تاريخ انتشار : ١١:٤٦ ٢٢/٢/١٣٩٢

آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(38) قیدار را به خاطر قیدار بخوانیم نه نویسنده متوسط‌ش760+یک مصاحبه راجع به قیدار بدون نام مصاحبه‌گر و مصاحبه‌شونده755+نویسنده به جای قیدار باید زنده‌گی شهید احمدی روشن را بنویسد753+یک نقدشناسی خوب از روند نقد قیدار در روزنامه‌ی فرهیختگان از جناب امیرحسین مجیری752+کاش داستان حسین ع را می‌نوشت751+باید یک نیروگاه بادی در باغ قلهک می‌ساخت!749+قیدار و نام‌زدهای انتخابات747+29 فروردین، نقد قیدار در اصفهان744+مرد توی رمان جا نمی‌شود742
   جهت سهولت دست‌رسي كاربران، هر بیست مطلب مرتبط در يك صفحه ذخيره خواهند شد. براي ملاحظه‌ی 740 نظر قبلي به لينك‌هاي پايين صفحه مراجعه فرماييد.

 

=====================================

 

760
وادی سلام: داستان یک مرد

http://vadiesalam.persianblog.ir/post/158
ز آخوندی-اردیبهشت92
قیدار را خواندم. با یک سال تاخیر. اشتباه نکنم در بیست و پنجمین نمایشگاه کتاب رونمایی شد و الان منتظر خبرهای بیست و ششمی هستیم. البته این را مدیون یکی از دوستانم که در پاریس زندگی می‌کند، هستم که در والش نوشت "قیدار می‌خوانم؛ پس هستم" و من تازه یادم افتاد که در ایران زندگی می‌کنم اما هنوز کتاب آخر امیرخانی را نخوانده‌ام...

قیدار مانند تمام کتاب‌های امیرخانی از فضایی که او به آن علاقه دارد می‌گوید. از تهران قدیم و آدمهایش قدیمی‌اش. آدمهایی که انقدر قدیمی شده‌اند که دیگر به وجودشان شک می‌کنی. واقعا قیدارها و تختی‌ها زمانی روی همین زمین زندگی می‌کرده‌اند؟ خود امیرخانی که می‌گوید: از آقاتختی تا قیدار هیچ کدام از بطن عالم واقع زائیده نشده‌اند و نخواهند شد...

به طور حتم قیدار یک رمان بی عیب و نقص نیست. هیچ کدام از آثار امیرخانی اینطور نیستند اما چیزی که می‌کشاندت تا خواندن آخرین سطر کتاب و حتی نوشتن راجع به آن، دنیای مولف است. دنیای قیدارها و علی فتاح‌ها( من او )... دنیای آدم‌های با معرفت. دنیای نان و نمک. دنیایی که در آن رفاقت حرمت دارد و نجابت قیمت. دنیایی که بر اساس خدمت به خلق و مراعات با مردم ساخته شده ... یک دنیای کاملا خیالی...

البته که این کار من نیست اما اگر بخواهم دسته بندی کنم، قیدار در زمره رمان‌های تخیلی جای می‌گیرد. داستان مردی که حقیقتا مرد بود. داستان مردی که " اگر سنگ را بخواهد؛ سنگ آب می‌شود" اما پای یک کلمه "می‌خواهمت" می‌ایستد و عمری سپر بدنامی و عصای نابینایی همسرش می‌شود. داستان کسی که از معتادهای کنار خیابان تا پیرزن‌های ... به کرمش امید دارند و سر سفره‌اش نان می‌خورند.

قیدار داستان مردانی است که گام‌هایشان هر کدام به قاعده یک آسمان وسعت دارد و سفره‌شان دریاست. مردانی که مظنه‌شان دست حیدر کرار است. مردانی که از خوش‌نامی تا بدنامی و  از بدنامی تا گمنامی را با کفش آهنین اراده طی می‌کنند و حتی لحظه‌ای به پشت سرشان نگاه نمی‌کنند که طوبا للغربا...

تیزهوشی امیرخانی در انتخاب نام قیدار هم تحسین برانگیز است و موجب می‌شود بدانیم فرزند بزرگ اسماعیل نبی که جد پیامبر(ص) محسوب می‌شود، مقبره‌ای در "خدابنده" زنجان دارد. که معنی دیگر قیدار هم همین است... بنده خدا...

" در قرآن اسم بعضی پیامبران آمده است. اسم بعضی غیر پیامبران هم. چه صالح و چه طامع آمده است... صلحا عشق حضرت باری هستند. اما حضرت باری خودش هم بعضی را عاشق است. عاشقی خدا توفیر دارد با عاشقی ما... خدا عاشقی است که دوست ندارد اسم معشوقش را کسی بداند... به او می‌گوید رجل! همین... مرد! می‌فرماید و جاء من اقصی المدینه رجل یسعی... جای دیگر می‌فرماید و جاء رجل من اقصی المدینه یسعی، این دوتا رجل با هم فرق می‌کنند. یکی می‌آید موسای نبی را نجات می‌دهد و در واقع قوم بنی اسرائیل را نجات می‌دهد و دیگری نیز قومی را از عذاب می‌رهاند. اسمش چیست؟ اسمشان چیست؟ ... نمی‌دانیم ... رجل است...معشوق حضرت حق است... اسم معشوق را که جار نمی‌زنند. کاش پیش حضرت حق اسم نداشتیم اما مرد بودیم..."

قیدار را بخوانید. نه به خاطر قلمش که متوسط است. نه به خاطر امیرخانی که اساسا نویسنده متوسطی است. قیدار را به خاطر قیدار بخوانید... به خاطر عادت‌هایی که فراموش کردیم . به خاطر ارزش‌هایی که به ضد ارزش تبدیل شده‌اند. به خاطر مردهایی که در گمنامی مانده‌اند. به خاطر "شهلا"هایی که رها شده‌اند و به خاطر دل‌هایی که غبار گرفته‌اند.... قیدار را به خاطر قیدار بخوانیم. 

 

=====================================

 

759 

 زندگی مال منه: ...
http://zendegie-mane.blogfa.com/post/25
Me: اردیبهشت92

من ترجيح ميدم 

"مرد" آينده م 

يه كسي باشه شبيه قيدار خان ِ اميرخاني!

 

=====================================

758
تاریخ تمدن و ملل اسلامی: 
شمارش معکوس ...!
http://tarikh-89-tamadon.blogfa.com/post/58
ماچندنفر-اردیبهشت92
۱۴. کلهم کتابای امیرخانی!!: (داستان سیستان، ارمیا، بیوتن، من او، نفحات نفت، نشت نشا، از به، جانستان کابلستان، و سرلوحه ها و البته قیدار!) *
=====================================

 

757
روزنامه فرهیختگان: مرثیه‌ای برای یک رویا
http://www.farheekhtegan.ir/userfiles/file/1392-02/pdf02-05/page06.pdf
محمد امامی-اردیبهشت92

 

کتابهایی که خواندهای، با وجود تمام

نکات مثبتی که داشتهاند یا مثل »قیدار«

نویسنده پرمخاطبی چون رضای امیرخانی

اثری بودهاند چند پله پایینتر از آثار دیگر

ِ نویسنده، آثاری چون »من او« یا »بیوتن«

ِ یا مثل »میم عزیز« محمدحسن شهسواری

که در فضای مجازی منتشر شد، لذتی بیشتر

و نابتر از »شب ممکن« و با کمی تسامح

»پاگرد« برایت همراه نداشتهاند یا چون

بعضی کتابهای دیگر، تنها و تنها رگههایی

داشتهاند از آنچه ادبیات میدانی و میخوانی

و در عوض لبریز بودهاند از بازی و ادا و اطوار

و آنقدر در این بازی پیش رفتهاند که حاصل،

چیزی جز متنی بیسر و ته نبوده، گرچه

همانطور که گفته شد، رگههایی هم از

ادبیات در خود داشتهاند.

 

 

=====================================

756
یک رب مانده: خطا کن...
http://yek-rob-mande.blogfa.com/post/287
یک دانه شن-فروردین92

آدمی که یکبار خطا کرده باشد و پاش لغزیده باشد و بعد هم پشیمان شده باشد، مطمئنتر است از آدمی که تا به حال پاش نلغزیده ... این حرف سنگین است ... خودم هم میدانم. خطا نکرده، تازه وقتی خطا کرد و از کارتنِ آکبند در آمد، فلزش معلوم میشود، اما فلزِ خطاکرده رو است، روشن است... مثلِ کفِ دست، کج و معوجِ خطش پیداست.

