جهت سهولت دسترسي كاربران، هر بیست مطلب مرتبط در يك صفحه ذخيره خواهند شد. براي ديدن 920 نظر قبلي به لينكهاي پايين صفحه مراجعه فرماييد.
========================================
940
http://bayanbox.ir/id/9192593498890176258?info
در این آدرس میتوانید نقدی خوب بر بیوتن را بخوانید. امید که متن غیر پی دی اف آن به دست سایت برسد.
چالش بیوتن علم با بی «وتن» دین/ تحلیلی بر روایت نزاع «علم و دین» در بیوتن رضاامیرخانی/ یحیی مهدیانی
http://www.shahrestanadab.com/Default.aspx?tabid=105&articleType=ArticleView&articleId=2378
همین یادداشت در شهرستان ادب
شهرستان ادب: مطلب زیر اولین یادداشت از سری یادداشت های اختصاصی تازه ترین پرونده گروه داستان «شهرستان ادب» است که به بررسی کارنامه نویسنده و داستان پرداز مطرح کشور آقای «رضا امیرخانی» می پردازد. یادداشت آقای «محمدقائم خانی»، منتقد ادبیات داستانی و نویسنده جوان را به عنوان مطلع این یادداشت ها بخوانید.
به نام خدا
قول مشهور درستی هست که میگوید: «هیچ رمانی نیست که مشتمل بر سبک زندگی نباشد.» حتی این مسأله آنقدر مهم است که برخی وجه تمایز اصلی میان رمان و دیگر اشکال داستان را همین «تصویر کامل سبک زندگی» میدانند. روایت وقایع و شرح حوادث در رمان در بستر «سبک زندگی» انجام میشود که می توان آن را ترویج عملی آن هم محسوب کرد. به اعتقاد اغلب نویسندگان، رمان همان زندگی و یا حداقل روایت زندگی است، پس چگونه ممکن است که سبک زندگی در آن تجلی نداشته باشد؟ هرچه رمان جذابتر باشد، سبک زندگی در آن پررنگتر میشود و این، خود ترویج سبک زندگی است. بنابراین شاید بشود گفت که اصلا «سبک زندگی از رمان جدا نیست و هر رمانی، به یک یا چند نوع سبک زندگی گرایش و تعلق بیشتری دارد».
سبک زندگی در دو عنصر رمان، نمود تمام دارد؛ یکی شخصیتپردازی و دیگری فضاسازی. البته بخشهای دیگر هم ممکن است متأثر باشند، مانند لحن و یا زبان، ولی آنها در درجات بعدی اهمیت قرار دارند. اگر رمان داستانی کامل داشته باشد (منظور پیرنگ باز و بسته نیست بلکه منظور عدم نقص در عناصر مختلف در نسبت با پیرنگ است)، حتما یک نوع سبک زندگی خاص در فضاسازیها و شخصیتپردازیهای آن حضوری پررنگ خواهد داشت. اگر هم رمان مشتمل بر چند سبک زندگی (به صورت جزئی و با همه ابعاد) باشد، باز یکی از آنها بر دیگری غلبه خواهد یافت و رنگ رمان به آن نزدیک خواهد شد. رفتارها، عادات، منشهای اجتماعی، سلوک فردی و تیپهای متفاوت تصمیمگیری شخصیتهای اصلی که ابزارهای نویسنده برای شخصیتپردازی هستند، چیزی جز سبک زندگی آن شخصیت نیستند. معماری فضاها، تعامل افراد با دیگران و محیط، نحوه و شیوهی ارزشگذاری جمعی، قوانین و قواعد رسمی و غیررسمی حاکم بر روابط انسانها، ویژگیهای زبانی و اخلاق اجتماعی رایج میان آدمها از دیگر بخشهای سبک زندگیاند که برای فضاسازی به کمک نویسنده میآیند. اما باید دانست که اگر همهی این جزءها و عنصرها در یک رمان بهتمامه وجود داشته باشند، باز هم دلیلی بر انعکاس متناسب و همگون سبک زندگی در رمان نخواهند بود. شرط دیگری وجود دارد که در صورت نبود آن، چنین تصویری شکل نمیگیرد. زندگی جمع اجزاء بر شمرده شده نیست. نخ تسبیحی لازم است تا دانههای زندگی را شکل بدهد.
رمان تنها با شخصیتپردازی و فضاسازی شکل نمیگیرد. آنچه که ترکیب این همه شخصیت و موقعیت را به رمان تبدیل میکند، «مسأله»ی داستان است. مسألهی رمان که معمولا (حداقل در آثار کلاسیک) همان مسألهی شخصیت اصلی داستان است، همان نخ تسبیحی است که این همه دانهی مجزا را گرد هم میآورد و شکلی خاص و متوازن به آن میدهد. مسأله ی داستان (که در یک اثر کامل، مسأله ی شخصیت اصلی پرتوی از آن است) تمام عناصر را بر سر جای خود می نشاند و به اثر شکلی صحیح میدهد و کثرات داستان را به وحدت میرساند. البته نظر دقیقتر آن است که در محصولی بدون نقص، مسأله حتی به عناصر شکل میدهد و همهی صورتها را خود میآفریند که این مجال، جای پرداختن به اختلافات این دو نگاه متفاوت به مسألهی داستان نیست.
و از عناصری مانند لحن و زبان دور است، ولی روی همه اثر میگذارد و نسبت عناصر را در رمان مشخص میکند.
