنگی
http://www.ahestan.ir/?p=10826
امید حسینی-تیر91
...
یک محقق افغان در تحقیقی که درباره تاثیر امپریالیسم فرهنگی بر جامعه افغانستان داشته، با اشاره به فعالیت رسانهها و گروههای مختلف در افغانستان از جمله تشکلهای فمینیستی مینویسد: بسیاری از افغانها اعتقاد دارند که فمینیستها و گروههای مشابه در حال تحمیل ارزشهای سکولار به جامعه افغانستان هستند. ارزشهایی که افغانها سالها برای رهایی از آن مبارزه کردهاند!
این نکته ای هست که رضا امیرخانی هم در سفرنامهاش «جانستان کابلستان» به آن اشاره کرده بود. یعنی به فعالیتهای متنوع فرهنگی کشورهای غربی، از جمله چاپ و انتشار و توزیع رایگان نشریات به زبان بومی البته با نگاه امپریالیسم فرهنگی!
========================================
330
جوان آنلاین: جعفريان صاحب * ! وضعيت شما به ما معلوم است
http://javanonline.ir/vdcjvxexhuqeaaz.fsfu.html
محمد آزادی-تیر91
...
حرف آخر كه البته روي سخنش با شخص جعفريان است، يك گلايه كوچك از ياد آوري يك خاطره نه چندان جالب است. كاش نويسنده رسم جوانمردي را رعايت ميكرد و به خطايي كه جوانك گمنام ديروز و البته مقالهنويس و تحليلگر معروف امروز از سر ذوق زدگي انجام داده اشارهاي نميكرد و با گذشت اين همه سال، آن خطا را به روي خودش و ما نميآورد، مانند مردم ديار همسايه كه اميرخاني در موردشان ميگويد: جوانمرد مردمي هستند، مردم اين ديار » **
*« جعفريان صاحب: آقاي جعفريان ». تيتر برگرفته از يكي از بخشهاي كتاب است.
** جملهاي از رضا اميرخاني در كتاب جانستان كابلستان كه براي توصيف احوالات مردم افغانستان در جاي جاي كتاب آورده شده است.
========================================
329
سربدار: چقدر همديگر را نمي شناسيم!
http://sarbedarankavir.blogfa.com/9104.aspx
نوری-تیر91
...
من قبلا هم در جاهاي ديگر تذکر داده ام اينجا هم باز مي گويم، روي يک تابلو بزرگ در ايستگاه مترو مولوي نوشته: مولوي شاعر بزرگ تاجيک در سال ...
اين بار که در ايستگاه مولوي پياده شديد خودتان نگاه کنيد. کتاب هاي امثال اميرخاني و جعفريان مي تواند نگاه هاي ما را نسبت به همديگر اصلاح کند.
همين گفتگوي چند دقيقه اي به خوبي نشان مي دهد که ما چقدر همديگر را نمي شناسيم، متاسفانه.
========================================
328
سعی: بادبادک باز بیات شده
http://7saay.blogfa.com/post-822.aspx
...-تیر91
کمی هم بی لهجه بودن افغان های داستان و به کار نبردن کلمات خاص فارسی افغانستانی چنان که در سفرنامه امیرخانی یا جعفریان خوانده ام یا از زبان افغان ها شنیده ام، برایم نچسب بود. انگار انتظار داشتم آدمهای داستان با همان لهجه و گویش حرف بزنند تا طبیعی تر به نظر برسد. البته طبیعی است برای رمانی که از زبان انگلیسی ترجمه شده.
========================================
327
سیاستمدار: معرفی کتاب برای جوانان فعال افغانستانی
http://1siasatmadar.blogfa.com/post/20
حسن جعفری-خرداد91
هر بار وقتی از سفری به ایران برمی گردم، دوست دارم سر فرو بیافکنم و برخاک سرزمین م بوسه ای بیافشانم. این اولین بار بود که چنین حسی نداشتم. برعکس، پاره ای از تنم را جا گذاشته بودم پشت خطوط مرزی، خطوط بی راه و بی روح مرزی. خطوط «مید این بریطانیای کبیر»!
