=====================================
800
خبرگزاری فارس:برای برگزیده شدن لابی نمیکنیم/
http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13920229001036
مصاحبه با جناب محمد حمزهزاده-خرداد92
در همین راستا بعضی از نویسندگان هم کتابشان را از ما گرفتند و به ناشر دیگری سپردند.
مثل آقای رضا امیرخانی؟
بله.
شما تلاش نکردید آثار امیرخانی را در سوره مهر نگاه دارید؟ از این که آثارش را از سوره برد ناراحت نشدید؟
انتخاب او این بود که ناشر اصلی آثارش جای دیگری باشد.
دلیل بیرونی ندارد که مثلاً از شما ناراحت باشد؟
بعید می دانم. من برای این ایده احترام قائلم و میپسندم که همه آثار یک نویسنده تا حد امکان در حوزه تدابیر یک ناشر باشد.
=====================================
799
واژه نویس: گزارش کتاب!!
http://fadafan.blogfa.com/post-1370.aspx
حمید رضا بی تقصیر فدافن-خرداد92
از دیشب کتاب قیدار اثر رضا امیرخانی همدمم شده است. آثار استاد کریم زمانی به خصوص شرح مثنوی هم که حکم دریا دارند و باید هر شب تنی به آب زد. هر از گاه ناخنکی به کتابای رسول یونان و شمس لنگرودی هم میزنم. یواشکی بگم میخام یه باره دیگهکلیدر دولت آبادی عزیز رو بخونم. زت زیاد.
=====================================
798
کتابخانه عمومی امام رضا علی آباد کتول: معرفی کتاب
http://emamreza-aliabad.blogfa.com/post/46
ابراهیمی-خرداد92
چکیده:
داستان حاضر، زندگي فردي به نام «قيدار» است. «قيدار» در مسيرهاي بياباني و جاده ها در چاپخانه ها و مسافرخانه ها به جوانمردي و مردانگي معروف است. او قصد دارد با دختري خطاكار به نام «شهلا» كه توبه كرده است ازدواج كند. آن ها براي گرفتن اجازه از پدر «شهلا» كه در «تخت فولاد اصفهان» دفن است، راهي سفر مي شوند. آن ها در راه سرهنگي بدذات را مي بينند كه «صفدر»، دوست «قيدار» را كه صاحب مسافرخانه است، مورد اذيت و آزار قرار مي دهد. «قيدار» او را در بيابان گم و گور مي كند و سپس، سربازان او را نيز از دست وي نجات مي دهد. «قيدار» بعد از ماجراهايي، در خانه اسكان كرده و بعد از عقد كردن «شهلا»، «صفدر» و همسرش را به عنوان مهمان، به خانة خود دعوت مي كند. در اين هنگام، سرهنگ با حكم تير براي بردن «صفدر» مي آيد و «قيدار» كه حاضر نيست مهمان خود را به سرهنگ بسپرد، باعث به وجود آمدن ماجراهاي غيرقابل پيش بيني مي شود.
=====================================
797
آشوبناک: 681
https://ashobnak.wordpress.com/2013/06/11/681/
...-خرداد92
فردا کتاب قیدارُ میبرم میدم به این یارو مهندس که داره خونه بقلیُ خراب میکنه بخونه،وقتی خوندش تو یک خط جواب بده بهم.
=====================================
796
طلبه ا منفی: به نام "سلام"
http://omanfi.blogfa.com/post/33/%D8%AF%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D9%87%E2%80%8C%DB%8C-%DA%A9%D8%A7%D9%86%D8%AF%DB%8C%D8%AF%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%DA%A9%D9%87-%D8%B1%D8%A3%DB%8C-%D9%85%D8%B1%D8%A7-%D9%85%DB%8C%E2%80%8C%DA%AF%DB%8C%D8%B1%D8%AF
...-خرداد92
«زیاد تو زندهگی خطا کردهام، خیلی بیشتر از تو؛ برای همین با آدم خطاکار راحتترم. آدمی که یکبار خطا کرده باشد و پاش لغزیده باشد و بعد هم پشیمان شده باشد، مطمئنتر است از آدمی که تابهحال پاش نلغزیده... این حرف سنگین است... خودم هم میدانم. خطا نکرده، تازه وقتی خطا کرد و از کارتن آکبند در آمد، فلزش معلوم میشود، اما فلز خطاکرده رو است، روشن است... مثل این کف دست، کج و معوج خطش پیداست. از آدم بیخطا میترسم، از آدم دو خطا دوری میکنم، اما پای آدم تکخطا میایستم... با منی؟» (قیدار-32/رضا امیرخانی)
+++
1. بعضیها آنقدر دایرهی خودی را تنگ کردهاند که دماغ خودشان هم از دایره خارج است!
