========================================
400
منویات روزانه یک دانشجو:
قیچی
http://self-critical.blogfa.com/post/155
...-بهمن91
...
یاد کتاب"جانستان کابلستان" امیرخانی افتادم که از خاطرات سفر قندهارش بازگو کرده بود که یکی از برادران افغانی بهش گفته بود که اگر بگویی که جنگ بین علی(ع) و زبیر را انگلیسی ها به راه انداخته اند باور می کنم
========================================
399
تی نیوز:
اهمیت بالای دربی استقلال_پیروزی در افغانستان
http://tnews.ir/Khabar_12533970_B5CF/%D8%A7%D9%87%D9%85%DB%8C%D8%AA_%D8%A8%D8%A7%D9%84%D8%A7%DB%8C_%D8%AF%D8%B1%D8%A8%DB%8C_%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D9%82%D9%84%D8%A7%D9%84_%D9%BE%DB%8C%D8%B1%D9%88%D8%B2%DB%8C_%D8%AF%D8%B1_%D8%A7%D9%81%D8%BA%D8%A7%D9%86%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86.html
...-مهر91
به گزارش افکارنیوز ، بازی استقلال و پرسپولیس تنها برای ایرانیان اهمیت ندارد بلکه در کشوری مانند افغانستان نیز نتیجه این بازی مهم است.
گرچه بازی دو تیم مطرح تهرانی چند سالی است تنها حاشیه بوده و تکنیک حرف آخر را می زده است اما کیلومترها آن طرف تر هم هستند آدم هایی که به سابقه این دو تیم چشم دوخته و می خواهند خاطرات گذشته خود را زنده کنند.
رضا امیرخانی در کتاب"جانستان کابلستان" خود که سفرنامه ای است به افغانستان می نویسد:
"قهوه خانه مملو از جمعیت است. سرک می کشم. تله ویزیون روی شبکه ی سه ی خودمان است که از ماه واره پخش می شود! چه اتفاقی در شبکه ی سه می تواند این همه جمعیت را به قهوه خانه بکشاند؟ جمعه دهم مهرماه سیزده هشتاد و هشت است و تا چند ساعت بعد قرار است بازی پرسپولیس و استقلال به صورت زنده پخش شود. بحث ها شبیه به داخل استادیوم داغ داغ است. پیرمردانی ریش سپید نشسته اند و راجع به تاج و پرسپولیس رجز می خوانند.
پیرمردی می گوید: به حق روضه شریف که اسم امیرالمومنین علی دارد، تیم سلطان علی پیروز و به روز باشد...ناخودآگاه آمینی می گویم برای تیم هنوز منتسب به علی پروین!"
========================================
398
بی تو...:
قضاوت
http://bitonameh.blogfa.com/post/400
مه تاب-دی91
من نوشت : کوه رفتن رو دوست دارم اما هربار با همین مشکل دست به گریبانم! از یه جایی به بعد بدحال میشم و قدری طول میکشه روبراه بشم!
من نوشت : یاد شرح کوه رفتن رضاامیرخانی در جانستان کابلستان افتادم!
========================================
397
خبرگزاری شبستان: وقتی افخمی...
http://www.shabestan.ir/NSite/FullStory/News/?Serv=0&Id=214997&Mode=
محمدحسین جعفریان-دی91
این همان یادداشت های دنباله داری است که دوست خوش قلمم رضا امیرخانی هم در کتاب زیبای "جانستان، کابلستان" به آن اشاره کرده است. پس از آن بارها کسانی در مورد" چکر در ولایت جنرالها" پرس و جو کرده و منتظر انتشار کامل آن بودند.
========================================
396
خبرگزاری تسنیم: «در پایتخت فراموشی» دیگر فراموش شدنی نیست
http://tasnimnews.com/Detail?id=11369
مصاحبه با محمدحسین جعفریان-دی91
به گزارش گروه فرهنگی
خبرگزاری تسنیم ، «این کتاب را نخوانید!» جمله معروف «رضا امیرخانی» در مراسم رونمایی کتاب «در پایتخت فراموشی» بود که در بیست و پنجمین نمایشگاههای بینالمللی در غرفه انتشارات سوره مهر مطرح شد، ادله امیرخانی این بود که اگر کسی میخواهد در مورد افغانستان مطلبی بنویسد، این کتاب را که بخواند، حرف دیگری برای گفتن نخواهد داشت، چون کتاب جعفریان بسیار کامل است
...
در نمایشگاه امسال، رضا امیرخانی تاکید کرد که «در پایتخت فراموشی» منبع مهمی برای علاقهمندان به ژانر سفرنامهنویسی است. شما سفرنامههایی را که درباره کشور افغانستان نوشته شده است، چگونه ارزیابی میکنید؟
امیرخانی به بنده لطف دارند. یکی از دلایل چاپ این اثر در واقع تشویقهای وی بوده است. درباره افغانستان باید بگویم که از نظر کمی کارهایی وجود دارد، اما بسیار محدود است؛ مثل «جانستان و کابلستان» امیرخانی. باید گفت مردم ما عطش عجیبی دارند تا درباره مورد افغانستان بشوند و بخوانند.