از آدمِ بی خطا میترسم، از آدمِ دو خطا دوری میکنم، اما پای آدمِ تک خطا میایستم...!

قِـیدار - رضا امیرخانی

=====================================

 

755

 روی ماه خداوند را ببوس:  قيدار

http://kissgod.blogfa.com/post-57.aspx
آقای همسر-مهر91
به نظر شما قیدار می‌تواند یک مدل، یک نمونه قابل ارایه برای سبک زندگی هیاتی باشد؟

«قیدار» یک شخصیت لوتی جوانمرد در پنجاه سال پیش است. لوتی‌گری و جوانمردی قطعا یکی از برداشت‌ها از مکتب اهل بیت علیهم السلام است نه، تنها برداشت. یعنی اینکه ما اموال خودمان را با بقیه اهالی ولایت مشترک بدانیم، ملکیت طلقی برای خودمان قایل نباشیم، اینکه دستگیر ضعفای این وادی باشیم، اینکه در جاهایی از منیت‌ها و اموال و شهرت و رفاه و لذت‌مان بگذریم، یکی از تاثیراتی است که آدم می‌تواند از مکتب اهل بیت علیهم السلام بگیرد اما تنها نسخه نیست.

 اگر منظور از سوال این است که این یک زندگی اسلامی هست به این معنی که الگو بزنیم و همه به این سمت بروند، توصیه غلطی خواهد بود. برای یک قشر یا برای کسانی که با این تیپ آموزه‌ها بهتر می‌توانند رشد کنند، قابل توصیه هست. آن هم نه به این معنی که بقیه آموزه‌ها در این شخصیت نیست، یا باقی این سری آموزه‌ها در باقی الگو‌ها نیست. مثلا قیدار اهل مناجات و آه و سوز سحر نیست. اهل مبارزه و شهامت در میدان مقابله با ظلم سیاسی نیست. اهل علم آموزی به معنای رسمی و متداول آن نیست. بخشی از آموزه‌ها را به خوبی گرفته و توانسته در زندگی خودش پیاده کند. هم از این حیث باید قیدار را قید زد، هم از حیث محیطی که در آن زندگی می‌کند؛ دوره پنجاه سال پیش. حکومت آن زمان، طاغوت است و الان دوره حکومت ولایت است. در آن دوران هنوز مدرنیته در زندگی ایرانی‌ها این قدر شیوع پیدا نکرده بود و الان دوره تسلط مدرنیته بر زندگی ایرانی است. باز قیودات و تبصره‌ها و تحولات شگرفی داریم و نمی‌شود به این راحتی قیدار را آورد و سط تهران ۱۳۹۱پیاده کرد. نیاز به تامل بیش از این دارد.

 

ارادتی که قیدار به ساحت اباعبدالله دارد در خیلی از جزییات زندگی‌اش نمود پیدا می‌کند، در شغل و کار و بارش، بابت همین ارادت منفعت‌هایی را زیر پا گذاشته، در مرام و اخلاق و رفاقت‌هایش، ریزه کاری‌هایی را رعایت می‌کند که ناخودآگاه یک آدم با مرام هیاتی حالا با‌‌ همان تعریف دهه پنجاهی در ذهن خواننده متصور می شود. این آدم اگر به تهران امروز بیاید کجا کم می‌آورد؟

اگر بخواهیم با یک نگاه تجریدی و خارج از شخص نگاه کنیم، که خود سید گلپا هم در رمان به آن اشاره می‌کند، می‌گوید: «خدا رفیق باز‌ها را دوست دارد، رفیق‌های خوبی برای هم باشید» و بعد استناد می‌کند به «سلم لمن سالمکم». البته می‌شود طوری به این مساله نگاه کرد که خصوصیت هیات و هیاتی نباشد، خصوصیت مکتب و مکتبی باشد. در روایت‌های خودمان به لحاظ کمی و کیفی این تعابیر خیلی سنگین است که محبان ولایت و شیعیان، در خمیره سرشتی که برایشان ریخته شده «هم تکوین» هستند و به لحاظ تشریعی هم در نوع رفتار و داد و ستد و معاشرتی که با هم دارند، به قدری توصیه به دلسوزی و ندار بودن با همدیگر شده که حد و اندازه ندارد.

جلد دوم اصول کافی را دقیقا می‌شود به دو قسمت مساوی تقسیم کرد؛ یک بخش مربوط می‌شود به رابطه انسان با خدا و بخش دوم مربوط به رابطه شیعیان با همدیگر است. ابواب مختلف، روایت‌های بسیار عجیب و غریب دارد که اگر یک حاجت از حاجت‌های همدیگر را برآورده کنید، حج مقبول، عمره مقبول، سی روز اعتکاف در مسجدالحرام،...برای شما وشته می‌شود! یا توصیه‌هایی که امامان معصوم علیهم السلام دارند درباره اینکه وقتی توانستید دست در جیب همدیگر کنید و نیاز خودتان را برداشت کنید بدون اینکه مشکلی در درونتان وجود داشته باشد، کدورت یا اکراهی باشد، آن وقت می‌توانید درباره دوستی اهل بیت علیهم السلام صحبت کنید. به نظرم این چیز‌ها آموزه‌های مکتب ماست. اما آنجا که با اشاره سیدگلپا این به «سلم لمن سالمکم» ربط داده می‌شود، خصوصی سازی می‌شود برای هیات، برای کسانی که اهل هیات و اهل سینه زدن برای اباعبدالله هستند و دلی در گرو این کوی دارند. آن وقت آدم می‌بیند که قیدار خوب توانسته این آموزه‌های مکتب را با علم کردن و نشان کردن این فراز از زیارت عاشورا با هیات پیوند بدهد.

اما اگر این شخصیت را کمی امروزی‌تر بکنیم، شما فرض کنید قیدار امروزتان، یک بچه هیاتی دانشجو باشد. این آدم برای اینکه پیشرفت علمی کند، در نظام آموزشی و پژوهشی و فرهنگی دانشگاه اقتضائات و تحمیل‌های ویژه‌ای دارد. برای اینکه بتواند مدرک دکترایش را بگیرد، باید حداقل یک مقاله که برآمده از موضوع پایان نامه‌اش است درISI چاپ کند، آن هم با‌‌ همان موضوعاتی که آن‌ها مورد نظرشان است که هیچ ارتباطی با نیازهای بومی خودمان ندارد و آن‌ها برای نیازهای خودشان تعریف کردند.

یا تصور کنید قیدار امروز کارمند بانک باشد، او باید قرارداد تسهیلات ببندد با کسانی که می‌داند در همین حکومت اسلامی وقتی می‌آیند تسهیلات بگیرند، نیت وام ۱۴ درصد و ۱۷ درصد می‌کنند نه اجاره به شرط تملیک، نه جعاله، نه مشارکت در ساخت که ما آمدیم به این‌ها روی کاغذ، فرم دینی و شرعی داد‌ه ایم. او این‌ها را می‌داند، در نتیجه حداقل از یک سمت معامله ربوی است. خب این قیدار باید در این شرایط چه کار کند؟

 من دارم از چیزهایی حرف می‌زنم که اقتضائات سیستم زندگی مدرن است نه فساد شخصی که بگویید با آن مبارزه می‌کند. یک نفر می‌آید درخواست پولشویی می‌دهد، یک نفر درخواست وام خارج از نوبت می‌کند، این آدم اگر واقعا قیدار باشد، می‌تواند مقابله کند، حتی اگر بالادستی‌ها مواخذه کنند. اما وقتی فساد در سیستم است، قیدار چه کار می‌تواند بکند، وقتی می‌بیند مصوبه این است که درصدی از اموال بانک باید به افراد نیازمند داده شود، اما این مصوبه یا اجرا نمی‌شود، یا اگر اجرا می‌شود، به نزدیکان و کارمندان بانک‌ها داده می‌شود، خب، این آدم چه کار می‌تواند بکند؟ اگر بخواهیم «سلم لمن سالمکم» و رسیدگی به ضعفای اهالی ولایت را امروزی‌تر کنیم، سوال‌ها خیلی پیچیده‌تر از آن می‌شود که در شخصیت قیدار پنجاه سال پیش می‌بینیم.

