تاريخ انتشار : ١٦:٣ ٧/١٠/١٣٩١

آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(33) پیج قیدار در گوگل‌پلاس659+می‌شه به نویسنده اجازه داد خودش باشه658+خاصیت لولایی جدانویسی656+منظورتان امیرخانی است؟ حالا!...654+وقتی امیرخانی روبان قیچی می‌کند650+شال عزا را ریختم تو پی649+افتتاح کتابستان اراک648+فقط کتاب‌های امیرخانی را نخوانید647+قیدار برای فرزندی که هنوز متولد نشده است646+امیرخانی آمده بود دانش‌گاه‌مان!643
جهت سهولت دست‌رسي كاربران، هر بیست مطلب مرتبط در يك صفحه ذخيره خواهند شد. براي ملاحظه‌ی 640 نظر قبلي به لينك‌هاي پايين صفحه مراجعه فرماييد.

=====================================
660
آلزایمر: کتاب + شاه عباس!
http://1390noor.blogfa.com/post-432.aspx
سعیده-دی91
برد با امیرخانی بود که از آثارش ارمیا، داستان سیستان، جانستان کابلستان و قیدار رو برداشتم. گرایش های شرقی م کاملا مشخصه نه؟ همینقدر هم گرایش های غربی دارم!
=====================================
659
پیج قیدار در گوگل‌پلاس
https://plus.google.com/u/0/107455008539424803834/posts
بسم الله
یاحضرت جون!
نعش می‌گوید، آن روزها خودم سیاه و سفید بودم، اما تو رنگی، مستقیم، دیدم که امام را سوارِ بوفالو کرده بودند...
توضیح سایت: این صفحه در گوگل‌پلاس یا صفحاتی از این دست در فیس‌بوک متعلق به شخص رضاامیرخانی نیست. رضاامیرخانی فقط از طریق همین سایت با مخاطبان مرتبط است.
=====================================
658
عطر تلخ: اما قیدار
http://atretalkh.blogfa.com/post/3204
آقاتلخه-دی91
چندوقت نمیشه که کتاب قیدار امیرخانی رو خریدم. زود خوندمش. از همون سبک خودشه. نمی خوام ایشون رو بزرگ یا کوچیک کنم. من مثل برخی برخورد نمی کنم که با شمشیر وارد نقد می شن. به نظر من اگر نویسنده از یک سطح کیفت قابل قبولی عبور کرد دیگه میشه بهش اجازه داد خودش باشه. اذیتش نکرد. هی ایراد الکی نگرفت. این شخصیت چرا اینه چرا اونه. مگر اینکه کار واقعا ضعیف باشه. نکته دیگه اینکه وقتی کسی می نویسه میشه به راحتی بهش حمله کرد ولی اگر خودمون رو جای نویسنده بذاریم می بینیم که نمی تونه همه رو راضی نگه داره. پس اگر کیفیت فنی رو حاصل کرده می تونه خودش باشه. داستانش ازون فارسی های ایران قدیمه به قول خودمون. قیدار هم قهرمان داستان ازون داش مشتی های با مرام البته نه سفیده سفید. لوطی گری های اون داستان ها رو دوس دارم. قبلا هم گفتم حتی اگه تو داستان باشه. تمام داستان از سخاوت و دست باز قهرمان حرف می زنه. از سفره ها و قربونی ها و مهمون داری هاش و اینا البته حتی افسانش هم قشنگه. والبته قهرمان لغزش هم داره اما نویسنده همش نجاتش داده. به هر حال نقدهایی هم هست اما اینجا جاش نیست. حتی اختلاف فکری هم دارم گاهی با نویسنده اما و اما و اما نباید فراموش کنیم که به نظرات احترام بذاریم و توانایی ها رو ببینیم. به نظرم نمره  خوبی می گیره. البته من به خودم اجازه می دم برای اون وقتی که برای خوندن کتاب گذاشتم نمره بدم. جالبه من در نمایشگاه کتاب قبلی می خواستم بخرمش چون در اونجا بود که معرفی شد و الان به چاپ هشتم رسیده. امیدوارم نویسنده و ناشرش همیشه موفق و سربلند باشند.
=====================================
657
افکار نیوز: تکانی که یک افغانی به بازار نشر ایران داد
http://www.afkarnews.ir/prtbs9b80rhbz0p.uiur.html
...-دی91
بازار نشر ایران با این گرانی کاغذ و کم شدن مشتریان کتابهای چاپی، حال و روز خوبی ندارد. شکی نیست که هیچ نویسنده حرفه ای در ایران نمی تواند ادعا کند از طریق نوستن کتاب درآمد مالی خوبی دارد. تعداد نویسندگانی مثل رضا امیرخانی یا هوشنگ مرادی کرمانی که هر اثرشان با استقبال گسترده مخاطبان روبه رو می شود، به تعداد انگشتان یک دست نمی رسد. در میان آثار ترجمه شده هم وضعیت به همین منوال است. با این حال بعد از تب هری پاتر به نظر می رسد فقط یک نویسنده خارجی باشد که آثارش در ایران آنقدر طرفدار دارد که چند بار چاپ اثر منتشر نشده اش در ایران تضمین شده باشد: خالد حسینی نویسنده افغانی.
=====================================
656
شهرستان ادب: همه باید به فکر خدمت به این ادبیات باشیم
http://www.shahrestanadab.com/Default.aspx?tabid=105&articleType=ArticleView&articleId=1160
مصاحبه با مصطفی جمشیدی-دی91

شما با کتاب‌هایی مثل بیداری، بوطیقای 4 و غیره به‌عنوان نویسنده انقلاب و جنگ شناخته شدید. وضعیت امروز کتاب‌ها و نویسندگان انقلاب را چگونه ارزیابی می‌کنید؟  
بعضی از نویسندگان انقلاب، انسان‌های بسیار باهوشی بودند، مثل آقای «رضا امیرخانی». شاید ضعف‌هایی در نوشته‌های آقای امیرخانی مانند همة نویسنده‌های دیگر باشد، اما نویسنده‌ای مثل ایشان اثبات می کند که صرف نوشتن برای تبدیل شدن به یک نویسندة شش دانگ، کافی نیست و عنصر نشاط هم لازم است.؛
=====================================
655
از همین خاک: باب لولاییِ زبان: جدانویسی
http://khak.blog.ir/post/30
پورخسروانی-دی91
بر معنایِ هر کلمه­ای به طورِ جدا نظری اندازیم. این چنین می­شود به ساختِ کلمات جدید رسید. در کنارِ «غم گین» به «خوش گین» رسید. از «خانه­واده»، به «دوست­واده» رسید و    همین­طور هر نویسنده­ای می­تواند در «سبک»ش به ساختِ کلمات دست بزند، بی­که غلط باشد. یکی از راه­های برون­رفت از فقرِ معنایی در یک زبان همین است. این که بتوان کلماتی ساخت که گستره­ی معناییِ هر فردی را نشان دهد. مثلِ کاری که «رضا امیرخانی» با رمان­های­ش کرده است. و به تعبیرِ اکثرِ دوستانِ اهل نشر اتفاق شگرفی است.