2. امیرخانی دیگر برایم حتا نویسندهی محبوب "هم" نیست! اما این نوشته یک جورهایی کل حرف من بود!
=====================================
795
حرف حساب: اندکی تفکر
http://harfehesab2012.blogfa.com/post/463/%D8%A7%D9%86%D8%AF%DA%A9%DB%8C-%D8%AA%D9%81%DA%A9%D8%B1
محسن و مظاهر-خرداد92
من همیشه به تصمیم اول احترام می گذارم . تصمیم اولی که به ذهنت می زند با همهء جان گرفته می شود .
تصمیم دوم با عقل و تصمیم سوم با ترس...
" قیدار __ رضا امیرخانی "
=====================================
794
...: از چند روایت...
http://sedigh-ghotbi.blogfa.com/post/588
صدیق قطبی-خرداد92
من همیشه به تصمیمِ اول، احترام میگذارم. تصمیمِ اولی که به ذهنت میزند، با همهی جان گرفته میشود. تصمیمِ دوم با عقل و تصمیمِ سوم با ترس... از تصمیمِ اول که رد شدی، باقیش مزه ندارد...
[قِـیدار، رضا امیرخانی]
وقتی رفيق آدم چيزی از آدم خواست، لطفش اين است که بیحکمت و پرس و جو بدهی. اگر حکمتش را بدانی که به خاطر حکمت دادهای، نه به خاطر لوطی گری.
جخ آمديم و حکمتش را نفهميدی، آن وقت چه؟ انجام نمیدهی؟
[من او، رضا امیرخانی]
*
=====================================
793
روزنوشتهام: 62.کتاب خوانی
http://ruznevesht-66.blogsky.com/1392/03/22/post-73/62-%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%86%DB%8Co
خانم شاد-خرداد92
آقای همسر از دیروز مشغولِ خوندنِ "قیدار" شده، ی جوری موقع کتاب خوندن میره تا تهش ک هیچ جوره نمیشه حواسشو پرت کرد، این ترم 17 واحد داشت که 11 واحدشو تونست پاس کنه! ینی من هنوزم باورم نمیشه!!! بعدِ اینهمههههه سال زبان و ریاضی نخونده باشی بعد یهو شب امتحانی 2-3 ساعت فقط الکی روخوانی کنی 13-14 بشی آخه!! بتازگی کشف کردم بسیووووووور باهوشه ولی حیف بلد نیست از هوشش استفاده کنه! خلاصه عزمش جزم تر شده این مدیریت دولتی رو ادامه بده مثه قبلیا انصراف نده!
=====================================
792
پایا: نامه ای به دکتر سعید جلیلی
http://payablog.blogfa.com/post/110/%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%A7%DB%8C-%D8%A8%D9%87-%D8%AF%DA%A9%D8%AA%D8%B1-%D8%B3%D8%B9%DB%8C%D8%AF-%D8%AC%D9%84%DB%8C%D9%84%DB%8C
پایا-خرداد92
دکتر جلیلی دوست داشتنی جناب احمدی نژاد هیچوقت توان مدیریت کشور را نداشت.نه تجربه ای پشتش بود نه قدرت مدیریتی.
همین احمدی نژاد را شاگردان علامه باد کردند و حسابی از رییس جمهور باج گرفتند و سوء استفاده نمودند و حالا که نیازی به احمدی نژاد ندارند محکم بر زمینش می زنند و او را به جریانی موسوم به جریان انحرافی -که هیچکس هیچوقت نفهمید انحراف از چه؟- می چسبانند.