========================================
395
یادداشتهای استاکر:
از جانستان کابلستان / رضا امیرخانی
http://peyman-stalker.blogfa.com/post-2434.aspx
استاکر-دی91
عادت غریبی هم که دارند این است که نظافت تشتاب را اول کار انجام می دهند ، نه آخر کار ! یعنی هرکس مجبور است نظافت کند گندکاری های نفر قبلی را و به همین قیاس و استقرا ، دلیلی نمی بیند تا سلسله را به هم بزند ! فرق فرهنگ کثیفی با تمیزی در ترتیب همین سلسله مراتب است دیگر ، اول تمیز کنی یا آخر !
========================================
394
جامعه رنگین کمان:ناسیونالیسم وآفتاب پرستی که مگس دوست دارد!
http://www.rangin-kaman.org/v1/index.php?option=com_content&view=article&id=9973:2012-12-29-12-40-55&catid=34:politique
رضا طالبی-دی91
«اصلا نژاد آنها و فکر آنها زمین تا آسمان با ما فرق دارد٬ و باید هم همین طور باشد ٬قیافه های درنده٬رنگهای سوخته٬ دستهایی برای سر گردنه گیری٬ درست شده٬تمام ساختمان بدن آنها گواهی میدهند که برای دزدی و خیانت درست شده است٬این عرب های که٬....»!
سایه لبخند-صادق هدایت
مقوله ای که شاید کنکاش آن بالفطره نیازمند تحقیق و تفحص فراوان در گفتمان و متن و نقاط متفاوت را الزام کند ولیکن٬ ناسیونالیسم و یا به قولی نوع رادیکال و منفی آن یعنی فاشیزم ٬ ایده ایست که بر حسب مطالبات هیجانی جامعه و فشارهای فکری٬ اجتماعی و روحی اعمال شده از سوی آن مرکز مخالف میتواند در تقویت وی ا ضعف آن نقش موثری داشته باشد.مراجعه به تاریخ دور شاید پیش زمینه پیدایش این چنین تفکر ی که در بالا از صادق هدایت دیدیم را آشکار کند٬ ولیکن در عصر جدید و با گسترش ارتباطات و نهادینه شدن حقوق بشر مشاهده میکنیم که از نمونه های این گونه ناسیونالیسم بسیار است. رضا امیر خانی در کتاب جانستان کابلستان اینگونه مینوسید:تبریز، توی خیابانهایش نمیتوانی افغان ببینی. یعنی این شهر، به گمانم یکی از معدود شهرهایی است که کارگر افغان ندارد و شاید من ندیدهام! و مثلاً در این اواخر داشته باشد که من خیابانگردیهایم کمتر شده بود. ولی تا جایی که میدانم ندارد چون تبریزیها موجوداتی بسیار بسیار ناسیونالیست هستند. تبریزیها موجوداتِ از دماغ فیل افتادهی بسیار بسیار مغروری هستند و به ندرت خود را از کسی غیر تبریزی پایینتر حساب میکنند. یک تبریزی متشخص و از طبقهی مرفه به ندرت با تبریزیهای طبقات پایین رابطهی صمیمانه دارند و تا دستشان به دهانشان رسید، فامیلهای درجه یکی را که فراخور منزلت جدیدشان نیستند منکر میشوند و برای اینکار حتی نام فامیلشان را هم حاضرند عوض کنند. طبعاً خوششان نمیآید کار بدهند به یک غیر تُرک و بالطبع افغان جماعت پیدا نمیکنید در تبریز. اگر در یک شهر غریب دنبال همشهری تبریزی باشید که کمک حال شما باشد اشتباه میکنید! مگر اینکه تبریزی مورد نظرتان از لحاظ منزلتی فروتر باشد و گرنه، ابداً به شما لبخند نخواهد زد چه برسد به دستگیری. چون تبریزیها از خودراضیترین موجودات دنیا هستند !!!!!
رضا امیرخانی/ جانستان، کابلستان/ ص ۳۲۰
توضیح سایت ارمیا: چنین مطلبی در کتاب جانستان کابلستان وجود ندارد! در ص 320 کتاب مطلبی راجع به توسعهی افغانستان نگاشته شده است. امیدواریم نتایجی که نویسندهی متن جناب رضا طالبی از این مقدمهی نادرست گرفته است، مانند مقدمه نباشد!
========================================
393
دلشرم:
همسفر شراب (سفرنامهٔ امریکا)
http://delsharm.blogfa.com/
محمدصادق رسولی-دی91
همیشه توی این وبنوشت از شعر و داستان و نثر (بی)ادبی نوشتهام و کمتر از احوالات خودم بوده است ولی خودمانی بگویم سفرنامهنویسی یا حتی سفرنامچهنویسی هم گونهای ادبی است که از ابراهیمبیگ در زبان فارسی شکل جدیای به خودش گرفت. تا حالا خودم فقط سه چهار سفرنامه بیشتر نخواندهام («داستان سیستان» و «جانستان کابلستان» رضا امیرخانی، «در بهشت شداد» جلال رفیع و «هاروارد مکدونالد» سید مجید حسینی). قصدم از این نوشتن از جهتی تشریک تجربه است و از جهتی دیگر خالی کردن روح.