این مطلب از وبلاگِ khak.blog.ir کپی شده است.
=====================================
654
روزنامه جام جم:تيغ نقد، خودي و غيرخودي نمي‌شناسد
http://www.jamejamonline.ir/archnewstext.aspx?year=1391&month=10&day=6&newsnum=100831405017
مصاحبه با محمدرضا سرشار-دی91

در اين گفت‌وگو بجز جريان‌هاي كلي، درباره برخي چهره‌ها هم به طور خاص از من پرسش‌هايي شد. از صادق هدايت و جمالزاده بگيريم تا سيدمهدي شجاعي و جواني كه مايل نيستم اسمش را ببرم، ايشان پرسيد و من هم جواب دادم... .

منظورتان از جوان، رضا اميرخاني است؟

حالا... پس از انتشار اين گفت‌وگو، از صداي آمريكا بگيريد كه شروع كرد به من دشنام دادن تا همين سايت‌هاي داخلي، مثل همين سايتي كه زير نظر آقاي انتظامي فعاليت مي‌كند


=====================================
653
سکوت بی قرار: دو ماه خدمتی .....
http://mohtasham.blogfa.com/post-62.aspx
میم سین-دی91

تا همیشه و تا ابد خدا پنجره باز اتاقتان باشد ....

و به قول شخصیت اول کتاب قیدار امیرخانی ...."حق"

=====================================
652
روزنامه ملت:صميمانه با آدم‌هاي راديكال
http://www.mellatonline.net/index.php/cultureaart/180-dialogue/29375-1391-10-04-06-00-37
مصاحبه با محمدرضا اسدزاده-آذر91

فكر مي‌كنيد چقدر اين روايت كامل بوده يا چقدر توانستيد كه به عمل مشكلات نسل جديد با نسل گذشته بپردازيد؟

روش من استقرايي بوده. از قالب روايت در گونه‌هاي مختلفش بهره گرفتم. از يك جزئي يا چند جزئي نتيجه‌اي را گرفته‌ام كه در متن جامعه عينيت دارد. ممكن است به قول دوست گرامي و نويسنده ارجمندم جناب رضا اميرخاني نتوانسته باشم در رفتارهاي غلط نسل رودررويم، كنكاش عمقي كنم اما نماهايي متفاوت از كردار و رفتارشان را با بيان ادبي به تصوير كشيده‌ام. حالا اين‌كه چقدر موفق بودم را خواننده بايد بگويد.

=====================================
651
ماهک زندونی: قیدار
http://www.maryamrasa.blogfa.com/post/209
maryam-آذر91
مهم نیست امیرخانی رمان می‌نویسد یا سفرنامه، هر چه می‌نویسد خواندنی است.
=====================================
650
کاغذ سفید:آیین افتتاح یک فروشگاه کتاب

 

http://whitepaper.persianblog.ir/post/25/
امین بابازاده-آذر91

وقتی امیرخانی روبان افتتاح قیچی می کند!

رضا فکرش را هم نمی کرد که روزی مقابل یک روبان زردرنگ بایستد و قیچی را از کنار قرآن بردارد و با صلوات جمعیت آن را ببرد. خودش می گفت " کاری که تا امروز نکرده بودم را اینجا انجام دادم. روبان قیچی کردم و قراره فردا کلنگ هم بزنم!" این یعنی اصل غافلگیری ، آنهم برای نویسنده تیزهوشی چون امیرخانی.

ساعت 18 است که به اراک رسیدیم .دم در کتابستان پیاده شدیم که به یمن قدوم مبارک ما به این شهر، پیرمرد پراید سواری جلوی چشمان ما در جوب افتاد. پیرمرد کمی هول کرده بود. رضا گفت : برو خدا رو شکر کن که  جلوی پای این همه جوان این اتفاق افتاد. رضای امیرخانی نویسنده  و حاج آقا جوکار،مدیر کتابستان و جناب حقی مجمع ناشران ودوستان دیگر دست بردند زیر سپر ماشین و بلندش کردند. به خیر گذشت. این، یک اتفاق میمون .

دوستان اراک هم که به استقبال آمده بودند، البته  برای ما نه که برای شخص شخیص امیرخانی.  دیدن نویسنده ای که تا حالا فقط از طریق کلمات می شناختی اش برای همه جذاب است.

یادم رفت بگویم که یک اتفاق میمون دیگر قبل از رسیدن ما به اراک پیش آمد. ماشینی را که برای رساندن جناب امیرخانی به تهران فرستاده بودند، تسمه پاره کرد. نمی دانم فهمیده بود که با رضا امیرخانی می آید! یا اینکه فهمیده بود ما دلمان می خواهد با همراهی ایشان به اراک برویم. علی ای حال ، رضا با دردسری خود را به ترمینال رساند و سوار ماشینی شد که مسافرش آیت الله حائری شیرازی بود. و در راه خاطراتی که از آیت الله شنیده بود را با ایشان چک کرد. یکی از خاطراتی که در طول راه برای ما تعریف کرد این بود که شنیده بود در شیراز باران نمی آمد و آیت الله به امام زنگ زده بود که نماز باران بخواند . امام هم خواند و یک هفته در شیراز باران آمد. آیت الله هم این خاطره را تایید کرده بود. این هم یک اتفاق میمون دیگر! همراهی رضا با آیت الله حائری شیرازی امام جمعه سابق شیراز.

