اسکای تاور (sky tower) یعنی آسمان خراش. چه دیده است چشم تیزبین پارسی گوی شیرینی که میان اسکای تاور و اسکای اسکریپر (sky scraper) دومی را انتخاب کرد و گفت آسمان خراش و نگفت برجِ آسمانی. گویی همه ی عِرضِ بشر نتوانسته است زحمتی بر آسمان بیاورد. عرض خود می بری و زحمت ما می داری. اوج قدرت بشر که در همه ی قرون زور زده است و باد کرده است و متورم شده است و سر کشیده است، خراشی بیش نیست بر هیبت آسمان. عجب لغتی است آسمان خراش.

و حتا جاسم یا همان جبیسن ِ جدید، هم سایه ی عرب زبان آرمیتا که خیلی هم چیزی بارش نیست، تا لغت متورم را می شنود، می داند که باید بگوید، اِستَسمَنَ ذا وَرَمٍ... یعنی متورم را فربه پنداشت. قدرت بشر، ورمی بیش نبود و ما آن را فربهی انگاشتیم و خود غلط بود آن چه که می پنداشتیم و ...

و حتاتر اصالتا لازم نیست که ارمیا قرآن جیبی اش را در بیاورد و آن را باز کند، تا این آیه سوره ی نساء بیاید که « أینَما تَکُونُوا یُدرِککُمُ الموت و لَو کُنتُم فِی بُروجٍ مُشَیده...» هر کجا باشید مرگ شما را درک خواهد کرد، ولو در برج های بلند.

 

 × فرازی بود از رمان بیوتن آقای رضا امیرخانی که چند روزی است خواندش را شروع کردم.