http://farghad.blogfa.com/post/371
زهرا خدایی-شهریور92
هر آدمی برای خودش یک صندوقچه دارد ، یک صندوقچه ی توی ذهنش یا دلش یا یک صندوقچه ی واقعی که اشیای ارزشمند و دوست داشتنی اش را تویش نگهداری می کند .
سفر کردن می تواند یکی از اشیای ارزشمند ِ صندوقچه ی ذهن باشد، یک سفر پر از حس های خوب و رنگارنگ ، یک سفر پر از تجربه های خوب و هیجان انگیز یا تجربه های ناراحت کننده ، یک سفر پر از ماجراجویی .
من سفر کردن را دوست دارم ، بیشتر دلم می خواهد توی جاده باشم و جاده را نگاه کنم ، اما وقتی به مقصد ِ سفر می رسم می دانم یک عالمه حس و اتفاق ِ خوب و بد منتظر من است .
تا به حال کتاب سفرنامه نخوانده بودم ، اما با قلم امیر خانی آشنا بودم ، فکر میکنم خواندن کتاب هایی مثل "من ِ او " و " ارمیا " برای آشنایی با کسی مثل امیر خانی کافی باشد . این کتاب هم فوق العاده بود ، واقعا فوق العاده بود " جانستان کابلستان " روایتی از سفرش به افغانستان است در سال 88 ، آن قدر خوب اوضاع و شرایط و توصیف کرده که من حس کردم من هم یکی از همسفران او بودم و با او تمام خیابان ها ی کابل و مزار و هرات را چرخ زده ام .
کتاب به نظر من از هر نظر بی نقص است به جز فصل " انتخابیات " ؛ کاش امیرخانی همچین فصلی را توی کتابش جا نمی داد ، همانطور که خودش اول فصلش گفته بود قرار نبود بشود یکی از فصل ها، کاش نمی شد ، من این فصل را تا آخر نخواندم ، چون حوصله ام سر رفت،چون نمی خواستم خاطرات ِ مزخرف ِ روزها و ماه های سال 88 برایم دوباره زنده شوند . این فصل هیچ ربطی به فصل های قبل کتاب و یک فصل بعدش ندارد ، و من پشیمان نشدم از اینکه نخواندمش ، شما هم اگر خلق و خو وحس و حالتان شبیه من است نخوانید !
این هم بخشی از کتاب :
افغانی حتا شارژر را نیز بار زائد می داند . افغانی یعنی یک زنده گی متحرک . جوری که هر آن اراده کنی بتوانی جان ت را کف ِ دست بگیری و فرار کنی . این یعنی همان مرده ریگ ِ باقی مانده از میراث ِ درویشی که آشوب ِ این سال ها هم با شکل ش کنار آمده است . از عالم کمی پول می خواهی و پتویی که هم دست مال باشد و هم دستار و هم صافی و هم گونی و هم روانداز ِ شب و هم سایبان و... حالا هم که گوشی مبایل از ضروریات شده است ، به تر آن که مبایل ت چراغ قوه هم داشته باشد و ماشین حساب هم و پخش ِ صوت هم ... بنابراین همان انواع ِ ابتدایی مبایل ِ چراغ قوه دار ِ نوکیا جنس ِ رایج ِ بازار بلخ می شود . با 5 افغانی هم می شود شارژر را حذف کرد ... سبک بار بودن ِ بیش تر ... دنیا و آخرت ت را سر ِ دست بگیری و یاعلی !
هلیا هنرمند عنوان کرد: پیش از این کتابهای دیگری از جانب نویسندگان ایرانی ولی با ناشر غیرایرانی در این سایت عرضه میشد، ولی از این به بعد نشر افق مستقیما کتابهای خود را برای فروش بینالمللی بر روی این سایت جهانی قرار میدهد.
به گفتهی او، کتابهای «سرزمین نوچ»، «من ژانت نیستم»، «جانستان کابلستان» و «قصههای شاهنامه» بخشی از آثاری هستند که برای فروش بینالمللی بر روی سایت آمازون قرار گرفتهاند.
