جهت سهولت دسترسي كاربران، هر بیست مطلب مرتبط در يك صفحه ذخيره خواهند شد. براي ديدن هفتصد و شصت نظر قبلي به لينكهاي پايين صفحه مراجعه فرماييد.
========================================
780
نهصد و نود و نه: زندان آزاد
http://thirstywater.mihanblog.com/post/168
علیرضا-دی90
حداقل از قدممان روی سنگفرش ولیعصرمان خیال راحتی داریم. میدانیم حلالند و جنگ و استعمار پنج قاره ای در کار نبوده.
منهتن زمینش غصبیست.استعمار برجها را طبقه طبقه بالا برده و آسمان خدا را گرفتند. منهتن آسمان ندارد. زندان زیبا آزادی را از خاطر مردمشان برده.
ایده برداری از بیوتن اثر رضا امیرخانی
========================================
779
یا وافی: گشتم نبود نگرد نیست
http://vafee.blogfa.com/post-66.aspx
مجنون-بهمن90
"پنجشنبه" بود و آنقدري دلتنگِ شهدا بوديم كه بيتوجه به خستگي و بيخوابيهاي مفرط، با يكي از رفقا عازم مزار شديم. سرظهر بود قطعهي29 بر خلافِ عصرهاي پنجشنبه، جان ميداد براي يك توقفِ طولاني؛ نشستيم و قريب به يك ساعت سفرهي دلمان را گشوديم مقابلِ آقا سعيد! دلبريها و عاشقانههاي آراممان كه تمام شد فكري به سرمان زد، مدتها بود دنبال فرصتي بودم بابت ِ حركتي اما اغلب، بخاطر رفت و آمدهاي دقيقهي نوديمان، فرصت از ما سلب ميشد.. از جيب ِ كناري ِ كولهام كاغذي درآوردم كه رويش نوشته بودم: «مصطفي 157-23-48» و «سهراب 144-20-48» به راه افتاديم و به هر اهل فنّي نشانش ميداديم! گمان ميكرديم 48هم جزء قطعات ِ شهدا به شمار ميآيد اما.. حقيقت چيز ديگري بود! فضا، اختلافِ فاحشي داشت با بخش ِ شهدا. يكجور اندوه ِ مفرط ميان سنگ ِ قبرهاي معمولي موج ميزد هر چه پيشتر ميرفتيم قطعات ِ عادي، خفگي ِ ويژهاي به خوردمان ميداد. با تلاشهاي فراوان؛ قطعهي48 را يافتيم. مطابق آدرس ِ روي كاغذ پيش آمديم و بلند بلند شمارهها را ميخوانديم و جلو ميرفتيم.. اما نه رديف ِ قبور نه شمارههايشان، هيچ يك به آدرس ِ مكتوب ِ ما نخورد. حسابي ذوقمان واژگون شده بود. از دهپانزده نفري پرسيديم همه ميگفتند: «آخرِ 48 همينجاست! شايد عددها را اشتباه نوشتهايد؛ يا آدرس را اشتباهي دادهاند.» اما آدرس كه اشتباه نبود. فقط گوشهاي بود از تخيل ِ ماورائي ِ «اميرخاني».. هميشه گمان ميكردم ميتوانند حقيقي باشند مزارهاي مصطفي و سهراب ِ ارميا و بيوتناش!!! احتمالاً به سرم زده بود كه انقدر سادهلوحانه پنداشته بودمشان..
========================================
778
آینده از آن ماست: همیشه عنوان نوشتن سخت...
http://aiande.blogfa.com/post/15
سلما-دی90
خوک گردن کلفتی دارد. برای همین نمی تواند سرش را راحت تکان دهد.
خوک تنها حیوانی است که قادر به دیدن اسمان نیست-به خاطر گردن کلفت ش.
و از همین رو نجس است.نه به خاطر ژنتیک-نه به خاطر خوردن مدفوع-نه به خاطر...
