جهت سهولت دسترسي كاربران، هر بیست مطلب مرتبط در يك صفحه ذخيره خواهند شد. براي
ديدن 1000 نظر قبلي به لينكهاي پايين صفحه مراجعه فرماييد.
======================================
1020
پارسییار: بيوتن
http://parsiyar.ir/baran1380/Rooms/3443/9269230/%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8%D8%AE%D8%A7%D9%86%D9%87/
غزل صداقت-...
اگر آدم خيلي رئالي هستي كه فقط با واقعيت محض زندگي مي كند و براي همه چيز دنبال خط و ربطي منطقي مي گردد كه با منطق تمام مردم دنيا جور دربيايد اصلا «بيوتن» را نخوان! خودت را عذاب نده و در توجيه تحمل عذاب 480 صفحه كتاب با خودت نگو: « فقط دلم مي خواهد بدانم اميرخاني مي خواهد ته اين داستان چه بگويد؟!»
======================================
1019
رندان خاموش: بیوتن
http://rendanekhamosh.mihanblog.com/post/130
محمد طاهری-فروردین94
بیوتن رضا امیرخانی را برای بار 2/5 ام خواندم. یک بار 4 سال پیش و یکبار الان؛ نصف باری هم درین چهار سال. اوقات خوشی را میشود با این کتاب گذراند؛ چرا که یکی از مدرن ترین کتاب های مورد علاقه بچه های سنتی است؛ (نویسنده زبان بسته، در 480 صفحه کوشیده که من همین جمله را نگویم که گفتم!!!)
تصویر مصورِ ارمیا و حاج مهدیِ بیوتن برای من حاج کاظم آژانس شیشه ای ست. حاج کاظم هم بچه خیبری ای بود که مثل ارمیای معمرِ جمعی گردان 24 لشگر 10سیدالشهدا، وقتی شنید ایران را برای ایرانیان می خواهند، از آب بیرون پرید و بال بال زد؛ درست مثل حاج مهدی فرمانده گردانِ کربلا پنجی که نمی خواست هر صبح به جای یاعلی بگوید یادولت! و پریده بود(یا افتاده بود) ینگه دنیا.
اما برای من حاج کاظم خیلی جذاب ترست از ارمیا؛ حاج مهدی را نمی دانم.
حاج کاظم خودش بود، خود خودش. اما ارمیا خودش نیست. یعنی خودی در اعوجاج دارد و دائماً در جدال به سر می برد. البته اصل این داستان قرار است روی همین جدال، پیش برود و نقصی به این جدال نیست. اما جاهایی خود نبودن ارمیا در مقابل زنانگی آرمیتا(که نشان می دهد لااقل در زنانگی، آرمیتا خودش است) آزار می دهد.
معتقدم ارمیا در ادامه زندگیش-البته اگر تبرئه شود که می شود- با سر و سامان دادن به جدالش جا میافتد و بچسب می شود و دوست داشتنی؛ درست مثل حاج کاظم و حتی سهراب!
جذابیت، محصولِ خود بودن است و ادا در نیاوردن. درست است که می گویند ادای فلان صفت خوب را دربیاور تا همان گونه شوی؛ اما فکر می کنم تا آن صفت خوب ملکه نشود جذابیت حاصل نمی شود.
نیم کره سنتی و مدرن هم زرِ زیادی می زنند. کارهای اصیل از آدم های اصیل برمی آید. و آدم های اصیل اهل ادا در آوردن نیستند. ادا در آوردن ارمیا نه از بی اصالتی است البته؛ از روح سیلورمنی آن نشأت می گیرد. یعنی یک روح خشک با گزاره های ثابت:"آلبالا لیل والا، آلبالا لیل والا ..." . اگر "البلاء للولاء" هم که باشد، باید روحش را از خشکی دربیاورد و تازه اش کند که نظرکرده یار است! اما روح ارمیا در هر حال خشک است و بسطی ندارد. به گمانم نیم کره سنتی و مدرن آرمیتا متفق القولند ارمیا یک مسلمِ فاندامنتالیستِ ریشو ست با حرکاتی دیوانه وار؛ چرا که هیچ تحرکی برای شکستن این فضای مجازی نمی کند و منفعل است: رییل اِ سیلورمن!!
حاج کاظم در اوج غربت و تنهایی و درد، نامه را به فاطمه اش می نویسد ولی ارمیا حتماً آن موقع هم دنبال سهراب می گردد. اگر فضا را ارمیا شکسته بود آرمیتا هم روز دادگاه برایش ادکولن خاکی را می آورد درست مثل چفیه و پلاکی که فاطمه برای حاج کاظم فرستاد... .