========================================
392
سوماپا:
جانستان کابلستان
http://somapa.wordpress.com/2012/12/24/%d8%ac%d8%a7%d9%86%d8%b3%d8%aa%d8%a7%d9%86-%da%a9%d8%a7%d8%a8%d9%84%d8%b3%d8%aa%d8%a7%d9%86/
سوماپا-دی91
از ظهر دارم جانستان کابلستان را می خوانم .
یک جاهاییش خیلی روی اعصاب است . مثلا وقتی طریقت را با شریعت شیعه همطراز وصف می کند دلم می خواه بزنم توی سرش بگم :سیریسلی؟؟
اما کلا بدم نیامده .
دوست دارمنظر دوستان افغانم را بدانم اگر کتاب را خوانده اند.
سوما و عمه سنگری.
پی نوشت . تمام شد. آخرهاش که تحلیل سیاسی کرده بود را نخواندم . بلا بلا بود به نظرم.
========================================
391
مدرسه علمیه عرفان:
نیم نگاهی به جانستان کابلستان
http://mee-af.blogfa.com/post-81.aspx
غلام حیدر رضوانی-دی91
بعد از فروپاشی طالبان؛ یعنی بیرون راندن آنها از در و آمدنشان از دیوار و شکل گرفتن یک دموکراسی نیمبند، زیاد دیده و شنیده بودم که تجار و سرمایه داران ایرانی با اهداف تجاری و اقتصادی به افغانستان رفت و آمد میکنند و مرز دوغارون و میلک از رونق نسبتاً خوبی برخور دار است. در میان علما و روحانیان ایرانی (البته در ردههای بالاتر) نیز کسانی را سراغ دارم که برای بازدید از حوزههای علمیه، کمک رسانی به اقشار ضعیف و اهداف دینی و فرهنگی دیگر، به افغانستان سفرکردهاند اما تا هنوز نشنیده بودم که یک فعال فرهنگی، صاحب اندیشه و قلم با کلی آثار به چاپ رسیده و عناوین و القاب، بدون دعوت رسمی و تشریفات لازم، آن هم با زن و بچه به جای پاریس و ساحل دریای مدیترانه، هوای مرز دوغارون به سرش بزند و برای یک بار هم که شده تفرج در مناظر طبیعی و دیدنی جنوب و شمال ایران را فدای استنشاق گرد و خاک اسلامقلعه کند و شاید جانش را به خطر اندازد. به هر حال این را میگذارم به حساب پدیدههای نادر عالم.
خلاصه از هرچه بگذریم سخن از «جانستان کابلستان» به کام دل خوشتر آید.
جهت اطلاع: جانستان کابلستان نام مبارک کتابی است که اندیشمند گرامی، نویسنده و نو اندیش عزیز جناب آقای رضا امیر خانی رئیس سابق هیأت مدیره انجمن قلم ایران، طی سفری هفت روزهای که به هرات، مزار شریف و کابل کرده است، به رشته تحریر در آورده. این کتاب دارای 350 صفحه و مشتمل بر 9 فصل میباشد که عبارت است از: مور و تیمور(پیش درآمد)، مشهورات هرات، متواترات هرات، تحریرات هرات، زائر زار و نزار مزار، بلخ؛ الخ، تقابل با کابل، انتخاباتیات، بلاکش هندو کش. بخشی از دست آوردها و توفیقات نویسنده در این سفر، مدیون اتفاقهای نا خواستهای است که به دامش میاندازد و او را یک بار دیگر مسافر سالنگ و مهمان کابل میکند.
باید عرض کنم، که در پی نقد و برسی جنبهها و جلوههای جانستان کابلستان نیستم و چه این که ارزیابی ظرافتهای هنری و ادبی آن را از حیطه کار و توان خود خارج میدانم، پس نباید نوشتهام یک نقد جدی تلقی شود. فقط نکاتی که در این کتاب برجسته به نظر رسیده و گاه مرا تا مرز عجب پیش برده و گهی هم به تعجب واداشته از نظر خوانندگان میگذرانم.
بیان، بسیار صمیمی، باور کردنی و دلنشین است. اظهارات بر دل مینشیند و از مرز باور میگذرد. داستان آن جا به اوج میرسد که نویسنده آن خیابانهای خاکی و کوچههای رنگ و رو رفته را خاک خود و تکهای از وجود خود میداند. اگرچه با محیط آشنا نیست ولی احساس بیگانگی ندارد. ورود نویسنده به اسلامقلعه، مرا به یاد آن دوست و هموطنم میاندازد که متولد ایران است و پس از 25 سال برای اولین بار از مرز اسلامقلعه وارد افغانستان میشود، اشک در چشمانش حلقه میزند. این دشت و دمن را صمیمانه دوست دارد اگر چه در ظاهر و در ابتدای امر از لحاظ گویش و لهجه و برخی آداب و رسوم به خوبی نمیتواند با محیط و مردم ارتباط بر قرار کند.
امیر خانی عزیز!