نکته ی قابل تاملی که در این کتاب وجود دارد این است که همان طور که در ایران تعداد زیاد از مهاجرین در شرایط مختلف سعی می کنند تا ملیت خود را مخفی کنند، آقای امیرخانی نیز در برخی از موارد وقتی از او سوال می شود که “ایرانی هستی؟” سعی دارد تا به این سوال جوابی ندهد
شاید آقای امیر خانی دلیل این رفتار با ایرانی ها را نمی دانست جوابش بسیار ساده است به برادران ایرانی پیشنهاد می کنم یک روز خود را در ایران افغانی معرفی کنید ! بعد ببینید چه اتفاقی بر سرتان می آمد آنگاه دیگر جای سوالی برای شما و آقای امیر خانی نویسنده این کتاب پیش نمی آمد که چرا در افغانستان نمی توانید خود را ایرانی بگویید .
این کتاب امسال توسط “نشر افق” در نمایشگاه کتاب رونمایی شد و بدنبال استقبال گرم خوانندگان، هم اکنون برای سومین بار و با تیراژ 3000 نسخه وارد بازار کتاب شده است و به دوستان توصیه می کنم حتما این کتاب را بخوانند ......
========================================
326
واژه: انرژیهای نهان تغییر فاز اجتماعی
http://vajeh90.blogfa.com/post/83
محمد تقی علیپور-خرداد91
چند وقتی است که رمان «قیدار»ِ رضا امیرخانی منتشر شده –به گمانم در نمایشگاه بین المللی کتاب امسال- و در همین مدت کوتاه توانسته توجه بسیاری را به خود جلب کند و مانند کارهای قبلی امیرخانی، تحسین بسیاری از منتقدان و صاحبنطران را برانگیزد. چند وقتی است که رمان «قیدار»ِ رضا امیرخانی منتشر شده –به گمانم در نمایشگاه بین المللی کتاب امسال- و در همین مدت کوتاه توانسته توجه بسیاری را به خود جلب کند و مانند کارهای قبلی امیرخانی، تحسین بسیاری از منتقدان و صاحبنطران را برانگیزد.
امروز صبح که لپ تاپم در تصرف همسر گرانقدرم بود و کار دیگری نداشتم، لاجرم سری به کتابخانه ام زدم تا ببینم آیا حال خواندن کتابی دست می دهد یا نه که چشمم افتاد به چند کتاب خریده و نخوانده و از جمله «جانستان کابلستان»ِ امیرخانی (روایت سفرش به افغانستان) که از بهمن ماه در کتابخانه ام خاک می خورد؛ آنگونه که شرحش را دادم، انگیزه ی خواندنش در این چند روزه ایجاد شده بود و برداشتمش و تمام 348 صفحه اش را همین امروز یک نفس خواندم و لذت بردم. از دو جای متنش هم مشعوف شدم و نیت کردم در اینجا نقلشان کنم که دومی اش چند بند زیر است که می خوانید:
...
***
در فیزیک حالتی هست در ماده به اسمِ تغییرِ فاز. مثلا تغییرِ حالتِ جامد به مایع. وقتی یخ ذوب می شود و به آب تبدیل می شود. در حالتِ تغییرِ فاز، اگرچه سیستم در حالِ گرفتن یا دادنِ انرژی است، اما دماش ثابت می ماند. یعنی به یخ گرما می دهیم، اما تا مدتی که به آب تبدیل می شود، دما در همان صفر درجه ثابت می ماند... فیزیک دانی که فقط به دماسنج اتکا کند، متوجهِ تغییرِ فاز نمی شود ...
***...
اگر شکافِ سیاسی، بدل شد به گسلِ قومی، مذهبی، اجتماعی، دیگر حنای عبارتِ دشمن رنگش را از دست میدهد و عملا دشمن که تا دیروز باعث و بانی وحدتِ ملی بود، تبدیل میشود به یکی از طرفینِ دعوا. ورودِ دشمن به دعوای دو جبههی سیاسی در طرفینِ یک شکاف، باعثِ اتحادِ دو جبهه و عملا فراموشی اختلاف و پرشدنِ سطح روئینِ شکاف میشود. اما اگر جامعه پذیرفت که گسلی وجود دارد، از طرفینِ گسل، حتی وابستهگی مشروط به دشمن را میپذیرد.