ساعت 15 و 30 ، میدان هفتاد دو تن قم . امیرخانی را با کوله ی معروفش در ابتدای جاده اراک سوار کردیم. از همان ابتدای سفر هم می شود فهمید او اهل سفر است و برای اینکه راه نزدیک شود با بحث هایش، گرمی سفر را دوچندان می کند. خودم که الحق اینگونه نیستم و در مسافرت ها بیشتر سکوت می کنم. اما کار رضا را بسیار می پسندم.

70 کیلومتر مانده به اراک،  مه غلیظی جاده را گرفته بود. چند متری جاده هم قابل دیدن نبود. جناب جوکار هم سرعت ماشین را کم کرد. تا اینکه مه را رد کردیم . در این بین هم صحبت از سبک زندگی شد. بحثی که پس از صحبتهای آقا در خراسان جنوبی بحث اکثر محفلها و جلسه ها شده است. رضا اظهار امیدواری کرد که این هم به روزگار کلمه ی بصیرت دچار نشود! برای خودم سوال است که چرا اول باید آقا بگوید و بعد ما متوجه یک امر شویم . تازه هم آنقدر آن را دستمالی می کنیم که دیگر نمی شود جایی اسمش را آورد. از سوی دیگر هم آنقدر به مباحث دم دستی و ظاهری می چسبیم که دیگر با آن نمی شود سبک زندگی درست کرد. بعد هم با فهم ناقص دست به کارهایی می زنیم که بعد خود آقا باید آن را در مسیر درست هدایت کند. بگذریم که الکلام یجر الکلام...

در همان ابتدای اراک یک مجتمع صنعتی بود که رضا می گفت یک سال و نیم آنجا کار می کرده است ؛  در همین سفر گفته بود که قسمتی از "من او"  را همان زمان که در اینجا مشغول بوده، نوشته است. در مسیر برگشت برای ما تعریف کرده بود که وقتی اینجا بوده از خانه تا محل کارش را با دوچرخه می رفته است. یک بار هم تصمیم می گیرد تا تهران را با دوچرخه برود. 50 ، 60 کیلومتری از اراک فاصله می گیرد که دوچرخه اش پنچر می شود. یکی نبود که به این آقا بگوید کسی که تصمیم می گیرد یک راه طولانی را با دوچرخه برود باید وسایل پنچرگیری همراهش باشد. وسط بیابان بدون امکانات چه می شود؟ هیچ ، یک وانتی برای او می ایستد. راننده نگاهی به امیرخانی می اندازد ، می گوید " ا، مهندس تویی؟" یکی از مشتری های شرکت بود. دوچرخه ی پنچر و رضا را سوار کرد و با خود برد. توی راه به رضا گفته بود ، باخودم گفتم "این خل و چل کیه که این راه را داره با دوچرخه می ره"!!!

آقایی که یک سال و نیم در اراک زندگی کرده بود ، آدرس دادنش خیلی با حال بود. می گفت می خواهید بروید عباس آباد ، خوب عباس آباد مرکز شهره پس باید مستقیم بریم . مستقیم که رفتیم خوردیم به یک پل و زیرگذر که رضا با خنده گفت : " من اینجا را دیگر بلد نیستم! اون زمانی که من اینجا بودم، اینها نبود." چه کنیم با دو سه آدرس اشتباه و دو سه بار پرسیدن از این و آن راه را یافتیم. از همه باحال تر اینکه حاج آقای جوکار دو هفته پیش این مسیر را آمده بود. این هم یک اتفاق میمون دیگر! در یکی از خیابانها رضا به یک مغازه اشاره کرد : " چون آنزمان در محل سکونتم تلویزیون نداشتم ، تو این مغازه فوتبال  می دیدم. مسابقه ی ایران و استرالیا را اینجا دیدم" . یادش بود که آنشب به 8 نفر مشتری کافه هویج بستنی! سور داده بود. و بعد هم شعار معروف آن روز اراک که : "مهدوی کیا کجاییه؟ اراکیه اراکیه!"

سفر  وجههای دیگر زندگی را به آدم می نمایاند. این سفر هم یک وجه از زندگی خود ما بود و از سویی وجه دیگر زندگی میرزا رضای امیرخانی. سفرنامه ای که می نوسیم درباره ی  سفرنامه نویس خوبی است که تا کنون دو سفرنامه مهم در کارنامه ی نگارشش دارد. داستان سیستان و جانستان و کابلستان. سفرنامه ی نصف روز ما به اراک. اصل این سفر هم برای افتتاح کتابستان اراک بود. فروشگاهی با طعم و مزه ی کتاب.

ساختمانی 150 متری با یک حیاط بسیار زیبا . تمام فروشگاه را صندلی چیده بودند. و یک جایگاه هم برای صحبت. شاید اگر حیاط را سقف یا برزنتی می زدند ، محل وسیع تری برای جلسه می شد؛ دوستان اراکی می گفتند که دیشب هوا سرد بود و ترسیدیم امروز برفی یا بارانی، جلسه را به هم بزند. البته در وسط برنامه به علت استقبال کتابخوانان مجبور شدند که جلسه را به حیاط منتقل کنند. جلسه هم بسیار صمیمی و گرم بود. میرزا رضا در وسط صحبتهاش گفته بود که با اراک و اراکیها بیگانه نیست. جمعیت به حدی زیاد شد که نه تنها جا برای نشستن نبود بلکه جایی برای ایستادن نبود. رضا هم زود به صحبتهایش پایان داد. آنجا دیگر سوال و پرسش امکان پذیر نبود. امیرخانی جمعیت را با خود به حیاط برد و مخاطبان با خرید کتابهایش از او امضا می گرفتند. این هم از آن رسم های وارداتی روشنفکری است. من نمی دانم امضا گرفتن چه معنایی دارد؟ به درد کجا می خورد؟ البته این از سر ارادت است و اگر در همین حد باشد عیبی نیست. و رضا چه مردم دار است و صبور. من بودم که از کوره در می رفتم. تو وسط جمع باشی  و  همه از سر و کولت بالا بروند.