او همچنین گفت: آثاری که در سطح داخلی و خارجی موفق به دریافت جوایزی شده باشند، یا به لحاظ فرهنگی بازگوکننده فرهنگ سایر کشورها باشند و... برای فروش از طریق سایت آمازون از طریق ما در اولویتاند.
432
دایمیرداد: فرهنگ بی گانه ستیزی یا غریب نوازی
http://daymirdad.blogfa.com/post/217/%D9%81%D8%B1%D9%87%D9%86%DA%AF-%D8%A8%DB%8C-%DA%AF%D8%A7%D9%86%D9%87-%D8%B3%D8%AA%DB%8C%D8%B2%DB%8C-%DB%8C%D8%A7-%D8%BA%D8%B1%DB%8C%D8%A8-%D9%86%D9%88%D8%A7%D8%B2%DB%8C
...-مرداد92
فرهنگ بی گانه ستیزی یا غریب نوازی
اصلِ گرفتاری، فرهنگِ بی گانه ستیزی وارداتی ماست که به جای غریب نوازی سنتی ما نشسته است. بی گانه ستیزی اگر باید، برمی گردد به بی گانه ای که قصدِ چپاولِ سرزمین مان را داشته باشد، نه به هم سایه ی هم خونی که تازه دیوارِ بینِ خانه ی ما و او را همان بی گانه کشیده است. وقتی ما ایرانیان، در کتبِ درسی مدارسِ متوسطه ی خود، حمله ی محمودِ افغان به اصفهان و پادشاهی رو به اضمحلال صفوی را یورشِ افغان می نامیم، نبایستی از هم سایه گان مان انتظاری بیش تر داشته باشیم. حمله ی محمودِ افغان، به هیچ رو، یورش نبوده است، شورش بوده است. شورشی درونِ یک حکومتِ بزرگ. ما حتا تاریخ هزاران ساله ی ایرانِ بزرگ را با مرزهای سیاسی زیرِ دویست ساله می نویسیم و بعد انتظار داریم فرهنگِ غریب نوازی داشته باشیم؟!
=======================================
431
روزنامه خراسان:
شهرسازان اروپايي با بافتهاي قديمي چه ميکنند؟
http://www.khorasannews.com/News.aspx?id=4955852
حجت میانابادی-تیر92
رضا امير خاني در کتاب جانستان کابلستان به نکته ظريفي اشاره مينمايد: "... وارثان همان جاعلان مرزهاي سياسي [که مرزهاي زيادي بين کشورهاي غرب آسيا و همچنين کشورهاي آفريقايي کشيدند خود] به حذف مرزها روي آوردهاند و مرزهاي قديمي خود را در اتحاديه اروپا درهم ميشکنند". بهراستي همينگونه است. همانهايي که شديدترين قوانين و بيشترين سخت گيريها را براي تخريب و از بين بردن مکانهاي تاريخي خود قائلاند؛ در طرحها و طراحيهاي خود براي کشورهاي در حال توسعه، هيچ ابايي از تخريب بافتهاي تاريخي و قديمي ندارند. و صد افسوس که برخي مديران بي خبر شهري مان نيز به اسم تقليد از اروپا و مدرن شدن بر اين پندار غلطاند که تنها راه توسعه يک شهر، تخريب و از بين بردن بافتهاي تاريخي آن و جايگزين کردن برجهاي چند ده طبقه و مجتمعهاي تجاري مدرن و هتلهاي سر به فلک کشيده است. و افسوس که اينها نه تنها اسير خودباختگي مديريتي شدهاند بلکه حتي بلد نيستند که ادا و اطوار اروپايي بودن را به معناي واقعي آن در آورند. کاش يک بار با هزينه دولتي به چند کشور اروپايي سفر ميکردند و آنوقت ميديدند که بيشترين جاذبه سياحتي و تفريحي معروف ترين شهرها و کشورهاي اروپايي همان مکانهاي تاريخي آنهاست که شايد به ندرت موردي يافت شود که قدمت آن به بيش از هزار سال برسد. آنوقت ميديدند که توسعه به سبک اسلامي اش پيشکش، به سبک اروپايي اش هم اين نيست که آنها دارند بر سر شهرهاو کلان شهرها ميآورند و همان غربيها و اروپاييهايي که آن نسخه را براي دبي و مسجدالنبي پيچيدهاند براي خودشان نمي پيچند. براي اثبات اين مسئله بررسي اين مورد خالي از لطف نيست.