و این خطرِ بسیار بزرگی است برای جوامعی که بخشِ بزرگی از وحدت و هویتِ ملیشان را مدیونِ دشمنی دشمنان هستند ..."
به نقل از: «جانستان کابلستان (روایت سفر به افغانستان)» نوشته ی «رضا امیرخانی» صفحات 320 تا 322.
========================================
325
فسیلنامه: جانستان کابلستان
http://fosil-nameh.mihanblog.com/post/770
محمدهادی پارساییفر-خرداد91
آخرین کتاب چاپ شده از رضا امیرخانی جانستان کابلستان اوست. سفرنامه ای به افغاستان . به دیاری که احتمالا کمتر کسی از ما تا به حال فکرش را کرده که به آنجا برود . رضا امیرخانی در این کتاب در سفری کوتاه با خانواده همراه می شود و شما را به اففانستان می برد و همزمان با حسب حال خود حرف های مهمی در زمینه های فرهنگی می زند.
این کتاب را بخوانید نه به این دلیل که احتمالا امیرخانی را یکی از کسانی میدانید که در جایی همانند شما درس خوانده( که احتمالا این دبیرستان علامه حلی تهرانی که ما در آن درس میخوانیم هیچ سنخیتی با گذشته ندارد )
و نه به این دلیل که اگر جایی رفتید و خواستید کلاس بگذارید بگویید جانستان را خوانده ام ، اه اگر این هدف را داشته باشید بهتر است نخوانیدش( هر چند این هم هدفی است !)
بخوانیدش چون حرفی است جدید از افغانستان . از هم زبانان . از کسانی که خوب ندیدیمشان.
خوب برایمان تصویرشان نکردند و خوب ندیدیمشان .
بخوانید از دردهای مرد افغان . از فضای حاکم بر افغانستان و اینکه چه منش های فراموش شده ای را با خود به همراه دارند. و البته بخوانید به علت جذابیتش.
همچنین: امیرخانی کیست ؟ ( به قلم علیرضا علمدار)
شاید سوال جالبی نباشد ، به لطف معلم و مشاور و اینرنت و هزار راه ارتباطی دیگر با رضا امیرخانی آشنا شده ایم. (هر کسی یک سری خصوصیت برجسته دارد و یک سری خصوصیت فرعی. مثلا ممکن است در وصف یک نفر بگوییم او انسان با ادبی است ، حالا ممکن است مهندس خوبی هم باشد!)
رضا امیرخانی یک نویسنده است ،آنچه او را برجسته ساخته نویسندگی برجسته اش است ، البته بماند که یک جهانگرد خوب ، یک مهندس مکانیک خوب ، یک معاون پژوهشی خوب برای دبیرستان و... است.
اما ما به جای این که امیرخانی را با ارمیا و منِ او و ناصر ارمنی اش بشناسیم با "سمپادی " بودنش می شناسیم. این نوع شناختن ایرادی دارد ؛ متعصبانه از او دفاع می کنیم و حتی نمی توانیم به مخیله مان هم راه بدهیم که او معصوم نیست! رضا امیرخانی قلم روانی دارد ، خوب می نویسد ولی حرفه ای نمی نویسد!
حرفه ای نوشتن یعنی چه؟!
آنچه این روزها به معنای داستان نوشتن حرفه ای در بین نویسندگان معروف جهان مطرح است پایان بندی مشخص و با هدف نوشتن است، رضا امیرخانی در پارکِ ملّت گفت : " من برای پدر من او برنامه های زیادی داشتم، او باید می آمد و مشکلات را حل می کرد ولی به جایی رسیدم که پدر در سفر مُرد و این است که می گویم داستان جان می گیرد." امیرخانی یاعلی می گوید شروع می کند و می نویسد و هر جا که تمام شد تمامش می کند! اگر من این روش را استفاده کنم داستانی بسیار خراب تر از خاله سوسکه شکل می گیرد ولی او امیرخانی است و متد خاص خودش را دارد. پس اولین خصوصیت او این است که داستان را مطابق ذهنش می سازد نه مطابق استدلال هایش و برای همین است که با قصه هایش احساس نزدیکی زیادی می کنیم.