مراسم پرسش و پاسخ در حیاط کتابستان برگزارشد. بچه های دبیرستان علامه حلی هم با مدیرشان جناب سجادی آمده بودند و در ردیف اول نشسته بودند. بچه های استعدادهای درخشان امیرخانی را از خودشان می دانند. امیرخانی در جواب اینکه دلیل رک گویی در نوشته هایش چیست ، خاطره ای را تعریف کردند که این اواخر به ذهنش رسیده بود. می گفت زمانی که در سمپاد درس می خواندم مدیر ما حجت الاسلام اژه ای بود. او وزیر بود و به دلایلی از وزارت کنار رفته بود اما همچنان مشاور رئیس جمهور و نخست وزیر بود. شخصیت کمی نبود. وقتی مدیر سمپاد شد در سیستم مدرسه تغییراتی ایجاد کرد که خوشایند معلمان و دانش آموزان نبود. امیرخانی در بین خاطره دو بار برای شاهد مثال مدیریت از جناب سجادی به اشتباه آقای جوادی نام بردند و بعد چه قدر عذرخواهی که ببخشید من اسمها دقیق در ذهنم نمی ماند! این هم یک اتفاق میمون دیگر! در ادامه خاطره گفته بود که در جلسه ای که جناب اژه ای حضور داشتند من شعر اعتراضی که سروده بودم را پشت تریبون خواندم. وقتی از سن پایین آمدم معلمها گفتند: رضا از جلسه برو بیرون که این مدیر حسابی حالت را می گیرد . اما من ماندم. بعد از جلسه گفتند حاج آقا با شما کار دارند. پیشش رفتم . وقتی نشستم یک لیوان شربت ریخت و به من گفت بخور . بعد گفت گویا حرفهایی دارید ؛ بگو می شنوم. من هم گفتم . او هم شنید و بعد تشکر کرد و رفت. شرایط سمپاد هم به گونه ای بود که ما دانش آموزان می توانستیم تصمیم بگیریم و بگوییم این معلم را نمی خواهیم. با یک برنامه مخالفت کنیم. اینها شاید در رک گویی های امروز من نقش بسزایی داشته است.

سوالات خوب بود. معلوم بود کتابهای رضا خوانده شده است. معلوم بود اینها که آمده اند برای اسم امیرخانی نیامده اند. سوالات از هر دری بود. از نشر کشور، از میزان کتابخوانی، از چطور نویسنده شدن ، از تفاوت در نهادهای دولتی و خصوصی. امیرخانی خوش صحبت هم برای همه ی سوالات وقت گذاشت و پاسخ داد. رضا این ویژگی خوب را هم دارد که در جوابها محافظه کار نیست و از این سوراخ هم بارها گزیده شده است . اما این،  او را از صاف و پوست کنده و بی غل و غش پاسخ دادن نیانداخته است. آمدگان به مراسم افتتاح از هر قشری بودند و این مساله از اتفاق های میمون دیگر این افتتاح بود. در اثنای سوالات هم از عباس احمدی، شاعر مثنوی دانشجویی، خواستند بیاید و شعر بخواند. شعرش هم واقعا طنازانه بود و در مورد کتاب. شعرچه به مجلس می آمد.

گویا در این سیاهه اصل متن کمی در حاشیه است . افتتاح کتابستان اراک. افتتاح چون رنگ و بوی امیرخانی داشت این سفرنامه هم این رنگ را پیدا کرد.

بعد از برنامه هم شام دعوت شدیم منزل جناب گازرانی مسئول کتابستان که انصافا سنگ تمام گذاشتند. مادر علی آقا گفته بود حتما غذا را خودم می خواهم بپزم و اینگونه هم شد. مهمانی منزل ایشان باصفا بود. چند نکته با مزه هم داشت.

اول: محرم بود و فضایی که بچه هیئتی باشند، مگر می شود نام حسین(علیه السلام) برده نشود. دوستان اراکی دو دم از دمهای سقاخانه ای کاشان را اجرا کردند . و چقدر این دمهای قدیمی جگرسوزند. اشکی بود و نام حسین.

دوم : مادر گازرانی در حال تهیه بساط شام بود که علی آقای گازرانی داشت در مورد کتابهای امیرخانی حرف می زد و تاثیر آنها بر خودش که مادر هم وارد بحث شد. مادر به امیرخانی احترامی کرد و گفت: من متنهای شما را از زمانی که در نشریه سمپاد می نوشتید خوانده ام . گویا خانواده جناب گازرانی فرهنگی اند . البته پدر خانواده که معلم بود و گویا مادر هم. مادر ادامه داد که در نوشته های شما گویا یاس و ناامیدی فراوان است. من نمیخواستم بگویم ولی همین علی آقای ما با خواندن کتابهای شما از راه به در شد و درس خواندن را کنار گذاشت . اینجا بود که صدای بلند خنده فضا را ترکاند و خود امیرخانی هم که سراپا گوش حرفهای مادر بود، خنده اش گرفت. مادر گفت : همین علی آقای ما می گفت، حالا که در این مملکت نمی شود کاری کرد، درس خواندن چه فایده ای دارد. من حس می کنم شما با یادآوری گذشته می خواهید بگویید در اکنون از آن اتفاقهای خوب خبری نیست. رضا به احترام جوابی نداد. اما در مسیر برگشت گفته بود که از این نقدها استفاده ها می برم و قطعا در کارهای بعدی ام تاثیر خواهد داشت.

سوم: از نکته های دیگر مهمانی سوالات بی حد دوستان اراکی بود از امیرخانی . من که فقط شنونده بودم از این همه سوال خسته شده بودم . البته حق دارند؛ نویسنده ای را دیده اند که تا کنون فقط او از طریق کتابهایش با آنها حرف زده بود و امشب آنها وقت را مغتنم شمردند تا حرفهایشان را رودررو با او بگویند. خدا به نویسنده هایی که از مرز شهرت گذشتند صبر دهاد!

این سه نکته را هم به اتفاق های میمون این سفر اضافه کنید!

ساعت 23 است که برمی گردیم ، در حالیکه کتابستان اراک را با روبانهای پاره شده توسط جناب امیرخانی به خدا می سپاریم. امیدواریم که امیرخانی کلنگ فروشگاههای زنجیره ای کتابستان را  در قلب نیویورک سیتی ! ببخشید در همین تهران خودمان بزند .


