جهت سهولت دسترسي كاربران، هر بیست مطلب مرتبط در يك صفحه ذخيره خواهند شد. براي ملاحظهی 660 نظر قبلي به لينكهاي پايين صفحه مراجعه فرماييد.
=====================================
680
وقتی آسمان زیر دستان من است: تقلید؟
http://hashal.blogfa.com/post-454.aspx
ضحی-بهمن91
...
*چند تا کتاب جدید خریدم اما دوتاشونُ از همه بیشتر دوست دارم.قیدار از رضا امیرخانی و ترغیب از جین آستین:)
=====================================
679
خبرگزاری تسنیم: ادبیات انقلاب، داستان ندارد/ زبان داستاننویسان انقلابی سوسیالیستی شده است
http://tasnimnews.com/Detail?id=19761
مصاحبه با جناب ابراهیم زاهدی مطلق-بهمن91
*تسنیم: هیچیک از نویسندگان امروز این معیارها را ندارند؟
احساس میکنم که رضا امیرخانی دارد کمکم به این نقطه میرسد. یک روز به او گفتم که مجموع کارهای تو را میتوان در زمره ادبیات انقلاب تلقی کرد. امیرخانی در «من او»، «بیوتن»، «ارمیا»، و «قیدار» بخشی از گروههای مختلف انقلاب را یاد میکند. در بخشی روحانیت را ذکر میکند و در یکی جوانمردان را میآورد و پر و بال میدهد. به نظرم پرداختن به شخصیت دانشگاهیان به عنوان یکی از گروههای مهم و تأثیرگذار در انقلاب، در کتابهای او خالی است.
در کتابهای او ادبیات انقلاب را میتوان کمکم پیدا کرد. هم در آن مسلمانی هست و هم عشق و نفرت. زبان خاص خود را هم دارد. مهمتر از همه اینکه این آدم هیئتی است. انقلاب ما اصلاً از هیئتها آمده و شکل گرفته؛ به همین خاطر نویسنده آن هم باید از هیئت دربیاید، مثل نویسنده جنگی که باید جبهه را تجربه کرده باشد. در این صورت زبان شخصیتها را به خوبی میداند. مثلاً زبان روحانیت در آثار امیرخانی با روحانی در دیگر آثار داستانی نوشته شده، فرق میکند.
=====================================
678
بادبادک: قیدار
http://baadbadak.blogsky.com/1391/11/14/post-1204/
مستانه-بهمن91
اینکه آدم کمبود وقت داشته باشه یه مزیتهایی هم داره. مثلا اینکه دیگه نمی تونه تند تند کتاب بخونه و وقت نداره روزی چند صفحه بیشتر بخونه. این جوری توی طول روز اون چند صفحهای رو که خونده بیشتر مزه مزه میکنه و بهش فکر میکنه.
دارم "قیدار" رضا امیرخانی رو میخونم. آروم آروم میخونم و آروم آروم هم ازش لذت میبرم. عاشق خلاقیت امیرخانیام کلا. هر کدوم از کتابهاش یه سبک و یه مدل متفاوتی داره. این یکی هم یه جور دیگه متفاوته و به نظرم خیلی خلاقانه.
خلاصه قیدار رو دوست دارم و خوشحالم که وقت ندارم که تند تند بخونمش.
=====================================
677
پرومته: قیدار...
http://abuzare-zamane.blogfa.com/post-117.aspx
سارا-بهمن91
سال گذشته بود که وقتی دوان دوان از کنار دکه ی روزنامه فروشی می گذشتم،چشمم به مجله ای افتاد...نام رمان جدید رضا امیر خانی با فونت بزرگ،چشمانم را یک لحظه به خود کشاند! اسمی عجیب که هرگز نشنیده بودم...مثل همه ی کتاب های او،نامی خلاقانه،بی نظیر و البته ثقیل داشت.خصوصا برای انسان های عامی که سری در کتاب ندارند.(متاسفم برای استفاده از این اصطلاح-عامی-اما افسوس که واقعیت دارد!)
در آن هول و ولا،حتی نتوانستم بایستم و آن مجله را بخرم...و در آن روز های پر دغدغه حتی نشد خود کتاب را جستجو کنم؛علی الخصوص با اسم مرموز اش که حتی نتوانسته بودم تلفظ صحیح اش را بفهمم!!!
هفته ی گذشته بود که وقتی بازارچه ی تجریش را گز می کردم و اندیشناک بودم،به یاد کتاب امیرخانی افتادم.
نه به خاطر در فکر بودنم،نه به خاطر بازارچه ی نوستالژیک اش(البته سن من که به نوستالژی قد نمی دهد اما خب...)؛بلکه چون بدجور دلم هوای نوشتن و خواندن کرده بود.دوست داشتم همان گوشه و کنار ها بنشینم،قلمم را در بیاورم،و پشت آن برگه های تبلیغاتی که در مشت جمع کرده بودم چیزی بنویسم.اما حیف...که به حکم دختر بودن و به حکم قوانین ناجوانمردانه ی مرد سالارانه ی این سرزمین،چنین کاری ممنوع است؛و به جان خریدن دری وری های درشت پسرکان نانجیب شهر،کمترین بهایش شاید باشد.
گفتم حالا که نمی توانم این حس وحال بی نظیرم را بنویسم،بهترین فرصت است که دنبال "قِیدار" بگردم.
به پیرمرد کتاب فروش گفتم:"کتابای رضا امیر خانی رو هم دارین؟آخرین کتابشو میخوام." کمی نگاهم کرد و رفت پیدایش کند.وقتی کتاب را روی پیشخوان به سمتم هل داد،در این فکر بودم که داستان این یکی چه می تواند باشد؟!!