حالا برگردیم به ایرادات او که مخصوصا ما "سمپادی ها" دوست نداریم که آنها را بشنویم، رضا امیرخانی گاهی وقت ها حرف هایش را خیلی صریح می زند، و شاید خیلی مناسب نباشد... رضا امیرخانی در یکی از مصاحبه هایش در جواب خبرنگار که ازاو پرسیده بود به نظر شما یک سری حرف هایتان ایراد اخلاقی ندارد گفته بود که بالاخره یک سری حرف ها را باید درگوشی زد. البته این جای بحث دارد و سلیقه ای است ، قطعا کامل بیان کردن فضا بدون چشم پوشی بر فهم مخاطب از نوشته تاثیر زیادی دارد ، ولی جای بحث دارد که آیا باید هر حرفی را زد یا خیر.
دوست دارم که در آینده حرف های بیشتری را در مورد رضا امیرخانی با هم بزنیم و جریان ادبی اش و حرف هایی که می زند. و ممنون از دوستان فسیل نامه!
علیرضا علمدار
========================================
324
گزارش یک زبانشناس: اخبار سیاسی-اجتماعی
http://tmashayekh.blogfa.com/post-92.aspx
طاهره مشایخ-خرداد91
امروز تو اخبار شنیدم آقای " اوباما " به یک آقای مهمی از رژیم صهیونیستی نشان " آزادی " اعطا کرده است. نمی دانم چرا یاد " جانستان کابلستان " افتادم.تو قسمت هایی از این سفرنامه از خدمات تهاجمی آمریکا به کشورهای همسایه از قبیل افغانستان و عراق و پاکستان و اکنون سوریه چیزهایی نوشته شده است. به همگی توصیه می کنم این کتاب را بخوانند تا قدر این امنیت فعلی کشورمان را بدانند و ماهیت کشورهای دوست و همسایه را بیشتر درک کنند.این کتاب ها به نوعی وضعیت فعلی جهان را در عین سادگی و قابل فهم بودن برای همه اقشار جامعه تبیین می کنند.
========================================
323
گزارش یک زبان شناس:اشخاص تاثیرگذار
http://tmashayekh.blogfa.com/post-89.aspx
طاهره مشایخ-خرداد91
در ادبیات معاصر اسم "رضا امیرخانی" با رمان ها و کتاب های سفرنامه اش خوش می درخشد.خداییش قلم متفاوتی دارد،نوع نگاهش به موضوعات و پرداختن به آنها را خوب می داند.با زبان و واژگان بازی می کند.ضرب المثل ها و زبانزدها را چنان به کار می برد که گویی جهان دیده ایست کهن سال.البته می گویند سفر آدم را پخته می کند و از قضا داستان نویس ما نیز سفرها کرده است.او ضرب المثل "سفر قندهار" را نیز به اثبات رسانده است. در "جانستان کابلستان" واژگان افغان ها را زنده می کند و بها می دهد و در "بیوتن" واژگان انگلیسی را. در اصطلاح زبان شناسی این کار "code switching" نامیده می شود. اصطلاحات و مفاهیم قرآنی و مذهبی را می داند کجا به کار ببرد تا نصیحت گونه نشود. کلمات قرآنی و آیات قرآنی را چنان در متن می گنجاند که بی وضو خواندن کتاب هایش مشکل می شود. رسم الخط ویژه اش که دیگر مثال زدنیست.
========================================
322
باران نوشته:چند خط کتاب
http://baran-neveshte.blogfa.com/post-76.aspx
باران-خرداد91
حالا هر کس از وضع افغانستان می پرسد،یاد گرفته ام مثل کارشناسان رسمی جواب دهم.اگر از وضع اقتصادی بپرسند می گویم که با همه ی پس ماندگی ،اما به دلیل فقدان زیر ساخت های مخل پیش رفت و دیوان سالاری مهار نشدنی ، این احتمال وجود دارد که افغان ها با یک مدیریت کار آمد و عزم ملی سی ساله از ما جلو بیفتند...بعد هم کمی راجع به مسئله ی ملت سازی حرف میزنم و توضیح می دهم که ما شاید صد سال از آنها جلوتر باشیم...