فقط به این دلیل که نمی تواند اسمان را ببیند تا ابدالدهر نجس خواهد ماند.(بی وتن ص۳۳۱)
وچقدر گاهی انسان این حیوان ناطق شبیه همزاد بی نطقش می شود.گردن کلفت می شود و دیگر
آسمان را خدا را و حق را نمی بیند..نجس می شود تمام اعمالش افکارش و کردارش...خدا نیارد روزی را
که خدا بگوید:و دیگر آسمان را نخواهی دید...و خداوند نخواهد گذاشت...
خَتَمَ اللّهُ عَلَى قُلُوبِهمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ وَعَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ عظِيمٌ.
...
پ.ن.:یعنی روزی می شود که ما هم اسممان را در لیست بی وتن ها ببینیم؟خدا یا کمکمون کن
========================================
777
جراحتهای یک روح تبعیدی: بیوتن
tabeedy.persianblog.ir/post/11/
شایدخودم-دی90
دور باش
دور دور دور...
مثل
درختی مهربان
یا
پیامبری عاشق
یا
هنرمندی "بی وتن"
در ذهن...
اما نزدیک...!
نزدیک نزدیک...
چونان تنفس رنگی بر گونه ی باغی در خیال...
من از نزدیک بودن های دور!!! می ترسم...
بعد نوشت: "بیوتن" نام کتابی از رضا امیر خانی با همین رسم الخط.
========================================
776
سنگ صبور: گناه عاشق
http://khasteotahna.persianblog.ir/post/36/
باران زندی-آذر90
به من بگو ای سنگ صبور!تو صبوری یا من صبور؟به عمرم ندیده ام......رنگ شادی رنگ سرور....رنگ شادی رنگ سرور.....
بی وتن(رضا امیر خانی)
کتابی رو که خوندم خیلی جالب بود یه نوع نگارش جدید .
امیرخانی واقعا قشنگ مینویسه من که کتاباشو خیلی دوست دارم.
من نوشت:انقدرام دیگه افسردگی ندارم از جملش خوشم اومد گذاشتمش.
========================================
775
تاریخ شفاهی: گفت وگو با عطاءالله سلمانیان
http://ohwm.ir/show.php?id=981
تفرشی-دی90
ما بچه مسلمان رماننويس نداشتيم، البته الآن افرادی مثل رضا اميرخاني هستند. شاید کسان دیگری هم باشند ولی من بی اطلاع هستم. به مخملباف باید گفت وقتي رمان نویس نداريم چرا خودت را تلف كردي؟
========================================
774
روزنهی امید: بیوتن
http://rozaneye-omid.blogfa.com/post-6.aspx
...-آبان90
امروز می خوام درباره یه کتاب محشر حرف بزنم ... یه کتاب باسبک متفاوت... رنگ وبوی متفاوت... وبهتر از همه حرفای متفاوت... واز نظر من 20! یه توضیح در مورد کتابای رضا امیر خانی باید بدم.... اینکه شاید شروعش به نظرتون جالب نباشه ... یااین که حس کنین هرچیزی روزیادی شرح می ده... ولی همه جذابیتش توی همین سطر های پر از توضیحه...وتابیای بفهمی که این چه مدل نوشتنه ؟
می بینی حسابی گرفتار نوع عجیب وغریبش شدی ... و هیچ نوشته ی دیگه ای به دلت نمی شینه... فکر می کنم نمی تونم در باره کتاباش توضیح بدم ... ولازمه
بدون شرح!
معرفیشون کنم...
شاید بهتر بود اول کتاب ارمیا به همین قلم رومعرفی می کردم چون شخصیت اصلی بیوتن همونارمیای کتاب "ارمیا"ست... ولی چون خودم اول اینو خوندم وبیشتر دوسش دارم والبته کتاب ارمیا م فعلا مفقود شده و....
اول اینو معرفی کردم...
...............
بیوتن
به نگارش : رضا امیر خانی
نشر علم
.................................