"به ارواح خاک آقام می خواهم ت...نقل لوطی گری نیست.نه تاریخ ت برای م مهم است،نه جغرافی ت؛نه به پشت و روی سجل ت کار دارم،نه به زیر و روی حرف مردم؛نه...من همین قد و بالات را می خواهم...قِیدار هم که خودت به ز من می دانی،سنگ را بخواهد،سنگ،آب می شود..."صفحه ی نه کتاب
فهرست فصل هایش را هم که نگاه کردم،خیلی عجیب بود.از آنجا که هیچ علاقه ای به ماشین و ماشین بازی و مدل های عجیب غریبشان ندارم،نفهمیدم اینها همه اسم "اتول" است.اول با خودم فکر کردم نکند دوباره نقل فرنگستان نوشته؟!مثل "بیوتن" اش...
همیشه کتابهایش از ناکجا آباد شروع می شوند.جایی که از تصور همه ما خارج است.یعنی به چشم ما ناکجا آباد می آید وگرنه جایی از زمین خداست!! قیدارخان-آفتابه هم دسته دارد دیگر-،با نو عروسش،وسط جاده ی تهران-اصفهان.توی "مرسدس کوپه ی کروک آلبالویی متالیک"...
یک شبانه روز کتاب به دست این ور و آن ور رفتم و حکایت قیدار را خواندم.
لوطی شماره یک محل،گاراژ دار خوش نام تهران،که همه به اسم و رسم اش قسم می خورند و سبیلش را که گرو بگذارد،از هزار جور سند و مدرک معتبر تر است.
دوستی داشتم که می گفت عاشق آن مردهای داش مشدی ِ سبیل کلفت ِ مو فرفری ِ شاپو به سر است که با زن شان می نشینند روی موتور و کاپشن خودشان و چادر زن شان در سرعت،باد می خورد.من به این تصورات دیوانه وارش می خندیدم اما وقتی قیدار را خواندم...(که با کلاس تر بود و پشت مرسدس می نشست!!!)
با خواندن قیدار،فضای خشن و مردانه و نچسب گاراژ اتومبیل،در ذهن من فرو ریخت.من به آن محیط جذب شدم.البته صدقه ی سر خود قیدارخان که مردی ست برای خودش!!
برای من بعید بود که اصلا همچین مردی وجود داشته باشد؛حتی در قصه ها.که پشت رفیق هایش تا آخر می ایستد،زنش را همه جوره می خواهد،و "از خوش نامی که قدم اول است،می رسد به بدنامی...و در قدم آخر گم نام می شود...که خوشا گم نامان...طوبا للغرباء"...
لذت بخش ترین قسمت داستان برای من زمانی بود که "قیدار خان" گوشی تلفن را بر می دارد و زنگ می زند به "علی فتاح"پسر حاج فتاح آجر پز؛و من هیجان زده چشمانم را گرد می کنم و می خواهم خبری از علی فتاح دوست داشتنی "من ِاو" بگیرم.این اتصال را خیلی دوست داشتم.برایم حکم یک جایزه داشت!!
یا وقتی "قیدارخان" به پیرزن جور کن می گوید:"شهلا نظر کرده ی قیدار نبود،همه ی شهلا های عالم نظر کرده ی قیدار هستند...فهم ات بیجک گرفت؟"
"به قیدار خان بگو،این پیرزن بدبخت،روح اش هم خبر نداشت که آن دختر نظر کرده ی قیدارخان است،اصلا سن شان به هم نمی خورد...و الا این پیرزن به قبر جد و آباء ش می خندید اگر به شهلا نزدیک می شد و برای شاه رخ جورش می کرد...پام می شکست اگر می دانستم قیدار خان خاطر خواه اوست..."
دوست داشتم زار بزنم...که هنوز در ذهن کسی مثل امیرخانی چنین مرد هایی زنده هستند!...و هستند...کاش واقعا باشند.مردهای خوش غیرتی که ناموس دیگران هم مثل ناموس خودشان حرمت دارد.وقتی ببینند کسی نگاه چپ بهشان می کند،چشم شان دو کاسه ی پرخون می شود و تا دم طرف را نچینند و سرجایش ننشانندش،آرام نمی گیرند...نه پسرکان قرتی ما که هنوز پشت لب شان سبز نشده دنبال دختر و دختر/بازی اند.
بگذریم....
داستان قیدار،مرا به یاد یوسف ِ سووشون انداخت...
من قیدار ها و یوسف ها و سهراب های خودمان را بیشتر دوست دارم تا رومئو ها و ادوارد ها و ژوزف بالسامو های آن فرنگی ها را...
قیدار که نعره ی حیدری می کشد؛یوسف که با سبیل های بور ِ تاب خورده و دندان های سفید و چشمان زمردین اش می خندد؛سهراب که سر به سر ارمیا می گذارد را بیشتر قبول دارم تا عاشق های کم روی ندانم کار ِ آنها را...
عاشقانی که معشوق را می آزارند؛از دست خود در آزارند؛مردم آزارند!!...
باری:
امیرخانی همیشه همراه با روند فکری مردم می نویسد.از ارمیا اش که به نظر من جلوه ای مذهبی از "بیگانه" و "تهوع" غربی هاست،تضاد انسان و دنیای امروز است؛تا "من ِ او" که یک عاشقانه ی معصوم است برایم؛و "بیوتن" که دوباره ارمیای منفعل را می نگارد.ارمیای فرنگ رفته را که "در دیسکو ریسکوی نیویورک نمازی می خواند که تا سقف هم بالا نمی رود."
از وقتی من دخترکی بودم غرق در دنیای اندیشه،ومدام تضاد می دیدم و اشک می ریختم و پرسش می کرد،و دیگران به دغدغه هایم ریشخند می زدند،کتابهای امیرخانی همراهم بودند تا الان که باز همانم اما یک آب شسته تر از قبل...