همهی داستانها یک ایده و تفکر برتر دارند که حاکم بر فضاسازی و شخصیتپردازی در رمان است. همین تفکر حاکم است که اجزاء زندگی بیروح رمان را از پراکندگی خارج میسازد و جانی میبخشد که میتواند یک زندگی یکریخت کامل را به وجود آورد و به اصطلاح دارای «سبک» کند. این مسأله و تفکر حاکم، هر چیزی میتواند باشد؛ از جزئیترین مسائل انسانی تا اساسیترین آنها. هرچه عمق تفکر بیشتر باشد، عناصر رمان پیوند بیشتری با هم خواهند داشت. تفکر هم فقط وابسته به خالق اثر است. همهچیز به نویسنده بستگی دارد که با محور قرار دادن چه چیزی، چه صورتی به عناصر داستان بدهد و کدام سبک زندگی داستانی را بیافریند و بپروراند.
در میان رمانها کماند رمانهایی که مسألهی داستانشان، «سبک زندگی» باشد. این غیر از آن است که موضوع رمان چیز خاصی باشد و در ضمن آن، یک نوع خاص از سبک زندگی بر آن حاکم گردد. تنها برخی از رمانها هستند که مسألهی شخصیت اصلیشان، زندگی است. تازه این مسأله میتواند یکی از ابعاد متفاوت زندگی باشد. ممکن است مسألهی شخصیت اصلی یک رمان، نسبتی باشد که شخصیت با زندگی میگیرد. ممکن است برای یکی دیگر، معنا و مفهوم زندگی مهم باشد. امکان دارد دیگری به دنبال یافتن نحوهی پایان دادن به زندگی باشد. یکی از این شقوق هم ممکن است سبک زندگی باشد، یعنی هویتی که بتواند صورتهای گوناگون زندگی شخصیت اصلی را به وحدتی معنادار برساند. از میان یکی از این آثار محدود، یک نمونهی ایرانی موفق وجود دارد که هنوز هم خوانندگان خود را حفظ کرده است؛ «بیوتن» رضا امیرخانی.
مسئلهی رمان «بیوتن» رضا امیرخانی، زندگی و سبک زندگی است. آن مسألهای که حوادث را به هم پیوند میزند و شخصیتها را به نمایش در میآورد و به اصطلاح رمان را جلو میبرد، تشکیل یک زندگی جدید در محیطی غریب و متفاوت با گذشتهی شخصیت اصلی است. شخصیت اصلی رمان (ارمیا) از ایران به آمریکا رفته و میخواهد در نیویورک، دینی زندگی کند! همهی دین را هم میخواهد و حاضر نیست از هیچ جزئی کوتاه بیاید. دوست دارد در سرزمین کفرِ مطلق، به سبک اسلامی زندگی کند و همین تصمیم است که تمام چالشهای داستان را به وجود میآورد و به عناصر مختلف شکل می بخشد. چالشهایی که به تضاد و کشمکش منجر شده و رمان را پویا و جذاب میسازند. به عبارت بهتر «بیوتن» رمان سبک زندگی است که هم در مسأله و هم در فضاسازی و شخصیتپردازی با آن درگیر است. آنقدر این چالشها مهم است که رمان، بسیاری از خوانندگان خود را به این پرسش میرساند که «کدام زندگی دینی است؟» یا اینکه «چگونه میتوان دینی زندگی کرد؟»
چالش اول رمان در سطح شریعت است. دنیای جدید با شریعت دینی مانند اسلام جمع نمیشود و هرچه که در سازگاری و توافق میان آنها سعی شود، باز هم نتیجهای حاصل نخواهد شد. این چالش در جایجای رمان بیوتن بین ارمیا و محیط پیرامون به چشم میخورد. چون همهی ابعاد سبک زندگی دینی با مدرنیته در چالش است، دم به دم مسألهای تازه و پرسشی نو در برابر ارمیا قرا میگیرد. واکنشهای اوست که حوادث را میسازد و روایت را پیش میبرد.
چالش دوم رمان در سطح رفتارها، منشها و اخلاقیات دینی است. اگر هم بشود در جاهایی مدرنیته را با شریعت اسلامی جمع کرد، تضاد رفتارها و منشها و اخلاق اسلامی با مدرنیته چنان اظهر من الشمس است که با هیچ حیله و مکری قابل سرپوش گذاشتن نیست. نشان دادن این تضاد و پررنگ کردن آن در رمان، نقطهی قوت اثر به حساب میآید. بنابراین جایگاه ارمیا (شخصیت اصلی رمان) در داستان، نمایش سبک زندگی دینی است، و نسبت او با کلیت دین، تمام آن است، هرچند به اجمال.