=======================================
430
رحیق مختوم:
راه نجات
http://rahighemakhtoom.com/diplomacy/690-rah.html
-تیر92
« ... آنچه مَفَرّ است برای نظام ، ارتباط غیر دولتی مردم با ولایت فقیه است. »
رضا امیرخانی ، « جانستان کابلستان » ، ص 21
=======================================
429
سرپنجههای روح یک معمار باشی:
ره - آورد این سفر فقط به درد جانستان کابلستان خوانده ها میخورد.
http://ma-mer.blogfa.com/post/1138
معمار-تیر92
داستان سفر از گشت و گذارم در کتابخانه ی لب پنجره اتاق شروع شد.از آنجا که چشمم خورد به جانستان کابلستان...هم افغان را دوست داشتم هم امیر را اما علت تعلل و دو دلی ام برای خواندن را نمیدانستم.پیام دادم به فاطمه و گدایی انگیزه کردم برای خواندنش - همو که اول بار امیر را برای م در هیئت یک دوست ترسیم کرده بود ، با داستان ارمیا و مصطفی ... ـ که گویا خودش هم حال مرا داشت.
دو دلی چشم هام را از خواندن نگه داشته بود که فوت پدربزرگِ مائده رفتنمان را قطعی کرد...بابا که در نقش خلیفه کرولا را زین کرد خیلی فرصت تصمیم و انتخاب نداشتم همان جانستان کابلستان و مقالات استاد را گذاشتم تنگ کیف و سفر به افغانستان درقاب جاده های کویر - تهران شروع شد...
اولین مشکلی که پیش آمد وجود هم سفر اول بود!...مانده بودم امیر باشم...همسفر اول...یا حتی لی جی...که خیلی زود حوادث سفر این فرصت را فراهم کرد که هر سه را بی دغدغه و تزاحمِ کارکتری تجربه کنم.
اما کشف محیرالعقولم فهمیدن نام لی جی بود...آنجا که به کشف بزرگی از علت موفقت امیر پی بردم...که گفتنش زبانِ چشم میخواهد و در امکان این مانیتورها نمیگنجد.
تمام مدت سرم به کتاب بود و مسیر کویر تا تهران را فقط گه گدار برای تغییر ذائقه ی چشم هام بیرون را نگاه میکردم...هرچند خسران بزرگی به نظر میرسد و غلط نکنم به قول سهراب : من به چشمان خودم دیدم دوش ، حوری دختر بالغ همسایه ، پای کم یاب ترین نارون روی زمین فقه میخواند...لیک چشم و دل و جوارحم عطش افغان را داشت...و البته امیر است دیگر برنامه های دلت را بهم میریزد...و این چنین بود که مانده بودم مسجد سرراهی زنانه هم دارد یا نه!یا فکری شده بودم زن های سیاه سر چقد زیاد شده اند امیر که میگفت کم اند...