رسم الخط امیر خانی جادویی دارد که آدم را همین طور دنبال خودش می کشاند.آنقدر که یکهو چشم باز می کنی و می بینی در اوج کیف ادبی ت،داستان تمام می شود!
بیشتر از خود داستان،من مفتون قلم و رسم الخط ش هستم.پیشنهاد می کنم از دستش ندهید.
و همه ی این کمی ها را نوشتن و آن زیادی ها را ننوشتن...
=====================================
676
خبرآنلاین: رابطه این روزهای امیر جعفری و یک گاراژدار دهه ۵۰+ پیشنهاد او برای ما
http://www.khabaronline.ir/detail/273995/culture/book
...-بهمن91
زیاد اهل شعر نیست و بیشتر به رمان و همچنین داستان های کوتاه (با توجه به مشغله اش ) علاقه دارد و از سبک های مختلف به رئال علاقه بیشتری دارد.
به گزارش خبرآنلاین، این روزها امیرجعفری مطالعه رمان «قیدار» رضا امیرخانی را به پایان رسانده؛ رمانی که حالا چاپ هشتم آن نیز رو به اتمام است و در کمتر از 9 ماه، بیش از 30 هزار نسخه فروش داشته است. داستان قیدار درباره یک گاراژدار تهران دهه 50 شمسی است که نام او و کامیونهایش در تمام جادههای ایران و میان رانندگان شناخته شده است. از سوی دیگر مرام و مسلک رفتاری قیدار نیز در میان تمام افرادی که با او در ارتباط هستند به نوعی زبانزد است، اما در طول داستان با مجموعه وقایعی که برای وی رخ میدهد، قیدار به سمت نوعی تکامل و بازتعریف از خود دست پیدا میکند. این رمانِ سیصدصفحهای در 9 فصل روایت میشود با اسامیِ مرسدسِ کروک، تاکسیِ فیاتِ دویست و دوی کبریتی، اسبِ اینترنشنال، وسپای فاقگلابی تا... براقِ بالدار. یک رمان خواندنی از دوران درخشش جوانمردی و لوطی گری در کشور.
امیر جعفری در گفتگوی کوتاهی با هفته نامه چلچراغ، با بیان مطالعه این روزهایش، گفته که علاقه زیادی به شعر ندارد، مگر آنکه مجموعه شعری را یکی از دوستانش به او معرفی کند؛ بیشتر به رمان و همچنین داستان های کوتاه (که با توجه به مشغله اش می تواند بهتر آن ها را بخواند) علاقه دارد. از سبک های مختلف به رئال علاقه بیشتری دارد و می گوید در سینما و تئاتر هم ترجیح می دهد کارهای رئال را نگاه کند و در ادبیات هم همین طور است و رمان ها و داستان های قصه گو را می پسندد
=====================================
675
کلاس هنرپیشگی: نظرتان درباره فیسبوک؟سلاح دهشتناک دشمن، که خوب میشود غنیمتش گرفت
http://ghaedeyebazi.blogfa.com/post-8826.aspx
مصاحبه امید مهدینژاد با سهیل کریمی-بهمن91
ـ بهترین رمان بعد از انقلاب؟
ـ «سفر به گرای 270 درجه» احمد دهقان، در حوزه ادبیات دفاع مقدس. و البته نوشتههای رضا امیرخانی را بیشتر از دیگران میپسندم.
=====================================
674
کافه فرزانگان: روزی به ظاهر 9 بهمن....!
http://shall-gardan.blogfa.com/post/258
فاطمه-بهمن91
"و جاء رجل من اقصی المدینه یسعی"...
:
از "قیدار" رضا امیرخانی
=====================================
673
یادداشتهای دلآرام: قیدار
http://iedelaram.blogfa.com/post-1731.aspx
...-بهمن91
بابت اینکه هیچ وقت نمی تونم بیکار باشم هر وقت تعطیل باشم این وجود ناآروم و پر انرژی رو نمیشه تخلیه کرد. به این راحتی تخلیه نمیشه!
برای همین برای اینکه خسته بشم و خوابم بره خیلی باید تلاش کنم!
اون هفته ی آخر ماه صفر که پیش پدربزرگم بودم کتاب رضا امیر خانی به اسم قیدار رو خوندم.
امیرخانی دیالوگ نویس خوبیه.
علاوه بر این علاقه مندی اش نوشتن گذشته هاست.
یکی از علاقه هاش اینه که دست بذاره روی قشر پولدار و معتمد محل و معتمد شهر!
نوشتن از گذشته ها یه خوبی بزرگ داره:
ماها با وجود کمبود اطلاعاتمون راجع به آداب و رسوم اون دوره های قبلی و مسائل مربوط به اون موقع اگر نویسنده خطایی در بازگو کردن جزئیات داشته باشه، متوجه نمیشیم.
دو تا کتاب از امیرخانی خوندم.
"من او" و "قیدار"
به نظرم با همه ی انتقاداتی که میشه به نوع نوشتار امیرخانی وارد کرد ولی در کتاب" من او " تا پایان داستان تونسته خواننده رو دنبال خودش بکشه.
ولی
تو قیدار نتونسته خواننده رو همراه کنه.
حداقل من نتونستم تا پایان داستان همراهش بشم.
گره داستان جای بدی باز میشه. هنوز کتاب به نیمه نرسیده گره گشایی میشه. و از یک سوم داستان تا پایان نویسنده فقط شرح حال شخصیت اصلی داستان" قیدار" رو برای خواننده بازگو می کنه که کاملا کار مزخرفیه.
علاوه بر این شخصیت اصلی رمان "من او" و "قیدار" مشکل اصلی شون اینه که ادم نیستن! اسطوره هایی هستن که نیازهای یک انسان رو ندارن.