و چه حق گفت رضا امیرخانی در قیدارش که
هر وقت دیدی بردهاندت بالا و دارند بادت میکنند، بدان که روزگار از دست آویزانت کرده است به قناره که پوستت را بکند..
=====================================
791
ماجرای خواستگاری...: انتخاب اسم جدید برای کلبه ی تنهایی هام
http://yarabnazaretobarnagardad.blogsky.com/1391/03/03/post-42/
دختر دم بخت-خرداد92
رفتم تو شیر تو شیر غرفه افق و بعد از کلی طعنه خوردن از آقایون محترم و نیمه محترم " قیدار " رو خریدم! تیراژش از چیزی که فکر میکردم کمتره اما خوب بدم نیست...شنیدم تو همین نمایشگاه امسال به چاپ سوم رسیده.
بعد کنکور آزاد شروع کردمش... قشنگ بود! یعنی من دوسش داشتم! (البته به پای"من او" نمی رسه هااا!)
از نویسنده های باهوش خوشم می اد
از " رضا امیرخانی " خوشم می آد...از اینکه دل میده به نوشتن .. از اینکه رو هوا چیزی نمی نویسه! یه جوری می ره تو بطن زندگی و تیپ شخصیت میسازه که آدم فکر می کنه جد اندر جد کامیون دار بودن! یا مثلا یه عمر خلبان بوده!به قول خودش با اهل بخیه اشنا بوده... البته همینا هم باعث میشه طرفداراش کمتر بشن! یعنی ادم روانی میشه تا ته و توی ماجرا رو در بیاره! حداقل باید 7 بار بخونی تا کامل بفهمی چی به چیه!
کلی هم بهش انتقاد دارم که دلم می خواست رو در رو بهش بگم اما قسمت نشد. بیشترم راجع به " بیوتن" بود .
از اینکه به کوچکترین چیزایی که دور و برمونه دقت می کنه اما یهو یه سری مسایل مهم رو عمدا یا سهوا ندید میگیره بدم میاد( یعنی یه جورایی انگار خودشم گیر میکنه و می خواد بپیچونه خواننده رو)
پیشنهادم داشتم کلی...مثلا اینکه در قالب نامه یه کتاب بنویسه ...با اینکه یکبار این کارو کرده و زیاد موفق نبوده اما مطمینم با تجربه ی الانش می ترکونه!! از من او هم بهتر میشه! البته اگه موضوع جالبی پیدا کنه.
از بازی کردنش با جمله ها و کلمات خوشم می آد ...
از اینکه فکرش بازه اما چهارچوب داره خوشم میاد...
یه دعا هم همیشه براش دارم: اینکه از چیزایی که نوشته پشیمون نشه! مثل بعضی هاااا...
بگذریم... به یاد فامیلمون که بعد خوندن رمان رضا امیرخانی اسم بلوتوث موبایلشو گذاشته بود ارمیا!!!
منم می خوام اسم وبلاگمو عوض کنم...
شاید اینطوری کمتر هم جلب توجه کرد...!
عنوان جدید وبلاگم: " یارب نظر تو برنگردد"
=====================================
790
حرف حساب: اندکی تفکر
http://harfehesab2012.blogfa.com/post/463/%D8%A7%D9%86%D8%AF%DA%A9%DB%8C-%D8%AA%D9%81%DA%A9%D8%B1
کیومرث مرزبان-خرداد92
من همیشه به تصمیم اول احترام می گذارم . تصمیم اولی که به ذهنت می زند با همهء جان گرفته می شود .
تصمیم دوم با عقل و تصمیم سوم با ترس...
" قیدار __ رضا امیرخانی "
=====================================
789
ماجراهای مریمی: به ندای دلت گوش بده
http://merrymiriam.persianblog.ir/post/1563/
...-خرداد92
*من همیشه به تصمیم اول احترام میگذارم. تصمیم اولی که به ذهنت میزند، با همهی جان گرفته میشود. تصمیم دوم، با عقل و تصمیم سوم، با ترس... از تصمیم اول که رد شدی، باقیش مزهای ندارد...