اما این فاصله ی آنها با ماست.فاصله ی ما با آنها چه مقدار است؟!شاید بپرسی مگر این دو فاصله با هم توفیر دارن؟30 سال فاصله ی اقتصادی . 100 سال فاصله ی اجتماعی ، چه از این سو،چه از آن سو...چه تفاوتی دار؟
بگذار ساده بگویم،-نه مثل یک کارشناس رسمی-که شاید فاصله ی آنها با ما این قدر زیاد باشد،اما فاصله ی ما با آن ها،بسیار کم است...زیر 5 سال...
اگر ما مردم قدر یکدیگر ندانیم و قدر کشور ندانیم و قدر نظام ندانیم و افسار مملکت را بدهیم دست جاه طلبی چهار نفر قدرت طلب بی فرهنگ سیاسی،یقین بدانیم که ظرف 5 سال بدل خواهیم شدبه نسخه ی کپی برابر اصل هم سایه.گسل ها اگر تعمیق شوند و من و تو یکدیگر را دشمن بپنداریم ،هزاران خط جنگ دیگر پدید خواهد آمدو ... شاید دوباره در همین خانه ها زنده گی کنیم ،اما کنار خانه هامان بایستی کسی با کلاشینکف راه برود...خدا کند که او از سرداران مان نباشد...
جانستان کابلستان(روایت سفر به افغانستان)
به قلم رضا امیرخانی
========================================
321
راسخون: آريانا برادري که از نو بايد شناخت
http://rasekhoon.net/article/print-110037.aspx
مجید عزیزی-خرداد91
مقايسه کتاب جانستان با واقعيت هاي افغانستان از ديد يک مستند ساز
بچه که بوديم يک خانواده افغاني مستاجرمان بودند. آقاي مسجدي، استاد بنا بودند و با همسر و دو کودک خردسالش در زيرزمين خانه ما زندگي مي کردند. لهجه شيرين افغاني از زبان مادر خانه و خوردني هاي محلي شان که گاهي براي ما به طبقه بالا روان مي شد، بارقه علاقه من شد به افغانستان. بعدتر شعرهاي محمد کاظم کاظمي، شاعر افغاني مقيم ايران حالم را جا مي آورد و جنگ يازده سپتامبري افغانستان و ناله هاي جانسوز داوود سرخوش و اميرجان صبوري از تلويزيون، شيداي آن ديارم کرد. شور جواني که به سر افتاد به اين در و آن در زدم که بيشتر بدانم و راهي پيدا کنم تا راهي شوم. از طريق اينترنت با حسين دهباشي، نويسنده کتاب «افغانستان؛ روزهاي سقوط» آشنا شدم. او در حساس ترين زمان؛ يعني در آستانه سقوط دولت مجاهدين و کشتار ديپلمات هاي ايراني توسط طالبان در افغانستان حضور داشت و فيلم و کتابي از اين ماجرا منتشر کرده بود.
و اين هم جانستان کابلستان
رضا اميرخاني را مي شناختم، رمان هايش را خوانده بودم. نمي دانم چرا فکر مي کردم نويسنده متعهد و بي پروايي مثل او که از بشاگرد تا بنگه دنيا، 22 کشور را سفر کرده و ديده، حتماً بايد تا به حال چند بار افغانستان رفته باشد؛ و تعجبم از اين بود که چرا از اين سفرها چيزي ننوشته!
باري در اولين موقعيتي که پيش آمد همراه گروه فيلمسازي، اولين سفرم به افغانستان را تجربه کردم. فيلمبرداري ما در شهر کابل فقط پنج روز طول کشيد و بعد از آن من به همراه حامد شکيبانيا- مستندساز روايت فتحي - کوله پشتي مان را برداشتيم و دوتايي شهرهاي مختلف را گشتيم. اينجاي ماجرا را به قول سينمايي ها فلش فوروارد _ جهش به جلو) مي کنم تا به اصل ماجرا برسيم. زمستان سال گذشته بود که صدا و سيما تصميم به ساخت مستندي از شهر هرات گرفت. اجراي من را در شبکه اول ديده بودند و براي نقش راوي و گزارشگر اين مستند انتخابم کردند. اين بار به طور جدي و با نگاه پژوهشگري و نه توريستي شروع به تحقيق کرديم. تازه خبردار شدم که رضا اميرخاني اخيراً سفري به افغانستان داشته و کتابي در همين رابطه در مرحله نگارش دارد.