 

نکته دیگر درباره قیدار این است که با تمام برو و بیا و دم و دستگاهی که دارد، با اینکه جماعتی از مردم او را می‌شناسند و به او احترام می‌گذارند و حتی در آدم‌های دستگاه طاغوت، کسانی را دارد که از او حساب می‌برند و ارادت و احترام به او دارند، خودش در برابر آدمی مثل سید گلپا فروتنی دارد، او را به بزرگ تری قبول دارد، حرفش را می‌پذیرد. جای این رابطه با یک عالم دینی که شاید بشود ذیل‌‌ همان ارتباط مقلِّد و مقلَّد، آن را تعریف کرد، در زندگی قیدار دیروز و امروز کجاست؟

بله، سید گلپا نه فقط مرجع که یک صاحب نفس، امام جماعت یک مسجد است. یک روحانی صاحب دل است که آلوده به دستگاه طاغوت نیست و در حمایت از امام شکنجه دیده است. قیدار به این آدم دل داده است و این را می‌شود همین امروز هم به بچه هیاتی‌ها سفارش کرد. چرا بچه هیاتی‌ها نباید هفته‌ای یک روز به یک کلاس اخلاق بروند؟ چرا ما از تاثیر این کار غافلیم؟ چرا بچه هیاتی‌های ما هر هفته می‌آیند هیات و سینه هم می‌زنند، اما گاهی وقت‌ها بعد از یک سال، دو سال، پنج سال، هیچ اتفاقی در درون خودشان احساس نمی‌کنند. خب یک جای کار اشکال دارد. انگار ما یک سری سکه طلا را در کیسه‌ای جمع کردیم که ته‌اش سوراخ بوده، بعد از پنج سال هی نگاه می‌کنیم، چیزی در ته آن نیست. چون آموزه‌ها را جامع ندیدیم. چون آن بخش از فرمایشات معصومان علیهم السلام را ندیدیم که اگر درون سینه‌ات مشکل داشته باشد، آتشی است که به جنت اعمال صالحت می‌افتد. ارتباط با یک آدم صاحب نفس، با یک کلاس اخلاق موثر، امروز یکی از الگوهای قابل توصیه برای بچه هیاتی‌ها است.

 سبک زندگی مرتبط با اراده و علم و معرفت شخص است، یعنی ما یک سری اشکالات در زندگی امروز بچه هیاتی‌ها می‌بینیم که یا به جهل‌های معرفتی‌ برمی گردد که نمی‌داند چطور باید یک زندگی را براساس دین سامان بدهد، یا می‌داند ولی سست اراده است. اینجا‌ها را ما می‌توانیم با یک سبک زندگی سامان بدهیم چون با شخص مرتبط است ولی مسایلی هست که اقتضائات محیط است، چه اجتماع مدرن، چه محیط خاصی که مخصوص کار آن آدم است. این‌ها را نمی‌توانیم در سبک زندگی بیاوریم و درباره آن صحبت کنیم. این‌ها را باید در پروژه‌های دیگری مثل مهندسی فرهنگی درباره‌اش صحبت کنیم، چون آن شخص، آن بچه هیاتی که نمی‌توالند درباره این چیز‌ها صحبت کند، او هم در این سیستم و این نظام گیر افتاده و ناگزیر باید تن بدهد. این اقتضائات در سال ۱۳۹۰ نسبت به دوران قیدار خیلی بیشتر شده، به همین دلیل است که قیدار اگر امروز بچه هیاتی یکی از هیات‌های جنوب شهر تهران باشد، زندگی‌اش با تحولات جدی تری رو به رو می‌شود.

 

یعنی مدل تغییر می‌کند یا می‌خواهید بگویید اصلا نمی‌شود به این فضا رسید؟

اول می‌خواهم بگویم اقتضائات محیطی چیزی نیست که توسط یک قیدار و دو قیدار حل بشود. او مهم‌ترین کاری که می‌تواند بکند در حوزه زندگی شخصی خودش است. این شرایط باید از طرف حکومت حل بشود، تازه اگر حکومت هم در شرایطی بود که باید به اقتضائات بین المللی تن بدهد، او هم نمی‌تواند کاری بکند. در این شرایط باید فکر کنیم که اگر قیدار بشود کارمند یک اداره مالیاتی و یا شهرداری چطور باید برای این شرایط ترجمه و تفسیرش کرد؟

 همین که رشوه نمی‌گیرد و پارتی بازی نمی‌کند، کافی است یا بیشتر از این هم می‌تواند موثر باشد؟ مثلا می‌تواند در شیوه قرارداد بستن‌ها اعمال نظر کند، اگر مسوول این کار هست. می‌تواند در شیوه خرید و فروش یک شرکت بازرگانی یا در شیوه فیلم سازی و داستان نویسی یک بچه هیاتی تحول ایجاد کند – که همین قیدار و رضای امیرخانی مصداق این کار است – یعنی مساله قیدار در ترجمه امروزش، خیلی عمیق‌تر از آن چیزی است که در دهه پنجاه به تصویر کشیده شده.

 

ظاهرا قیدار در زمان خودش هم آدم منفعلی است، یعنی مواجهه مستقیم با دستگاه ندارد. شاید این نکته که شما می‌گویید «الان اگر بود فقط رشوه نمی‌گرفت یا می‌توانست موثر‌تر باشد» به همین نکته برمی گردد. شاید از قیدار نمی‌شود چنین انتظاری داشت چون‌‌ همان موقع هم در کار و بارش می‌گوید من طوری کار می‌کنم که با حکومت درگیر نشوم. پرهیز دارد از مواجهه،‌‌ همان انفعالی که شخصیت اول رمان «من او» هم داشت، البته آنجا ماجرا بیشتر حول یک عشق منفعل بود. شاید از این انفعال است که نمی‌توانیم او را در شرایط امروز تصور کنیم، موافقید؟

انفعال که هست. اینکه قیدار نمی‌خواهد به صورت علنی، بهانه‌ای دست حکومت بدهد، درست است. اما اینکه در پنهان و خفا هم هیچ مبارزه‌ای ندارد، اشکال دارد. قیدار حتی به اندازه پخش اعلامیه‌های امام به دست راننده‌های خودش که از این شهر به آن شهر می‌روند، مبارزه را داخل زندگی خودش نکرده، با اینکه مراد خودش سید گلپا به دلیل حمایت از امام شکنجه شده و پایش ورم کرده. این نقطه ابهام شخصیت قیدار است، حتی در پنجاه سال پیش.

مثلا درباره پول حلال به جای اینکه برود و برای سوخت، نفت بخرد، می‌رود زغال سنگ می‌خرد با هزینه چند برابر، چون نفت و بیت المال دست طاغوت افتاده و قیدار نمی‌خواهد از او بخرد و از تصرف طاغوت چیزی بگیرد، چون آن تصرف عدوانی است. خیلی در مال حلال و حرام دقت می‌کند. بخشی از این رفتار امروز هم می‌تواند ترجمه بشود، که مثلا آقای هیاتی شما که خرج می‌دهی، محرم که می‌شود هر شب یک گوسفند زمین می‌زنی، هیچ وقت به خمس دادن فکر کردی؟ خمسی که اگر ندهی، حق تصرف در هیچ بخشی از مالت را نداری. با تخلف از ادای واجب چه مستحبی ادا می‌کنی؟ اول باید مال را امام قبول کند تا پولی که می‌دهی، غذای امام حسین علیه السلام بشود.

اما قیدار در همین مراعات هم، انفعالی دارد. درست است که پهلوی پسر، حق تصرف در نفت را ندارد، اما مجتهد جامع الشرایط که این حق را دارد. من می‌توانم از او اجازه بگیرم و نه تنها نفت را برای کوره پس خانه خودم استفاده کنم، بلکه فقرای شیعه را هم از این نعمت بهره‌مند کنم. اما قیدار این کار را هم نمی‌کند. می‌شود گفت قیدار فقط یک رو نوشت و روگرفت از اخلاق هیاتی و فردی است که البته رونوشت‌های دیگری هم وجود دارد.