پس چه بگویم از عسکر ها و خلیفه ها و قهوه چی ها و سیاه سر ها و کوچه های خاکی افغان...از هرات بگویم و هتل و کرولای عبدالرزاق و چای سبزی که در مسیر هرات - مرز میهمانمان کرد یا از بلاکش هندوکش بگویم و آبی چشم هاش...از پهلوان تختی بگویم و جعبه ی آینه یا سفره ی سرتاسری کتل سنگی...از غلتیدنم چند متری مزار ...یا نامهربانی های آن پشتو در قندهار...از اختطاف بگویم یا عملیات انتحاری...از کابل بگویم یا مجلس ذکر درویش های مزار شریف...از خاکباد مزاحمش بگویم یا تکه های روحم که در مسجد جامع و مناره ها و پیاده رو های خاکی و موتران جا ماند...از بیلبردهای تبلیغاتی آمریکا و پیام تبریک اوباما برای عید فطر بگویم یا سن پیتری که تا حال نمیشناختمش...از کنسول ایران بگویم که اشک مرا هم در آورد یا از وهابیت و ویزای مثل آب خوردن هند ...اصلا بگذار یک چیز بگویم و بی خود با کلمات ادا در نیاورم دلم میخواهد همین حالا بروم با سیم چین سیم خاردارهای مرز ایران-افغان را تکه تکه کنم و برای دختران تهران برقع آبی بیاورم و قبل ترش اما دست هام را به دعای خیر بالا ببرم...بعد خودم را هزار نفر کنم و با هزار بار عملیات انتحاری اثری از طالبان و آمریکا باقی نگذارم...دلم میخواهد لی جی بشوم و جای خودم را با هندوکش بلاکش عوض کنم تا این حس امنیتِ ناجوانمردانه دست از سرم بردارد...
=======================================
428
روزنامه بهار:
بدون برنامه سفر کردن هم عالَمی دارد
http://baharnewspaper.com/News/92/04/05/13812.html
ایرج میلانی-تیر92
5- حتی در همین اواخر کتابی از آقای امیرخانی خواندم به نام جانستان کابلستان. به صفحات اول این سفرنامه دقت کنید، میبیند ایشان اصلا قصد سفر فرنگ نداشتند اما با وجود همراه بودن زن و فرزندی کوچک، سر از شمال و جنوب افغانستان در میآورند.
نتیجه میتوان گرفت که گاهی اوقات بدون برنامه سفر کردن هم عالَمی دارد و به هیجان سفر میافزاید. اما لازمه این نگرش، بیخیالی است، بیخیالی شب خوابیدن در بیابان، گرسنه ماندن، بیپول ماندن و...
=======================================
427
ساباط:
جواب جوانمردی
http://sabaat2.mihanblog.com/post/366
عاطفه ابراهیمی-اردیبهشت92
3-این هم قسمتی از کتاب جانستان کابلستان برای خاتون شعر:
تابلو که بیخی نداریم! قوماندان و عسکرها با کلاشینکف می ایستادند تا کامیون و تریلی داخل این سرک نیاید... هر روز چندین و چند بار صدای فیر می شنیدی... هوایی می زدند جلو کامیون ها که نیایند به شهر...
ضبط را روشن می کنم و آرام تکرار می کنم... بیخی به جای بالکل، قوماندان به جای فرمان ده، سرک به جای خیابان، فیر به جای صدای گلوله...کلاشینکف روسی اما در همه جای عالم کلاشینکف است... مثل سیم خاردارهای آمریکایی (صفحه 53)
...با موتر سراچه ی عبدالرزاق راه می افتم به سمت میدان هوایی. میدان هوایی بیست کیلومتری جنوب هرات است. عبدالرزاق به من حالی می کند که مسیر هرات تا میدان هوایی چندان امن نیست به عبدالرزاق که امورات خرید و ایاب و ذهاب هم سفر اول را به او سپرده ام می گویم: بسیار بعید می دانم که بتوانم جوان مردی تو را جبران کنم روزی...
او تعارف می کند بعد جواب می دهد:
هر جای عالم که مردکی به مردکی جوان مردی کند،جبران جوان مردی دیگری است... ( صفحه 165)
=======================================
426
رهیافت:
جانستان
http://palakedel70.blogfa.com/post/13
خود وجودی-اردیبهشت92
سبک عالی بود.
سفر چهار روزه به ساری داشتم. لحظات سفرم را با همین سبک نوشتم.جایی(؟؟؟)خواندم «مطالعه سفرنامه استثمار نویسنده توسط مخاطب است.»
از مقدمه خوشم نیامد
.....همین.....
