ارمیا معمر در ارمیا:
نویسنده در این کتاب بدون هیچ توضیح از ویژگی های شخصیتی ارمیا و خانواده اش ٬ بی مقدمه از حضور او در جبهه و جنگ و دوستی بدون پیشینه با مصطفی و سهراب میگوید.
خواننده هنوز تجسم تصورات ارمیا را ندارد که یکباره نویسنده بساط جنگ و جبهه را جمع و اعلام صلح میکند!
ارمیا وارد زندگی سابق می شود .اما تاب ماندن را ندارد .به جنگل پناه می برد و بعد هم با یک مرگ غیر قابل تصور و دور از ذهن !!! داستان ناگفته نویسنده و در واقع ناگفته های ارمیا تمام می شود.!
///
ارمیا در بی وتن :ارمیا معمر در بی وتن همان ارمیای ارمیاست ! تنها تفاوت او در این داستان این است که ارمیا به جای فرار از مردم خود را به بودن بین مردم ملزوم میکند.
نویسنده در بی وتن به عکس در ارمیا که خیلی صریح وقایع را عنوان می کند و خواننده را منتظر نمی گذارد ٬ هنر نویسندگی اش را به رخ می کشد ! و اتفاقات داستان را بارها و بارها چه زیبا بازسازی می کند و خواننده را سرگرم با بازی کلمات و اتفاقات روزمره زندگی مردمی غیر از جنس ارمیا می کند. و با شاخ و برگ دادن و از این شاخه به آن شاخه پریدن خواننده را وادار به این می کند که با خود فکر کند که چه داستان گویایی! در واقع نویسنده خواننده را از ارمیا جدا می کند. خواننده فراموش می کند که اصلا داستان ارمیاست و حرفای ارمیاست. و در آخر باز هم با پایانی دور از ذهن ارمیا تمام میشود قبل از این که زبان گفتن پیدا کند. قبل از این که خواننده ارمیا را دوباره به خاطر بیاورد ...
( نویسنده در "بی وتن" مانند "ارمیا" از ارمیا نمی گوید! .انگار نویسنده هم ارمیا را نمی شناسد.او هم فقط همین را میداند که ارمیا نه تاب ماندن دارد ونه زبان گفتن! چرا که نویسنده در داستان بارها و بارها عنوان می کند که" ارمیا چیزی برای گفتن دارد" اما زبان برای گفتن نه .)
///
" ارمیا " و " بی وتن "
هر دو داستان از یک شخصیت می گویند.هر دو یکی اند. برتری وجود ندارد .تنها تفاوت در این است که نویسنده در یکی وقایع را صریح عنوان می کند (ارمیا )و در یکی هنر نویسنگی اش را به رخ می کشد(بی وتن ) و همان داستان را با از این شاخه به آن شاخه پریدن یا همان هنر نویسندگی بازسازی می کند!
///
قبل از این که بی وتن روبخونم ٬ تعریف و تمجیدای زیادی راجع بهش شنیده بودم بعد از کلی وقت ! بلاخره تونستم تمومش کنم . بگذریم که بعد از تموم کردنش کلی حرص خوردم ...
اگه قرار باشه بین بی وتن و ارمیا یکی رو انتخاب کنم با این همه تعریف که ازشون شنیدم میدونم شاید هیچ کدوم رو !
///
رضا امیر خانی نویسنده معروف جبهه ی پایداری !
سوال من از شمایی که این کتابا رو خوندید و توصیه هم می کنید به دیگران که خوندنش خالی از لطف نیست ! :
چرا وقتی یه چیزی رو از کسایی که حالا یه جورایی بهشون تو یه زمینه های خاص اعتقاد دارید و یه جورایی الگو قرار دادید میشنوید برداشتای خودتون رو کنار میذارید و به گفته ها و تعریف و تمجید اونها اکتفا می کنید و میگید حتما اونا یه چیزایی میدونن که ما نمیدونیم؟! (نگید این طور نیست که اگه خودتون پیش خودتون قضاوت کنید می بینید خیلی وقتا هست !) بله این تو یه موردای خاص صدق می کنه اما نه اینکه حتی بخوای تو برداشت شخصیت از تفسیر یه کتاب بخوای بسطش بدی !
دوست دارم کسایی که این کتابا رو خوندن برداشتای خودشون رو از این کتابا بگن... بدون بیشینه قرار دادن نظرات شخصی دیگران.
یه سوال دیگه :
چرا واقعا آقای رضا امیرخانی رو به نویسنده جبهه ی پایداری میشناسید ؟ مثلا تو همین دو کتاب چی مگه گفت ؟؟!
با یکی از دوستان در این که چرا بی وتن امیرخانی رو انقدر قبول داره! صحبت می کردیم که گفت: جذابیتش برا من همین که هنر نویسندگی داره! که اگه به اینه و هنر شاخ و برگ دادن داستانه ! منم کتاب" پنجره " فهیمه رحیمی رو جدای از اینکه چیز واسه گفتن نداره و حتی جدا از بقیه کتاباش که ارزش خوندن ندارن٬فقط صرف هنر نویسندگیش تو این کتاب٬به شما توصیه میکنم که بخونیدش!
///
تنها چیزی که به نظر من خوب گفت امیر خانی تو کتاب بی وتن همین یه جمله اس :
"ارمیا چیزی برای گفتن دارد"
در واقع تا آخر داستان بارها همینو نویسنده تکرار می کنه.که به نظرم مشکل بچه مذهبیا همینه . که زبان گفتن ندارن...
شاید توی پست بعدی اینو ربطش بدم به کرسی آزاداندیشی که با موضوع " زن در نظام خانه و خانواده " چن وقت پیش تو سالن فرهنگ برگذار شد...