=====================================
649
...: زنهار ازین بیابان وین راه بی نهایت
http://noooz10.blogfa.com/post/66
...-مجید

میگه: من قیدار نیستم که، من تو پی ساختمونم کتاب نذاشتم، من رفتم اون شال سیاه عزامو که محرم به محرم مینداختم دور گردنم که طوق بندگی ارباب باشه رو برش داشتم و ریز ریزش کردم و ریختم تو ملات ساختمون، همون شال سیاهی که گریه های منو به خودش دیده، تار و پودش تو آخرین لحظه ها نم ناک تر از همیشه بوده، هیچکس تو این دور و اطرافو سراغ نداری که اشک منو دیده باشه ولی این شال سیاه دیده، ریختم تو پی اش.

=====================================
648
رساتر: افتتاح فروشگاه کتاب «کتابستان اراک» و رضا امیرخانی
http://rasatar.blogfa.com/post-60.aspx
سیدمسعود-آذر91
به گزارش کتابستان: مراسم افتتاحیه رسمی کتابستان اراک با حضور نویسنده برجسته نسل جوان آقای رضا امیرخانی، جمعی از شعرا و نویسندگان شهر اراک و جوانان علاقمند به کتاب، روز سه شنبه 21 آذرماه 1391 در محل فروشگاه برگزار گردید.

این مراسم ابتدا با قرائت آیاتی چند از کلام الله مجید آغاز گردید و در ادامه آقای احسان منصوری -نویسنده جوان اراکی- متنی را در ارتباط با دغدغه های فرهنگی و نیز معرفی آثار رضا امیرخانی قرائت نمودند. سپس آقای امیرخانی نظر خود را در همین ارتباط، حضور یک سال و نیمه اش در شهر اراک و نوشتن رمان «من او» در آنجا و نیز در مورد کتاب و کتابخوانی و فروشگاه کتاب ابراز نمودند. در نهایت به علت کثرت جمعیت علاقمند، جلسه به داخل حیاط فروشگاه منتقل گردید و مابقی برنامه با پرسش های حضار و پاسخ های آقای امیرخانی ادامه یافت.

آدرس کتابستان اراک: خ شهید بهشتی (عباس آباد) - چهار راه هلال احمر - روبروی بانک تجارت

=====================================
647
خبرگزاری برنا: کتابخوان‌ها آثار همه نویسندگان را بخوانند
http://bornanews.ir/Pages/News-108672.aspx
...-آذر91
رضا امیرخانی نویسنده معاصر خالق آثاری چون ارمیا و نفحات نفت گفت: برای بالارفتن سطح فرهنگی و داشتن نگاه جامع به جهان باید آثار همه نویسندگان را خواند.

به گزارش خبرنگار برنا از اراک، رضا امیرخانی نویسنده معاصر و خالق آثاری چون ارمیا و نفحات نفت در جمع جوانان اراکی گفت: برای بالارفتن سطح فرهنگی و داشتن نگاه جامع به جهان باید آثار همه نویسندگان را خواند.

خالق داستان سیستان که در مراسم افتتاح یک کتابفروشی در اراک سخن می‌گفت به خطر افتادن کتابخوانان در دام نگاه تک بعدی و یک جنبه‌ای اشاره کرد و گفت: شاید ترس از برخی انحرافات باعث شده که جوانان را به خواندن آثار همه نویسندگان توصیه نکنیم و همین امر یک خطر بزرگ است.
 
وی اضافه کرد: توصیه همه به خواندن آثار یک نویسنده مثلا آثار امیرخوانی در بلند مدت یک نوع شکنجه سفید برای خوانندگان است و همین امر موجب بی رغبتی جوانان و نوجوانان به خواندن کتاب می‌‌شود.

این نویسنده در حالی در مورد نگارش کتاب (من او) و نگارش آن در اراک سخن می‌گفت که پذیرش دعوت یک کتابفروشی و حضور صمیمانه امیرخانی در آن بهت و شادی همه حاضران را برانگیخته بود. امیرخانی در پایان مراسم به گفت‌وگو صمیمانه با شرکت کنندگان در مراسم پرداخت.

=====================================
646
دل: این روزها...
http://indel.blogfa.com/1391/09
فعلا من-آذر91

این مدت کم و بیش خودم را مشغول مطالعه کرده ام. به جز قرآن مجید و مفاتیح الجنان، اولین کتابی که همراه کودکم مطالعه کرده ام، قیدار امیرخانی بوده است. و بعد از آن چند شماره از سری کتاب های روایت فتح! در حال حاضر هم مشغول به مطالعه چند کتاب دیگرم...

این کتاب ها را با این امید می خوانم که فرزندم را پیش از تولد با ادبیات و فرهنگ اصیل ایرانی- اسلامی که عاشقش هستم آشنا کنم و ..

=====================================
645
اسم آه است نصیبم...:  چند جمله راجع به قیدار
http://sayedjafar.blogfa.com/post-144.aspx
سیدجعفر-آذر91

قرار بود رمان قیدار رضا امیرخانی رو عید 92 بخوانم که بصورت دلی افتاد تو محرم و اتفاقا مناسبتی هم بود.

این بنظرم اشتباهه که بعضی ها انتظار دارن هر کتابی که نویسنده (هر نویسنده ای) تا آخر عمرش مینویسه، باید بهتر از بهترین کتابهاش باشه. بعبارتی نباید هر کتابی که از امیرخانی منتشر میشه رو با "من او" مقایسه کرد و قضاوت کرد.

در مجموع "قیدار" کتاب خوبی بود اما نه آنقدر خوب که ادعا کنی ، اول تا آخر کتاب رو یکنفس خواندی! حتی جذابیت قصه و کشش داستان آنقدر ضعیف بود که اگر بین مطالعه کتاب چند هفته هم وقفه می افتاد، مشکلی پیش نمی آمد!

با این حال معتقدم نویسندگانی در سطح امیرخانی که اسمشان هم برا فروش زیاد کتاب کفایت میکنه، باید هر چند وقت یکبار کتابی با این مختصات بنویسن تا در جامعه خوانده بشه و اثر بگذاره که میذاره...