با حامد شکيبانيا که دوست و هم دانشگاهي قديمي او بود به دفتر کار به هم ريخته اش رفتيم و آقا رضا با سرعت و هيجان خاص خودش شروع به تعريف کرد. شباهت چيزهايي که ديده و شنيده بود با توجه به ديده ها و شنيده هاي ما، هر سه ما را به وجد آورده بود. تازه اينجا بود که فهميدم اين اولين سفر او به ديار «آريانا» (نام ديگر افغانستان) بوده که آن هم به صورت اتفاقي و بدون قصد قبلي انجام شده. هرچه شماره تماس و اطلاعات در مورد آنجا داشت بي هيچ دريغي در اختيارمان گذاشت و از همه مهم تر، نسخه آماده به چاپ «جانستان کابلستان»، سفر به ولايت افغانستان را براي من که از نوجواني مخاطب نوشته هاي او بودم، آخرين اثر اين نويسنده - بگذاريد بگويم در نوع خود يگانه - را قبل از چاپ خواندن، هيجان انگيز بود. اما هرچه مي خواندم هيجانم کمتر مي شد. نه اينکه کتاب خوب نباشد، که بود؛ اما انگار کتاب را خودم نوشته باشم؛ از بس که اتفاقات شبيه هم بود. مثلاً آنجايي که آقاي مسافر ما براي ديدن ارگ قديم هرات يا همان قلعه اختيارالدين مي رود و نگهبان قلعه تاريخي، به دليل اينکه او ايراني است با شدت با او برخورد مي کند و از راه دادنش امتناع مي کند و مي گويد شما ايراني ها پدر افغاني ها را در آورده ايد و... دقيقاً اتفاقي است که براي من و همسفرم در سفر اول افتاده بود؛ با اين تفاوت که در «جانستان کابلستان» مي خوانيم که آقا رضاي اميرخاني موفق مي شود با زبان خوش، آن قوماندان را رام کند و نه تنها قلعه را ببيند بلکه يک چايي هم مهمان طرف شود. اما در نسخه نانوشته اي که ما ديديم، همان نگهبان، اسلحه کلاشينکفش را به سمت ما گرفت و با بدوبيراه از ما خواست دور شويم و ديگر طرف هاي قلعه هم پيدايمان نشود؛ و ما قديمي ترين اثر تاريخي هرات را ناديده به ايران برگشتيم. حالا بين اينکه قصه چايي خوردن واقعيت داشته يا رضاي عزيز اينجا را با کمک حس و استعداد رمان نويسي خود خلق کرده، مانده ايم! البته در سفر دوم چون با مجوزهاي قانوني و سفارش شده از طرف روساي افغانستاني رفته بوديم خود شخص رئيس «قلعه موزه» ما را ساعت ها در ميان اين ارگ قديمي همراهي و راهنمايي کرد! اين طوري بود که خواندن کتاب - آن هم پيش از انتشار - براي من که سفر اولم به افغانستان تقريباً با سفر نويسنده همزمان بود سهل و ممتنع بود! يعني جذابيت هايي بسيار متفاوت داشت از آن چيزي که خوانندگان «افغانستان نديده: آثار اميرخاني را مجذوب مي کند.