هدفم قضاوت بین شخصیت ها نبود و نمی گویم که ارمیا باید حاج کاظم باشد، نه. تنها جست و جو کردم دلیل خیلی بچسب نبودن ارمیا را. البته امیرخانی باهوش، خودش این را بهتر می داند.
للحق
======================================
1018
رجانیوز:
مرثیهی فاو و فردو
http://www.rajanews.com/news/207051
محمدمهدی فاطمیصدر-فروردین94
آنها که بیوتن یا موج مرده یا دفاع و سیاست را از سر تفنن میخوانند، در دلالت لفظی نشانههای آن خواهند ماند. تصور خواهند کرد که انقلاب اسلامی را در پیشانی آن میخوانند و اشتباه میکنند؛ اگر چه اشتراک لفظی میان دو معنای انقلاب در هیأت نهضت و سنت به این خطا دامن میزند.
چاره، خواندن رمان بیوتن در حاشیهی سفر (ספר) ارمیا است، یا دیدن موج مرده هنگامی که داستان دنکیشوت را در دست داریم، و متن مرجع آن آخری به گمانم الغارات محمد بن عمر واقدی است.
======================================
1017
سیب سرخ: غبطه...
http://sibsorkh313.blogfa.com/post/129
حیران-دی93
در نوشتن، به دو نفر غبطه میخورم؛
یکی آقا "رضا"ی "امیرخانی" که خصوصاً با خلاقیت اعجابآورش در "بیوتن" گاهی نفسم را بند میآورد،
دیگری همکار رسانهایمان "حسین" آقای "قدیانی" که خلاقیت شگفتش را به زیور شور و شعر و شعور هم میآراید.
======================================
1016
مکتب انقلاب:
http://haadid.blog.ir/post/%D8%B3%D9%87%D8%B1%D8%A7%D8%A8-%D9%88-%D9%86%D9%88%D8%B4%D8%AF%D8%A7%D8%B1%D9%88%DB%8C-%D8%A7%D9%88
منورالفکر-دی93
ولی
تَن ش یخ زده است
تَن...
تنی بی وتن!
سهراب او کو؟
بلاد کفر
حتما نباید منهتن باشد
یا
نیوجرسی
یا نیویورک
یا...
تا
صدای سهراب از هر سوراخش بوزد
که
بدرد لای جرز دیوار بخورد
سهرابش
اگر
نتواند
او را
پیدا کند
زیرِِ زمین
توی یک دیسکو ریسکو...
بلادکفر
می شود
جایی نزدیک باشد به او
جایی خیلی نزدیک
جایی درست
وسط سینه او
جایی قشنگ
در هسته مرکزی کره جمجمه او
در این دو بَلَدالکفر
که
اغلب
او
"غیر اصلی" را
انتخاب میکند
او
وقتی "او" را انتخاب میکند
چه با قلبش
و
چه با مغزش
درست همان موقع
"او"
خودش میشود
یک بلادکفر تمام عیار
یک پگ کامل با تمام جزییات
هایپیراستاردار
لاس وگاس دار
دیسکوریسکودار
کازینودار
و
خلاصه
بدرد لای جرز دیوار می خورد اگر سهرابش اورا پیدا نکند
درهمین
دیسکوریسکوی زیرزمینی داخلی اش!
ضجه میزند امشب
بی وتن را
سهرابش کو
که کفن بفرستد برایش...؟
"و دیگر هرگز آسمان را نخواهی دید"
"اللهم ارحم من لا یرحمه العباد و اقبل من لا یقبله البلاد!منتظرم..."
او هم منتظر است سهراب...
+
سهراب ها
همه پیاله هایی
در دست دارند
سر ریز از نوشدارو...
تا کِی
بر بالین آیند؟!
======================================
1015
تریبون مستضعفین: «پرده نشین» سریال معیارهاست
http://www.teribon.ir/archives/288303/%D9%BE%D8%B1%D8%AF%D9%87-%D9%86%D8%B4%D9%8A%D9%86-%D8%B3%D8%B1%D9%8A%D8%A7%D9%84-%D9%85%D8%B9%D9%8A%D8%A7%D8%B1%D9%87%D8%A7%D8%B3%D8%AA.html
دکتر جلیل محبی-دی93
یادم هست که در رمان بیوتن امیرخانی شخصیتی را می دیدم آشنا به فقه اسلامی که صرفاً به عنوان یک سوژه مطالعاتی به فقه نگریسته بود. همه فقه ما را می دانست بدون آن که با آن همراهی و همدلی کند. مانند این که مثل منی برود و کابالیسم یا کریشتامورتی بخواند و در آن زبده شود!