وقتی مهمان نوازیها و مهربانیهای عبد الرزاق هراتی، نادر مزاری و سید کابلی را و... را به حساب مهمان نوازی و جوانمردی مردمان آن دیار میگذاری و در مقاطع و موارد مختلف تعبیر «جوان مرد مردمی هستند مردمان این دیار» را شاید بیش از ده مرتبه به کار میبری و تلاش میکنی تا به قضایا و وقایع در عین انصاف، خوشبینانه نگاه کنی، در واقع مرا وامیداری تا غبار از چهره بهترین خاطراتم در ایران بزدایم و خاطرات خوش زندگیام را در این آب و خاک مرور کنم:
به یاد میآورم که چند سال پیش (شاید سال 86) وقتی ساعت 10 شب همراه خانواده و کودکی از سنخ لیجی شما، به قصد مسافرت به قم به پایانه مسافر بری مشهد مراجعه کردیم و پس از کش و قوسهای زیاد به سختی صندلی آخر اتوبوس نصیبمان شد. اندکی از شهر مشهد دور نشده بودیم که یکی از دو جوان تهرانی که اظهار میکردند از بچههای بسیجاند، و صندلیشان در قسمت وسط اتوبوس بود، نزدیک آمد و با اصرار از من خواست که شما با خانواده و بچه کوچک هستید و در صندلی آخر اذیت میشوید، باید جاها را عوض کنیم. با سماجتی که به خرج داد، حریفش نشدم و این کار را انجام داد. وقتی هم که پس از صرف شام سوار اتوبوس شدیم به تعداد، ما را با رانی پذیرایی کردند و خلاصه این که تا تهران حسابی تحویل گرفتند و کلی شرمنده کردند. اکنون پس از شش سال که در حال نوشتن این سطور هستم از آن سفر تنها همین قضیه را به خاطر دارم.
جناب امیر خانی!
رفتار بسیاری از مسئولین ذیربط و اصحاب رسانهها و مطبوعات ایران که غالباً به نفع ملک و مملکت قدم و قلم بر میدارند، با افغانستانیها خصوصاً طبقه مهاجر، باعث شده است که حمایتها و محبتهای دولتی و مردمی ایران نسبت به افغانستان هیچگاه آن گونه که باید، نمودی پیدا نکند. به عنوان یک حکایت تلخ باید یاد آور شوم که وقتی در آغازین روزهای بهار 91 خبر ممنوعیت ورود مهاجرین افغانستانی را به مراکز تفریحی اصفهان، در اینترنت مشاهده کردم و هنگامی که خبر اخراج دختران 9 ساله مهاجر از جشن تکلیف، به گوشم رسید و آنگاه که در ورودی استخر تابلوی «ورود اتباع افغانی ممنوع» را نگریستم،گریستم. به معنای واقعی کلمه چشمانم سیاهی رفت و پاهایم بی حرکت شد. پیش کشیدن بحث قاچاق مواد مخدر، بزهکاری و بیکاری، و از اینها پتکی ساختن برای کوبیدن بر سر کارگر زحمت کش و عرقریز یا دانش آموز و دانشجوی معصوم، لطف و ملاحت تلاشها و حمایتهای دلسوزانه و کریمانه مردم خیّر ایران را از بین میبرد. منت و اذیت سایه سیاه خود را میگستراند و به قول معروف، نان در دست سائل آجر و عزت لگد مال میشود. کوششها برای ترمیم و ارتقای روابط بهتر و شایسته تا حدودی عقیم میماند. از این رو حقیر حرکتهای از نوع سفر کوتاه شما را به افغانستان برای نزدیک کردن دلها و بهتر شناساندن مردم دو طرف مرز به یکدیگر، ارزشمندتر و حساب شدهتر میدانم تا اهدای چند جلد کلام الله مجید و ممهور کردن زیر و بالای آن به مهر سفارت کبرای جمهوری اسلامی. جناب امیر خانی عزیز! باید یاد آور شوم که از مهمترین خسارتهای که جنگهای خانمان سوز در افغانستان به بار آورد، خدشه دار شدن عزت ملی ساکنان این خطه خاکی بود، از اینرو کسانی که نیازهای مالی و آموزشی را تنها نیاز افغانستان میدانند، به شدت دچار اشتباه شدهاند. سخنرانی استاد رحیم پور ازغدی در دانشگاه کابل و باز گو کردن گوشهای از مفاخر و پیشینه فرهنگ و تمدن افغانستان؛ سفر چند روزه جناب عالی و به تصویر کشیدن برخی از مفاخر و بسیاری از واقعیتهای نهفته در دل خاک بادهای هرات و مزار شریف و رازهای خفته در چشمان معصوم بلاکش هندوکش، یقیناً برای تحصیل کردگان و فرهنگیان و حتی مردم عوام افغانستان، شیرینتر و گواراتر است تا کمکهای ریالی و دلاری که معلوم نیست از جیب کدام قوماندان سر در میآورد.