=====================================

754
روزنامه فرهیختگان: خودمان قیدار را به داخل کتاب فرستادیم
http://www.farheekhtegan.ir/userfiles/file/1392-01/haftename%20farheekhtegan/page06-07.pdf
میلاد گودرزی-فروردین92
 قیدار، نام شخصیت آخرین رمان امیرخانی به همین نام است که اکسیر زمان روی آن گرد افسانه ای شدن پاشیده و باعث شده منتقدان نویسنده را به غلو کردن در شخصیت پردازی متهم کنند؛ قیداری که گاراژداری است عزیز و «گنده نام». سرش جلوی هرکسی خم نمی شود اما قوز تواضعش از پس گردنش پبداست آنجا که «آقا سید گلپا» به گاراژ قیدار می رود و قیدار پابرهنه روی پای آقاگلپا می افتد. غرور قیدار قائم به ارزش های قیدار است نه جلب نظر مردم و خودپسندی اش: «همین جوری آدمی زاد باد می کند! هر وقت دیدی برده اندت بالا و دارند بادت می کنند، بدان که روزگار از دست آویزان ت کرده است به قناره که پوست ت را بکند.» 
به گمانم نویسنده سعی کرده بعضی ارزش ها که فراموشمان شده را گوشزد کند. مثل آخوندی که در زندگی مردم جاری است. مردمی که با هر عقیده و مسلکی نزد آقاگلپا می روند و احترام می گذارند و احترام می بینند. و مرام عیاری و دست گیری از مردم. اگر فتاح و قیدار غیر قابل بارو به نظر می رسند نقدش متوجه خودمان است که کاری کرده ایم فتاح ها و قیدارهایمان باورمان نشود و بروند توی کتاب ها و به گمنامی برسند و افسانه شوند.
در این کتاب هم مثل دیگر آثار امیرخانی نوآوری های نویسنده لذت بخش است. از ماشین عوض کردن در تیتر هر فصل تا ارجاع کتاب به آثار قبلی نویسنده و رسم الخط کتاب که در جدانویسی کلمات منحصر به فرد است: نام زد، ساخت مان، ره بر و... که توجه مخاطب به معنی کلمات بیش تر جلب می کند.
هر چند شخصیت پردازی راننده های گاراژ چنگی به دل نمی زند اما گفت و گوها چنان دلنشین از آب درآمده که ریتم کند و تک خطی داستان، مخاطب را خسته نکند. بدون شک «قیدار» به پای «من او» نمی رسد اما پرفروش ترین رمان سال به خواندنش می ارزد.

=====================================

 

753
روزنامه فرهیختگان:
http://www.farheekhtegan.ir/userfiles/file/1392-01/haftename%20farheekhtegan/page06-07.pdf
مهدی خانعلی‌زاده-فروردین92
اگر قرار بود علی پروین به جای فوتبالیست شدن یا مسعود کیمیایی به جای فیلمساز شدن، نویسنده می شدند، قطعا هر کدام از ان ها تبدیل به یک رضا امیرخانی می شدند؛ نویسنده که هنوز در حال و هوای لوطی منشی ها و لاتی مسلکی های دهه های 40 و 50 تهران قدیم و خیابان لاله زار و داش آکل و اینها سر می کند و هنوز نتوانسته است این واقعیت را به قلم خود بقبولاند که دهه «قیدار»بازی، خیلی وقت است که تمام شده است.
پر و بال دادن به یک داش مشتی لوطی مسلک که نهایتا می تواند یک فرد غیر منفی و نه بیش تر برای یک جامعه باشد و او را الگوی گمشده این روزهای جامعه ایرانی معرفی کردن، از جمله کارهایی است که امیرخانی نشان داده تبحر و البته علاقه زیادی به آن دارد. حاج فتاح «من او» اگر چه پس زمینه مذهبی و دینی داشت ولی امیرخانی بدش نمی آید که او را هم در کسوت یک قیدار معرفی و بخش معنوی و عرفانی ماجرا را به «درویش مصطفی» واگذار کند. 
نسلی که قهرمان های واقعی را در فکه و هویزه و شلمچه و طلاییه دیده، نیازی به تصورات خیالی از یک پهلوان پنبه که ادای جوانمردی را در می آورد و از انتهای گاراژ عریض و طویلش، به جامعه درس اخلاق می دهد، ندارد. «قیدار» به درد جامعه آمریکایی می خورد که قهرمان واقعی ندارد و باید «بتمن» و «اسپایدرمن» و «سوپرمن» بسازد نه جامعه ایرانی که «همت» و «باکری» و «چمران» دارد. نازل ترین حد از تلاش است اگر بخواهیم از جوانمردان واقعی که در همین سال های اخیر به چشم خودمان دیده ایم، بگذریم و اولاطی یک قهرمان خیالی را به عنوان نسخه شفابخش برای جامعه تجویز کنیم.
انصاف بدهید آقای امیرخانی! «داریوش رضایی نژاد» و «مصطفی احمدی روشن» لوطی تر و بامرام تر هستند یا قیدار شما؟ خواب مانده اید؛ دهه قیدارها خیلی وقت است تمام شده، آقای نویسنده.

=====================================

 

752
روزنامه‌ی فرهیختگان: 
http://www.farheekhtegan.ir/userfiles/file/1392-01/haftename%20farheekhtegan/page06-07.pdf
امیرحسین مجیری-فروردین92
رضا امیرخانی در روزهای انتشار جانستان کابلستان، گفته بود کتاب بعدی‌ام کتابی با موضوع «جوانمردی» است. سیزدهم فروردین 1391 است که رضا امیرخانی می گوید در حال گرفتن پرینت نهایی کتاب خود است. فردای آن روز او با مهر و ایسنا مصاحبه می‌کند که رمان جدیدش که یک سالِ تمامِ کاری روی آن وقت گذاشته، «قیدار» نام دارد. امیرخانی در توضیحات مبهمی می‌گوید کتابش در مورد مردی است که «نیاز دارد به شدت خودش باشد». 
نشر افق کتاب را برای نمایشگاه کتاب همان سال آماده می‌کند. یکی از سایت‌های ضدانقلاب از یک هفته ای مجوز گرفتن «نویسنده‌ی نزدیک به حکومت» می‌گوید. دیگرانی نیز هستند که به این روند مجوزدهی وزارت ارشاد اعتراض دارند. بهمن دُرّی معاون فرهنگی وزیر ارشاد سه ماه بعد می‌گوید قیدار «سه روزه» مجوز گرفت. 
خبرنگارها و وبلاگ نویس‌ها از صف کشیدن مردم برای خرید قیدار در نمایشگاه کتاب و گرفتن امضا از امیرخانی خبر می‌دهند. در همین روزها بحث و جدلی رسانه ای بر سر روشنفکری دینی و وابستگی امیرخانی به آن در فضای مجازی شکل می‌گیرد. 
نقدهای مخالف و موافق مجازی و مطبوعاتی بر قیدار از همان روزهای نمایشگاه کتاب، شروع شده است. قیدار ماجرای مرد گاراژداری است که مرام «جوانمردی» را در خود حفظ کرده است. برخی قیدار را یادآور زیبایی‌های «من او» می‌دانند و برخی می‌گویند این کتاب ضعیف‌تر از آثار قبلی امیرخانی و قیدار نیز شخصیتی تک بعدی است. محمدرضا سرشار کتاب را «یک تیپ مزخرف از لات‌های دهه پنجاه» معرفی می‌کند. نیره غدیری و اعظم ایرانشاهی به جایگاه زن در قیدار اعتراض دارند، حسین قدیانی، قیدار را کتابی «در رثای سرمایه داری» و علی عبدالوهاب هم آن را «فیلم هندی» امیرخانی می‌نامد. در مقابل امیرعلی صفا قیدار را مروج «سبک زندگی ایرانی اسلامی» می‌داند. سید مهدی شجاعی به امیرخانی برای خلق چنین اثری تبریک می‌گوید و داود غفارزادگان می‌گوید امیرخانی «اگر رمان می‌نویسد ملاحظه‌ی متعصب‌های خام اندیش را نمی‌کند». محمدرضا زائری و محمدرضا بایرامی هم از قیدار تمجید می‌کنند. روزنامه ملت می‌پرسد چرا وقتی می‌شود از قیدار فیلم ساخت به سراغ «لاله» (قهرمان اتومبیل رانی) می‌روید، ماهنامه های «داستان» و «تجربه» هر کدام پرونده‌ای برای این کتاب تهیه می‌کنند و قیدار برنده‌ی جایزه‌ی کتاب فصل وزارت ارشاد می‌شود.
قیدار در اردیبهشت تا شهریور 91 در میان پنج کتاب پرفروش سامانه‌ی فروش تلفنی کتاب (سام) است. در شهر کتاب مرکزی و نشر افق نیز تا مهرماه قیدار جزو هفت کتاب پرفروش است. خبرگزاری مهر فروردین 92 قیدار را جزو پرفروش‌ترین کتاب‌های داستانی سال 91 معرفی می‌کند. در میان پیشنهادهای کتاب خوانی در نوروز، افراد بسیاری از «قیدار» نام می‌برند. کتاب در ابتدای تیر ماه 91 همزمان با برگزاری جشن امضای قیدار از سوی نشر افق، به چاپ هفتم رسیده است و تاکنون در مجموع 25 هزار نسخه از آن منتشر شده است. 