هنر و علم اسلامی هم اینگونه است. این که گفته اند با دستور العمل هنر اسلامی تولید نمیشود از همین روست که هنرمند باید حرفش را از سراچه دل و از آستانه ذهنش تقدیم نماید و الا میشود شعار و کاسبی با آن …
======================================
1014
آتش سودا: بیوتن
http://atashesowda.blogfa.com/post/156
احلام-آذر93
همه چیز از پشت ویترین مغازه ای در پاساژ قدس قم شروع شد. یک عصر هشتاد و هفتی بود دقیقا. یعنی در عصر بودنش شک ندارم. بیوتن دقیقا وسط ویترین لم داده بود. با خودم گفتم: خوب بعدن میام و می خرم. و این بعدن خریدن شد بلای وجدان کتابخوانی من. حالا بیوتن شده بود بسم الله و من جن. مدتی خودم در تلاش بودم برای خریدن بیوتن، که یا در مغازه نبود یا پول من تمام میشد سر خریدنش و کلن خوش نداشت رویی به ما نشان بدهد. بعد از مدتی به جن بودن خود اعتقاد بستم و از دوستان خواستم برایم بیوتن بخرندکه جالب بود دوستان را هم به جن بودن ملقب کردم با این درخواستم. جانستان آمد خواندم، قیدار آمد خواندم اما از بیوتن اثری نبود. نمایشگاه روی نمایشگاه، انقلاب گردی روی انقلاب گردی می گذشت اما... حتی متوسل به عضویت در کتابخانه شدم و جالب اینجا بود که همه ی کتاب های امیرخانی کنار هم با نظم و ترتیب یکجا نشسته بودند الا بیوتن. جان کلام اینکه در یک عصر پاییزی نود و سه ای پلک شیشه ای از من پرسید: چه کتابی را دوست داری بخوانی ولی نداری؟ و من که هنوز دست از سر بیوتن برنداشته بودم سریع گفتم: بیوتن. و من از اهداف خوابیده در پشت این سوال بی خبر بودم کاملا که یک عصر درست و درمان پاییزی پستچی به در منزل آمد و بیوتن را گذاشت کف دستم. حالا جن به بسم الله رسیده بود. فکر کنید چه صحنه ای می شود؟ تا چند روز فقط نگاهش کردم. دلم نمی آمد اصلا بازش کنم چه رسد به خواندن. حالا خواندنش شد طلسم من. اما بالاخره دیروز عصر بعد از دو ماه رفتم و بیوتن را با یک بسم الله شروع کردم. الان تا صفحه هفتاد را خوانده ام و باید بروم بیرون و دلم مانده پیش مکالمات سهراب و ارمیا.
این جمله تا اینجای کتاب: ( نمی فهمی که هر چیز پرت و پلایی در عالم حکمت دارد. )
...
و من دیشب کاملا درک می کردم که چرا باید حالا بیوتن بخوانم. چه خوب گرا می گیری خدا و چه زدنی..
بعدا نوشت: رفتیم بیرون، ما را فرستادند بهشت زهرا :)
======================================
1013
آنتی حزب باد اندیمشک: خودفروخته ها!
http://andimshki.blogsky.com/1393/09/18/post-19/%D8%AE%D9%88%D8%AF%D9%81%D8%B1%D9%88%D8%AE%D8%AA%D9%87-%D9%87%D8%A7-
اندیمشکی-آذر93
همان بهتر که چنین خودفروخته ای منتسب به لر نباشد وهمان بهتر که بیوتن (بیوطن!) باشد!
======================================
1012
جاده: بیوتن
http://514313.blogfa.com/post/58
...-خرداد93
چند نکته درباره بیوتن یا بی وطن...
این کتاب را در تعطیلات سه روزه مربوط به نیمه خردادماه خواندم . کتابی که مثل اکثر کتابهای امیرخانی نمی شود راحت با آن ارتباط برقرار کرد در نگاه اول؛ به تعبیر دیگر آسان خوانده نمی شود. داستان زندگی پست مدرنیته در دل مدرنیته که همان منطقه منهتن نیویورک باشد.
داستان با ورود ارمیای ایرانی، ارمیای جانباز به فرودگاه نیویورک و استقبال آرمیتا، دختر ایرانی ساکن در نیویورک از ارمیا آغاز می شود و کلا فاصله زمانی دو ماه شعبان و رمضان و نهایتا عید فطر و اتفاقاتی که در این دوماه رخ می دهد برای ارمیا، به تصویرِ قلمِ امیرخانی کشیده می شود.