سخن دیگری که یادآوریاش را ضروری میدانم این است که: مخلص عقیده دارد افغانستان کشوری است که مسایل قومی، نژادی، سیاسی، داخلی و خارجی آن از پیچیدگی خاصی برخوردار است. بافتهای قومی و منطقهای، پیشینه سیاسی و حکومتی آن عمیقتر و پیچیدهتر از آن چیزی است که در نگاه اول به نظر میرسد. در همین دهه اخیر برخی از جهان گردان، نویسندگان و مستند سازان غربی که از راه رسیده و با یک نگاه سطحی در رابطه با این دست از مسائل افغانستان اظهار نظر کردهاند، در نگاه محققانه بسیار ناپخته و سطحی به نظر رسیده است. بسیار علاقهمندم که این سفر شما، یا شمای نوعی، مقدمهای باشد برای سفرهای بعدی و کاوشهای عمیقتر اگر واقعاً آن خطه را تکه گم شده وجودتان و کابلستان را همان روح مشترک خود و اهالی آن گوشه خاک میدانید و باور دارید که یک سرزمین همرنگ و همفرهنگ را شمشیری از جنس تزویر بریتانیای کبیر به دو نیمه تقسیم کرده است در حالی که تمامی علقهها و علاقههای آن محسوس و موجود است، اگرچه گاهی گرد و خاک بازیگران سیاست آن را کمرنگ جلوه داده است. اگر به یک نگاه سطحی هم بسنده کنید، افغانستان جاهای زیادی برای دیدن و دردهای فراوانی برای گریستن دارد؛ غزنی به ارتفاع قله دماوند حرفهای بکر و ناگفته دارد، کوه چهل دختران نیز میتواند رنجها و غصههای زیادی را به دامانت بریزد، بلخ باستان از چندین هزار سال قبل برایت دُرّ میافشاند. بنا براین، گشتوگذار کاوشگرانه در بامیان، چکرهای مستانه در پنجشیر، اقامت چند روزه در میمنه و خون در کف گرفتن محتاطانه در قندهار، قضاوت و نگرش شما را در باره اقوام و طوایف افغانستان به حقیقت نزدیکتر میسازد و افقهای روشنتری را فرا روی شما میگشاید. همان گونه که خود نیز گل گفتی و دُرّ سفتی: «من از پرسه زدن در شهرها بیشتر چیز آموختهام تا از پرسش از کتب در کتاب خانهها! برای فهم روح یک شهر، هیچ چارهای نیست الا پرسه زدن. روح شهر، عاقبت خود را نشان خواهد داد. شاید زیر سطل زبالهای باشد، یا روی سقف آسمان خراشی، یا پشت جعبه آینهای...». پس صاحب این قلم شکسته با دوستان هراتی شما که به محققان و نویسندگان ایرانی در رابطه با مسائل امروز و گذشته افغانستان نسبت کم اطلاعی یا بی اطلاعی داده بودند، هم عقیده است. همانگونه که حضرت عالی نیز این سخن را در قضیهای آب معدنی، پوشک بچه و پودرتالک، تصدیق میفرمایید. برای نویسندگان تیز بین و ریز نگری از نوع امیر خانی، سفر به افغانستان معنای انتقال از مکانی به مکان دیگر را ندارد، بلکه سفر به اعماق زمان است؛ زمانی که هنوز جوان مردی ارزش دارد، زمانی که یک موتروان معمولی را میزبانی یک غریبه فوقالعاده خوشحال میکند، زمانی که زن حرمت دارد و مقام مادری و خانه داری او از تقدس برخور دار است، زمانی که یک موتروان در عین فقر و احتیاج، حلال و حرام را در عمل به اجرا میگذارد و... .
اما آنچه که در زیروبم جانستان کابلستان اندکی عجیب به نظر آمد، ثبت اسامی برخی از مناطق و درج نادرست بسیاری از کلمات و اصطلاحات بود که در این خصوص باید از شما گلایه کنم؛ چگونه بپذیرم که مدقق ریزنگر مثل شما «جبل السراج» را «جبال الانصار» و «کوتهسنگی» را «کتل سنگی» به ثبت برساند در حالی که هردو از نقاط بسیار مشهور و شناخته شدهاند. بد نیست بدانید که «کوته» به معنای اتاق و کوتهسنگی معنای اتاق درستشده از سنگ را به ذهن مردمان آن دیار متبادر میسازد. همچنین آوردن کلماتی از قبیل: «شِشتهشو، موترران، خسبیده میشوی، سیر کن، بچک شما، رخ نمیدهد و...» مرا به یاد طنز چهار خانه میاندازد تا صحبت یک شهروند کابلی یا مزاری. خالی از لطف نیست که گونه رایج و مرسوم این کلمات و جملات در آن ساحه و سامان را خاطر نشان کنم: فعل امر نشستن غالباً در گویش عامیانه با حذف نون «بشین» به کار میرود اگرچه «بنشین» نیز رایج است ولی شِشتهشو هیچ کار بردی ندارد. «موترران» از لحاظ معنا دهی مطلوبتر به نظر میرسد ولی واژه متداول «موتروان» است. «خسبیدن» را همه میدانیم که از واژههای اصیل فارسی است ولی فعلاً هیچ رواجی ندارد تا چه رسد به «خسبیدهشو». «سیر کن» بار معنایی بهتری دارد ولی آنچه ادا و استفاده میشود «سَی» و «سَیل» است هردو به معنای دیدن به کار میرود با این تفاوت که «سَی کردن» یعنی نگاه کردن عادی و معمولی ولی «سَیل کردن» یعنی تماشا کردن چیزهای قابل توجه و صحنههای دیدنی. «بچه گک شما» نه «بچک شما». واضح است که «گک» پسوند تصغیر ساز است و تصغیر در این گونه موارد برای تحبیب به کار میرود. از «رُخ شدن» معنای رو برو شدن قصد میشود ولی در فرهنگ ارتباطات و مخابرات معنای وصل شدن و برقرار شدن تماس را دارد و کاربرد رایج آن «رخ نمیشود» است نه «رخ نمیدهد».