مشکل شخصیت "قیدار" اینه که مردی در اوج قدرت مالی و اعتبار اجتماعی تنهاست. با اینکه مردی با نفوذ با روابط عمومی فوق العاده قوی و شخصیتی کاریزماتیک برای قیدار تعریف شده ولی این بشر قوی با این سطح توانایی های اجتماعی نتونسته برای تنهایی اش کاری بکنه. و دلیل این نتونستن در هیچ جای داستان مشخص نمیشه.
داستان از اونجا شروع میشه که قیدار با زنی که صبح عقد کرده راهی اصفهان میشن.
ولی در ادامه ی داستان ما بین این دو نفر احساساتی جز حسهای برادرانه و خواهرانه و ارتباطات مزخرف صدا و سیمایی چیزی نشون داده نمیشه.
اشکال دوم و مهم این داستان بعد از اون گره گشایی این شخصیت ماورایی و اسطوره ای قیدار می باشد.
جونم براتون بگه که:
امیرخانی با اینکه نویسنده ی توانایی است، ایرادش اینه که به آدمها با ظرفیتهای وجودی یک انسان که نیازهایی داره و احساساتی داره نگاه نمی کنه. اسطوره سازی اش تا این حد قویه که یه اسطوره ای می سازه که از امامهای معصوم بی نیازتر هستن!!!
فصل آخر این رمان " قیدار " کاملا سفارشی و مزخرف یهو داستان رو به اتقلاب می چسبونه!
کتاب تا جایی جذابیت داره که قیدار بعد از تصادفش به یاس فلسفی رسیده و گره داستان جایی باز میشه که قیدار به دید تازه ای میرسه و برمی گرده پیش زنش.
بعد از این دیگه برای من که تو کتاب خوندن سختگیر هستم کتاب فاقد ارزش شد.
باقی فصلها رو فقط ورق زدم و کمی از هر صفحه خوندم و دیدم داستان گره تازه ای ایجاد نکرده فقط شروع کرده به قصه گویی از سرنوشت یه آدمی که عاشقش شده.
شاید بشه گفت امیرخانی عاشق شخصیتش شده و نتونسته بعد از گره گشایی رهاش کنه.
اگر می خواید این کتاب رو بخونید از کتابخونه بگیرید. چون واقعا ارزش خریدن نداره.
کتابی رو باید خرید که بشه دوباره بهش رجوع کرد.
در واقع امیرخانی جز اون دسته از نویسنده هاست که بین پاورقی نویسها و نویسنده های خوب حرکت می کنه.
نه میشه بهش گفت پاورقی نویس و عامه پسند نویس نه میشه گفت نویسنده ی خوب.
نظرات شخصی است اگر شما این نویسنده را دوست دارید و سبک نوشته هاش را می پسندید لطفا با من دعوا نکنید.
=====================================
672
سراچه خیال: ...
http://kaghazecefid.blogfa.com/post-8.aspx
زیباییپدر-بهمن91
سلام بعد از مدتها ميخوام يك سري كتاب خوب به همه معرفي كنم:
رديف
|
نام كتاب
|
نويسنده
|
مترجم
|
انتشارات
|
1-
|
كمي ديرتر
|
مهدي شجاعي
|
|
كتاب نيستان
|
2-
|
قيدار
|
رضا امير خاني
|
|
|
3-
|
نور الدين پسر ايران
|
معصومه سپهري
|
|
|
4-
|
غرامت مضاعف
|
جميز ام كين
|
بهرنگ رجبي
|
نشر چشمه
|
5-
|
سه گزارش كوتاه از نويد و نگار
|
مصطفي مستور
|
|
=====================================
671
باشگاه اهل قلم: تاریخ نگار
http://baghalam.mihanblog.com/post/261
...-بهمن91
انسان همیشه با خاطره هایش زنده است .این مسیر یا به خوبی در ذهنش ثبت شده یا به بدی... اما اگر ما تجربه های دیروز را برای فردا استفاده نکنیم به واقع دچار مشکل میشویم که به آن سردرگمی گویند. به قول قیدار امیر خانی - زنده گی، راه سعادت را به ما نشان نمی دهد بلکه این ما هستیم که باید در زنده گی بدنبال خوشبختی بگردیم.
=====================================
670
چو نیلوفر عاشقانه:نکته ای از کتاب قیدار
http://injoorifekmikonam.blogfa.com/post/13
محمد-بهمن91
یکی از نکته های عجیب در کتاب قیدار توصیف ضمنی عجیبی است که در امیرخانی از روحانیون ارائه می کند. وی در ص 201 به نقل از یکی از شخصیت های داستان می گوید : " حلال کردن این پول کار شیخ است، کار سید نیست". یا مثلا در ص 281 در وصف یک روحانی درباری (و طبعا در مقام مذمت وی ) می نویسد "سید نیست، شیخ است". گویی که شیخ بودن عیب است و سید بودن مزیتی محسوب می شود.
دو احتمال در تحلیل این توصیفات وجود دارد : الف) این که این توصیفات با توجه به حال و هوای دهه پنجاه مطرح شده است (روایت داستان مربوط به همان سال هاست) و در آن سالها این گونه فکر کردن و قضاوت کردن طبیعی است.
ب) این هم در راستای تغییراتی است رضا امیرخانی پس از سال 88 داشته است. وی پس از انتقاداتی که نسبت به دولت داشته است، چند ماه پیش در نشستی این را مطرح کرده بود که شرایط انتقاد در کشور باید بیشتر فراهم شود. ارتباط این احتمال با توصیف ذکر شده را بی نیاز از شرح می بینم.