قیدار - رضا امیرخانی - صفحهی 30
=====================================
788
ریزنوشت: قیـــدار…
http://riznevis.ir/1392/02/21/%D9%82%DB%8C%D9%80%D9%80%D9%80%D8%AF%D8%A7%D8%B1/
سپهرا...-خرداد92
از آدم بی خطا می ترسم، از آدم دو خطا دوری می کنم،
اما پای آدم تک خطا می ایستم…!
کتاب قیـــدار/ رضا امیرخانی
=====================================
787
خبرگزاری مهر: رضا امیرخانی و مرتضی کربلاییلو نامزد جایزه قلم زرین شدند
http://www.mehrnews.com/detail/News/2071068
...-خرداد92
رضا اسماعیلی دبیر یازدهمین دوره جایزه قلم زرین در گفتگو با خبرنگار مهر با اشاره به مرحله نهایی داوری در این جایزه اظهار داشت: در بخش داستان پیش از این 14 اثر داستانی به عنوان آثار راهیافته به داوری مرحله پایانی این جایزه معرفی شده بود و هیئت داوران قصد داشت تا پس از بررسی آثار ارائه شده در نمایشگاه کتاب به معرفی نامزدها بپردازد.
وی ادامه داد: در نهایت و بر اساس اعلام هیئت داوران دو رمان «جمجمهات را قرض بده برادر» نوشته مرتضی کربلاییلو و «قیدار» نوشته رضا امیرخانی به عنوان نامزدهای دریافت جایزه قلم در بخش داستان معرفی شدند که انتخاب نهایی و اثر برگزیده در آیین اختتامیه جایزه قلم زرین معرفی خواهند شد.
اسماعیلی تاکید کرد: داوریها برای انتخاب نامزدهای دریافت جایزه در حوزه شعر و نقد ادبی نیز کماکان ادامه دارد.
یادآور میشود: رمان «جمجمهات را قرض بده برادر» به گفته نویسنده این رمان جدیترین اثری است که وی در کنار خلق سه داستان کوتاه درباره دفاع مقدس نوشته است و انتشارات عصر داستان در سال گذشته آن را منتشر کرده است.
رمان «قیدار» نیز آخرین اثر داستانی رضا امیرخانی است که با موضوع جوانمردی و در موقعیت سالهای قبل از پیروزی انقلاب اسلامی نوشته شده است و افق ناشر آن به شمار میرود.
یازدهمین دوره جایزه قلم زرین، روز 14 تیرماه و همزمان با روز قلم در انجمن قلم ایران برگزیدگان خود را معرفی خواهد کرد.
=====================================
786
کتابهایی که خوندهام: 73
http://91-5.blogfa.com/post/77
میم-خرداد92
من همیشه به تصمیم اول احترام میگذارم. تصمیم اولی که به ذهنت میزند، با همه ی جان گرفته میشود. تصمیم دوم، با عقل، و تصمیم سوم با ترس... از تصمیم اول که رد شدی، باقی ش مزه ای ندارد...
صفحه ی 30
=====================================
785
شب تاب خورشید کف بشقاب:باید کسی از اول، الفبا را یادم بدهد
http://bano10.blogfa.com/post-336.aspx
شب تاب-خرداد92
من، پشت همه ی این کُشنده های سوزاننده، پشت همه ی این تلخ و شورهای بی سروته، من، پشت همه ی حالت منحصربه فرد لب هایت، نشسته ام به قیدار* خوانی. تا باورتَرَم شود عادی بودنِ همه چیز. تا فراموش تَرَم شود، خالیِ داغِ واژه های بامعنی را...
...
* قیدار. رضا امیرخانی
=====================================
784
حیاط خلوت: من و شب
http://hayatkhalvat88.blogfa.com/post-97.aspx
مستانه-بهمن91
هیچ وقت فکر نمی کردم رضا امیرخانی منجی ام شود.و بعضی از آدم ها نارفیق.به هر حال آدم در سختی ها اطرافیانش را می شناسد.