امانویسنده می گوید معماری همه ازدواج ها همین گونه است.هر زنی رازی است.ازدواج ، کشف راز نیست، معماری این راز است.برای بچه مسلمان هایی مثل ارمیا این معماری پیچیده تر است.به دلیل چشم و گوش بسته شان.اصلا سر همین است که شیخ صنعان عاشق دختر ترسا می شود. وگرنه کار عشق که دخلی به دین ندارد! سهل وساده می رفت وعاشق یک دختر متشرع می شد –مثلا صبیه ی استادش شیخ کنعان!- بامهریه چهاده سکه ی بهار آزادی ویک حواله حج عمره... چه فرقی می کرد؟
اما شیخ صنعان نرفت سراغ صبیه ی شیخ کنعان . اوباعشقش به دختر ترسا ، راز را پیچیده ترمی کند و این یعنی معماری پیچیده تر.این جوری یک راز تبدیل به دو راز می شود. هم زن وهم ترسا.این یعنی یک معماری دوبعدی که قطعازیباتر است از معماری یک بعدی .
اگر نمی دانستید بدانید که شیرین هم اهل ارمن بوده است. یعنی فرهاد عاشق دو راز شده بوده.عاشق که نه گرفتار.ارمیا وآرمیتا هم هم چه قصه ای دارند.....
خشی می گوید : این ها همه حرف است . رازی در کار نیست . بروید توی اینترنت همه رازها را داون لود کنید! کسی عاشق کسی نمی شود.عشق یک جور هوس است برای عقده ای ها. بعضی ها گرفتار هم دیگر می شوند...
========================================
773
نون و القلم: کتاب خوردنی است
http://noonvalqalam.blogfa.com/post-11.aspx
امیر محمد صمدی-دی90
به پای« کشتی پهلو گرفته1 » اشک ریختم با ارمیای «بیوتن2» به آمریکا رفتم با علی فتاح «من او3» به کلیساهای فرانسه سری زدم با یونس «روی ماه خدارا ببوس4»خدا را تجربه کردم و با «نه آبی نه خاکی5» لباس خاکی به تن کردم وحال وهوای زمان جبهه را چشیدم.من با هر کتاب دنیایی را تجربه کردم که در واقعیت، رسیدن به آنها بسیار دشوار وشاید غیر ممکن بود.به ساعتش نگاهی انداخت وادامه دادالبته مادرم می گوید: تو از کودکی عاشق کتاب بودی یک روز در سن نه ماهگی هشت کتاب سهراب سپهری به دستت رسید و تا من به خودم بیایم برگه هایش را پاره کردی و اهل کاشا نش را گاز زدی.
========================================
767 تا 772
حوزه هنری اراک: نقدهایی بر بیوتن از آقایان و خانمها، حسین صفدری، میلاد کیا، سعید رمضانپور، فرزانه زارع شحنه، مهتاب بابایی کاریز و منظر موسوی
http://www.artmarkazi.ir/Default.aspx?page=11844§ion=newlistItem&mid=40954&pid=29389
نمی دانم چرا، ولی بی هوا به سرم زد که نقد بی وتن را داستان گونه و به شیوه نگارش خود بی وتن بنویسم ... زبانم را گاز می گیرم، منظورم از خود بی وتن، رضا امیرخانی نیست بلکه کتابش است که از قضا رنگ جلدش هم سبز است و نمی دانم ربطی به سبز حامیان بی وتنی دارد یا نه!
آنقدر ناگهانی و محکم این "بی هوا" به سرم زد که هنوز سرم گیج می رود (سرگیجه=vertigo به زبان خشی!). با همین سرگیجه فرهنگ لغت دکتر معین را باز می کنم تا ببینم معنای نقد به جز نقدی که خشی آن را به عنوانcash می شناسد چیست؟ دکتر معین، معین کرده بود که نقد یعنی گفتن عیبها و محاسن نوشته، من هم سعی می کنم تا نوشته رضا امیرخانی را مرد ببینم تا بتوانم محاسن آن را نشان دهم!!