=====================================

751
یه کمی جدی‌تر:  برداشتی از قیدار امیرخانی
http://hhdd.persianblog.ir/post/184/
حسین دسته باشی-فروردین92

داستان سیستان ش را به ولع هر چه تمام خوانده بودم، یادم هست تا تمام ش نکردم؛ زمین نگذاشتم ش. جانستان کابلستان ش را از محسن قرض گرفتم ولی بعد از یک سالی در ایام تعطیلی امسال خواندم ش. نشت نشاء ش را چند باری شروع کردم ولی هیچ گاه به آخرش نرسیدم. جانستان کابلستان ش بهانه ایی شد بیشتر بگردم دنبال رضای امیرخانی. قیدار ش را شنیده بودم ولی مبهم بود برای م،نقدی ازش دیدم که مشتاق م کرد به خواندن. از کتاب فروشی های سه متری هست در مترو،جرعه، گرفتم ش و از جلوی درب مغازه شروع کردم،حتی در فشار و ازدحام داخل مترو هم ازدست م رها نشد تا درب خانه. قصه حسابی مرا گرفت، هم داستان جوانمردی بود هم ناجوانمردی؛ عالم باطن دار مردمی داشت و هم درباری ش؛ داستان زنانی را روایت می کرد که به ظاهر پشت پرده اند اما چنان تعیین کننده هستند به مانند زن زهیر؛ البته ایرادی بر نقش زنان داستان را در مهرخانه دیدم که فکر میکنم تمام نیست+  من سر از قواعد داستان نویسی در نمی آورم ولی داستان امیرخانی،درست بود، سالم بود و خوب هم بیان می شد. مخاطبی چون من را از ابتدا تا انتها با خودش برد، هم گریاند و هم خنداند. گاهی حسابی به فکرم فرو برد. قصه نوشته می شود که درگیرت کند، البته با ابزار صادقانه و سالم و هنرمندانه. تمام داستان بستری است که سید علی گلپا حرف های ش را بزند و خلاص؛ آنهم به چه ظرافتی. قیدار شخصیتی دارد که اعتقادات ش درست، صاحب مکارم اخلاق و پای لنگی هم گاهی در اعمال دارد. اما به دست سید باطن دار چنان سلوکی می کند، دیدنی. شهلا کمتر اسمی ازش می آید اما تمام مسیر را حتی گاهی جلوتر از قیدار می رود و در آخر هم ، هم پای هم می روند به کوی گمنامی. داستان گمشده های امروز ما را به بهترین وجه می گوید، از طبع های بلند می گوید، از مرام، از معرفت،از حرمت رفیق می گوید، از کرامت آدمی.از عالمان دین می گوید که چنان نفسی دارند که مرده زنده می کنند.از راههای سخت با هم رفتن پا به پای همسر می گوید. از حرمت نان و نمک، از توکل، از رازق بودن حضرت دوست، از قیمتی بودن اعتقاد درست، خلاصه برای من که نور داشت داستان قیدار.              

  البته ایراد هایی هم بود، روابط صفدر از لحاظ قصه دارای ابهاماتی بود. آدم های مقابل شخصیت های مثبت داستان پرداخت شخصیت شان می توانست کامل تر و دقیق تر باشد. باور پذیری بعضی وقایع کمی سخت می شد گاهی و ... 

باز هم گفتنی هایی هست...

نکته: برایم جالب بود که حاج آقا هم داستان را خوانده و پسندیده بود، گفت کاش راهی بود و امیرخانی داستان حسین کبیر را می نوشت..
=====================================

750
روزنامه ایران: 
http://iran-newspaper.com/1392/1/31/Iran/5344/Page/28/Index.htm#
...-فروردین92
مراسم رونمايي رمان «كلت 45» نوشته حسام‌الدين مطهري با حضور رضا اميرخاني، ابراهيم زاهدي مطلق و جمع زيادي از علاقه‌مندان در كافه كراسه برگزار شد. اميرخاني در اين مراسم گفت: گفتمان انقلاب اسلامي بايد حول محور كتاب شكل بگيرد نه شفاهيات يا لوح‌هاي فشرده فلان شخص كه مربوط به گفتمان انقلاب اسلامي نيست. رضا اميرخاني نويسنده رمان «بي‌وتن» در اين مراسم گفت: اگر كسي گفت شخصي در كار كشف استعدادهاست يعني كار خودش تمام شده ولي من مي‌خواهم هنوز هم كتاب بنويسم. من به خاطر كتاب به اين جلسه آمدم اگر در هر جايي ديگري هم بود مي‌آمدم. 
=====================================
749
بوی ریحان در باغ پیچید: 
قیدار / رضا امیرخانی
http://reihan.persianblog.ir/post/745/
ای لیا-فروردین92

قیدار از گاراژداران خوش نام تهران است که در جوانمردی و مردانگی زبانزد خاص و عام است. داستان از جایی آغاز می شود که قیدار به همراه تازه عقد کرده ی خود شهلا به اصفهان میروند و در بین راه با یکی از کامیونهای گاراژ خودش تصادف می کنند. در این تصادف شهلا کور می شود و الباقی داستان نیز چند هفته ای پس از این تصادف و با خانه نشینی قیدار آغاز می شود. قیدار که دیگر دل و دماغ کار کردن و رسیدگی به امور گاراژ را ندارد و به هیچ لطایف الحیلی هم از سوی زیردستانش( در جایی صفدر دست راست قیدار، به هتلی میرود و یکی از رقاصه های تک آنجا را برای شب نشینی پیش قیدار می برد و ...) در این فقره کوتاه نمی آید ناگهان با نهیب سید روحانی ای که ارادتی به او دارد به خود می آید و تصمیم می گیرد باغی را که در قلهک خریده است تبدیل به ویلا و مکانی برای زندگی مجدد نماید و شهلا را هم بر گرداند و ... الباقی ماجرا.

 

 قیدار آخرین رمان رضا امیرخانی ست که باز در ابتدای آن مانند سایر رمان هایش اشاره کرده است : "  رسم الخط این کتاب منطبق با دیدگاه مولف است " . تو گویی که امیرخانی تصمیم دارد آئین نگارش جدیدی در رسم الخط فارسی ایجاد نماد.

 روزگار ما روزگاریست که دیگر ردی از جوانمردی و با غیرتان گذشته نمی شود پیدا کرد. اینکه امیرخانی سراغ چنین موضوعی رفته است در جای خود قابل تقدیر است. اینکه مردانگی در دوران رو به پیشرفت ماشینی مطاعی نایاب شده است و دیگر از عیاران و جوانمردان و لاتهای با غیرت خبری نیست جبر روزگار است ولی امیرخانی دست انداخته در پستوی ذهنش و سعی کرده قهرمانی (ولو موجودی ناقص در حد همان ماچوهای* هالیوودی) بیرون بکشد که با تمام معیارهای اخلاقی خودش هم جور دربیاید و از همینجاست که این شخصیت به سوی باورناپذیری سوق پیدا کرده است.

 قیدار شخصیتی به شدت مستقل دارد. در جایی از داستان برای ساخت ویلای قلهک(که به نام لنگر پاسید معروف می شود) به علی فتاح(این همان علی فتاح رمانِ من او ست ) می گوید که آجرهای مخصوصی برای او با استفاده از ذغال سنگ های خودش تهیه کند تا مبادا نفتی که برای درست کردن آجر استفاده می شود دچار شک و شبهه شود. نفتی که به گفته ی قیدار مشکل دار است را همین مردم در خانه هاشان می سوزاندند. و یا اینکه قیدار باغ قلهک را تبدیل می کند به یک شهر کوچک که خودش می شود رهبر و رئیس جمهور و الباقی چیزهایش. یکی از ایرادات بزرگ داستان همین شخصیت به شدت بی عیب و نقص قیدار است.

قیداری که راضی نیست خانه ی کاه گلی را در باغ قلهک در روز غیربارانی خراب کند تا مبادا خاک به گلوی همسایه ها بنشیند و آهی از نهادشان بلند شود به خودش این اجازه را هم می دهد که سیلی در گوش صفدر بزند و یا از صغیر و کبیر جلویش دولا و راست شوند و تنها به این اکتفا کند که هرکه به او بگوید ارباب بگوید : قیدار ارباب نیست و ...