۱- بعد از خواندن چند اثر از امیرخانی، این بار آن صعوبت گذشته را نداشت مراحل اولیه خواندن کتاب؛ همین که کتاب از همان ابتدا تو را به قلب مدرنیته می برد، به گوشه گوشه زوایای پیدا و پنهان نیویورک و منهتنش، برایت شوق آفرین می شود تا این کتاب را از دست ندهی. ( بر خلاف قیدار و شروع نه چندان گیرایش)
۲- نیویورک را و مخصوصا محله های مرکزی آن را به شلوغی و ازدحام آن باید بشناسیم ، ولی در روایت رضا امیرخانی و فضای داستان بیوتنش که حول تنها چند شخصیت می چرخد هیچ گونه ازدحامی و شلوغی و این گونه مسائل دیده نمی شود جز چند کلمه درباره ترافیک، همین؛ روایت کأنه در یک دهکده آرام ولی با آپارتمانهای مجردی و چند ده متری می گذرد.
...
ضا امیرخانی هم را دقیقا این طور دیدم، او نمی نویسد که نوشته باشد؛ نمی نویسد که نویسنده باشد و از او به رمان نویس یاد شود؛ او می نویسد آن چه را که در وجودش تبدیل به باور شده است. اعتقاداتش را هنرمندانه و با ادبیات کاملا منحصر به فردش به خوانندگانش منتقل می کند. در این ۵ اثری که از او خوانده ام هرکدام گویا با بخشی از حرفهای درونِ سینه امیرخانی آشنا می شده ام که چیزی، مطلبی، نکته ظریفی از جنس عالم معنا ( یا همان متافیزیک یا ماوراء الطبیعه یا اگر بی تکلف بخواهم بگویم همان عرفان) به عنوان نخ تسبیح در آن ه مشترک است حتی در سفرنامه هایی مثل "داستان سیستان" و "جانستان کابلستان" ش. این عرفان را اگر کمی در آن ریز شوید خواهید دانست که رضای امیرخانی از پای منابر و اولیای صاحب نفس و یا از کتب عرفای سالک الی الله فرا گرفته و آن ظرائف رندانه را در قالب هنر قلم و پردازشهای داستانی اش به مخاطبش انتقال می دهد.
ده نمکی را چون به زعم خودم کمی شناخت داشتم آن گونه نظر دادم که دیگر به این پررنگی او را در سینما نخواهیم دید ولی امیرخانی را ... امیدوارم انبان دغدغه های اجتماعی ( بخوانید انسانی) امیرخانی آن قدر پربارتر باشد که بتوانیم تا آینده نه چندان نزدیک شاهد ادامه آثار او باشیم.
...
حالا بیوتن...
بی وطن امیرخانی انصافا قشنگ و دلنشین است و فکر و ذهن تو را هم حین مطالعه کتاب و هم تا مدتها پس از خواندنش درگیر می کند ولی ...
"من ِ او" کجا و بیوتن کجا؟ "منِ او" کجا و قیدار کجا؟ وقتی طعم "منِ او" را به تو چشانده باشند دیگر کمتر کتابی است که بتواند تا آن حد روح تو را به رقص درآورد. ( همان طور که هنوز کسی نیامده همانند مارادونا که آن طور رقصنده با توپ به انگلستان آن گونه گل بزند) . فقط باید دعا کنم تا این حالتی را که نسبت به " من او " پیدا کرده ام از آن خارج شوم وگرنه لذت مطالعه بیشتر از من گرفته خواهد شد. همان طور که لذت تماشای فوتبال از من گرفته شده و الان که مسابقات جام جهانی فوتبال شروع شده است تماشایش برایم ذوقی نمی آورد.
======================================
1011
وطن امروز: جدول 1480
http://www.vatanemrooz.ir/Newspaper/PagePDF/18692
...-آذر93
جدول کلمات متقاطع
13 عمودی کتابی از رضا امیرخانی و از پرفروشهای پاییز 87
======================================
1010
روزنامه فرهیختگان: تاملی در آینهخانههای مزینانی
http://www.farheekhtegan.ir/newspaper/BlockPrint/16547
یوسفعلی میرشکاک-آذر93
راستش بعد از انقلاب سالها با این اندوه دست به گریبان بودم که چرا داستاننویسان برای نوشتن رمانی که من در برابر آن سر فرود بیاورم، عاجزند؟ تا اینکه «بی و تن» (بیوطن؟) رضا امیرخانی بخشی از اندوه مرا برطرف کرد. «من او» را نپسندیده بودم، رمان بود، اما رمان نسل پس از انقلاب نبود و دغدغههای شخصیتهای آن راه به هیچ عالمی نمیبرد؛ اما «بی و تن» چندان بجا و موثر و دقیق و درست از آب درآمده بود که مرا از صرافت نوشتن در باب نسل خودم منصرف کرد.