شما کدام یک از این دو احتمال را ترجیح می دهید؟ آیا احتمال دیگری هم ممکن است مطرح شود؟
=====================================
669
یه شات زندگی:
http://molhed.persianblog.ir/post/68
ستااااااااااره -بهمن91
توی دلم غنج می رود برای مرد خوش قدوبالای اسلام زده ای که ریش های بلند مشکیش را که کم کم روبه سپیدی می گراید را دستی بکشد و به رسم مسلمانی چشمانش را به زمین بدوزد که ... که ، "فقط مرا می خواهد ... که نه با تاریخم کاری دارد نه با جغرافیایم ... نه به پشتو روی سجلم کاری دارد و نه با زیروروی حرف مردم ... همین قدوبالایم را می خواهد ..."
++ قسمت گیومه دار در پاراگراف های واپسین قسمتی از دیالوگ کتاب رضای امیرخوانی عزیز از کتاب " قیدار" _ نویسنده ی بزرگو محبوب من است ... که اگر می خوانیم ، سلام ... ارمینایت به دستم نرسید ....
=====================================
668
برنامه هفتگی: ...
http://twenty-one.blogfa.com/post/569
نیلوفر-دی91
آدمی که یکبار خطا کرده باشد و پاش لغزیده باشد و بعد هم پشیمان شده باشد، مطمئنتر است از آدمی که تا به حال پاش نلغزیده ...
=====================================
667
کتابخورها:قیدار
http://ketabkhorha1.persianblog.ir/post/3
سیدعلیرضا خوشقلب-دی91
کتاب های او تا کنون چندین بار تجدید چاپ شده و حدود پانصد هزار نسخه به فروش رسیده که در بازار نشر ایران قابل توجه است.
به نظر خود نویسنده، قیدار رمان نیست. قیدار را یک راوی شیفته درباره یک گاراژدارکه نام و مرام و معرفتش زبانزد مردم کوچه و بازار است روایت می کند. امیرخانی شیفته ی مرام و مسلک قیدار (قید- دار) است و این شیفتگی در تک تک جملات این داستان دیده می شود.
سید مهدی شجاعی می گوید: "اغراق نیست اگر بگویم که جای این رمان، در ادبیات داستانی امروز خالی بوده است و قیدار با اقتدار و افتخار این جای خالی را پر کرده است."
توصیه میکنم حتما این کتاب را بخوانید.
=====================================
666
احساس تنهایی: تموم شد امتحانها
http://ehsasetanhaee.blogfa.com/post-141.aspx
احساس-دی91
گاهی اینقدر بد بین میشم نسبت به دنیای که دارم توش زندگی میکنم که فکر میکنم تو کثیف ترین جای ممکن گیر افتادم اما بازم خدایا شکرت که باز هم هستن حتی فقط توی کتابها دارن از دنیایی میگن که برام شده یه افسانه اما خوندنشم لذت بخشه داستان" قیدار" خودش یه امید شده برام این روزها
=====================================
665
من و کودک درون: کاش این آدما وجود خارجی داشتن ....!!
http://nini75.blogfa.com/post/282
mary-دی91
از زیارت نامه ارباب و "سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم " این جور بر می آید ک
پروردگار عالمیان رفیق بازها را بیشتر دوست دارد.... قدر هم دیگر را بدانید !!
زیبا ترین بخش های کتاب قیدار ..... نویسنده آقای رضا امیر خانی
=====================================
664
سیصد و سیزده بهشتی: بهار، تابستان، زمستان و پاييز!
http://elysian313.blogfa.com/post-86.aspx
لیلا سادات باقری-دی91
ديدهاي كه بعضي از غمها چهطور عجين شدهاند در تار و پودِ وجودت. آنقدر كه انگار سرچشمهشان با ابديتِ وجوديات در جايي پيوند ميخورد. و در او از همان اولش بود كه يك غمي توي تمامِ جملاتش موج ميزد. غمي كه عجيب دوستداشتني بود برايم. ماندهام با اينهمه ادعاهايِ دو قورت و نيميام بر سر ِ خواندن هر چه كتاب خوب است آنهم در عنفوان ِ جواني، چرا بايد «سووشون» سيميمن دانشورِ عزيز را در اين سياهِ زمستان بيابمش كه اينقدر دير بخوانمش كه اينقدر دير ياد بگيرمش.
منظورم از «او» در سطور بالا همين «سووشون» است ديگر. معقتدم برخي كتابها بزرگتر از جملات و كلمات و اين حرفها هستند كه خودِ خودِ جنساند كه انساناند. بايد در موردشان با احترام حرف زد، بس كه انساناند!
كم نيستند كتابهايي كه خوب بودند و در تمام چند ماه گذشته كه در اينجا خبري از من نبود، توسط من خوانده شد. كتابهاي خوب كه مثلن «قيدار» هم ميتوانست در زمرهاشان قرار گيرد البته اگر مطابق رسمِ نويسندهاش، اين يكي هم با پاياني نه چندان مناسبِ اوايل و اواسطِ داستان، به اتمام نميرسيد.
راستش بر خلافِ همهي اين سالها كه در مقابلِ نوشتههايِ آقا رضايِ اميرخاني و حواشياش، تنها دو چشم بودهام و دو گوش، اينبار بايد فرصتي بيابم و حرفهاي پشتِ اينهمه سكوت را بروم به خودِ آقايِ نويسنده بگويم؛
«خوشحالم كه ساده نويسي را پيشهي خود ساختهايد. قيدار ساده بود و اصلن شايد همين هم هست كه برخلافِ منِاو و بيوتنِ شما چندان با اقبال روبهرو نشد كه ما، مردمانِ اين سرزمين، عادت داريم آن نوشتههايي كه نميفهميم را بسيار عالي ببينيم تا حتا به خودمان هم دروغ بگوييم؛ كه بلديم كه بفهميم! كه منِاو و بيوتن در واقع بسيار بدفهم و گيج بود و صد حيف كه قصههايِ ِداستاننويسانِ بزرگي چون بزرگ علوي، احمد محمود، جلال آل احمد، محمدعلي علوي، هوشنگ گلشيري و ... در هياهويِ امثالِ اين كلمات و جملاتِ پيچيده، گم شدند. حالا دستِ بزرگِ داستاننويسان آنورِ آبي كه بماند.