داستان تناقضات زمانی و روایی زیادی دارد. اینجا هم امیرخانی با استفاده از چسب و هر چیز دیگری تختی را می چسباند به داستان. تختی از دوستان قیدار است که با یکدیگر در زورخانه ای حشر و نشر هم داشته اند و اگر امیرخانی کمی ترس به دلش راه نمی داد حتی می توانست در جایی از داستان اشاره کند که قیدار در مسابقه ای هم تختی را شکست داده است!! در یک جای داستان اشاره می کند که رقیب قیدار (شاهرخ) برای سید گلپا به عنوان تحفه و خمس و چیزهای دیگر اسکناس هزارتومانی برده است که در زمان وقوع داستان اسکناس هزار تومانی چاپ نشده بود. از این موارد در داستان کم نیست.

امیرخانی خواسته قهرمان داستانش بزرگ باشد آنقدر بزرگ که حتی گاراژ قیدار هم بزرگترین باشد . یا باغ قلهکش همچنین و ویلایی که می سازد و حتی سفره ای که پهن می کند از این سر تا آن سر و ... کارخانه چاپ اسکناس هم دارد که با این همه مخارج باز کم نمی آورد. به احدی باج نمی دهد. از نفت حکومت برای ساختن آجرهایش استفاده نمی کند ولی ترجیحن بهتر بود امیرخانی ترتیب یک نیروگاه بادی را هم در ویلای قلهک می داد که از برق حکومت نیز استفاده نکنند و یا اینکه داستان پول دادن به عمال حکومت برای گیر ندادن به کامیونهایش را هم جوری رد می کرد که در ذهن خواننده خدشه ای صورت نگیرد.

اگر بخواهم به این موراد اشاره کنم می شود مثنوی هفتاد من. در بین کتاب های امیرخانی این یک فقره تا حدودی داستان روان تری دارد. از لوس بازی های قاطی کردن خود امیرخانی در دل داستان خبری نیست. واقعن رمان است ولی یک رمان با شخصیت های ساخته و پرداخته ذهن امیرخانی که اگر بودند خود حقیر هم از آنها استقبال می کردم ولی چنین شخصیت های بی نقصی شبیه همان ماچوها و ابرقهرمان های داستانهای مارول** شده اند.

 نظام طبقاتی هم که کاملن در دل داستان نعل به نعل رعایت شده است. پولدارتر(هرچند خود را خاکی وافتاده هم بداند) بالاتر قرار می گیرد. الباقی رعیت باید به او احترام بگذارند. همه باید احترام او را داشته باشند. در جای بالاتری بنشانندش و ... بماند الباقی.

 

نکته جالب در رمان قیدار اسامی بخشهای کتاب است که از وسایل نقلیه گرفته شده است. وسایل نقلیه ای که خودشان هم به نوعی جزء قهرمانان داستان هستند.

 

در مجموع از سه کتابی که از امیرخانی مطالعه کردم باید بگویم : نویسنده ای با تخیل و ذهن فوق العاده ولی متاسفانه بسیار شعار زده. قهرمان های داستانهای امیرخانی مانند قهرمان های کیمیایی همه تنهایند. تنها ...

=====================================
748
نیست‌آن: 15 / 11 / 1391
http://neestan.persianblog.ir/post/102/
...-بهمن91
خسته ام .. مثل سیاستمداری که تنها می ماند. که بی بدرقه می رود.. که می رود .. که می رود...
به قول قیدار : اگر تنهایی زن بوی اشک می دهد ؛ تنهایی مرد همیشه بوی خون می دهد!
=====================================
747
مجنون: 
"قیدار" رضا امیرخانی رمانی لازم جهت مطالعه کاندیداهای ریاست جمهوری
http://anbardaran110.blogfa.com/post/103
امیرحسین انبارداران-فروردین92
الغرض...دلم که می گیرد رمان بسیار دلنشین "قیدار" را می خوانم و به همین خاطر نمی دانم تا به حال آن را چند مرتبه خوانده ام.
این متن عینا در سایت 
ارمیا کار شده است.
=====================================
746
سوزن‌بان: 
آخ آخ آخ آخ…
http://webcache.googleusercontent.com/search?q=cache:KzdZNzAbSUoJ:soozanban.ir/%3Fp%3D2811+&cd=128&hl=en&ct=clnk
...-فروردین92
ناغافل خودم را ترک موتوری دیدم که راکبش رضا امیرخانی بود و می گفت داریم می رویم گاراژ قیدار. گفتم نگه دار من هنوز رمانت را نخوانده ام. نگه داشت و دیدم امیرخانی نیست و فاضل نظری است.
=====================================
745
تراوشات یک ذهن نیمه فعال: رضاامیرخانی
http://alefbp.mihanblog.com/post/257
الف مدبر-فروردین92
با خوندنه یه کتاب از این نویسنده به مطالعه رمانهای ایرانی علاقه مند شدم
تا بینیم تهش چی میشه
=====================================
744
خبرگزاری ایمنا: 
"قیدار" رضا امیرخانی در قلمستان نقد می شود
http://www.imna.ir/vdceox8o.jh8ffi9bbj.html
...-فروردین92
سيد احمد مرتضوي، مدير مدير مركز آفرينش‌هاي ادبي قلمستان در این رابطه گفت: رمان قيدار از نوشته های رضا امیر خانی در جلسه نقد این هفته قلمستان بررسی خواهد شد.
وی در ادامه افزود: این جلسه بیشتر از آنکه جلسه نقد باشد کارگاهی آموزشی برای علاقمندان به داستان نویسی است که با حضور محمدرضا گودرزي برگزار می شود.
مرتضوی در رابطه با نحوه انتخاب این کتاب تصریح نمود: در ادامه جلسات کارگاهی و نقد قلمستان سعی ما بر این است که سبک های گوناگون داستان نویسی بررسی بشود و این هفته نیز این کتاب که یکی از کتاب های پرفروش سال گذشته بود انتخاب شد.
علاقمندان به شرکت در این کارگاه آموزشی و جلسه نقد می توانند فردا از ساعت 17 به مرکز آفرینشهای ادبی قلمستان مراجعه کنند.
=====================================
743
نقطه سر خط: بخند...
http://l2adepa.blogfa.com/post-109.aspx
ردپا-فروردین92
شروع کردم یه کتاب خوندن. از همون اولش بدجور خواستمش.
=====================================
742
به رنگ چادرم: 
مـَـرد ...
http://ze-mim.persianblog.ir/post/44/
ز.م.-فروردین92
"مرد" توی رمان جا نمیشود. این را از قیداری که هنوز نخواندمش،‌فهمیدم. من اما میگویم مرد نه تنها در رمان، که در خیلی جا ها ، جا نمیشود. مرد در فاصله جا نمیشود. مرد در دوری حل نمیشود. مرد در گم نامی و غیبت فیزیکی اش هم باید مرد باشد. من اما مردی را میشناسم که با وجود تمام فاصله ها ...

قیدار ابرو کج میکند و رو به رضا میرزا قلمدون می گوید : آخر مرد، نانت نبود آبت نبود. همین اول داستان دلبرِ ما رو شَل و پَل کردی که چه ؟ نگفتی قیدار یا دل به کسی نمیدهد یا اگر دل به کسی بدهد، واویلا ! ...

 ادب مرد، مرام و معرفت و لوطی گری ست. او برای همه ی جزئیات زندگی اش ادبی خاص دارد، غذا خوردنش، رفاقتش، سفرش و ... و همه چیزش. عشق بازی اش هم ادب دارد. حرمت دارد. گم نامی دارد زندگی اش. سازش دارد با آدم های دور و برش.  بنیان وجودش بر ادب و معرفت و اخلاق گذاشته شده و این اول نایابِ روزگارِ ماست. ادب مرد، شانه خالی نکردن زیر درد های روزگار است. همین درد هایی که این چند روز داشت نفس را از زندگی ام میگرفت شاید. اخلاق مرد این است، زیر این همه بی وفایی، با وفا ماندن. خسته نشدن، نرفتن ، مرد ماندن ...

آنها که ندیده اند، حق دارند بگویند این که نوشته ام، افسانه است.یا دقیق تر ، اسطوره. ولی من مردی را میشناسم که...

قیدار فقط یک داستان بود. همه ی آن ها که خواندند قیدار را ، به کتاب سپردند جوانمردی را و بستند داستان "مرد" بودن را ...و "قیدار " را. زندگیِ من امّا بوی داستان قیدار را گرفته و آجر به آجرش بوی وفا ...