به رضا هم گفتم که چه باری از روی دوش من برداشته است. واقعا بعد از «بی و تن» هیچگاه به این نیندیشیدهام که میشود چیز دیگری درباره حقیقتِ جوهر جنگاوری قوم ایرانی نوشت. البته خیل عظیمی که به خیال خود نویسندهاند میتوانند همچنان ببافند و جایزه هم بگیرند ولی نویسنده کسی است که یا اجمال را در تفصیل به بهترین نحو نشان دهد یا تفصیل را به بهترین نحو به ساحت اجمال بکشاند. امیرخانی در «بی و تن» اجمال را در تفصیل طرح کرده است و محمدکاظم مزینانی تفصیل را به اجمال درآورده است. من در برابر این دو بزرگوار با احترام تمام سر خم میکنم. هر دو شاعرند. محمدکاظم سالها شاعر کودکان بوده یعنی شعر کودک و نوجوان گفته و هنوز هم در وجود او کودکی آبزیرکاه و بازیگوش و شیطان و صدالبته ساده و زلال و دوستداشتنی وجود دارد. رضا اما غزلسرا بوده و سخت جدی و با هیمنه و استوار که محکم روی پای بزرگسالی خود ایستاده است. از رضا توقع میرود که جدی باشد و جدی بنویسد، اگر کار مثل «بی و تن» حیرتانگیز شد که لله الحمد و اگر مثل «قیدار» متصنع و متکلف از آب درآمد که درآمده است دیگر.
...
رضا از سر قصد مینویسد و هرکس آثار او را از منظر نقد و تاویل خوانده باشد، فورا میفهمد که با یک نویسنده جدی طرف است که با رعایت فاصله از کاراکترها دست به قلم میبرد؛
======================================
1009
کانون اندیشه جوان: گزارشي از نشستي با حضور حجتالاسلاموالمسلمين سيد محمد قائممقامي، يوسفعلي ميرشكاك، مجتبي رحماندوست و شهريار بحراني
http://www.canoon.org/report/004481.php
استاد علی معلم دامغانی-آذر92
در حوزۀ داستان هم اولين قصههاي انقلاب را آقاي مرتضي سرهنگي نوشت كه قصههاي موفقي هم بود. در اين حوزه در همين «حوزۀ هنري» كار اندك اندك به جايي رسيد كه به آثاري نظير «در كمين گل سرخ» ـ زندگينامۀ شهيد علي صياد شيرازي ـ و «بيوتن» و «شطرنج با ماشين قيامت» و آثار ديگر رسيديم.
======================================
1008
خبرگزاری فارس: حداد عادل: درسنامه ادبیات انقلاب برای دانشگاهیان تدوین میشود
http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13930716000188
رضا رسولی-مهر93
این بوی سبز پونهها نبود که در «بامدادی خمار» هوشیاری ما را بگیرد، نه، این عطر بیداری بود که من و تو را، «من او» میکرد و باز در سر حلقه عشقبازان مست، قصه سار و سیب بیدارمان میکرد. با این همه این بار جشنواره داستان بسیج «شطرنج با ماشین قیامت» است، نه گشت و گذار روی «خاکهای نرم کوشک». شطرنج که حرکت حسابشدهمان به حساب میآمد و ماشین قیامت هم همان آرزوهای بزرگ و ارزشمدار هزاران داستاننویس نوگرای بسیجی که در «رستاخیز کلمات» بخش طوفان را رقم میزنند. «بیوتن» و «نامیرا».
======================================
1007
فلیکر: ایده قلعه سحرآمیز
https://www.flickr.com/photos/85893534@N03/9254690335
...-شهریور93
ايده ي قلعه ي سحرآميز گويا بر اساس قمارخانه هاي بزرگ آمريکايي ست. من که سر در نمي آورم البته. از همان ها منظورم است که در بيوتن اميرخاني آمده است که همان اول کار ساعتت را مي گيرند تا گذر زمان را حس نکني و هي پول بريزي در حلقوم دستگاه ها تا شايد برنده شوي.
======================================
1006
جیغ: بی وطتن
http://sardis.blogfa.com/post-173.aspx
مینا پرندوش-شهریور93
خوک گردن کلفتی دارد. برای همین نمی تواند سرش را راحت تکان دهد.
خوک تنها حیوانی است که قادر به دیدن اسمان نیست ،به خاطر گردن کلفت ش.
و از همین رو نجس است.نه به خاطر ژنتیک ،نه به خاطر خوردن مدفوع،نه به خاطر...
فقط به این دلیل که نمی تواند آسمان را ببیند تا ابدالدهر نجس خواهد ماند.*
اما بعد: امروز تمامش را به تو نگاه کردم،سرم را گرفتم به سمت تو، که فقط تو ببینی باران می آید. تا وقتی گردنم نازک است، گور بابای دنیا!