=====================================
783
بهارنیوز:نه؛ «موتوری»ها به آخر خط نرسیده اند!
http://www.baharnews.ir/vdcc1xqs.2bqim8laa2.html
مهدی نورمحمدزاده-خرداد92
یکی از همین جماعت بود که چندی پیش به رضا امیرخانی توصیه کرده بود که به جای نوشتن از لاتی مثل قیدار(با نهایت عذرخواهی از قیدار خان!) کتاب شهید احمدی روشن را بنویسد! موتوری ها حوصله تعمق و تفکر ندارند و ناچارند با بسیاری از حقایق و موضوعات هم برخورد گزینشی داشته باشند. روزی به اقتضای نیازشان، نامه منطقی و انتقادی شهید آوینی به سید محمد خاتمی را علم ميکنند برای کوبیدن جریان اصلاح طلبی و نمی دانند که همان آوینی قلمی هم زده است در نقد هستهای شدن جمهوری اسلامی! کاش بخوانند. . .
=====================================
781
هیس: قیدار
http://hist.blogfa.com/post/42
مریم-اردیبهشت92
...
کتاب هایی که با ادبیات ام روز نوشته شده رو دوس دارم؛ مثل قیدار از رضا امیر خانی..
=====================================
781
کتابستان: قیدار
http://www.ketabestan.ir/index.php?option=com_content&view=article&id=857:2013-05-24-00-12-56&catid=100
تکتم درکی-خرداد92
طبق رسم همیشگی امیرخوانی، برای خواندن قیدار هم باید چند صفحه ای را با کتاب و داستان آن دست و پنجه نرم کنی تا بالاخره سیر صعودی جذابیت شروع شده و از موضوع کتاب سر در بیاوری که بدون تعارف این امر موجب میشود خیلی ها کتاب را در همان صفحات اول رها کرده و بی خیال آن شوند. پراکندگی زیاد و جذابیت کم نسبت به بقیه کتاب در صفحات اول بسیاری را از نفس می اندازد.
انگار امیر خوانی برای عده خاصی می نویسد و عده ای خواننده ثابت برتی کتاب هایش دارد.
همانهایی که توانستند داستان طولانی "من او" را به آخر برسانند حتماً "بی وتن" را خوانده اند وبعد هم توانسته اند از داستن قیدار سر در بیاورند.
اما جالب است که همان عده خاص وقتی در مورد کتاب های امیر خوانی صحبت میکنند حاضر نیستند به راحتی از کنار جملات رد بشوند و با برخی جملات و کلمات حسابی کیفور میشوند.
خصوصاً داستان قیدار که خیلی اصطلاحات وکلمات گمشده در گوشه و کنار زمان را پیدا کرده و در خود جای داده است. مثلاً کسانی که کتاب را خوانده باشند به جای کلمات "فهمیدی؟" و "متوجه شدی؟" حتی در مکالمات روزمره شان می گفتند "سهمت بیجک کرد؟".
این موضوع نشان میدهد مخاطب علاوه بر آنکه با امیرخوانی در به کار بردن این نوع اصطلاحات موافق است بلکه با بسیاری از این کلمات انس گرفته است.
برخی جملات هم تا مدتها در ذهن مخاطب نشسته و به لایه های زیرین جانش نفوذ کرده است مثل این جمله "سید گلپا" که گفت: از جمله سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم زیارت ارباب چنین بر می آید که خداهم رفیق باز ها را بیشتر دوست دارد.
مرام ها وقید و بندهای خاصی که قیدار برای خودش، گاراژ و اهالی گاراژ گذاشته سبک زندگی دلنشینی از یک لوطی با معرفت رابه نمایش میگذارد.
برخی از رفتارهایی که قیدار روی آن خیلی تاکید دارد باعث می شود تمام ذهن مخاطب شبیه به علامت سوال شود، ولی طولی نمیکشد که جواب آن را میگیرد و از ته دل آفرینی به ظریف نگری و دقت های قیدار می گوید. مثل آنجایی که تاکید دارد حتماً در باغ نیمه باز باشد! یا تواضعی قیدار با همه اسم و رسمش در مقابل سید گلپا دارد.
سیر کتاب دارای فضای سلوکی بسیار لطیفی ست که سید گلپا محور آن است او همه کتاب را جمع بندی کرده و در یک جمله میگوید: خوشنامی قدم اول استري، از خوشنامی به بدنامی رسیدن قدم بعدی بود قدم آخر گمنامی است...طوبی للغربا