میدانم که نویسنده خوش ذوق و پاک سرشت در درج کلمات به صورت نادرست، تعمد و غرضی ندارد اما بی دقتی، آن هم به این فراوانی از نویسنده چیره دستی چون رضا امیر خانی گناه ادبی نا بخشودنی است؛ زیرا ثبت نا درست اصطلاحات مذکور زبان و گویش مردم آن منطقه را نازیبا و ناخوش آوا جلوه میدهد. آری، میپذیرم کسانی که فارسی زبان دومشان است، مثلاً پشتون یا ازبک هستند، ممکن است بسیاری از واژهها را نا درست و نازیبا ادا کنند ولی کسانی که زبان مادریشان فارسی و اهل کابل یا مزار شریف هستند، انصافاً شیرین و دلنشین صحبت میکنند.
مسافر گرامی!
نمیدانم سرنوشت آن گونی نان کنجد چه شد؟ نمیدانم در میان گرد و خاکهای کابل و هرات چیزی برای سوغات به این طرف مرز پیدا کردی یا نه؟ ولی با جرئت و جسارت تمام میتوانم ادعا کنم که جانستان کابلستان نفیسترین سوغات و تحفه است برای مردم ایران که غالباً همسایه شرقی خود را دست کم گرفته و از میراث فرهنگی و تاریخی آن بی خبرند. (آمار فروش این کتاب در نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران مؤید این ادعا است). همان گونه که جوان مردانهترین سپاس برای میزبانانت در هرات و کابل و مزار به حساب میآید.
در پایان خوانندگان عزیز این نوشته را پذیرایی میکنم با پاراگرافی از قسمتهای پایانی جانستان کابلستان. آنجا که زائر زار و نزار مزار سفر کوتاه و پرماجرایش را به پایان میرساند و از خاک بادی به خاکی قدم میگذارد و اسلامقلعه را به قصد تایباد ترک میکند، احساساتش را این گونه بیان مینماید: «هر بار وقتی از سفری به ایران برمی گردم، دوست دارم سر فرو بیافکنم و بر خاک سرزمینم بوسهای بیافشانم. این اولین بار بود که چنین حسی نداشتم. برعکس، پارهای از تنم را جاگذاشته بودم پشت خطوط مرزی، خطوط بی راه و بی روح مرزی. خطوط «مِیداین بریطانیای کبیر»! پارهای از نگاه من مانده بود در نگاه دختر هشت ماهه... بلاکش هندوکش...».
در پاسخ این احساسات آتشین تنها میتوانم با بیتی از محمد کاظم کاظمی برای امیر خانی عزیز آرزوی بهروزی و پیروزی کنم:
همیشه قلک فرزندهایتان پر باد
و نان دشمنتان هر که هست آجر باد!
========================================
390
معرفی کتاب:
جانستان کابلستان/امیرخانی
http://bestbooks.blogfa.com/post-1111.aspx
فرانک-دی91
آقای امیرخانی با خانمش و پسر یک سال و نیمه اش راهی مشهد بودند و البته به صورت اتفاقی گذرنامه هاشونم همراهشون بوده و ظاهرا خیلی اتفاقی تر تصمیم می گیرند برن افغانستان ! خوب این کتاب شرح دید و بازدید ایشون از افغانستان یعنی هرات و مزارشریف و کابل هست . دیدنی های این شهرها رفتار مردمش کارهای تبلیغاتی که توش انجام شده دیدشون در مورد ایران و یک سری نقدهایی در همین راستاها .
خوب در حال خوندن تازه های نشر از نویسنده هایی که قبلا معرفی کردم گفتم یه سری هم به یک نویسنده ایرانی بزنم البته من با کارهای قبلی ایشون ارتباط برقرار نکردم با این حال سراغ این یکی هم رفتم اما جانستان کابلستان کتاب نسبتا قشنگی بود . یعنی من خودم که عاشق سفر هستم و خوندن سفرنامه اصولا حس خوبی بهم می ده و ایشونم خیلی گیرا نوشتن و تحلیل کردن به جز اون چند فصل آخر .
شاید می خواستم چیزهای دیگه هم بگم اما خوب ترجیح می دهم همین جا تمامش کنم نمی دونم چرا .
قسمت های زیبایی از کتاب
هر جای عالم که مردکی به مردکی جوان مردی کند ،جبران جوان مردی دیگری است .
========================================
389
روزنامه قانون:
تک نگاره
http://www.ghanoondaily.ir/Default.aspx?NPN_Id=49&pageno=12
...-دی91
عادت غریبی هم که دارند این است که نظافت تشت/ آب را اول کار انجام می دهند ، نه آخر کار ! یعنی هرکس مجبور است نظافت کند گندکاری های نفر قبلی را و به همین قیاس و استقرا ، دلیلی نمی بیند تا سلسله را به هم بزند ! فرق فرهنگ کثیفی با تمیزی در ترتیب همین سلسله مراتب است دیگر ، اول تمیز کنی یا آخر !