جهت دریافت کل متن کلیک کنید
http://www.artmarkazi.ir/Default.aspx?page=11844§ion=newlistItem&mid=40954&pid=29392
بايد اعتراف کنم که کتاب بي وتن رضا اميرخاني را بدون هيچ گونه پيش داوري به دست گرفتم و با شروعي که از کتاب ديدم انتظار يک کار خوب با شخصيت پردازي منسجم در من ايجاد شد انتظاري که در همان ابتدا ... کتاب بي وتن ماجرايي مرديست به نام ارميا که از رزمندگان دفاع مقدس ميباشد و به آمريکا سفر ميکند و در تضاد ميان فرهنگ مدرن آمريکا و فرهنگ مذهبي خويش قرار ميگيرد و داستان تقابل اين دو فرهنگ است. اصولاٌ داستان هايي که در تقابل دو فرهنگ شکل ميگيرند نياز به بيطرفي و ارائه تصويري باورپذير از هر دو سمت کنش دارند اما در اين داستان متاسفانه نويسنده يا شناخت کامل و جامعي از جامعه مورد بحث ندارد يا اينکه به عمد در صدد ارائه تصوير مورد نظر خويش از جامعه هاي مورد نظر ميباشد تا بتواند مفاهيم مورد نظرش را به مخاطب القا کند. در ادامه بيشتر به عنصر باور پذيري در اين رمان ميپردازم.
جهت دریافت کل متن کلیک کنید
http://www.artmarkazi.ir/Default.aspx?page=11844§ion=newlistItem&mid=40954&pid=29393
کتاب بیوتن دارای 480 صفحه وهفت فصل بانامهای: (یعنی، فصل پنج، مسکن، پیشه، زبان، ژنتیک و مراثی) است که در سال 1387 نوشته شده است و در سال جاری (1390) به چاپ دهم رسیده است. از هم گسیختگی، تغییر فضاها و زوایای دید نشان دهنده ی پست مدرن بودن این کتاب است که البته خالی از نبوغ و خلاقیت نمی باشد.
زاویه دیدهای (دانای کل محدود به ذهن شخصیت و تک گویی درونی مستقیم) برای بیوتن انتخاب شده است.
کتاب پیش رو (بیوتن) روایت یک سفر به امریکاست که توسط شخصی به نام ارمیا اتفاق می افتد.
سپس نویسنده سعی بر چیده مان یک فرهنگ غیر اسلامی یا کمونیستی را برای مخاطب داشته است و این را با وجود یک شخصیت از هر نظر مطمئن ایرانی بیان می کند؛که البته خود این محدودیتی برای نویسنده درست می کند که باعث می شود برخی حرمتها (از نظر شخصیت) حفظ شود.
http://www.artmarkazi.ir/Default.aspx?page=11844§ion=newlistItem&mid=40954&pid=29388
از "بیوتن" گفتن اول نیاز به گفتن از خود امیرخانی و نوشتنش دارد. سبکی که خاص خود امیرخانی است؛که چطور با هوش سرشارش سعی در درگیر کردن ذهن مخاطب در ماجراهای ساده و در عین حال پیچیده اش دارد. به گونه ای می نویسد که در هر کتابش و هر کلمه اش میتوانی به دنبال چیز تازه ای بگردی، تا دوباره ذهنت وارد معمای جدیدی شود.
بیوتن اسمش نیز خود معمای پیچیده ای است که خیلی ها وقتی برای اولین بار کتاب را می خوانند، معنایش را متوجه نمی شوند و گمان می کنند نویسنده خواسته با جملاتی مثل: «بیوتن یعنی کسی که وطنش دسته ندارد» و یا «ویتامین بیوتین» و ... قضیه را فیصله دهد. حتی آنجایی که در دادگاه، آیه ای می خواند که در آن "فی بیوتٍ" آمده که تلفظش درست است اما در رسم الخط کتاب آمده "فی بیوتن" و روی آن تأکید می کند.
برای دریافت کل متن کلیک کنید
http://www.artmarkazi.ir/Default.aspx?page=11844§ion=newlistItem&mid=40954&pid=29390
- در باب (بي وتن) نمي شود بدون در نظر گرفتن كتاب هاي ديگر اميرخاني مطلب نوشت و آنچه من در اين چند سطر نوشته ام در واقع شايد مروري باشد بر چند كتاب بي وتن، ارميا و من او.