نکتهی جالب در رمان، جایگاه ویژهی علم در سبک زندگی است. همهی رمان با ظرافت خاصی با یک مرکز علمی (مرکز تحققات مذهب دانشگاه نیوجرسی) گره خورده است. یک ساختمان تحقیقات مذهبی بیبدیل که به همهجای رمان کار دارد. از ماجرای اول یعنی آشنایی ارمیا و آرمیتا در تهران، که به خاطر پروژه تحقیقاتی این مرکز برای گلزار شهدای تهران است، تا انتها یعنی دادگاه محاکمهی ارمیا، که سر و کلهی بیل (مسئول ارشد تحقیقات اسلامی همان مرکز) پیدا میشود، همه به علم مربوط است. نویسنده در موضوع سبک زندگی ریز میشود و عناصر اصلی سازندهی آن را بیرون میآورد و در برابر چشم خواننده قرار میدهد. مهمترین حرف نویسنده در رمان دربارهی سبک زندگی آمریکایی این است که «تکلیف همهچیز را علم معلوم میکند و تکلیف علم را «اقتصاد».» یک نوع از زندگی بر محور اقتصاد و علم شکل میگیرد و نوع دیگر، بر محور خدا. رمان به خوبی موفق میشود حلقهی مفقودهی تحلیل سبک زندگی آمریکایی را بیرون بکشد و به وضوح در برابر دیدگان مخاطب قرار دهد. به همین دلیل هم هست که ارمیا در همهی ساحات با علم و اقتصاد امریکا درگیر میشود. او می-خواهد همهی تصمیمات را دین برایش بگیرد، ولی آمریکا علم و اقتصاد را پیش میاندازد و خواستهای خود را بر آن تحمیل میکند. با کمی تساهل و تسامح میتوان ادعا کرد که رمان بیوتن، صحنهی تقابل دین با علم و اقتصاد غربی است. نه اقتصاد (و به تبع آن علم) حاضر است منازع دیگری را در قلمرو امریکا تحمل کند و نه دین میپذیرد که یک مسلمان مومن، از مرجعی به غیر او، از جای دیگری حرف شنوی داشته باشد. چالش علم و دین از آغاز رمان بر همهچیز سایه میاندازد و تا آخر همهچیز را به دنبال خود میکشد.
در انتها ابعاد این چالش بیشتر میگردد تا آنکه به نابودی ارمیا منجر شود. در زندگی واقعی نیز همینطور است. آنچه که تکلیف سبک زندگی را تعیین میکند، چیزی خارج از اینها نیست. هرچیزی که محور زندگی واقع شود، همان هم سبک زندگی مخصوص به خود را می-سازد. چه سبک زندگی آمریکایی امروز که اقتصادمحور است و چه سبک زندگی اروپایی دیروز که علممحور است، هیچکدام نمیتوانند دین را در محوریت زندگی تحمل کنند و سعی در نابودی یا به انزوا کشاندن آن میکنند. از طرفی دین نیز برای هیچچیز جز خدا جایگاه محوری قائل نیست و سیادت هیچچیزی را نمیپذیرد. دین پر از مباحث اصلی سبک زندگی است و خود را تنها مرجع لایق تصمیمگیری دربارهی آن می-داند. اگر شریعت را به عنوان بخش مهمی از اسلام بفهمیم (که رمان هم همین را به مخاطب ارائه می دهد)، متوجه خواهیم شد که «چرا نمیشود شریعت اسلام با دنیای جدید (و به خصوص علم) کنار بیاید؟» اقتصاد و علم تمامیتخواه هستند و جز به شرط مرگ و یا حداقل استحالهی شریعت، حاضر به پذیرش آن حتی در کوچکترین سطح (زندگی فردی) اجتماع نیستند.
اگر این چالش را در رمان نبینیم، نمیتوانیم پایانبندی داستان را در دادگاه خوب درک کنیم. اما اگر به این نکته توجه داشته باشیم، دلیل صفبندی عجیب آخر رمان را به وضوح درمییابیم. یک سمت چالش و دعوای دادگاه، اقتصاد و علم قرار دارند و در سمت دیگر، دین. فقط با این تحلیل است که میتوان چنان شکافی را فهمید. هیچچیز دیگری مانند اختلاف ادیان و مذاهب یا اختلاف ملیتها نمیتواند این صفکشی را توضیح دهد. اینکه چرا آرمیتا (که آنهمه ارمیا را دوست داشت) با ارمیا در یک صف قرار نگرفت، فقط با همین منطق قابل تحلیل است.
در یک طرف سربازان متنوع اقتصاد و علم قرار دارند و در سمت دیگر، جمع کوچک مخالفان آن. خشی نمایندهی اقتصاد است. همهچیز برای او، فقط و فقط با اقتصاد معنی پیدا میکند؛ حتی عشق! از راه همین اقتصاد هم هست که به همهچیز میرسد. علم برای او تکلیف همهچیز را تعیین میکند. اسلام دارد و نماز هم میخواند (!) ولی همهی اینها چیزی فراتر از سلیقهی شخصی نیست. بیل نمایندهی علم محض است. او رئیس شرکت و یک مسیحی است. انطباق شخصیت او با خشی نشان میدهد که مرز اسلام و مسیحیت در درون این جبهه، فقط تفاوت در الفاظ است. غیر اقتصاد و علم، بقیه بیمعنی هستند و باید از آنها معنی بگیرند. این دو شخصیت رهبران مخالفان ارمیا (دین) هستند اما این صف، پادوهایی نیز دارد که علیرغم تمام اختلافات، در ایستادن پشت سر شرکت تحقیقات مذهبی نیوجرسی توافق دارند.
شخصیتهای دیگری هم وجود دارند که ذیل پرچم اقتصاد گرد آمدهاند. لذتگرایی کنار آمده با اقتصاد نمایندهی خود را دارد؛ میاندار. علمِ با لعاب اسلام هم هست و اتفاقا بسیار فریبنده هم هست. آرمیتا علمی است که گرایشات اسلامی دارد و نمیداند که باید کدام طرف قرار بگیرد. ارمیا را دوست دارد ولی عقلش با خشی و بیل است و چون عقلِ مادیگرا و علمزدهی او بر قلب نحیفش غلبه دارد، کنار ارمیا نمیایستد. یک اسلام متظاهر اریجینال هم وجود دارد که اتفاقا کاملا علمی است. نمایندهی این اسلام عرب پولداری است که همهجوره با آمریکا و مدرنیته کنار آمده است؛ جیسن یا همان جاسم. او که (در ظاهر) از همه بیشتر به اسلام نزدیک است، بیشترین دشمنی را با ارمیا دارد.