کتاب «جانستان کابلستان»/ رضا امیرخانی/ انتشارات افق
========================================
388
روزنامه اعتماد:
در به دري هاي فارسي دري
http://www.magiran.com/npview.asp?ID=2645007
حسن همایون-دی91
مي توان آن روز را ديد كه اگر نويسند ه فارسي زباني به افغانستان برود ديگر امكان اين را نداشته باشد كه نامش را به زبان فارسي در برگه پذيرش هتل بنويسد. رضا امير خاني كه در گزارش سفرش در كتاب «جانستان كابلستان» اين را مي گويد با نوشتن نامش به زبان فارسي در برگه پذيرش هتل از خوشحالي گريه كرد. بله آن روز دير نيست اگر همچنان ما در خواب باشيم و متوليان فرهنگي و بي شمار دستگاه هاي موازي فرهنگي با عدم مسووليت پذيري و حساسيت به اين اتفاق ناگوار دامن بزنند. بله مي دانم بسياري از افغانستاني ها فارسي زبان هستند و آنهايي كه زبان مادري شان چيز ديگري است، فارسي را مي دانند و ضمن اينكه زبان فارسي در قانون اساسي افغانستان در كنار زبان پشتو، جزو زبان هاي رسمي كشور افغانستان است. زبان فارسي درواقع، تقسيم بندي ديني يا قوميتي ندارد: از مذاهب مختلف دين اسلام و قوميت هاي گوناگون افغانستان به فارسي سخن مي گويند. زبان فارسي هم گويندگان شيعه و هم گويندگان اهل تسنن دارد. مي دانم همه اينها را، اما اينها در برابر هجمه تمام عيار زبان انگليسي اميد آدمي را نااميد مي كند پشت آدم دلسوز به ايران فرهنگي بزرگ را مي لرزاند. مي دانيم كه اكنون در افغانستان فرهنگستان زبان فارسي وجود ندارد: در جامعه يي كه هيچ نهاد متولي براي حفظ و پاسداشت زبان مادري ا ش نباشد، بر سر آن زبان در گذر زمان چه خواهد آمد؟ در افغانستان امروز دريغ از نهادي كه بخواهد در پاسداشت زبان فارسي گامي بردارد.
========================================
387
پایا:
از آنچه خوانده ام 2(جانستان کابلستان)
http://payablog.blogfa.com/post/61/-%D8%A7%D8%B2-%D8%A2%D9%86%DA%86%D9%87-%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%86%D8%AF%D9%87-%D8%A7%D9%85-2%28%D8%AC%D8%A7%D9%86%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%DA%A9%D8%A7%D8%A8%D9%84%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%29
پایا-آذر91
...شاید این موضوع که دومین کتابی که قصد معرفی اش را دارم از رضا امیرخانی است در ذهن شمای مخاطب این جمله را نقش بندی کند:
این پایا عجب شیفته رضا امیر خانیه.
بله من شیفته قلم رضا امیر خانی و رسالتش هستم.
رسالت رضا امیر خانی پرداختن به یک حقیقت مکتوم است.و حیات بخشیدن به این حقیقت.
کتاب جانستان کابلستان یک رمان نیست ، یک سفر نامه است.یک سفر نامه به کشور همسایه یعنی افغانستان عزیز.
رضا امیر خانی در این کتاب از فرارش می گوید . فرار از دست سوالهای مردم در باره نظر او در مورد اتفاقات 88.
و فرار از دست سوال های دیگران او را به کشوری می برد در همسایگی وطن.
و حس عجیبی که به رضا دست می دهد در این سفر، او را بر آن می کند تا یک حقیقت مکتوم دیگر را احیا کند.
رضا امیر خانی در سال 88 سفر می کند به لبنان ،عراق، افغانستان .ولی فقط افغانستان حس عجیب دارد برای امیر خانی.
اجازه دهید تقدیم کنم جملات پشت جلد کتاب جانستان کابلستان را.
(هر بار وقتی از سفری به ایران بر می گردم، دوست دارم سر فروبافکنم و بر خاک سرزمین م بوسه ای بیافشانم. این اولین بار بود که چنین حسی نداشتم. بر عکس ،پاره ای از تن م را جا گذاشته بودم پشت خطوط مرزی، خطوط بی راه و روح مرزی،خطوط ((مید این بریطانیای کبیر!)) پاره ای از نگاه من، مانده بود در نگاه دختر هشت ماهه....بلاکش هندوکش...)
رضا امیرخانی در این سفر فرصتی می یابد برای نگاه کردن به ایران ،اتفاقات تازه و آینده پیش رو.
و اما نکته ای که من از این کتاب دریافتم .
فرهنگ ،تمدن و تاریخ ایران و افغانستان بسیار شبیه به هم است، ولی ایران صد سال از افغانستان جلو است. فقط و فقط به خاطر وحدت ما ایرانی ها
((واعتصموا بحبل الله جميعا ولا تفرقوا واذكروا نعمة الله عليكم.))
شما هم این کتاب را بخوانید. این یک پیشنهاد نیست یک توصیه است.
========================================
386
بسیج دانشکده علوم:
از ماست که بر ماست
http://basijshirazu.mihanblog.com/post/608
ریحانه-آذر91
چند مدت پیش كتاب "جانستان كابلستان " از رضا امیرخانی رو خوندم. چندین جای كتاب به این موضوع اشاره كرده بود كه چیزی مثل وقت اونجا( افغانستان)خیلی كم ارزشه و مردم خیلی اهمیت به گذر زمان نمی دن.