 

=====================================
741
...: 
معرفی کتاب!
http://maedeh-m.mihanblog.com/post/81
Maedeh M-فروردین92

و رمان هایی مثل کتاب های رضا امیرخانی رو هم دوست دارم!نمی دونم در چه دسته ای باید قرارشون داد!

در همين رابطه :
 . آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(37) +دل‌م تعمیر می‌خواهد739+قیدار فقط یک رمان نیست738+جناب محمدرضا سرشار در رجا و نسیم و خبرگزاری دانشجویان و...: کال شتابزده تعقید تکلف ترویج اباحیگری تطهیر روسپیان شیفتگی به لاتها اشکالات زبانی ضعف منطق و.... تازه بخشی از اشکالات این اثر است736+پیش‌نهاد جناب محمد ناصری733+نماز خوب چه سرعتی دارد؟732+اگر شجاعی، قیصری یا امیرخانی اشکانه‌ی حسن‌بیگی را تمام می‌کردند...726+پیش‌نهاد جناب اکبرنبوی برای نوروز725+وزیر ورزش هم قیدار می‌خواند723+شهلا در تاریکی خودش را می‌دید721 
آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(36) پیش‌نهاد هفت نویسنده برای خواندن قیدار716+خواندن رمان قیدار به تعطیلات نوروز غنا می‌بخشد، جناب شهرام کرمی کارگردان تیاتر713+قیدار در میان 16 اثر پرفروش سال712+قلمی تصنعی و بی‌صداقت710+ده کتاب پیش‌نهاد بدهم و قیدار درش نباشد؟!709+قیدار از کارهای دیگر امیرخانی ضعیف‌تر است706+چرا کم کتاب می‌خوانیم؟705+قیدار به‌ترین اثر سال704+از قیدار تنفر دارم701
 . آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(35) قیدار و سه کاهن در میان فهرست نهایی قلم زرین699+رسم مردی یعنی رسم قیدار698+تجدد رمان ایرانی و آینده انقلاب696+ماک قیدار و لیلاند داش‌صفدر693+بعد از عملیات نقد قیدار هیچ‌کس خداقوت نگفت690+روش اغراق‌گونه یک نکته‌ی مثبت است685+قیدار کتاب مداراست681
 . آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(34) من قیدار ها و یوسف ها و سهراب های خودمان را بیشتر دوست دارم677+امیر جعفری (بازی‌گر) و خواندن قیدار676+این کتاب را نخرید673+آیا سید و شیخ ادامه‌ی 88 است؟!670+خوش‌حال‌م که ساده‌نویسی را پیشه خود کردی664 
آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(33) پیج قیدار در گوگل‌پلاس659+می‌شه به نویسنده اجازه داد خودش باشه658+خاصیت لولایی جدانویسی656+منظورتان امیرخانی است؟ حالا!...654+وقتی امیرخانی روبان قیچی می‌کند650+شال عزا را ریختم تو پی649+افتتاح کتابستان اراک648+فقط کتاب‌های امیرخانی را نخوانید647+قیدار برای فرزندی که هنوز متولد نشده است646+امیرخانی آمده بود دانش‌گاه‌مان!643 
آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(32) +عزلت‌نشین فتنه، مومن به اقتصاد سرمایه‌داری، آرمان‌های ره‌بری با نئوحجتیه‌ها زنده شد638+ قیدار1400 امکان دارد؟634+اندر مذمت خبرفروشی633+اشتیاق هیجان لذت مدارا سردرگمی632+نوجوان‌مردی!631+خواندن قیدار از چه کارهایی به‌تر است؟625+خوش‌بخت‌تر مردی است که هم‌سرش خیال کند او قیدار است623+هیچ چیزی مثل کتاب خواندن حال‌م را خوب نمی‌کند
آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(31) +ادبیات داستانی فریبکار و قیدار612+قیدار و انتظار روزهای بارانی611+جناب میرشکاک و از شعر به قصه رسیدن610+وسط هیات فهمیدم قیدار خیلی باصفا بوده است608+قیدار و روضیه و هیات پشت لپ‌تاپ606+پیشتازی قیدار در کتاب‌فروشی‌های اصفهان605+السلام علی جون بن حوی604(١٤:٣٥ ١٨/٩/١٣٩
.آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(30) +قیدار واقعی در جاده رویت شد598+وزارت ارشاد به جای گشت ارشاد باید قیدار را جمع‌آوری و امحا کند597+افول و اوج دوره ی پهلوانی، جناب مهدی افشار نیک، اعتماد593+گزارش یک وبلاگ از جلسه‌ی شهر کتاب591+به جای بیمه جون به نام مردترین مردان بیمه می‌کردم585+قیدار هیاتی نیست در یک نشریه ی دانش‌جویی582
آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(29) گزارش نقد قیدار در قم578+از قیدار آموختم تا غلط‌های کوچکِ کتاب را ننویسم574+پرفروش‌های شهر کتاب مرکزی573 
آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(28) جناب ابراهیم زاهدی مطلق و ضعف دیالوگ‌های قیدار560+شخصیت نیست، تیپ است، پایان‌بندی نیست، سرهم‌بندی است559+وقتی کتابش مجوز می‌گیرد باید برود تحصن! پیش‌نهاد روزنامه‌ی اعتماد554+جدی می‌نویسد اما جدی نیست552+دنبال شخصیت قیدار بودم551+می‌روم قیدار را بخرم تا امانتیِ کتاب‌خانه‌مان نباشد548+یک مصاحبه با روزنامه ی ملت و حاشیه‌هاش456و547+جهان نیوز و بازی‌های لات‌مآبانه روحوضی545+اوقات خوبی را با قیدار گذراندم542+رقابت کتب مهرجویی، امیرخانی، کیوان ارزاقی، پورولی کلشتری، مرتضی فخری در کتاب فصل541 
آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(27) +آثار امیرخانی مازوخیستی است در شبکه پایداری540+با قیدار بزرگ شدم539+حرفی برای گفتن نداشت537+انتقاد اسدالله بادامچیان از عبارت شاهکار برای آثار رضاامیرخانی535+شوور عتیقه!531+خرید تلفنی از سام530+کوشش برای شناخت نام پیام‌بری که در قرآن نیامده است529+متن جناب نعمت‌الله سعیدی در مجله‌ی داستان راجع به نسل جوانمردان527+خواندن قیدار را به هیچ‌کس پیش‌نهاد نمی‌دهم526+ماجراهای دختری که باید فهمش بیجک بگیرد525+کاش قیدار فصل آخر نداشت524+رابطه‌ام با امیرخانی خوب نیست522
.آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(26)  +وقتی تمام می‌شه یکی دو ساعت غرق فکر می شی513+دوست داشتم اگه کتاب بودم قیدار بودم!509+باز هم پیغام‌بری دیگر508+نمی‌توانی ببینی داستانی اوج گرفته؟504+برای نسل ما... قیدار حرف دیگری‌ست502+اولین نوشته‌ی من در فضای مجازی قیدار باشد به‌تر...501
آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(25) +قیدار توی پاساژ نبود، نیامد... من مذهبی نیستم اما انسانم499+سرزمین نوچ پرفروش‌ترین کتاب فروش‌گاه افق496+قلیلی از امت های پسین مقربانند،قیدارها رو به نقصانند494+قیدار را پسندیدم... بیشتر از حتی هر رمان دیگری که خوانده‌ام492+مرام همه‌ی قشنگی قیدار و من اوست488+جهان نیوز و هدیه‌ی خواندن دو کتاب487+از من مخواه زیر شانه‌های دخترانه‌ام قیداری کنم485+روزنامه قدس و اثری که به خاطر تبلیغ مجبور به خواندن‌ش شدم!484
آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(24)  +قلم‌ت بیمه‌ی جون478+بسته پیش‌نهادی خبرآنلاین برای عید فطر475+حساب مسجد و حسینیه را خیلی سوا کردید477+سرمقاله‌ی روزنامه‌ی ملت ما: قیدار که هست، چرا لاله؟464
آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(23) +قیدار در شب‌های قدر از دست ندهید460+قیدارخان! این رسم مردانه‌گی نیست455+روزنامه جوان، در مورد رضاامیرخانی حرف‌های زیادی زده شده و خواهد شد453+
آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(22)  +امیرخانی زنانه می‌نویسد438+معمار باید نفس‌ش حق باشد436+این متن قرار بود داستان باشد یا منبر قیدار؟+"قیددار" قیمت‌ش گران است431+قیدارپرفروش‌ترین کتاب تیرماه اصفهان+قیدار چنگی به دل‌مان نزد423
آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(21) +این داستان به درد ام‌روزهای‌مان می خورد416+آخرین رد قیدار در حصر خرمشهر415+قیدار را نخوانید412+قیدارهای بی‌پول+نقدی از جناب امیرمافی در آینده روشن: قیدار دینی‌تر است از من او+روزنامه‌ی وطن امروز و توضیح مجدد سایت ارمیا راجع به نقلِ قولی خلاف از رضاامیرخانی+نچسبید، بازیگران فیلم قبلی امیرخانی در فیلم جدیدش بازی کرده بودند
آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(20) + این ما بودیم که در کوچه پس کوچه های جاده ساوه، حتی عبور و مرور کامیون حضرت قیدار هم مانع گل کوچک مان نمی شد.+رمان از نظر ساختار هنری بشدت دچار آشفتگیه+قلمِ سرِ پای امیرخانی در من وجدی ایجاد کرد+دلم قیدار می‌خواهد، دلم حاج فتاح می‌خواهد...+بچه‌ی گاراژِ قیدار باشی مرد بار می‌آیی، مرد+قیدار، جهاد فرهنگی بزرگ+تریبون مستضعفین و لوطی‌منشی در قیدار
آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(19) +تا نیمه کتاب، قیدار بدونِ صفدر، بعدِ کتاب، صفدری بدونِ قیدار+قیدار از زبان پاسبانی در یزد+در سراسر رمان ردپایی از شریعت نمی‌بینیم الا آنجا که شاهرخ قرتی می‌خواهد خمس دهد و آن را هم سید باطن‌دار از او نمی‌پذیرد+به یاد جوانمردی قیدار را باید خواند
.آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(18) +چرا کاراکتر اصلی یک رمان باید راننده پایه یک باشد؟!+قیدار همان اثر قدرتمندی است که انتظار داشتیم+خرید کتاب قیدار با پیک موتوری+بعد از سایت قیدار، وبلاگ قیدار هم در بلاگفا راه‌اندازی شد+استقبال از کتاب‌های آیه‌الله جوادی آملی، سیدمهدی شجاعی و...+قیدارها نمی‌میرند، قیدار اخلاقی‌ترین متنی است که در این چندسال خوانده‌ام
آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(17) +سید گلپای شما کیست؟+متن سرکار خانم سحر دانشور در مجله ی شماره ی سه ی داستان+نویسنده‌ی قیدار جاخالی داده است+ما باید قیدار باشیم، افسوس که نیستیم...+امیرخانی گوگوش می‌شنیده و قیدار می‌نوشته!+به پاس جوانمردی از یادرفته، متنی از سرکار خانم ولدبیگی در سایت برهان+شاید قیدار طبیبه اصلیتش!+قیدار و کفتربازان مرید امام صادق(ع)+قیدار پرمقدار، متصل است به منبعی معنوی+این رمان می‌توانست شاخص‌ترین باشد
آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(16) +قیدار، اخلاق گم‌شده سیاست در روزگار ما+دفترمان را لنگر کنیم!+فردانیوز و آرمان‌شهر امیرخانی+نماز قیدار چرا پیدا نیست؟+فروش تلفنی قیدار و سقای آب و ادب توسط سامانه سام+چه اشکالی دارد صداوسیما یک برنامه یک ساعته برای قیدار بگذارد؟
آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(15)  +ما قهرمان کم داریم+تبلیغ منفی برای قیدار+دلم برای سید گلپا تنگ شده است از جناب سید مهدی موسوی+حجت‌الاسلام ساجدی در هشتادوهشتمین‌ خیمه: قیدار یک منبر باصفاست!+چرا عکس‌ش رو می‌زنید روی جلد تجربه؟+قیدار در مناظره‌ی موافقان و مخالفانِ نوعارفان!+نکند قیدار شعبان بشود؟!
آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(14) +قیدار چاپ هفتمی شد+معجزه ادبیات در روزنامه‌ی فرهیختگان+پرفروش‌های شهرکتاب مرکزی+جون و جان و لاتی و لاتین+امیرخانی در گرداب زندگی فرو رفت!+چرا باید از یک رمان تمجید کرد؟ رمان باید خوانده شود+توضیح رضاامیرخانی راجع به گزارش نقد قیدار در حوزه هنری و قیدار رمان نیست و من حرفه‌ای نیستم و...+
آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(13)  +دوره‌ی عقلانیت دینی است نه قیدار+ امیرخانی به جای پرداختن به مفاهیم بی‌اثر قصه بسیجی‌ها را بنویسد+قیدار خرافاتی است+متنی مهم از جناب محمد مهدوی اشرف: آیا قیدار رمانِ آموزشی است؟!+پرفروش‌ترین در سامانه سام+تبریک جناب سیدمهدی شجاعی
آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(12) +وقتی داستان تمام شد، بی‌اختیار کتاب را بوسیدم+این مدینه فاضله پر از گوسفند بود!+قیدار مرا به یاد شعرهای زرویی می‌اندازد+در این زمانه عوضی پنجره‌ای بگشایید به کوچه‌ی جوان‌مردان!+گزارش جلسه نقد شیراز از جناب بردستانی+امیرخانی درست دفاع نمی‌کند
آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(11)  +گزارشی از جلسه نقد استاد حسین فتاحی+ یک گل خوردی! شدیم 5-2 +تفسیر هم‌زمان یک آیه در کمی دیرتر و قیدار!+قیدار‌نویس، تو بعد از من او افتاده‌ای در سراشیبی سقوط!+نقدی بر مصاحبه تجربه، اشرافیت معنوی؟!+اردبیل و کتاب‌فروشی+قیدار بعد از کتاب آیه‌الله جوادی آملی در سام+جیم خراسان و گود زورخانه!
آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(10) +خبرگزاری فارس و محمدرضا سرشار، ناشران مقابل رسم‌الخط خاص بعضی نویسندگان بایستند!+قیدار فیلم هندی، خنده‌دار، برای دختران دانش‌آموز، مسخره، کودکانه، ایده پفکی...+قیدار به چاپ پنجم رسید، فروش تلفنی در سام+کار دلی را که متر نمی‌کنند+مصاحبه تجربه را حتما بخوانید اما هول نشوید و شش هزار تومان ندهید!+تکرار من او بود
آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(9)  +قیدار به همه فحش می‌دهد!+ناقیداری این زمانه+قلم امیرخانی مرا به وجد آورد+اگر كسي غير اميرخاني «قيدار» را مي نوشت قدردانش مي شدم
آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(8) +قیدار، پرفروش‌ترین کتابِ سام (خرید تلفنی)+خبرگزاری فارس و زبان قیدار همان زبانِ همه‌ی مادربزرگ‌هاست و آزادی رقصِ مه‌پاره+جناب صادق دهنادی: امیرخانی بالاخره حزب تشکیل داد+شخصیت‌پردازی ضعیف از پشت یک سوم+
آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(7) +چرا قیدار مثل تختی تو گوش شاپور نزد؟! (روایتی نادرست برای نمایش نادرستیِ قیدار)+قشر زیادی از مخاطبان نمی‌توانند با شخصیت‌پردازی رضا امیرخانی ارتباط برقرار کنند(پایگاه خبری فسا)
آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(6) اثر امیرخانی پدیده نمایش‌گاه امسال بود+ خرید تلفنی از سام
.آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(5) +گاراژ قیدار باز است حتا برای شما
آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(4)+قیدار مرا به من او برگرداند
آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(3) 
آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(2)
آن چه در وب راجع به قیدار نوشته‌اند(1) +مردم ایران برای خرید کتاب عاقبت صف کشیدند

  نظرات
نام:
پست الکترونيک:
وب سايت / وب لاگ
نظر:
 
   
 
   
   صفحه نخست
   يادداشت
   اخبار
   تازه ها
   يادداشت دوستان
   کتابها
   درباره نويسنده
   تيراژ:٨٦٠٢٥٠
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
   
 

 
بازديد کننده اين صفحه: ١١٨٣٠
.کليه حقوق محفوظ است
© CopyRight 2008 Ermia.ir & Amirkhani.ir
سايت رسمي رضا اميرخاني
Because when the replica watches uk astronauts entered the replica watches sale space, wearing a second generation of the Omega replica watches, this watch is rolex replica his personal items.