جالبتر از مخالفان، موافقان و همراهان ارمیایند. اولین کسی که به ارمیا جذب میشود و از اقتصاد (محور مدرنیتهی آمریکایی) توبه میکند، سوزی است. او که یک رقاصهی تمامعیار و نمایندهی هنرِ کاملاً غربزده است، به خاطر مواجههای عرفانی با راز و نیاز ارمیا، از صف اقتصاد بیرون میآید و توبه میکند و رقصهایش (هنرش) را صرف ارزش آن و فقط برای مردم ارائه میکند. دومین نفر جانی است که عاشق سوزی شده است. نمایندهی سیاهان آمریکا که از همه لحاظ تحت استضعاف غرب بودهاند. از نظر اقتصادی هیچ ندارد و از نظر فرهنگی هم کاملا بی-هویت و لذتگرایند و جزء طبقهی پایین محسوب میشوند. جانی عاشق سوزی است و به خاطر او، با همهی سیستم درمیافتد و در برابر اقتصاد قرار میگیرد و از ارمیا دفاع میکند. مهمترین همراه ارمیا، یک راننده تراک (و به قول نویسنده) از طایفهی بنیهندل و از زمرهی جوانمردان است. او که ابتدا با ارمیای در خدمتِ خشی درگیر میشود، در دادگاه مهمترین پشتیبان او میگردد. تا جایی که با گفتن یک دروغ مصلحتی، برنامهی صف مقابل را به هم میزند. هر سه موافق ارمیا، هیچ نسبتی با مذهب او ندارند، ولی به خاطر «فطرت پاک» خود، با او در یک جبهه (دین) قرار میگیرند و به او نزدیک میشوند. فطرتی که با اقتصاد و علم به لجن کشیده نشده و میتواند حقایقی را که دین با حضور خود در جامعه (و نه لزوما با تبلیغ) عرضه میکند، دریافت کند و بپذیرد. این پذیرش تا جایی است که حتی حاضرند برای این دین، با سیستم مسلط جهانی دربیافتند.
پر بیراه نیست که کسی بیوتن را رمان علم و دین بنامد چراکه تمام کشمکشهای رمان بر سر تنازع علم تجربی و دین است. از طرف دیگر، باز هم پر بیراه نیست که کسی بیوتن را رمان زندگی و سبک زندگی بنامد چراکه تمام فضاسازی و شخصیتپردازی رمان بر اساس پارامترهای اصلی تشکیل یک زندگی دینی در جامعه است. بیوتن کشمکش مهم و سرنوشتساز علم و دین را تا سبک زندگی پایین آورده و آن را جلوی چشم همه قرار داده است. لاقل بعد از انتشار بیوتن، دیگر نمیتوان به همین راحتی از سازگاری علم و دین یا شباهت سبک زندگی دینی با سبک زندگی مدرن صحبت کرد؛ البته اگر کسی چشم خود را نبندد و خورشید را در آسمان ببیند.
========================================
939
سایت رسمی محمدرضا سرشار(رضارهگذر) به نقل از بی بی سی: نظر نویسنده bbc فارسی در باره آخرین کتاب سرشار و مواضع ادبی و سیاسی او
http://www.sarshar.org/archives/notes/_bbc.html
مصطفی خلجی-خرداد92
محدوده «دیگران» در نقدهای سرشار چنان وسیع است که گاهی شامل نویسندگان مورد تأیید جمهوری اسلامی نیز میشود. برای نمونه، سرشار حتی رمانهای «طوفان دیگری در راه است» نوشته مهدی شجاعی و «بیوتن» نوشته رضا امیرخانی را تحمل نمیکند و به مقامهای وزارت ارشاد هشدار میدهد «به صرف اینکه کسی نماز میخواند یا ظاهر مذهبی دارد اکتفا نکنند، عدهای از اینها به دلیل فقر اطلاعات و عدم بینش درست مذهبی آثاری پدید میآورند که برای نسل جوان بدآموزی دارد.»
========================================
938
چهل و سه سال تنهایی: نوشته ای از رضا امیرخانی
http://43saltanhaie.persianblog.ir/post/138/
الی-خرداد92
ماهی دور از آب نمی میرد. ماهی به خاطر آب خودکشی می کند.
ماهی که پخت آرام میگیرد، همه خامی وقتی ست که هنوز به آتش نزدیک نشده است
========================================
937
شب تاب...: آداب بیوتن خوانی: بی وطن هم بودی، بی رگ نباش...
http://bano10.blogfa.com/post-347.aspx
شب تاب-خرداد92
"بیوتن" که می خواهی بخوانی، بهتر است دلتنگ "بعضی چیزها" باشی. آن وقت کمتر غُر می زنی.
========================================
936
کتابخورها: بیوتن
http://ketabkhorha1.persianblog.ir/post/81/
آرمین سجادیان-اردیبهشت92
رمیا شخصیت اصلی رمان ، جانباز است . تمام هم رزمان او در زمان جنگ شهید شده اند.ارمیا از تمام خوشی های این دنیا دل بریده است . سه شنبه ها بر سر مزار آنها به خصوص ، سهراب که فکر می کند به جای او شهید شده است ، می رود .
در مزار شهدا دختری به نام آرمیتا را ملاقات می کند.آرمیتا آمریکایی ایرانی الاصلی است که به همراه یک شرکت به ایران آمده است . آنها قرار است کارهای عمرانی در مزارشهدا انجام دهند . آن دو با هم قرار می گذارند که ارمیا به آمریکا مهاجرت کند تا در انجا ازدواج کنند.