- در مورد داستان سفر ارميا به آمريكا به عشق ارميتا، فكر ميكنم اين هدف و انگيزه اي كه براي ارميا ذكر شده است وصله ي ناجوري است كه فقط براي پركردن شكاف عميق علت و معلولي پس از حذف دليل واقعي فرار ارميا از ايران، به داستان زده شده است. از دیگر قسمتهای داستان میتوان فهمید که چيزي كه ارميا را به سفري چنين وا داشته است، عشق و جاذبه ي آرميتا نیست بلكه دافعه ي چيزهايي در وطنش است كه اگر به طور صریح به عنوان هدف ارميا نگاشته ميشد، بي وتن را پس از سالها ي سال از نگارشش هنوز هم روي ميز مميزي وزارت ارشاد نگاه ميداشت.
جهت دریافت کل متن کلیک کنید
http://www.artmarkazi.ir/Default.aspx?page=11844§ion=newlistItem&mid=40954&pid=29391
داستان پست مدرنیستی، داستانی است که هر خواننده ای به راحتی نمی تواند با آن رابطه بر قرار کند و به تعببر دیگر آسان خوانده نمی شود. ابتدا عنوان این کتاب توجه ما را جلب می کند. بیوتن. متفاوت تر از همه ي بیوطن ها، این گونه ي نوشتار پیشاپیش به مخاطب پیام می دهد که با یک نثر و زبان متفاوت روبه رو هستیم. با این نثر و زبان متفاوت بسیار احتمال می رود که مخاطب کم حوصله خیلی زود خسته شود و کتاب را ببندد و تازه اگر مخاطب خاص باشد و مثل خود کتاب متفاوت، سماجت می کند و ادامه می دهد. اگر رمان "من او" امیرخانی را خوانده باشد، امیدوار است در این کتاب هم توقعاتش برآورده شود.
جهت دریافت کل متن کلیک کنید
========================================
766
غمخاک: بوی پیراهن اصغر فرهادی
http://pure-commander.persianblog.ir/post/632/
محمد مهدویاشرف-دی90
...تفاوتِ حاتمیکیا و فرهادی مثلِ تفاوتِ امیرخانی و معروفیست. این اصلا اعجابانگیز نیست اگر جهان معروفی را تحویل بگیرد و امیرخانی را نه. اصلا قصه، قصهی دیگریست. زبانها مختلفند و جهانها مختلف. هیچکس جای هیچکسِ دیگری را نگرفته، حتا اگر خودِ آن اشخاص هم ندانند، در دو دنیای مختلفند. من برای معروفی احترام قائلم اما بیوتن کتابِ من است، همچنین برای فرهادی احترام قائلم اما آژانس فیلمم است. موفقیتِ فرهادی -بهعنوانِ یک هموطن- آرزویم است اما بوی پیراهنِ یوسفم را با هیچ عطر و ادکلنی عوض نخواهم کرد إنشاءالله.
========================================
765
نقطه ته خط: آدم باید یخچال داشته باشد
http://delwrote.blogfa.com/post-75.aspx
مهسا-دی90
- دنیا توی ذهن آدم می گندد اگر یخچال نداشته باشد...هر آدمی بایستی توی ذهن اش یک یخچال هشت فوت، فوقش دوارده فوت داشته باشد تا دنیایش را تر و تازه نگه دارد. دنیا هرچه کوچک تر،بهتر...آخرش همین دوازده فوت است که گفتم. اما بدون یخچال می گندد....گرفتی؟(می خندد) گات ایت؟!
ارمیا چیزی نمی فهمد. سهراب ادامه می دهد:
- جای اینکه با دختر مردم خارجی حرف بزنی، یخچالت را بزن به برق....به برق بی خیالی...به برق فهم حیات دنیا که لعب است و لهو....به برق بازی...به برق نماز جماعت دونفره و گفتن و خندیدن و ...
*بخشی از کتاب بیوتن.