بزرگترین نقص کتاب به نظرم(که البته اصلا هیچ سررشته ای در این باره ندارم و فقط بعنوان یه مخاطب معمولی می نویسم)، این بود که اصلا شخصیت ها و بخصوص فضای گاراژ جناب قیدار خان به اصطلاح درنیامده! یعنی گفتگوهای میان شوفرها تو گاراژ و جاهای دیگه اصلا به خلقیات و ادبیات راننده بیابان نمیخوره و خیلی وقت ها به ذهن مخاطب خطور میکنه که داره مکالمات چند تا جوان تو خوابگاه دانشجویی رو میخوونه. من که اینطور بنظرم آمد. ترسیم فضای گاراژ و یا شوفرها با چهارتا تیکه کلام دیزی و آبگوشت و بوق کشتی به دست نمیاد.

ار فرم که بگذریم، محتوای کتاب، گفتمان انقلاب اسلامیه و هرچند که در ظاهر به انقلاب و حوادث قبل از آن اشاره ای نداره، بصورت کنایه و گذرا به انقلاب و همچنین مختصات واقعی جامعه آن روز میپردازه. همین پرداختن غیرمستقیم از صدتا شعار و مستقیم نویسی بهتر از آب دراومده و تاثیرگزارتر. تو کتاب دو جا غیرمستقیم و به زیبایی به ارادت حضرت سید گلپا به حضرت امام اشاره میکنه و به دفعات هم به سیستم معیوب پهلوی و کارگزاران ناصالحش. جدا از سطور پایانی و اشاره به بازگشت امام و دفاع مقدس.

تقابل "طریقت" و "شریعت" که تو سایر آثار نویسنده هم به آن اشاره شده بود(بویژه در جانستان کابلستان و در فصل طلایی محفل دراویش)؛ تو قیدار هم ادامه پیدا می کنه. روح کتاب این جمله است: "لنگر، حوزه علمیه نیست که اصول دین بپرسیم از مردم..."

این طریقت گرایی این روزها هم حکایتی داره برا خودش. بنظر میرسه حکومت داری 34 اخیر جمهوری اسلامی در جذب مردم و جوانان به دین خیلی جواب نداده که همه دارن میرن سمت عرفان و انسان کامل!

پی نوشت 1: رسیده ام به خدایی که اقتباسی نیست!

پی نوشت2: آنقدر کم رمان انقلابی داریم، آنقدر کم ادبیات انقلابی داریم و آن قدر کم تولید محتوای مردم پسند انقلابی که حالا حالا باید به قیدار راضی باشیم...


=====================================
644

dear friends: ...
http://deardiaries.persianblog.ir/post/81
maliheh-آذر91
رضا امیرخانی اومد دانشگامون ، چه مرد خاکی و آقاییه ، خیلی خوشم اومد از جواباش و شخصیتش ، باید برم چند تا کتابشو بگیرم بخونم ! البته ارمیا و من ِ او رو خوندم

من ِ اوش جذبم نکرد اونجوری

بیشتر نقد در مورد قیدار بود که خودشم گفت این کارم ضعیف تر بوده

یه خاطره خیلی با حالم گفت که ترکیدیم از خنده


=====================================
643
حقایق ناگفته...: آویزانم به قناره !

http://salar-e-asheghi.blogfa.com/post-826.aspx
مامان گلی-آذر91
درود بر روح امیرخانی ٬ که همین یک پاراگراف از قیدارش مرا بس برای این که شکر کنم که خدا چشم داد و معلمی که به من خواندن را بیاموزد تا این کتاب را بخوانم :

...

-همین جوری آدمی زاد باد می کند! هروقت دیدی برده اندت بالا و دارند بادت می کنند، بدان که روزگار از دست آویزان ت کرده است به قناره که پوست ت را بکند..