ارمیا راهی آمریکا می شود اما از همان بدو ورود تضادها وتفاوتهای عمیقی را بین دنیای خود با آرمیتا و همین طور فضای حاکم در آنجا حس می کند . رابطه آرمیتا با رییسش" خشی " به هیچ وجه برای ارمیا قابل قبول نیست. آرمیتا همچنین دوستی به نام سوزی دارد که در دیسکو به عنوان رقاصه کار می کند .اما گویا دست خوش تغییرات روحی می شود طوری که دست از کارش می کشدو به اصل انسانی وایرانی خود باز می گردد.
ارمیا و آرمیتا طبق قراری که باهم گذاشته اند عید فطر ازدواج می کنند . درست در همان شب سوزی خانه اش را ترک می کند . ارمیا بیش از دیگران نگران سوزی است و برای پیدا کردنش راه می افتد . اما سوزی خود کشی می کند و بنا به دلایل ومدارکی ارمیا متهم به قتل ودستگیر می شود .
ارمیا در دادگاه پی به چهره واقعی خشی وشرکتش می برد.
حاج مهدی فرمانده سابق جنگ است که حالا سر از خیابانهای نیو یورک در آورده وراننده تاکسی است و به طور اتفاقی متوجه حضور ارمیا در آمریکا شده است. حاج مهدی وآرمیتا تلاش می کنند تا وکیلی برای ارمیا بیابند ولی موفق نمی شوند .
========================================
935
همه چیز با خدا ممکن است: خامی و پختگی
http://rahatedel.persianblog.ir/post/188/
باران و کویر-خرداد92
"ماهی که پخت آرام میگیرد. همهی خامی مالِ وقتی است که نپخته باشد..."
$$$
بیوتن – رضا امیرخانی صفحه 236،237
========================================
934
غمخاک: روزهای کدام زندهگی؟!
http://pure-commander.persianblog.ir/post/992/
محمد مهدوی اشرف-اردیبهشت92
مثلاً رمانِ «بیوتن» را درنظر بگیرید. هیچ ربطِ زمانی و مکانی و محوری و داستانی به جنگ ندارد. امّا شخصیّتِ اصلیِ فیلم کسیست که جنگ را تجربه کرده. حالا دیگر شبهات و قصّهها و چالشهای دیگری بهوجود آمدهاند که یک سینماگرِ مذهبی میتواند برود سراغِ آنها. همآنجور که بیوتن چالشهای دینداری در دنیای مدرن را روایت میکند، فیلمسازهای ما هم میتوانند بروند سراغِ نشاندادنِ چالشهای دینداری در جامعهی امروز. بروند سراغِ موضوعاتِ جوانان، دانشگاهها، عشقها، اندوهها، وفاداریها و در یک جمله مشکلاتِ دینداری در عینِ زندهگی برای مردمِ امروز. حتّا موضوعاتِ اخلاقی، سیاسی و اجتماعی بهنظرم ارجحاند به فیلمِ جنگ.
========================================
933
سربازخانه: مادربزرگ...
http://sarbakhte.blogfa.com/post/37
سرباز-اردیبهشت92
به قول سهراب بیوتن مادربزرگ کش شدیم!
========================================
932
قرار عصرانه: پ3: رودهن
http://sdolatiyan.blogfa.com/post/164/%D9%BE3-%D8%B1%D9%88%D8%AF%D9%87%D9%86-
س.د-اردیبهشت92
کتاب بیوتی رضا امیرخانی رو دارم می خونم و فعلا چیزی در موردش نمی نویسم.
========================================
931
میرملاسنیوز: شعر لرستان
http://www.mirmalas.com/news/22717/%D8%B4%D8%B9%D8%B1-%D9%84%D8%B1%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D8%B3%DB%8C%D8%AF%D9%87-%D8%A8%D9%87%D9%86%D8%A7%D8%B2-%D8%A7%D8%A8%D9%88%D8%A7%D9%84%D9%88%D9%81%D8%A7%DB%8C%DB%8C/
سیده بهناز ابوالوفایی-اردیبهشت92
ترس رفتن تاروپودم راتلاقی کرده است
قارقارش کل روزم راکلاغی کرده است!
بامرکب گشتم وجزو رکب زنها شدم،
تن به تن جنگیدم اما”بیوتن”تنها شدم
ترس می ترسد بریزد توی فنجانهای من!
رقص نازل می شود بر فرق دندان های من …
ازنگاهت برگ می ریزد! خزان زانوزده؟
ابرها راخورده ای یا آسمان زانوزده!؟
========================================
930
کتابخورها: بیوتن
http://ketabkhorha1.persianblog.ir/post/81
آرمین سجادیان-اردیبهشت92
ارمیا شخصیت اصلی رمان ، جانباز است . تمام هم رزمان او در زمان جنگ شهید شده اند.ارمیا از تمام خوشی های این دنیا دل بریده است . سه شنبه ها بر سر مزار آنها به خصوص ، سهراب که فکر می کند به جای او شهید شده است ، می رود .
در مزار شهدا دختری به نام آرمیتا را ملاقات می کند.آرمیتا آمریکایی ایرانی الاصلی است که به همراه یک شرکت به ایران آمده است . آنها قرار است کارهای عمرانی در مزارشهدا انجام دهند . آن دو با هم قرار می گذارند که ارمیا به آمریکا مهاجرت کند تا در انجا ازدواج کنند.