حالا ما نسخه قبل از چاپ «جانستان کابلستان» را خوانده ايم و دوباره راهي سفر به افغانستان هستيم و اين بار بر خلاف دفعه قبل که از طريق ميدان هوايي کابل وارد اين کشور شديم، پا جاي پاي نويسنده از مرز زميني تايباد وارد خاک کشور همسايه مي شويم. هراتِ سفر قبلي ما و کتاب، با اين هراتي که امروز مي بينيم طي همين يکي دو سال خيلي فرق کرده است؛ تا جايي که اگر آقا رضا هم سفر تازه اي کند حتماً سفرنامه متفاوتي خواهد نوشت. ساختمان ها بالا رفته اند و شهرها ساخته شده اند، امنيت از دست نيروهاي ناتو به دست پليس افغان سپرده شده و خارجي ها شهر را ترک کرده اند و مسابقات محلي در شهر رونق زيادي پيدا کرده و توسعه واردات صنعتي به شهر قابل توجه است، بازسازي قلعه اختيارالدين توسط خارجي ها تمام شده و حالا به عنوان بزرگ ترين مرکز فرهنگي شهر افتتاح مي شود. اما به همه اينها، جاذبه هاي افغانستان براي يک ايراني علاقه مند به سفر بسيار متفاوت و بسيار بيشتر از هر کشور ديگري است. شايد فقط جاذبه هاي زباني که مقداري از آن با ضبط کردن هاي اميرخاني در کتاب ثبت شده براي ساختن يک سفر بکر و خاطره انگيز کافي باشد. افغانستان، خودِ ايرانِ قديم است. خود خراسان بزرگ است تا مقدار زيادي دست نخورده باقي مانده. سفر به افغانستان سفر در زمين نيست؛ سفر در زمان است. از خود شهرها که به ايران 50 سال پيش مي ماند، تا مکان هايي مثل مزار خواجه عبدالله انصاري، که تو هرچه چشم مي گرداني از مکان و مکين، آدم ها، پوشش ها و گويش ها و... نمي تواني نشاني بيابي که از 800 -700 سال پيش به اين طرف تر باشد؛ انگار رسماً در تاريخ سفر کرده اي و خواجه زنده است و اينها مريدان پير هراتند که به حجره او مي روند. باورش سخت است اما حتي توليت آستان هم دست يکي از نوادگان خواجه عبدالله است! مي توانم حس کنم کسي مثل رضا اميرخاني چه لذتي از تنفس و حضور در اين فضاي بکر برده است و اميدوارم خواننده اي که آنجا را نديده، با اين توصيفات کتاب که خيلي هم به زبان امروزي است بتواند آن فضا را مجسم کند و حالش را ببرد!
کتاب «جانستان کابلستان» هرچند کمي با عجله و مختصر به افغاستان پرداخته اما همان طور که با فروش فوق العاده در نمايشگاه کتاب امسال نشان داد، کتاب خواندني و دوست داشتني اي است. علاوه بر اينها معلوم شد که خوانندگان ايراني چقدر مشتاق ديدن و شنيدن درباره اين کشور همسايه اند. واقعيت اين است که اطلاعات عمومي ما نسبت به کشوري که همدين و همزبان و همسايه ماست و حتي بخشي از آن تا صدوخرده اي سال پيش جزئي از ايران بوده است، بسيار کمتر از کشورهاي دورتر و کم اهميت تر حتي از نظر جهاني است. اين غفلت را بيش از همه مديون ديدگاه هاي متضاد نهادها و ارگان هاي رسمي مختلف کشور از دوره هاي قبلي حاکميت تا امروز هستيم، که گاهي حتي به تقابل سياست هاي نهادها با هم منجر مي شد. نويسنده کتاب نيز نگاهي گذرا به اين موضوع داشته و مثل باقي آثار غيرداستاني، اميرخاني نقبي به سياست هم زده که به نظر من از ويژگي هاي مثبت کتاب است.
نمي دانم چرا هرچه مي کنم نمي توانم در مورد افغانستان مطلب منسجم و منظم بنويسم و هر بار ملغمه اي مي شود از نکات. شايد به خاطر ذات افغانستان است که همين طور شلوغ و بي سامان است! حتي به نظرم کتاب «جانستان کابلستان» نيز با اينکه نام فصل ها با قافيه انتخاب شده اند اين نخ تسبيح را ندارد و اصلاً چرا بايد داشته باشد؟ زياد شنيده ام که نثر اميرخاني را به جلال آل احمد تشبيه مي کنند و وي وامدار او مي دانند. اتفاقاً اين روزها سرگرم خواندن سفرنامه اي از جلال هستم؛ «سفر به ولايت عزرائيل» که در واقع سفرنامه جلال است به مناطق تحت اشغال رژيم صهيونيستي در سال 1341؛ يعني 49 سال پيش؛ و به نظرم شباهت هاي جالبي دارد در نوع نگاه و نگارش به سفرنامه امسال رضا! سفرنامه، بهترين قالب نوشتاري براي دادن نگاه و درک درست به خواننده است و وقتي در کتابي مثل جانستان کابلستان اين توصيفات با عکس همراه مي شود (کاري که در آثار قبلي نويسنده شاهدش نبوديم) خواننده را با خود به وسط معرکه مي برد و چه بسا تاثيري بيشتر از يک فيلم مستند داشته باشد.