=====================================
642
کافه داستان: یادداشتی بر داستان کوتاه «حه حه حه»/هدی حسینی
http://cofedastan.blogfa.com/post-872.aspx
...-آذر91
البته می‌دونم که رضا امیرخانی به زبان خاص خودش رسیده و کلمات رو جور دیگری تفسیر می کنه مثلا رهبر رو می نویسه ره بر. اما این واج آرایی جالبه. یه کم به بیان بریده بریده داستان بیشتر کمک می‌کنه. حالت پراکنده رفت و برگشتی از این روایت به اون یکی. به نظرم انس با ادبیات کلاسیک باعث میشه آدم تصویرسازی خوبی بتونه داشته باشه و با کنار هم گذاشتن چند کلمه صحنه‌آرایی رو انجام بده.
=====================================
641
رویش‌نیوز: دود موتور حزب الله!
http://rooyeshnews.com/headlines/58-politics/29687-3910919101436.html
احسان شریف احمدیان-آذر91
وقتی "من او" و "قیدار" رضا امیرخانی نمایشگاه کتاب تهران را به لرزه در می آورد، اصلا مگر کتاب "دا"، که ندای تحسین موافق و مخالف را برانگیخته است، حرفی برای گفتن باقی میگذارد؟
...
امروز بیش از هر زمان دیگر،سینمای ایران، تشنه ی امیرخانی ها ،شجاعی ها،مستورها  و زهرا حسینی هاست ،اما این بار در حوزه سینما.
...
در همين رابطه :
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(32) +عزلت‌نشین فتنه، مومن به اقتصاد سرمایه‌داری، آرمان‌های ره‌بری با نئوحجتیه‌ها زنده شد638+ قیدار1400 امکان دارد؟634+اندر مذمت خبرفروشی633+اشتیاق هیجان لذت مدارا سردرگمی632+نوجوان‌مردی!631+خواندن قیدار از چه کارهایی به‌تر است؟625+خوش‌بخت‌تر مردی است که هم‌سرش خیال کند او قیدار است623+هیچ چیزی مثل کتاب خواندن حال‌م را خوب نمی‌کند
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(31) +ادبیات داستانی فریبکار و قیدار612+قیدار و انتظار روزهای بارانی611+جناب میرشکاک و از شعر به قصه رسیدن610+وسط هیات فهمیدم قیدار خیلی باصفا بوده است608+قیدار و روضیه و هیات پشت لپ‌تاپ606+پیشتازی قیدار در کتاب‌فروشی‌های اصفهان605+السلام علی جون بن حوی604(١٤:٣٥ ١٨/٩/١٣٩
.آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(30) +قیدار واقعی در جاده رویت شد598+وزارت ارشاد به جای گشت ارشاد باید قیدار را جمع‌آوری و امحا کند597+افول و اوج دوره ی پهلوانی، جناب مهدی افشار نیک، اعتماد593+گزارش یک وبلاگ از جلسه‌ی شهر کتاب591+به جای بیمه جون به نام مردترین مردان بیمه می‌کردم585+قیدار هیاتی نیست در یک نشریه ی دانش‌جویی582
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(29) گزارش نقد قیدار در قم578+از قیدار آموختم تا غلط‌های کوچکِ کتاب را ننویسم574+پرفروش‌های شهر کتاب مرکزی573
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(28) جناب ابراهیم زاهدی مطلق و ضعف دیالوگ‌های قیدار560+شخصیت نیست، تیپ است، پایان‌بندی نیست، سرهم‌بندی است559+وقتی کتابش مجوز می‌گیرد باید برود تحصن! پیش‌نهاد روزنامه‌ی اعتماد554+جدی می‌نویسد اما جدی نیست552+دنبال شخصیت قیدار بودم551+می‌روم قیدار را بخرم تا امانتیِ کتاب‌خانه‌مان نباشد548+یک مصاحبه با روزنامه ی ملت و حاشیه‌هاش456و547+جهان نیوز و بازی‌های لات‌مآبانه روحوضی545+اوقات خوبی را با قیدار گذراندم542+رقابت کتب مهرجویی، امیرخانی، کیوان ارزاقی، پورولی کلشتری، مرتضی فخری در کتاب فصل541
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(27) +آثار امیرخانی مازوخیستی است در شبکه پایداری540+با قیدار بزرگ شدم539+حرفی برای گفتن نداشت537+انتقاد اسدالله بادامچیان از عبارت شاهکار برای آثار رضاامیرخانی535+شوور عتیقه!531+خرید تلفنی از سام530+کوشش برای شناخت نام پیام‌بری که در قرآن نیامده است529+متن جناب نعمت‌الله سعیدی در مجله‌ی داستان راجع به نسل جوانمردان527+خواندن قیدار را به هیچ‌کس پیش‌نهاد نمی‌دهم526+ماجراهای دختری که باید فهمش بیجک بگیرد525+کاش قیدار فصل آخر نداشت524+رابطه‌ام با امیرخانی خوب نیست522
.آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(26)  +وقتی تمام می‌شه یکی دو ساعت غرق فکر می شی513+دوست داشتم اگه کتاب بودم قیدار بودم!509+باز هم پیغام‌بری دیگر508+نمی‌توانی ببینی داستانی اوج گرفته؟504+برای نسل ما... قیدار حرف دیگری‌ست502+اولین نوشته‌ی من در فضای مجازی قیدار باشد به‌تر...501
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(25) +قیدار توی پاساژ نبود، نیامد... من مذهبی نیستم اما انسانم499+سرزمین نوچ پرفروش‌ترین کتاب فروش‌گاه افق496+قلیلی از امت های پسین مقربانند،قیدارها رو به نقصانند494+قیدار را پسندیدم... بیشتر از حتی هر رمان دیگری که خوانده‌ام492+مرام همه‌ی قشنگی قیدار و من اوست488+جهان نیوز و هدیه‌ی خواندن دو کتاب487+از من مخواه زیر شانه‌های دخترانه‌ام قیداری کنم485+روزنامه قدس و اثری که به خاطر تبلیغ مجبور به خواندن‌ش شدم!484
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(24)  +قلم‌ت بیمه‌ی جون478+بسته پیش‌نهادی خبرآنلاین برای عید فطر475+حساب مسجد و حسینیه را خیلی سوا کردید477+سرمقاله‌ی روزنامه‌ی ملت ما: قیدار که هست، چرا لاله؟464
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(23) +قیدار در شب‌های قدر از دست ندهید460+قیدارخان! این رسم مردانه‌گی نیست455+روزنامه جوان، در مورد رضاامیرخانی حرف‌های زیادی زده شده و خواهد شد453+
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(22)  +امیرخانی زنانه می‌نویسد438+معمار باید نفس‌ش حق باشد436+این متن قرار بود داستان باشد یا منبر قیدار؟+"قیددار" قیمت‌ش گران است431+قیدارپرفروش‌ترین کتاب تیرماه اصفهان+قیدار چنگی به دل‌مان نزد423
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(21) +این داستان به درد ام‌روزهای‌مان می خورد416+آخرین رد قیدار در حصر خرمشهر415+قیدار را نخوانید412+قیدارهای بی‌پول+نقدی از جناب امیرمافی در آینده روشن: قیدار دینی‌تر است از من او+روزنامه‌ی وطن امروز و توضیح مجدد سایت ارمیا راجع به نقلِ قولی خلاف از رضاامیرخانی+نچسبید، بازیگران فیلم قبلی امیرخانی در فیلم جدیدش بازی کرده بودند