ارمیا راهی آمریکا می شود اما از همان بدو ورود تضادها وتفاوتهای عمیقی را بین دنیای خود با آرمیتا و همین طور فضای حاکم در آنجا حس می کند . رابطه آرمیتا با رییسش" خشی " به هیچ وجه برای ارمیا قابل قبول نیست. آرمیتا همچنین دوستی به نام سوزی دارد که در دیسکو به عنوان رقاصه کار می کند .اما گویا دست خوش تغییرات روحی می شود طوری که دست از کارش می کشدو به اصل انسانی وایرانی خود باز می گردد.
ارمیا و آرمیتا طبق قراری که باهم گذاشته اند عید فطر ازدواج می کنند . درست در همان شب سوزی خانه اش را ترک می کند . ارمیا بیش از دیگران نگران سوزی است و برای پیدا کردنش راه می افتد . اما سوزی خود کشی می کند و بنا به دلایل ومدارکی ارمیا متهم به قتل ودستگیر می شود .
ارمیا در دادگاه پی به چهره واقعی خشی وشرکتش می برد.
حاج مهدی فرمانده سابق جنگ است که حالا سر از خیابانهای نیو یورک در آورده وراننده تاکسی است و به طور اتفاقی متوجه حضور ارمیا در آمریکا شده است. حاج مهدی وآرمیتا تلاش می کنند تا وکیلی برای ارمیا بیابند ولی موفق نمی شوند .
========================================
929
سپیدار:120
http://simindokht3.persianblog.ir/post/134/
...-فروردین92
هر کتابی که آغاز میشود مثل ریختن جان کلمات به جانیست که آفریده شده است تا زیستن بیاموزد....
و تکرار هر بار خواندن جمله یعنی برای عبور از کلمات هنوز وقت بسیار است...
بیوتن رضا امیرخانی به طرز عجیبی در 50 صفحه آخر متوقف شد تا ندانم که نیمه مدرن و نیمه سنتی بر سر آرمیتا و لباس سفیدش چه می آورد که فکرکنم پاسخ تمام سوالهایم از ارمیا در همان 50 صفحه آخر بوده است و من نخوانده ام ...
نخواندم چون دیگر ظرفیت ورود یک شخصیت جدید آن هم در 100 صفحه آخر را نداشتم نه دلم فورت زرد میخواست نه حاج مهدی و نه کفنی که ارمیا مدام توی کتاب روی دوشش بود و حتی تر نه سهراب را...
دلم میخواهد رضا امیرخانی بیاید یک روزی و بخواند که کتاب بیوتنش را دوست نداشته ام دلم میخواهد بداند که من او و قیدارش یک جوری آدم را آتش میزند که هیچ رمان دیگری نمیزند...تا بیشتر از من او و من من و من تو بنویسد...
========================================
928
رازی در منتهاالیه مشرق: سلام ارینب مشایخی
http://razemashreq.blogfa.com/post/60
نظیفه سادات-فروردین92
اسمت را گذاشته ای "ارمیا". نمی دانم این انتخابِ کیست و آن کسی که این اسم را رویت گذاشته، " بیوتن" امیرخانی را خوانده بوده یا نه. ولی خیلی جالب است این تناسب و هماهنگی. تو هم درست مثل ارمیای بیوتن، میان نیمۀ سنّتی و نیمۀ مدرن خودت سرگردانی.
========================================
927
...: بیوتن|رضا امیرخانی
http://maedeh-m.mihanblog.com/post/83
-فروردین92
Bonsoir mon amies!
امروز بیوتن رو برای دومین بار خوندم، چقدر کتاب های امیرخانی قشنگن!
چه قلمی داره!عاشق کتاباشم!
البته متاسفانه به داستان های happy ending اعتقادی نداره!بیشتر با Unknown ending حال میکنه!
تو کتاب اولش ارمیا که زد ارمیا(ارمیا این جا برخلاف ارمیا تو عکدمی اسم پسره ها!اصلش هم همینه!اسم یکی از پیامبرهای بنی اسرائیله) رو کشت، تو مراسم تشییع امام زیر دست و پای مردم لهش کرد!
توی "من او" هم که یه موشک زد به آپارتمان مهتاب و مریم و اونا رو هم کشت!نمیدونم بگم فصل آخرش یا اولش چون این داستان آخرش همون اولشه و اولشه همون آخرش اما به هر حال موقع خوندن کتاب یه جعبه دستمال کاغذی دم دستتون باشه!من او قشنگ ترین کتابیه که خوندم.
قیدار هم که اولش زد چشم دختره رو کور کرد، آخرش هم محو شدن از صفحه روزگار!
و بیوتن!
خود امیرخانی چندین بار تو کتابش اشاره میکنه که چون نتونست شخصیت مناسب رو پیدا کنه ارمیا رو از کتاب اول کشید بیرون!
تو این داستان، ارمیا خسته از ایران بعد از جنگی که اونو درک نمیکنن دنبال آرمیتا به نیویورک میره.
خوب اول یه توضیح درباره ارمیا بدم:
یک بچه مسلمون درست و حسابی(البته به قول سهراب: بنده شناس دیگری است!)آرچیتکت،
موقع جنگ رفته جبهه، همه هم رزم هاش جلوی چشماش کشته میشن، و اون تنها می مونه تو دنیایی که دیگه هیچ کس اونو نمی فهمیده!شرح ما وقع تو ارمیا اومده ولی بیوتن وقتیه که ارمیا توی قطعه 48شهدا، روی سنگ قبر خودش نشسته و به قبر سهراب نگاه میکنه که آرمیتا، یک دختری مه بیشتر عمرشو اون ور آب بوده رو می بینه که از طرف سازمان تحقیقات مذهبی نمی دونم چی...اومده برای دیزاین بهشت زهرا به گمونم...