اما مگه تو ایران خودمون همچنین وضعیتی نیست ؟
========================================
385
دل گپ:
جانستان شمالستان!
http://delgapp.blogfa.com/post-353.aspx
نسیم-آذر91
پی نوشت: عنوان رو با اجازه از آقای امیرخانی! از اسم کتابشون تقلب کردم.
========================================
384
bazysaz:
ذیگیدی دیگیدی
http://bazysaz.bloglor.com/vote1198-1%D8%B0%DB%8C%DA%AF%DB%8C%D8%AF%DB%8C%20%D8%AF%DB%8C%DA%AF%DB%8C%D8%AF%DB%8C.html
وحید صحرایی اردکانی-آذر91
توصیف طاهرآباد را که می شنوم خوف می کنم. وارد مدرسه ی "شهید ذهاب ناظوری" می شویم و بیش از این که فضای خاکی مدرسه مرا متعجب سازد اضافه شدن لغت شهید پیش از نام ذهاب ناظوری است که معادلات ذهنی مرا به هم می ریزه! محله و مدرسه افغان نشین است و همین کافی است که به توصیه ی خانم دکتر به جای یه ماسک دو سه تا ماسک بزنم و به یکی دو تا دستکش هم قناعت نکنم!... ...
می خواهم از شر این افغان هایِ... افغان هایِ... که ناگهان به یاد حرف های رضا امیر خانی در جانستان کابلستان می افتم و از حرکات و رفتار خودم بدم میاد...
========================================
383
دانشجویان افغانستانی دانشگاه شهید باهنر کرمان:
یا ربّ الحسین ...
http://bahonarafg.blogfa.com/post-107.aspx
آلار-آذر91
آنقدر بی انصاف نیستم که فقط با همین پیشامد، درباره ی یک ملت قضاوت کنم و هرچند به خودم می بالم که یک نویسنده ی ایرانی در شرح سفرش به کشورم، کابلستان را جانستان نامیده و بارها نوشته است:"جوانمرد مردمی هستند مردم این دیار"، اما خوب می دانم که پس از بازگشت به کشورم، نمی توانم در خاطرات اقامتم در ایران بنویسم حتی برای یک بار که" جوانمرد مردمی بودند مردم آن دیار... "
========================================
382
کتابلاگ:
سفر با حاج سياح
http://www.ketablog.ir/blogs/blog.php?code=252
حسین جاوید-آذر91
سفرنامهنويسي در ايران سابقهاي درازآهنگ دارد، چه از نوع ادبي و چه از نوع پژوهشمندانهاش. با اين حال، اين ژانر هيچوقت آنطور که بايد و شايد مورد توجه نويسندهگان فارسيزبان قرار نگرفته است. قبلن نوشتهام که يکي از دلايل اين امر ميتواند دشواري سفر براي ما ايرانيها (مسائل مربوط به ويزا و ...) و مشکل «بيپولي» قلمبهدستهايمان باشد. تعداد نويسندههايي که هشتشان گروي نهشان نيست و آنقدر پول درميآورند که ميتوانند آن را خرج سير و سياحت در دنيا هم بکنند واقعن کم است. وقتي «سفر» کم است، طبيعتن «سفرنامه» هم کم است. بهرغم همهي اينها، چند ساليست که نويسندههاي جوانتر سفرنامهنويسي را جدي گرفتهاند و آثاري پرطرفدار در اين ژانر پديد آوردهاند، خواه آنها که به سفرهاي «کمخرج» رفتهاند و خواه آنها که دستشان بازتر بوده است. از بهترين و محبوبترين سفرنامههايي که در چند سال اخير منتشر شدهاند ميتوان «مارک و پلو» (منصور ضابطيان) ، «جانستان کابلستان» (رضا اميرخاني)، و سفرنامهي امريکاي «مجيد حسيني» با نام «هاروارد مکدونالد» را نام برد.
========================================
381
چه کسی دروغ میگوید؟
http://www.khabaronline.ir/detail/260485/weblog/haddadi-m
محسن حدادی-آذر91
ک هفته از مراسم اختتامیه پنجمین جایزه جلال آل احمد که قرار بوده نفرات برگزیده آن 110 سکه طلا جایزه بگیرند و دقیقا 5 دوره است که هیچکسی رنگ این جایزه را به خود ندیده _ جز نویسنده یک مجموعه 4جلدی نیمه تمام _ گذشته اما هنوز برگزارکنندگان این جایزه، خبر اسامی هیئت داوران را برای رسانه ها ارسال می کنند و منتظر انتشار آن هستند! جدای از حذف برخی آثار به شکل سفارشی از روی میز داوری در این دوره مانند مجموعه «گزارش روزانه جنگ» اسناد تدوین شده شهید حسن باقری به همت احمد دهقان و یا نادیده گرفتن برخی دیگر از آثار منتشر شده مانند «جانستان کابلستان» رضا امیرخانی؛ سفرنامه ای داستانی به افغانستان، اطلاعات جدید حاکی از داوری های خیلی جالب در این رویداد ملی و به نوعی اصلی ترین جایزه ادبی دولتی در کشور است. داوری هایی که بدون کار گروهی و به صورت فردی بوده و گویا داوران از حال یکدیگر هم خبر نداشتند چه برسد به رای شان درباره یک اثر!