راستي! گاهي دلم براي نثرِ قديمِ آقايِ سيدمهدي شجاعي تنگ ميشود. كه چه روزها كه با نوشتههايش زندهگي كردهام. چه ميشد اگر كسي دستي بزرگ ميداشت تا كمكي به فرهنگِ غنيِ اين جغرافيايِ آزمون و خطا بكند كه هميشه چه بد و چه سخت، بازيچه شده است.
و راستيتر! چرا بايد اين حرفها را به شما بگويم آقايِ رضايِ اميرخاني؟! ... نميدانم شايد هم چون شما به دستِ بسياري از همنسلانِ من قلم داديد و انگيزه شديد برايِ نوشتن و شايد هم از اين رو كه شما خالقِ ارميا هستيد. ارميايي كه خيلي شبيه به خيلي از ماهاست. البته ارميايِ ارميا نه آن ارميايِ ناشناخته و به امريكازدهيِ آرميتايِ بيوتن! و چرا اينهمه من حرفهاي پراكنده دارم براي گفتن؟! كه بهتر آن است كه بگذريم كه ميگذرم!»
... و خب من فكر ميكنم شايد طبيعي باشد كلي حرفهايِ انباشته شده در پشتِ اين صفحه كه نُهماه و هفتروز و سيزدهساعت و چهلوهفتدقيقه به روز نشده است!...
=====================================
663
هنوز:روزگار گذرانی
http://hanuz.blogfa.com/post-262.aspx
حمزه هدهدکیان-دی91
قیدار را خواندم و دقیقا نقدم همانی است که عبدالرضا قبل تر ها نوشته یعنی دقیقا همین نقد نه بیشتر نه کمتر
=====================================
662
دختری با هزاران دغدغه:به بهانه ی قیدار
http://sazaraza.blogfa.com/post-173.aspx
زهرا-دی91
-به خاطر این زدم ت که در مرام ما زن را جز "از زن کم تر" نمیزند...
به زن،جز "از زن کم تر"بد و بیراه نمی گوید...
-شهلا نظرکرده ی قیدار نبود،همه ی شهلاهای عالم، نظر کرده ی قیدار هستند...فهمت بیجک گرفت؟
-داغ همه ی سیاه و سفیدها به جگرم،اما اشک تو را نبینم در خانه ی مرد!
بر می گردد به سمت شهلاجان.
مرد باید قیدار باشد
وگرنه چیزی شبیه شاهرخ قرتی یا ناصر اگزوز تنها اسمش مرد است!
رسمش اما نامردی و نافهمی...!!!
دنیای اینروزهای ما چقدر مرد کم دارد...
و چه بسیار مردنمایان نامرد...
کاش فهمشان بیجک بگیرد!
حق؟
حق...حق...
.
.
.
چقدر عجیب است
که "یک نقطه"
پایان یک جمله ی نوشته شده را می رساند
و "سه نقطه"
پایان بی نهایت جملات نوشته نشده را...
پ.ن:خواندن کتاب قیدار را به تمام آقایان محترم خواننده ی این وبلاگ شدیدا توصیه می کنم...
واجب نباشد مستحب موکد است!!!
=====================================
661
نافله ناز: خدا
http://vetr11-2.blogfa.com/post/4
وتر-آبان91
تو همین حال و هوا بودم و به دل شورمحرم داشتم که ...
تو وب گردیهام کلی پست و مطلب درباره " قیدار" دیدم
اولش خوشم اومد ، بالاخره کتاب "امیرخانی" بود دیگه
بعد از تجربه شیرین "داستان سیستان" و "بیوتن" کاملا دلم می خواست که برم سراغش اما حال و هوای خوندن نداشتم
...
کیسه کتابها رو برداشتم رفتم ... ناهار نخورده بودم پس یه خوشه انگور هم برداشتم و با وسواس و دو دلی شدید "قیدار" رو انتخاب کردم
اولش یه کم سخت به دلم نشست اما هر صفحه که جلو تر می رفتم دلنشین تر میشد
اونقدر که به زور رفتم یه لیوان چایی ریختم و برگشتم... با این وضعیت فکر کنم شام هم نداریم
تا اینجا که خوندم چند تا تیکه بود که خیلی خوشم اومد و حس کردم باید بیام اینجا و بنویسم ...
که تو پ.ن حتما میذارم .