=======================================
425
کران:
سفرنامه مارک و پلو!
http://karan.blog.ir/post/20/markVaPolo
محمدجواد حاجیعلیخانی-اردیبهشت92
جالب این که این چندوقت که سفرنامه بیشتر می خونیم نکاتی هست که خیلی ها بهش اشاره می کنن.مثلا توریست های ژاپنی. که توی «بیوتن» رضا امیرخانی : «ماشیکا و تاشیکا با یه دوربین یاشیکا...» و ضابطیان هم میگه :« توریست های ژاپنی احمق ترین توریست های دنیا هستند که همه جا یک دوربین در دست دارند و فقط عکس می اندازند!(نقل به مضمون)» و هم چنین چیزهایی مثلا از توریست های آمریکایی یا چیز های دیگه. و هم چنین جریان زندگی توی کشور های مختلف.... نثر قشنگ و شوخ نویسنده هم باعث شده کتاب خیلی جذاب بشه و من تقریبا در دو نفس خوندمش ( هر نفس ، یک بازه زمانی بسته است که کل آن اختصاص به کتاب خواندن دارد!)
=======================================
424
قواریر:
زندگی نوشت!
http://ghavarrir.blogsky.com/1392/02/23/post-37/
قواریر-اردیبهشت92
بعدنوشت ۲ : درمورد انتخا/بات کمی حرف دارم! هرچند مرا چه به سیاست!! رابطه من و سیاست دقیقا مثل همان رابطه ای است که امیرخانی در ابتدای کتاب جانستان کابلستان بیان میکند! که نوک قله دماوند درحالیکه هیچ از ظاهرش پیدا نیست،و رفته است که از فضای جامعه فرار کند کسی او را میشناسد و نظرش را راجع به سیاست میپرسد! یعنی دو پست ننوشته که در ذهنم است! یکی روز معلم و یکی هم انتخا/بات
=======================================
423
مستضعفین تی وی:
آقای خامنه ای راتنهاگذاشتند
http://mostazafin.tv/latest-video/video/210_rizeshe-khavas
وحید جلیلی-اردیبهشت92
علی داره می گوید هل من ناصر ینصرنی.شما داری در کوه های خوش آب و هوای دماوند به خوش گذرانی میپردازی؟
=======================================
422
تسنیم:
ناشران افغان با جداسازی بخش بینالملل در حاشیه قرار گرفتند
http://www.tasnimnews.com/Home/Single/53153
محمدسرور رجایی-اردیبهشت92
در بین ناشران ایرانی حاضر در این دوره نمایشگاه کتاب آثار ارزشمندی دیدم، سال 90 با خاطره «جانستان کابلستان»، سال 91 با خاطره خوش «در پایتخت فراموشی» و امروز بهترین کتاب عرضه شده در نمایشگاه «مجموعه غزل شاعران افغانستان» است، که شهرستان ادب آن را منتشر کرده است. این اتفاق بسیار مبارکی است که کارهای ادبی و هنری افغانستان توسط ناشران ایرانی منتشر میشود.
=======================================
421
خبرآنلاین:
http://khabaronline.ir/detail/291339/culture/book
...-اردیبهشت92
علاقهمندان به شرکت در نخستین «جایزه کتاب بلخ» میتوانند آثار خود را تا تاریخ 20 خرداد به دبیرخانه این جایزه واقع در خیابان شهید لواسانی، روبهروی نمایندگی سایپا، شماره 164، مؤسسه فرهنگی، هنری و انتشارات بینالمللی الهدی بفرستند و یا فایل الکترونیک اثر خود را به نشانی سایت این جایزه ادبی BalkhFestival.irwww ارسال کنند.
به گزارش خبرآنلاين، در دو سال گذشته دو اثر شاخص در حوزه ادبيات و در گونه سفرنامه داستاني درباره افغانستان منتشر شده که در داخل کشور و همچنين افغانستان با استقبال خوبي مواجه شده است، «پايتخت فراموشي» نوشته محمدحسين جعفريان و