========================================
764
خیزش: ...
http://rastary.blogfa.com/post-516.aspx
...-دی90
كسي كه بي اثر است و هيچ اهميتي ندارد
مطالبش خوانده نمي شود
كسي كه ارزشي دارد و چيزي براي گفتن
به مذاق بعضي ها خوش مي نشيند و به مذاق بعضي ها ناخوش.
ادم هايي كه حرفي براي گفتن دارند
تاييد مي شوند و فحش مي شنوند.
رضا اميرخاني به نظر من ادم مهمي در ادبيات ماست
و آدم خوش فكري است
بايد آثارش را خواند
ولي همين كس كه اينقدر اثارش فروش دارد بهترين تاييدها را مي شود و بدترين فحش ها از سوي كله گنده ها مي شنود.
به نظرم كار درستي مي كند كه در وبلاگش تاييد و فحش ها و بي نظري ها را با هم جمع مي كند.
يعني باكي هم ندارد
========================================
763
رستاخیز: رنگارنگ
http://sheydayedel.blogfa.com/post-22.aspx
معصومه-بهمن89
خوب مریم یه چند تایی کتاب انتخاب کرد اما من هنوز مونده بودم. بیشتر کتاباشو خونده بودم..به فروشنده غرفه گفتم: آقا کتابای جدیدتون چیه؟؟
یه نگاه کرد و گفت:خانم من او رو خوندین؟؟
-اوه ه ه ه این که مال خیلی وقت پیشه.
-خوب بیوتن چی؟؟
-اونم اره..من همه کتابای امیر خانی رو خوندم.
-سفر به گرای 270 درجه چه طور؟؟
-اوهوم
سرتونو درد نیارم..تا چند دقیقه اون بنده خدا هی می گفت، منم می گفتم خوندم..
آخرش فاطمه گفت که بابا بیچاره از رو رفت بیا بریم..
========================================
762
اسلام ناب: همیشه نباید در جهت جریان آب شنا کرد
http://www.islam-nab.blogfa.com/post-60.aspx
امیر عبداللهی خلج-آبان88
اخیراً مطلبی را از نویسنده ای در نقد آثار امیرخانی خواندم.
این نقد بیشتر بر می گشت به من او و بیوتن.
اینکه در این رمان ها شخصیت اول رمان (علی در من او و ارمیا در بیوتن) در پایان داستان به وصال معشوقشان دست پیدا نکرده اند و از سوی منتقد این طور القا شده بود که با سایر داستانهای کهن و اخیر فارسی متفاوت است و آرزو کرده بود که چه خوب بود این عشق ها نیز در رمانهای امیرخانی به سرانجام می رسید و در انتها نیز نتیجه گرفته بود که با این روال آثار امیرخانی دیر یا زود س می میرند.
اما به نظر من نقطه اوج آثار امیرخانی همین نکته است که به اصالت عشق بیشتر پرداخته است و همین پایانهای متفاوت است که آثار او را در ذهن خواننده تثبیت می کند و آن را شاید تا انتهای عمر خود به عنوان اثری برجسته در ذهن داشته باشد.
نرسیدن به وصال معشوق و اینکه یکی از وجوه تمایزعشق اصیل از عشق مجازی، همین رسیدن یا نرسیدن به وصال معشوق بیان شده است نقطه تمایز بینش امیرخانی را از سایر رمان نویسان نشان می دهد که او را تا حد زیادی از افتادن در ورطه ابتذال که متاسفانه در آثار بسیاری از نویسندگان شهیر نیز به بهانه رویکرد هنری به مسائل عاطفی از آن یاد می شود، باز می دارد.
========================================
761
رساتر: عزیزم من روشنفکر نیستم
http://rasatar.blogfa.com/post-46.aspx
سید-آذر90
آنچه در جلسه نقد رمان «بیوتن» بر ما و «رضا امیرخانی» گذشت
چند روز پیش پیامکی برایم آمد که رضا امیرخانی فلان روز و ساعت در نگارخانه حوزه هنری جلسه نقد کتاب بیوتن را قرار است حضور یابد. دیگر برنامه های آن هفته را برای آن روز تنظیم کردم و به هر صورت خودم را به همراه جمعی از دوستان به آنجا رساندم. بعد فهمیدم که محمد رضا بایرامی را هم ملاقات خواهیم کرد.