افغانستان دنياي ايده هاي بکر در زمينه هاي مختلف است و آن قدر جاذبه هاي سمعي و بصري دارد که گوش و چشم هرکس را به سمتي بربايد و براي همين است که حتي براي کسي که آنجا را از نزديک ديده باشد، باز هم اين کتاب سرشار از تصويرهاي نديده و تعريف هاي نشنيده است. جداي از آن، مگر در سال هاي اخير غير از يکي دو کتاب ترجمه شده - آن هم درباره شخصيت هاي افغانستاني - چند کتاب با موضوع افغانستان منتشر شده که اين سفرنامه تکراري بنمايد؟ در کنار گوش ما کشوري قد مي کشد که بيشترين مشترکات فرهنگي و تاريخي را با ما دارد و سهم ما در همراهي اين قد کشيدن، از کشورهايي مثل ترکيه هم کمتر به چشم مي آيد. سوال اينجاست؛ آيا اگر نويسنده اي غير از رضا خاني - که آثارش جملگي پر فروش و خواننده پسند هستند - اين سفرنامه را مي نوشت، باز هم اين استقبال بي نظير از نوشته اي درباره افغانستان مي شد؟ اينجاست که به نظرم از هر منظري که نظر کنيم بايد از او سپاسگزار باشيم که به تنهايي توانست افغانستان را در فضاي فرهنگي امروز کشور بر سر زبان ها بيندازد؛ و البته به تصريح خود اميرخاني، اين هم مديون نوشته هاي پيشين محمدحسين جعفريان است.
منبع: نشريه همشهري آيه شماره6
در همين رابطه :
. آن چه در وب راجع به جانستان کابلستان نوشتهاند(16) +جانستان بهتر از قیدار جوانمردی را نشان میدهد+به گزارش یک زبانشناس عجب جانی دارد جانستان+محمدکاظم کاظمی: شعر مهمترین پیوند ماست+خبرگزاری فارس و اگر کسی روزی تا هرات هم رفت و برگشت و کتابی، سفرنامهای یا گزارشی نوشت جای بقیه را نمیگیرد+پیشنهاد جناب علی چنگیزی برای خواندن جانستان+
. آن چه در وب راجع به جانستان کابلستان نوشتهاند(15)+رایزن افغانستان در ایران، جانستان را موجب تغییر نگاه دانست+رضاامیرخانی سیاسی نیست، اما سیاسینویس هست!+تکذیب تیتر و استناد به کتاب در خبر امیرخانی و شرم از ایرانی بودن!
. آن چه در وب راجع به جانستان کابلستان نوشتهاند(14)
. آن چه در وب راجع به جانستان کابلستان نوشتهاند(13)
. آن چه در وب راجع به جانستان کابلستان نوشتهاند(12)
. آن چه در وب راجع به جانستان کابلستان نوشتهاند(11)
.آن چه در وب راجع به جانستان کابلستان نوشتهاند(10)
. آن چه در وب راجع به جانستان کابلستان نوشتهاند(9)
. آن چه در وب راجع به جانستان کابلستان نوشتهاند(8)
. آن چه در وب راجع به جانستان کابلستان نوشتهاند(7)
. آن چه در وب راجع به جانستان کابلستان نوشتهاند(6)
. آن چه در وب راجع به جانستان کابلستان نوشتهاند(5)
. آن چه در وب راجع به جانستان کابلستان نوشتهاند(4)
. آن چه در وب راجع به جانستان کابلستان نوشتهاند(3)
. آن چه در وب راجع به جانستان کابلستان نوشتهاند(2)
. آن چه در وب راجع به جانستان کابلستان نوشتهاند(1)
|