اما غرض:
حس میکنم "قیدار" یکی از اون هدیه هاییه که خدا تو بهترین زمان بهم داد
در همين رابطه :
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(33) پیج قیدار در گوگلپلاس659+میشه به نویسنده اجازه داد خودش باشه658+خاصیت لولایی جدانویسی656+منظورتان امیرخانی است؟ حالا!...654+وقتی امیرخانی روبان قیچی میکند650+شال عزا را ریختم تو پی649+افتتاح کتابستان اراک648+فقط کتابهای امیرخانی را نخوانید647+قیدار برای فرزندی که هنوز متولد نشده است646+امیرخانی آمده بود دانشگاهمان!643
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(32) +عزلتنشین فتنه، مومن به اقتصاد سرمایهداری، آرمانهای رهبری با نئوحجتیهها زنده شد638+ قیدار1400 امکان دارد؟634+اندر مذمت خبرفروشی633+اشتیاق هیجان لذت مدارا سردرگمی632+نوجوانمردی!631+خواندن قیدار از چه کارهایی بهتر است؟625+خوشبختتر مردی است که همسرش خیال کند او قیدار است623+هیچ چیزی مثل کتاب خواندن حالم را خوب نمیکند
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(31) +ادبیات داستانی فریبکار و قیدار612+قیدار و انتظار روزهای بارانی611+جناب میرشکاک و از شعر به قصه رسیدن610+وسط هیات فهمیدم قیدار خیلی باصفا بوده است608+قیدار و روضیه و هیات پشت لپتاپ606+پیشتازی قیدار در کتابفروشیهای اصفهان605+السلام علی جون بن حوی604(١٤:٣٥ ١٨/٩/١٣٩
.آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(30) +قیدار واقعی در جاده رویت شد598+وزارت ارشاد به جای گشت ارشاد باید قیدار را جمعآوری و امحا کند597+افول و اوج دوره ی پهلوانی، جناب مهدی افشار نیک، اعتماد593+گزارش یک وبلاگ از جلسهی شهر کتاب591+به جای بیمه جون به نام مردترین مردان بیمه میکردم585+قیدار هیاتی نیست در یک نشریه ی دانشجویی582
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(29) گزارش نقد قیدار در قم578+از قیدار آموختم تا غلطهای کوچکِ کتاب را ننویسم574+پرفروشهای شهر کتاب مرکزی573
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(28) جناب ابراهیم زاهدی مطلق و ضعف دیالوگهای قیدار560+شخصیت نیست، تیپ است، پایانبندی نیست، سرهمبندی است559+وقتی کتابش مجوز میگیرد باید برود تحصن! پیشنهاد روزنامهی اعتماد554+جدی مینویسد اما جدی نیست552+دنبال شخصیت قیدار بودم551+میروم قیدار را بخرم تا امانتیِ کتابخانهمان نباشد548+یک مصاحبه با روزنامه ی ملت و حاشیههاش456و547+جهان نیوز و بازیهای لاتمآبانه روحوضی545+اوقات خوبی را با قیدار گذراندم542+رقابت کتب مهرجویی، امیرخانی، کیوان ارزاقی، پورولی کلشتری، مرتضی فخری در کتاب فصل541
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(27) +آثار امیرخانی مازوخیستی است در شبکه پایداری540+با قیدار بزرگ شدم539+حرفی برای گفتن نداشت537+انتقاد اسدالله بادامچیان از عبارت شاهکار برای آثار رضاامیرخانی535+شوور عتیقه!531+خرید تلفنی از سام530+کوشش برای شناخت نام پیامبری که در قرآن نیامده است529+متن جناب نعمتالله سعیدی در مجلهی داستان راجع به نسل جوانمردان527+خواندن قیدار را به هیچکس پیشنهاد نمیدهم526+ماجراهای دختری که باید فهمش بیجک بگیرد525+کاش قیدار فصل آخر نداشت524+رابطهام با امیرخانی خوب نیست522
.آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(26) +وقتی تمام میشه یکی دو ساعت غرق فکر می شی513+دوست داشتم اگه کتاب بودم قیدار بودم!509+باز هم پیغامبری دیگر508+نمیتوانی ببینی داستانی اوج گرفته؟504+برای نسل ما... قیدار حرف دیگریست502+اولین نوشتهی من در فضای مجازی قیدار باشد بهتر...501
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(25) +قیدار توی پاساژ نبود، نیامد... من مذهبی نیستم اما انسانم499+سرزمین نوچ پرفروشترین کتاب فروشگاه افق496+قلیلی از امت های پسین مقربانند،قیدارها رو به نقصانند494+قیدار را پسندیدم... بیشتر از حتی هر رمان دیگری که خواندهام492+مرام همهی قشنگی قیدار و من اوست488+جهان نیوز و هدیهی خواندن دو کتاب487+از من مخواه زیر شانههای دخترانهام قیداری کنم485+روزنامه قدس و اثری که به خاطر تبلیغ مجبور به خواندنش شدم!484
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(24) +قلمت بیمهی جون478+بسته پیشنهادی خبرآنلاین برای عید فطر475+حساب مسجد و حسینیه را خیلی سوا کردید477+سرمقالهی روزنامهی ملت ما: قیدار که هست، چرا لاله؟464
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(23) +قیدار در شبهای قدر از دست ندهید460+قیدارخان! این رسم مردانهگی نیست455+روزنامه جوان، در مورد رضاامیرخانی حرفهای زیادی زده شده و خواهد شد453+
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(22) +امیرخانی زنانه مینویسد438+معمار باید نفسش حق باشد436+این متن قرار بود داستان باشد یا منبر قیدار؟+"قیددار" قیمتش گران است431+قیدارپرفروشترین کتاب تیرماه اصفهان+قیدار چنگی به دلمان نزد423
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(21) +این داستان به درد امروزهایمان می خورد416+آخرین رد قیدار در حصر خرمشهر415+قیدار را نخوانید412+قیدارهای بیپول+نقدی از جناب امیرمافی در آینده روشن: قیدار دینیتر است از من او+روزنامهی وطن امروز و توضیح مجدد سایت ارمیا راجع به نقلِ قولی خلاف از رضاامیرخانی+نچسبید، بازیگران فیلم قبلی امیرخانی در فیلم جدیدش بازی کرده بودند
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(20) + این ما بودیم که در کوچه پس کوچه های جاده ساوه، حتی عبور و مرور کامیون حضرت قیدار هم مانع گل کوچک مان نمی شد.+رمان از نظر ساختار هنری بشدت دچار آشفتگیه+قلمِ سرِ پای امیرخانی در من وجدی ایجاد کرد+دلم قیدار میخواهد، دلم حاج فتاح میخواهد...+بچهی گاراژِ قیدار باشی مرد بار میآیی، مرد+قیدار، جهاد فرهنگی بزرگ+تریبون مستضعفین و لوطیمنشی در قیدار