جمع ما متشکل از گروهی کتابخوان و توزیع کننده کتاب بود که در خفا کار خودش را می کند و خودش را درگیر حوزه و حزب و این حرف ها نکرده است. به نحوی دوستان ما جزو خوره های کتاب اراک هستند. در همان ابتدای چاپ اول هر کتابی، آن را به جماعت قورت می دهند و پس مانده اش هم می شود تحلیل هایشان از کتاب. آن هم به صورت شفاهی و پارتیزانی.
اولین بارمان بود وارد جمع بچه های حوزه هنری اراک می شدیم. در آن ابتدا از طرز رفتارها می شد حدس زد که پای به چه جمعی گذاشته ایم. در یک ساعتی که تاخیر حضور رضا امیرخانی و محمد رضا بایرمی در آن مکان بر ما گذشت حسابی با یکدیگر حرف زدیم و برنامه ها ریختیم برای انتقال دادن فرمان جلسه به دست خودمان. ولی نشد.
اساتید که وارد شدند و جمع منور شد، با سخنانی کوتاه از ادبیات دفاع مقدس جلسه آغاز گردید. سپس نوبت به اعضای کارگاه داستان حوزه هنری رسید تا نقدهای شان را برایمان بخوانند. اما دوستان نه از نحوه برگزاری جلسات نقد آشنایی داشتند و نه از بیوتن و امیرخانی. معلوم بود که این عزیزان عزیزتر از جان برای مسئولشان، هر چند وقت یکبار کتبی را که قرار است نقد آن برگزار شود طبق اوامر آن مسئول مطالعه می کنند. بی آنکه مقدمه ای از نویسنده و کتاب های دیگرش در ذهنشان باشد.
از نقدهایی که خوانده می شد، می توانستیم بفهمیم که این دوستان آنقدر درگیر کارگاه داستان، تعریفات و الفاظ شده اند که به نظرم به نوعی نگاهی ملانقطی به رمان بیوتن داشتند. همه چیز را با معیارهای یادگرفته شده سنجیده بودند. حرف از ادبیات مدرن و پست مردن می زدند و از تقابل سنت و مدرنیته در بیوتن شکایت می کردند. گاهی از انتهای مجلس از شخصیت سیاه خشی حرف می زدند و گاهی بر نمایش غلط چهره ی امریکایی ها خرده می گرفتند.
رضا امیرخانی عزیز که با هوشمندی و درایت این دست جلسات را به خوبی می شناسد، اجازه داد تا همه نقدشان را بخوانند. تا اینکه دوستان از او خواهش کردند که حرفی بزند برای دفاع. او هم که تجربه ای بالا دارد حقیقتی روشن کرد و آن اینکه در این جلسات نباید منتقد در مقابل مولف قرار بگیرد که نشان غیرحرفه ای بودن است و خوب نیست. ولی نحوه ی حرف زدن نه چندان شایسته عزیزان حوزه هنری او را بر این داشت تا حداقل آنها را شیرفهم کند که اگر شخصیت خشی سیاه است، شما سفیدش را بساز و اینکه او اصلا در مورد امریکایی ها ننوشته است، بلکه شخصیت ها در واقع مهاجران ایرانی در امریکا هستند.
وقتی دوستان ما دیدند کار دارد به جاهای باریک کشیده می شود، پا به میدان نهادند و به عنوان منتقد موافق حرفهایی را زدند که به مزاج عزیزان خوش نیامد و درگیری لفظی بین یکدیگر ایجاد شد. رضا امیرخانی زور زد تا به این عزیزان بفهماند که آقا جان من این هستم و کتابم همه ی حرفم را زده است. من دلم خواست تا ارمیا را بسازم. من افکارم خشی را می سازد. و شاید هم به این فکر نبودم که پست مدرن بنویسم. و این شمای منتقد هستی که این ها از داخلش بیرون آوردی و این خوب است. چون وظیفه تان همین است. ولی این ها را باید با مخاطب در میان بگذاری و یا منتقد دیگری و الخ.