و بعد اینا هم رو میبینن و خلاصه پدرش بسوزه عاشقی و این حرفا...
مثل این کتاب دوزاریا نیست عشقش ها! فرق میکنه از زمین تا آسمون!
خلاصه ارمیا به خاطر این که محیط ایران رو نمی تونست تحمل کنه میره نیویورک ولی اونجا...
هی!
دلم برای تنهایی ارمی گرفت! تنهاتر از اون آرمی بود که به ارمی دلخوش کرده بود!
یک آدم بیشعور...هم تو این داستان هست به نام خشی، دوست آرمیتا، چنان آدم بیشعوریه که نگو!اصلا غیرقابل توصیف!
بسیار خسیس و همش دنبال حساب کتاب!
یه سری اتفاقات می افته که این اتفاقات و ریزه کاری های کتاب از خود داستان ارزش بسیار بسیار بیشتری دارن!
آخر سر ارمی رو به قتل متهم میکنن و...
این یکی دو صفحه آخر کتابه، برای کسی که همه کتاب رو خونده باشه هر جمله اش یه مفهومی داره!
این کتاب یکی از بهترین کتاب هایی بود که تا به حال خوندم!
========================================
926
یک روز بچه بودم: در این بزم.....
http://mooon.parsiblog.com/Posts/480/%D8%AF%D8%B1+%D8%A7%D9%8A%D9%86+%D8%A8%D8%B2%D9%85...../
polly-فروردین92
به یاد ارمیا؛
که میان صفحات بیوتن توسط آفریننده اش به مسلخ تقدیر رفت...
"البلا للولا"....
بلا برای دوست داشتن است....
========================================
925
زنبووور: پیک نوروزی - 16 - شب آخر
http://zanbooor.blogfa.com/post/235
علی-فروردین92
3.هفت سین غیرمتعارف نام ببر !!
1)ساک، 2)سوغاتی، 3)سبدگل، 4)سازدهنی، 5)سوسک دم دار، 6)سوسمار پلاستیکی، 7)سیلورمن های منهتن نیویورک تو کتاب بیوتن رضا امیرخانی!
========================================
924
پایا: پیشنهادات....
http://www.payablog.blogfa.com/post/83/%D9%BE%DB%8C%D8%B4%D9%86%D9%87%D8%A7%D8%AF%D8%A7%D8%AA-
پایا-فروردین92
یک سری به - از آنچه خوانده ام-بزنید و این ها را نیز به آن اضافه کنید:
۱-می خواستم ا ینجا بنویسم نهج البلاغه اما من که باشم که پیشنهاد دهم این کتاب را ولی حتما بخوانیدش این اخ القران را.
۲-مفاتیح الحیات ـآیت ا...جوادی آملی
۳-بیوتن -رضا امیرخانی(نویسنده اش مرد بزرگواری است این را از گفتگوی تلفنی چند لحظه ای با ایشان فهمیدم.نویسنده ای که با آن همه کبکبه و دبدبه شخصا با مخاطب شهرستانی اش تماس می گیرد)
۴-قیدار-رضا امیر خانی
۵-من او -ایضاً رضا امیرخانی
۶-آناکارنینا-لئون تلستوی(این یکی را هنوز مشغول خواندش هستم).
۷-نور الدین پسر ایران-نوشته معصومه سپهری(هنوز نخواندمش اما به امانت دارمش برای ایام نوروز از یک دوست بزرگوار)
========================================
923
شازده کوچولو: خواندنش صلوات دارد ها:
http://b612planet.persianblog.ir/post/337/
شازده کوچولو-فروردین92
و من بی توجه به تمام این اولین های بعد از عید خواب و خوراکم شده بیوتن رضا امیر خانی
وبه اهمیت حرف ن در ابتدای واژه ی بودن و گاه به جای الف است نشستن و به ی چسبیدن (نیست)
و اهمیت جایگاه ترتیب حرف ت در ارمیتا و ارتیما... و فصل دو که پنج بود و فصل پنج : زبان
اوج قدرت بشر که در همه ی قرون زور زده است
و باد کرده است
ومتورم شده است
و سرکشیده است
خراشی بیش نیست بر هیبت اسمان...!!!
قدرت بشر ورمی بیش نبود و ما ان را فربهی انگاشتیم و خود غلط بود انچه می پنداشتیم.
و خدا فرمود : هر کجا باشید مرگ شما را درک خواهد کرد
ولو در برج های بلند
و اصالتا ادمی در می ماند که این برج ها را چگونه ساخته اند با این زبان های جور واجور.
عهد عتیق می گوید : و تمام جهان را یک زبان و یک لغت بود وگفتند بیایید شهری برای خود بنا نهیم و برجی که سرش به اسمان بساید تا نامی برای خویشتن پیدا کنیم...
و نه نامی برای خویشتن که نامی به جای خدا برای خویشتنی که به جای او بنشیند.
و خدا چه کرد؟
و خدا نازل کرد و زبانشان را مشوش ساخت تا سخن یکدیگر را نفهمند...!!!
صدایی گفت : و دیگر اسمان را نخواهی دید...
========================================
922
تبیان: چند يادداشت از يك زيارت ...
http://asedjavad.tebyan.net/viewPost.aspx?PostID=302828
آسدجواد-اسفند91
"اميرخاني" تو "بيوتن"ش ميگه وقتي خواستن وارد كازينوهاي لاس وگاس بشن ساعتاشون رو تحويل دادن. داخل كازينو هم هيچ وسيلهاي نبود كه باهاش وقت رو بفهمن. همين حس رو داشتم وقتي وارد رواق امام شدم.