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(19) +تا نیمه کتاب، قیدار بدونِ صفدر، بعدِ کتاب، صفدری بدونِ قیدار+قیدار از زبان پاسبانی در یزد+در سراسر رمان ردپایی از شریعت نمیبینیم الا آنجا که شاهرخ قرتی میخواهد خمس دهد و آن را هم سید باطندار از او نمیپذیرد+به یاد جوانمردی قیدار را باید خواند
.آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(18) +چرا کاراکتر اصلی یک رمان باید راننده پایه یک باشد؟!+قیدار همان اثر قدرتمندی است که انتظار داشتیم+خرید کتاب قیدار با پیک موتوری+بعد از سایت قیدار، وبلاگ قیدار هم در بلاگفا راهاندازی شد+استقبال از کتابهای آیهالله جوادی آملی، سیدمهدی شجاعی و...+قیدارها نمیمیرند، قیدار اخلاقیترین متنی است که در این چندسال خواندهام
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(17) +سید گلپای شما کیست؟+متن سرکار خانم سحر دانشور در مجله ی شماره ی سه ی داستان+نویسندهی قیدار جاخالی داده است+ما باید قیدار باشیم، افسوس که نیستیم...+امیرخانی گوگوش میشنیده و قیدار مینوشته!+به پاس جوانمردی از یادرفته، متنی از سرکار خانم ولدبیگی در سایت برهان+شاید قیدار طبیبه اصلیتش!+قیدار و کفتربازان مرید امام صادق(ع)+قیدار پرمقدار، متصل است به منبعی معنوی+این رمان میتوانست شاخصترین باشد
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(16) +قیدار، اخلاق گمشده سیاست در روزگار ما+دفترمان را لنگر کنیم!+فردانیوز و آرمانشهر امیرخانی+نماز قیدار چرا پیدا نیست؟+فروش تلفنی قیدار و سقای آب و ادب توسط سامانه سام+چه اشکالی دارد صداوسیما یک برنامه یک ساعته برای قیدار بگذارد؟
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(15) +ما قهرمان کم داریم+تبلیغ منفی برای قیدار+دلم برای سید گلپا تنگ شده است از جناب سید مهدی موسوی+حجتالاسلام ساجدی در هشتادوهشتمین خیمه: قیدار یک منبر باصفاست!+چرا عکسش رو میزنید روی جلد تجربه؟+قیدار در مناظرهی موافقان و مخالفانِ نوعارفان!+نکند قیدار شعبان بشود؟!
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(14) +قیدار چاپ هفتمی شد+معجزه ادبیات در روزنامهی فرهیختگان+پرفروشهای شهرکتاب مرکزی+جون و جان و لاتی و لاتین+امیرخانی در گرداب زندگی فرو رفت!+چرا باید از یک رمان تمجید کرد؟ رمان باید خوانده شود+توضیح رضاامیرخانی راجع به گزارش نقد قیدار در حوزه هنری و قیدار رمان نیست و من حرفهای نیستم و...+
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(13) +دورهی عقلانیت دینی است نه قیدار+ امیرخانی به جای پرداختن به مفاهیم بیاثر قصه بسیجیها را بنویسد+قیدار خرافاتی است+متنی مهم از جناب محمد مهدوی اشرف: آیا قیدار رمانِ آموزشی است؟!+پرفروشترین در سامانه سام+تبریک جناب سیدمهدی شجاعی
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(12) +وقتی داستان تمام شد، بیاختیار کتاب را بوسیدم+این مدینه فاضله پر از گوسفند بود!+قیدار مرا به یاد شعرهای زرویی میاندازد+در این زمانه عوضی پنجرهای بگشایید به کوچهی جوانمردان!+گزارش جلسه نقد شیراز از جناب بردستانی+امیرخانی درست دفاع نمیکند
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(11) +گزارشی از جلسه نقد استاد حسین فتاحی+ یک گل خوردی! شدیم 5-2 +تفسیر همزمان یک آیه در کمی دیرتر و قیدار!+قیدارنویس، تو بعد از من او افتادهای در سراشیبی سقوط!+نقدی بر مصاحبه تجربه، اشرافیت معنوی؟!+اردبیل و کتابفروشی+قیدار بعد از کتاب آیهالله جوادی آملی در سام+جیم خراسان و گود زورخانه!
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(10) +خبرگزاری فارس و محمدرضا سرشار، ناشران مقابل رسمالخط خاص بعضی نویسندگان بایستند!+قیدار فیلم هندی، خندهدار، برای دختران دانشآموز، مسخره، کودکانه، ایده پفکی...+قیدار به چاپ پنجم رسید، فروش تلفنی در سام+کار دلی را که متر نمیکنند+مصاحبه تجربه را حتما بخوانید اما هول نشوید و شش هزار تومان ندهید!+تکرار من او بود
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(9) +قیدار به همه فحش میدهد!+ناقیداری این زمانه+قلم امیرخانی مرا به وجد آورد+اگر كسي غير اميرخاني «قيدار» را مي نوشت قدردانش مي شدم
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(8) +قیدار، پرفروشترین کتابِ سام (خرید تلفنی)+خبرگزاری فارس و زبان قیدار همان زبانِ همهی مادربزرگهاست و آزادی رقصِ مهپاره+جناب صادق دهنادی: امیرخانی بالاخره حزب تشکیل داد+شخصیتپردازی ضعیف از پشت یک سوم+
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(7) +چرا قیدار مثل تختی تو گوش شاپور نزد؟! (روایتی نادرست برای نمایش نادرستیِ قیدار)+قشر زیادی از مخاطبان نمیتوانند با شخصیتپردازی رضا امیرخانی ارتباط برقرار کنند(پایگاه خبری فسا)
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(6) اثر امیرخانی پدیده نمایشگاه امسال بود+ خرید تلفنی از سام
.آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(5) +گاراژ قیدار باز است حتا برای شما
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(4)+قیدار مرا به من او برگرداند
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(3)
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(2)
. آن چه در وب راجع به قیدار نوشتهاند(1) +مردم ایران برای خرید کتاب عاقبت صف کشیدند
|