پس از پایان جلسه، من و دوستان در گوشه ای با رضا امیرخانی، این نویسنده خاکی و پاکی که تا به حال نظیرش را حتی نشنیده بودم به صحبتی پرداختیم و او را متقاعد کردیم که ناراحت نشود و این دوستان به غیر از بیوتن، شما را با کتابی غیر، نمی شناسند. اصلا اهداف و افکار امیرخانی برای این ها نامفهوم است. امیرخانی هم با خونسردی گفت که من، بیشتر از حرف هایی که بین شما و این افراد رد و بدل شد ناراحت هستم. به او گفتم که شما بارها به ما گفته اید که به این کارگاه های داستان و جلسات نقد نروید، چطور است که شما آمده اید؟ جواب داد که درست است. به شما هم پیشنهاد می کنم که شما دیگر اینجا نیایید. و نیز هر کارگاه داستان دیگری. من هم که می بینید آمده به درخواست و احترام دوست عزیزم محمد رضا بایرامی و همچنین یادگیری نکات بیشتری برای کتابهای آینده ام به این جلسه آمده ام. و جایی دیگر گفت که من در اینجا به عنوان یک حزب اللهی شرکت کرده ام و نه چیز دیگر.
از او پرسیدیم که برای درمان روشنفکرگرایی چه کنیم؟ چرا که تقابل سنت و مدرنیته، حاصلش یک بیماری است به نام روشنفکری. که او جوابی قاطع و پر مغز داد: «سعی کنید جواب ندید و از مباحثه کناره گیری کنید.»
از این ها گذشته، گپ دوستانه ای که بر ما گذشت بیشتر خوشحالمان کرد. چرا که دریافتیم سالهای پیش، مدتی در ماشین سازی اراک مشغول به کار بوده و رمان «من او» را هم در اراک نوشته است...
در همين رابطه :
آن چه در وب راجع به بيوتن نوشتهاند (1-10)
آنچه در وب راجع به بيوتن نوشتهاند (11)
آنچه در وب راجع به بيوتن نوشتهاند (12)
آنچه در وب راجع به بيوتن نوشتهاند (13)
آن چه در وب راجع به بيوتن نوشتهاند (14)
آنچه در وب راجع به بيوتن نوشتهاند (15)
آنچه در وب راجع به بيوتن نوشتهاند (16)
آنچه در وب راجع به بيوتن نوشتهاند(17)
آنچه در وب راجع به بيوتن نوشتهاند (18)
آن چه در وب راجع به بيوتن نوشتهاند (19)
آن چه در وب راجع به بيوتن نوشتهاند (20)
آن چه در وب راجع به بيوتن نوشتهاند (21)
آن چه در وب راجع به بيوتن نوشتهاند (22)
آن چه در وب راجع به بيوتن نوشتهاند (23)
آن چه در وب راجع به بيوتن نوشتهاند (24)
آن چه در وب راجع به بيوتن نوشتهاند (25)
ن چه در وب راجع به بيوتن نوشتهاند (26)
ن چه در وب راجع به بيوتن نوشتهاند (27)
آن چه در وب راجع به بيوتن نوشتهاند (28)
آن چه در وب راجع به بيوتن نوشتهاند (29)
آن چه در وب راجع به بيوتن نوشتهاند (30)
. آن چه در وب راجع به بيوتن نوشتهاند (31)
. آن چه در وب راجع به بيوتن نوشتهاند (32)
. آن چه در وب راجع به بيوتن نوشتهاند (33)
. آن چه در وب راجع به بيوتن نوشتهاند (34)
. آن چه در وب راجع به بيوتن نوشتهاند (35)
. آن چه در وب راجع به بيوتن نوشتهاند (36)
. آن چه در وب راجع به بيوتن نوشتهاند (37)
.آن چه در وب راجع به بيوتن نوشتهاند (38)
|