* بی وتن . رضا امیرخانی
======================================
1005
روزنامه مردم سالاری: اِرمياي بيوطن
http://mardomsalari.com/Template1/News.aspx?NID=200399
http://mardomsalari.com/Template1/News.aspx?NID=200401
احسان کیانی-شهریور93
نگاهي به آثار رضا اميرخاني با موضوع جنگ در آستانه هفته دفاع مقدس |
اِرمياي بيوطن |
|
نويسنده : احسان کياني |
شبيهسازيهاي تاريخي در ميان ما ايرانيان سابقهاي طولاني و کليشهاي دارد. به خصوص در مورد رخدادهاي سياسيِ خاص و نقاط عطف تاريخساز. اين روزها نيز که چشم بسياري از ايرانيان به ادامه مذاکرات هستهاي دوخته شده و اقشار مختلف جامعه ايران چشمانتظار حصول نتيجهاي مشخّص از اين گفتوگوها هستند؛ برخي فرصتطلبان سياسي با شبيه نمودن توافق ژنو با قطعنامه 598 شوراي امنيت درباره پايان جنگ تحميلي؛ قصد تخطئه و نفي فوايد اين مذاکرات را در سر دارند. آنها از شوق جامعه ايران به تداوم جنگ و خيانت سازشکاران در پذيرش قطعنامه سخن به ميان ميآورند، حال آنکه سخن اينان مبني بر ناراحتي اکثريت جامعه ايران از پايان جنگ هشتساله هيچ استناد جامعهشناختي و تاريخي ندارد. امّا سخن گفتن از حالات و احساسات بخشهاي مختلف جامعه نسبت به جنگ و تداوم يا توقف آن، تنها در سياست خلاصه نميشود بلکه به ادبيات و به خصوص رُمان نيز راه يافته است. رضا اميرخاني، نويسنده جوان و محبوب ايراني، تعلّق خاطر خاصّي نسبت به دفاع مقدّس داشته و بيشترين محوريت را در آثار داستاني خود به اين مسئله اختصاص داده است. اوّلين اثر اميرخاني رُماني با نام «ارميا» که در سال 1374 از سوي نشر سمپاد و بعدها از سوي انتشارات سوره مهر به چاپ رسيد؛ به روايت داستان رزمندهاي با همين نام ميپردازد. ارميا در آخرين روز جنگ تحميلي همزمان با پذيرش قطعنامه 598 از سوي ايران؛ بهترين دوستش با نام مصطفي را بر اثر اصابت(به زعم ارميا) آخرين ترکش از آخرين خمپارهاي که از سوي دشمن پرتاب شد؛ از دست ميدهد. ارميا که جواني متموّل از شمال شهر تهران است و در جبهه و در اثر دوستي با مصطفي، دچار تحوّل بزرگي شده است، پس از پايان جنگ و برقراري آتشبس نيز حاضر به بازگشت از جبهههاي نبرد نميشود. حضور هميشگي او در سنگر مصطفي موجب ميشود فرمانده گردان وي را به يک روانکاو معرفي کند. امّا به جاي آنکه ارميا از روانکاو تأثير پذيرد، کار برعکس ميشود! سرانجام ارميا همراه پدرش که به سراغ او آمده به تهران بازميگردد ولي روحيه مجاهد ارميا که هنوز در حال و هواي جبهه به سر ميبرد؛ جدا از فضاي حاکم بر جامعه است. ارميا به تعبيري نوستالژي مرگ دارد و هر لحظه حسرت ميخورد که چرا به همراه مصطفي شهيد نشد: «سعادت نداشته، شانس نداشته، مسئله يک مسئله ساده احتمال نيست وگرنه هم او بايد ميرفت، هم من. يک متر که فاصلهاي نيست. ارميا معمّر آدم نيست». داستان پس از اين شرح دوگانگيهاي ارميا با مردم زمانه است. او که تاب اين تغيير رويکرد اجتماعي را ندارد از تهران به سوي شمال ميرود و در يک کارگاه معدن مشغول کمک کردن به معدنچيان ميشود.