========================================
921
آپارات: معرفی کتاب بیوتن
http://www.aparat.com/v/lrvhO
...-اسفند91
در همين رابطه :
.آن چه در وب راجع به بيوتن نوشتهاند (1-10)
آنچه در وب راجع به بيوتن نوشتهاند (11)
آنچه در وب راجع به بيوتن نوشتهاند (12)
آنچه در وب راجع به بيوتن نوشتهاند (13)
آن چه در وب راجع به بيوتن نوشتهاند (14)
آنچه در وب راجع به بيوتن نوشتهاند (15)
آنچه در وب راجع به بيوتن نوشتهاند (16)
آنچه در وب راجع به بيوتن نوشتهاند(17)
آنچه در وب راجع به بيوتن نوشتهاند (18)
آن چه در وب راجع به بيوتن نوشتهاند (19)
آن چه در وب راجع به بيوتن نوشتهاند (20)
آن چه در وب راجع به بيوتن نوشتهاند (21)
آن چه در وب راجع به بيوتن نوشتهاند (22)
آن چه در وب راجع به بيوتن نوشتهاند (23)
آن چه در وب راجع به بيوتن نوشتهاند (24)
آن چه در وب راجع به بيوتن نوشتهاند (25)
ن چه در وب راجع به بيوتن نوشتهاند (26)
ن چه در وب راجع به بيوتن نوشتهاند (27)
آن چه در وب راجع به بيوتن نوشتهاند (28)
آن چه در وب راجع به بيوتن نوشتهاند (29)
آن چه در وب راجع به بيوتن نوشتهاند (30)
. آن چه در وب راجع به بيوتن نوشتهاند (31)
. آن چه در وب راجع به بيوتن نوشتهاند (32)
. آن چه در وب راجع به بيوتن نوشتهاند (33)
. آن چه در وب راجع به بيوتن نوشتهاند (34)
. آن چه در وب راجع به بيوتن نوشتهاند (35)
. آن چه در وب راجع به بيوتن نوشتهاند (36)
. آن چه در وب راجع به بيوتن نوشتهاند (37)
. آن چه در وب راجع به بيوتن نوشتهاند (38)
. آن چه در وب راجع به بيوتن نوشتهاند (39)
.آن چه در وب راجع به بيوتن نوشتهاند (40)
. آن چه در وب راجع به بيوتن نوشتهاند (41)
. آن چه در وب راجع به بيوتن نوشتهاند (42) +ضرغامی، چرا روشنفکرنمایان بیوتن! را تحویل گرفتی؟!+انتشار کتاب هاروارد مک دونالد+دوست دارم بیوتن را ریزریز کنم!+چرا تیم قوچانی به امیرخانی اقبال نشان می دهد؟
. آن چه در وب راجع به بيوتن نوشتهاند (43) +رضا امیرخانی و کازینو+حال کتابخوانهایی مثل ما را به هم زد بیوتن+در عجبم از " رضا امیرخانی " که با این همه ابتکارات و نوآوری های زبانی ، رسم الخط و نوشتاری، چرا عنوان یکی از رمان هایش را به جای " بی وتن " ، گذاشته : "بیوتن "+تخریب مزار شهدا و بیوتن
. آن چه در وب راجع به بيوتن نوشتهاند (44) چرا گردن کلفت را گ-ردنک-لفت نوشتهاید در سایت ادبیات ما880+رفقای مشدی876+با خواندن بیوتن تصمیم گرفتم داستان بنویسم868+شب قدر و بیوتنخوانی866+بیوتن روایت یک عشق توخالی و پوچ862
. آن چه در وب راجع به بيوتن نوشتهاند (45) +خرید تلفنی پرفروشهای سام+از کتاب برمیآید که نویسنده فضاهای روشنفکری و مذهبی را درک کرده است899+بدم میآد از رمانهای احساسی898+پشم و شیشهای ها897+بیشترین انتخاب تهرانیها و فروش تلفنی بیوتن895+جناب میرشکاک در مجلهی پنجره، به بیوتن میتوان دل بست894+شب قدر با طعم ارمیا890+به قول رضاامیرخانی اول باید تکلیف خودمان را با امریکا روشن کنیم888+از هاروارد تا مک دونالد بهتر است از بیوتن885
. آن چه در وب راجع به بيوتن نوشتهاند (46) شعرا به انبیا تشبه دارند، نویسندهگان به الله920+طای وتن باید دسته باشد که بشود گرفتش919+بزرگترین منارهی جهان اسلام وسط تهران916+این کتاب یک شاهکاره915+کتابفروش گفت بیوتن را نخوان!911+چرا رمانهای ایرانی نوبل نمیگیرند؟908+جناب محسن مومنی:کاش ارمیا اینقدر منفعل نبود،905+خیانت بیوتن901+خرید تلفنی پرفروشهای سام+از کتاب برمیآید که نویسنده فضاهای روشنفکری و مذهبی را درک کرده است899+بدم میآد از رمانهای احساسی898+پشم و شیشهای ها897+بیشترین انتخاب تهرانیها و فروش تلفنی بیوتن895+جناب میرشکاک در مجلهی پنجره، به بیوتن میتوان دل بست894+شب قدر با طعم ارمیا890+به قول رضاامیرخانی اول باید تکلیف خودمان را با امریکا روشن کنیم888+از هاروارد تا مک دونالد بهتر است از بیوتن885
|