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(20) + این ما بودیم که در کوچه پس کوچه های جاده ساوه، حتی عبور و مرور کامیون حضرت قیدار هم مانع گل کوچک مان نمی شد.+رمان از نظر ساختار هنری بشدت دچار آشفتگیه+قلمِ سرِ پای امیرخانی در من وجدی ایجاد کرد+دلم قیدار می‌خواهد، دلم حاج فتاح می‌خواهد...+بچه‌ی گاراژِ قیدار باشی مرد بار می‌آیی، مرد+قیدار، جهاد فرهنگی بزرگ+تریبون مستضعفین و لوطی‌منشی در قیدار
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(19) +تا نیمه کتاب، قیدار بدونِ صفدر، بعدِ کتاب، صفدری بدونِ قیدار+قیدار از زبان پاسبانی در یزد+در سراسر رمان ردپایی از شریعت نمی‌بینیم الا آنجا که شاهرخ قرتی می‌خواهد خمس دهد و آن را هم سید باطن‌دار از او نمی‌پذیرد+به یاد جوانمردی قیدار را باید خواند
.آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(18) +چرا کاراکتر اصلی یک رمان باید راننده پایه یک باشد؟!+قیدار همان اثر قدرتمندی است که انتظار داشتیم+خرید کتاب قیدار با پیک موتوری+بعد از سایت قیدار، وبلاگ قیدار هم در بلاگفا راه‌اندازی شد+استقبال از کتاب‌های آیه‌الله جوادی آملی، سیدمهدی شجاعی و...+قیدارها نمی‌میرند، قیدار اخلاقی‌ترین متنی است که در این چندسال خوانده‌ام
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(17) +سید گلپای شما کیست؟+متن سرکار خانم سحر دانشور در مجله ی شماره ی سه ی داستان+نویسنده‌ی قیدار جاخالی داده است+ما باید قیدار باشیم، افسوس که نیستیم...+امیرخانی گوگوش می‌شنیده و قیدار می‌نوشته!+به پاس جوانمردی از یادرفته، متنی از سرکار خانم ولدبیگی در سایت برهان+شاید قیدار طبیبه اصلیتش!+قیدار و کفتربازان مرید امام صادق(ع)+قیدار پرمقدار، متصل است به منبعی معنوی+این رمان می‌توانست شاخص‌ترین باشد
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(16) +قیدار، اخلاق گم‌شده سیاست در روزگار ما+دفترمان را لنگر کنیم!+فردانیوز و آرمان‌شهر امیرخانی+نماز قیدار چرا پیدا نیست؟+فروش تلفنی قیدار و سقای آب و ادب توسط سامانه سام+چه اشکالی دارد صداوسیما یک برنامه یک ساعته برای قیدار بگذارد؟
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(15)  +ما قهرمان کم داریم+تبلیغ منفی برای قیدار+دلم برای سید گلپا تنگ شده است از جناب سید مهدی موسوی+حجت‌الاسلام ساجدی در هشتادوهشتمین‌ خیمه: قیدار یک منبر باصفاست!+چرا عکس‌ش رو می‌زنید روی جلد تجربه؟+قیدار در مناظره‌ی موافقان و مخالفانِ نوعارفان!+نکند قیدار شعبان بشود؟!
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(14) +قیدار چاپ هفتمی شد+معجزه ادبیات در روزنامه‌ی فرهیختگان+پرفروش‌های شهرکتاب مرکزی+جون و جان و لاتی و لاتین+امیرخانی در گرداب زندگی فرو رفت!+چرا باید از یک رمان تمجید کرد؟ رمان باید خوانده شود+توضیح رضاامیرخانی راجع به گزارش نقد قیدار در حوزه هنری و قیدار رمان نیست و من حرفه‌ای نیستم و...+
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(13)  +دوره‌ی عقلانیت دینی است نه قیدار+ امیرخانی به جای پرداختن به مفاهیم بی‌اثر قصه بسیجی‌ها را بنویسد+قیدار خرافاتی است+متنی مهم از جناب محمد مهدوی اشرف: آیا قیدار رمانِ آموزشی است؟!+پرفروش‌ترین در سامانه سام+تبریک جناب سیدمهدی شجاعی
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(12) +وقتی داستان تمام شد، بی‌اختیار کتاب را بوسیدم+این مدینه فاضله پر از گوسفند بود!+قیدار مرا به یاد شعرهای زرویی می‌اندازد+در این زمانه عوضی پنجره‌ای بگشایید به کوچه‌ی جوان‌مردان!+گزارش جلسه نقد شیراز از جناب بردستانی+امیرخانی درست دفاع نمی‌کند
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(11)  +گزارشی از جلسه نقد استاد حسین فتاحی+ یک گل خوردی! شدیم 5-2 +تفسیر هم‌زمان یک آیه در کمی دیرتر و قیدار!+قیدار‌نویس، تو بعد از من او افتاده‌ای در سراشیبی سقوط!+نقدی بر مصاحبه تجربه، اشرافیت معنوی؟!+اردبیل و کتاب‌فروشی+قیدار بعد از کتاب آیه‌الله جوادی آملی در سام+جیم خراسان و گود زورخانه!
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(10) +خبرگزاری فارس و محمدرضا سرشار، ناشران مقابل رسم‌الخط خاص بعضی نویسندگان بایستند!+قیدار فیلم هندی، خنده‌دار، برای دختران دانش‌آموز، مسخره، کودکانه، ایده پفکی...+قیدار به چاپ پنجم رسید، فروش تلفنی در سام+کار دلی را که متر نمی‌کنند+مصاحبه تجربه را حتما بخوانید اما هول نشوید و شش هزار تومان ندهید!+تکرار من او بود
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(9)  +قیدار به همه فحش می‌دهد!+ناقیداری این زمانه+قلم امیرخانی مرا به وجد آورد+اگر كسي غير اميرخاني «قيدار» را مي نوشت قدردانش مي شدم
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(8) +قیدار، پرفروش‌ترین کتابِ سام (خرید تلفنی)+خبرگزاری فارس و زبان قیدار همان زبانِ همه‌ی مادربزرگ‌هاست و آزادی رقصِ مه‌پاره+جناب صادق دهنادی: امیرخانی بالاخره حزب تشکیل داد+شخصیت‌پردازی ضعیف از پشت یک سوم+
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(7) +چرا قیدار مثل تختی تو گوش شاپور نزد؟! (روایتی نادرست برای نمایش نادرستیِ قیدار)+قشر زیادی از مخاطبان نمی‌توانند با شخصیت‌پردازی رضا امیرخانی ارتباط برقرار کنند(پایگاه خبری فسا)
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(6) اثر امیرخانی پدیده نمایش‌گاه امسال بود+ خرید تلفنی از سام
.آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(5) +گاراژ قیدار باز است حتا برای شما
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(4)+قیدار مرا به من او برگرداند
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(3)
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(2)
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(1) +مردم ایران برای خرید کتاب عاقبت صف کشیدند

  نظرات
نام:
پست الکترونيک:
وب سايت / وب لاگ
نظر:
 
   
 
   
   صفحه نخست
   يادداشت
   اخبار
   تازه ها
   يادداشت دوستان
   کتابها
   درباره نويسنده
   تيراژ:٨٦٠٢٥٠
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
 

 
بازديد کننده اين صفحه: ١١٢٢٢
.کليه حقوق محفوظ است
© CopyRight 2008 Ermia.ir & Amirkhani.ir
سايت رسمي رضا اميرخاني
Because when the replica watches uk astronauts entered the replica watches sale space, wearing a second generation of the Omega replica watches, this watch is rolex replica his personal items.