ادامه در صفحه9
|
اِرمياي بيوطن |
|
ادامه از صفحه 7
چنان زاهدي که براي رياضت و بريدن از دنياي دون به سختيها و مصائب جسمي تن ميدهد. تا اينکه خبري جانسوز را ميشنود: روح خدا به خدا پيوست. ارميا که تاب و طاقت از کف داده براي وداع با مُراد و امامش راهي تهران ميشود و آنجا تقديري را که در انتظار اوست درمييابد. رُمان به وضوح داستان تقابل روحيه مجاهدي خسته و دلسوخته با شهري است که سخن او و همرزمانش را نميفهمد. شايد اگر بگوييم «آژانس شيشهايِ» ابراهيم حاتميکيا واگويهاي از اين رُمان است، بيراه نگفته باشيم. امّا ارميا همچون حبيب است، او به وقت درک اين تغيير و تقابل، راه ستيز با جامعه را در پيش نميگيرد بلکه خود راهي ديگر برميگيرد و از شهر و ديار زندگان خارج ميشود. به بيان ديگر او از جنس بسيجيهايي است که به گفته حاج کاظم سوز دارند نه دود. مهمترين ويژگي ارميا روايتِ داستان در فضايي رئال و به دور از تعصّبات ايدئولوژيک است. داستان به زيبايي تغيير فضاي اجتماعي ايران پس از پايان جنگ و تغيير روحيه جامعه را به تصوير ميکشد و هرگز در پي خطکشيهايي چون خودي و غيرخودي نيست. از سوي ديگر نويسنده با بازگشتهاي گاهبهگاه خود به دوران جنگ و روايت خاطرات ارميا و مصطفي به خوبي تأثير جنگ بر رزمندگان عاشقپيشه و مجاهد را بيان نموده است. اميرخاني پس از «ارميا» يک مجموعه داستان و يک داستان بلند با موضوعاتي در ارتباط با جنگ نيز به چاپ رساند. داستان بلند «اَز بِه» در سال 1380 از نشر نيستان منتشر شد. اين داستان روايت نامههايي است که ميان چند نفر از جمله دو خلبان جنگ تحميلي تبادل ميشود. گفتني است که اميرخاني خود داراي مهارت خلباني است. ماجراي اصلي اين است که خلبان جانبازي به نام مرتضي مشکات که دو پاي خود را از دست داده، بار ديگر ميخواهد پرواز کند که با ممانعت همه مواجه ميشود. اما دست آخر به کمک دوست خود رحيم ميريان با شگردي جالب موفق به پرواز ميشود و در اين ميان ماجراي عاطفي ديگري هم شکل ميگيرد. عنوان کتاب نيز به همين دليل اَز بِه نام گرفته که عبارت ابتدايي نامهها است. مجموعه داستانهاي کوتاه با عنوان «ناصر ارمني» نيز در سال 1383 از سوي نشر نيستان منتشر شد. يازده داستان با عناوين زمزم؛ انگشتر؛ رتبه قبولي؛ يک پژوهش خشن؛ کوچولو؛ ناصر ارمني؛ کمال؛ سه نفر؛ خيابان؛ سال نو و گوش شنوا مجموعه داستان ناصر ارمني را تشکيل ميدهند. زمزم درباره تفحّص پيکر شهيدان مفقودالاثر؛ انگشتر روايت داستاني جنايي با محتوايي فراطبيعي و عرفاني؛ رتبه قبولي درباره رابطه يک دانشآموز با يکي از مهاجرين شيعه عراقي؛ يک پژوهش خشن روايتي طنز از واقعهاي تلخ درباره مرگ تصادفي يک نوجوان؛ کوچولو داستان ديدار يک کودک با پدر جانبازش که از جبهه بازگشته؛ ناصر ارمني داستان تلاش ناصرِ مسلمان براي زدودن لقب ارمني از خويش؛ کمال خاطرات يک ايراني مقيم آمريکا از کار کردن در يک مکانيکي؛ سه نفر داستان پيادهروي سه جانباز در شهر؛ خيابان روايت خيابانگرديِ روح يک شهيد؛ سال نو داستاني تقاطعي از گفتگوهاي مختلف چند شهروند و بهرهگيري از تقابل چپ و راست در فضاي سياسي آن روز ايران و گوش شنوا روايتي از درددل با يک جانباز شيميايي است که قدرت سخن گفتن ندارد بنابراين شنونده خوبي است! امّا اميرخاني ارميا را رها نميکند و بار ديگر در رُمان «بيوتن» که در سال 1387 توسط نشر علم منتشر شد؛ به ادامه زندگي او نه در ايران که در آمريکا ميپردازد. ارميا که در ايران و در بهشت زهرا بر سر آرامگاه مصطفي با دختري به نام آرميتا که براي تحقيقات مذهبي از ينگه دنيا راهي ايران شده بود؛ آشنا ميشود براي ازدواج با او راهي ديار شيطان بزرگ ميشود. گفتني است که اميرخاني در سال 1379 سفري به آمريکا داشته و از تجاربش در اين سفر به خوبي در رُمان استفاده کرده است. فصل اوّل با نام «معني» به ورود ارميا به آمريکا و آشنايياش با رييس و البتّه دوست آرميتا به نام خشي ميپردازد. رُمان پس از اين داستان تقابل ارميا و خشي است. داستان تقابل مسلماني پاکزيست با مسلماني پولزيست! در فصل دوم با نام «پنج» اين تناقضها رنگ روشنتري به خود ميگيرد. فصلهاي سوم و چهارم به ترتيب با عناوين «مسکن» و «پيشه» تشکيل خانه و شغل ارميا در آمريکا را شرح ميدهد و فصل پنجم روايتي تأثّربرانگيز و بسيار پُراحساس از شب قدر ارميا در يک کاباره آمريکايي است. روايتي با ذکر اين جمله از اميرالمؤمنين(ع) در دعاي کميل که «الهي کَم مِن ثناء جَميلٌ لَستُ اَهلاً لَهُ نَشَرتَه»(خدايا چه بسيار ستايشهاي زيبا از من پراکندي حال آنکه لايقش نبودم). فصل ششم با نام «ژنتيک» داستان ازدواج آرميتا و ارميا است و سرانجام فصل هفتم روايتي از متّهم شدن ارميا به قتل يک دختر از همآپارتمانيهايش در جنگلهاي آمريکا! و ذکر اين عبارت از دعاي عيد فطر از امام سجاد(ع) در صحيفه سجاديه که «اللهم الاَرحَم مَن لايَرحَمهُ العِباد وَقبَل مَن لايَقبَلُهُ البِلاد»(خدايا رحم کن بر کسي که بندگانت به او رحم نميکنند و بپذير کسي را که سرزمينها او را نميپذيرند) به تعبير ارميا براي طيّ مسير اين دو عبارت از امام علي(ع) به امام سجّاد(ع) بايد از کربلا گذشت و بيوتن(وتن به معناي رگ گردن) و شايد بيوطن شد! نويسنده در اين اثر به خوبي تواناييهاي تحسينبرانگيز خود در روايتي دقيق و البتّه جذاب از سرزميني ناآشنا را به نمايش ميگذارد. از سوي ديگر آشنايي اميرخاني با اصطلاحات و عبارات مختلف انگليسي و عربي و تلفيق آن با ضربالمثلها و عبارات شيرين فارسي به غناي ادبي متن افزوده است. همچنين پايان «بيوتن» همچون پايان «ارميا» باز است. نويسنده بار ديگر تقابلها و تضادهاي ارميا با فرهنگ زمانهاش را به تصوير کشيده و روحيه قاطع و سازشناپذير ارميا را در عين عدم مردمستيزياش به خوبي نمايان ميکند. ارميا هر جا که دلخسته از شهر و خيابانهاي آمريکا ميشود پناه به خلوتي ديگر ميبرد و اين تداوم همان روحيهاي است که او را از تهران به شمال کشاند. اميرخاني در اين رُمان هويتي انساني و آزاده را در قلب سرمايهداري جهان هويدا ميسازد. شخصيتي که نه در مدرنيته ماشيني و علمگراي افراطي هضم ميشود و نه راه ستيز پيش ميگيرد که راه خويش را مييابد. مسکن و شغل خويش را متناسب با محيط و اطرافيانش پيدا ميکند و در پي التزام قلبي به آن چيزي است که مسلمانان ظاهربين اطرافش التزام عملي بدان دارند! او بارها با گفتوگوهاي مصطفي(که نسبت به رُمان ارميا اندکي تغيير کرده است) و ارميا در اين اثر بازتاب روحيه يک رزمنده در نظامي سرمايهسالار را مينماياند. اين آثار نه واگويه شعارهاي ايدئولوژيک که رواياتي خواندني هستند.
|
======================================
1004
رجانیوز: دری که به «ساحل آرامش» باز میشود/ کتابی که اسمش هم خواندن دارد
http://www.rajanews.com/detail.asp?id=202897
...-شهریور93
کتابی که اسمش هم خواندن دارد!
قاف: تهران، خیابان شریعتی، ضلع شمالی متروی قلهک، پاتوق فرهنگی قاف: ۰۲۱۲۲۶۳۵۱۹۷
«تفسیر واژگان قرآن کریم» که طرح جلد جالبی دارد و به توصیه آیت الله بهجت(ره) و بر اساس تفسیر المیزان و مجمع البیان تالیف شده است، پرفروشترین کتاب «قاف» بوده است. «بیوتن» رضا امیرخانی هم دومین کتاب پرفروش هفته گذشته این فروشگاه بوده است.
======================================
1003
فصلنامه تخصصی سبکشناسی: تحليل زمان روايي از ديدگاه روايتشناسي بر اساس نظريه زمان ژنت در داستان « بي وتن*» اثر رضا اميرخاني
http://www.bahareadab.com/pdfpath/142.pdf
3 ، الهام حدادي(نويسنده مسئول) 2 ، محمدرضا زمان احمدي 1 فرهاد درودگريان-مرداد90
چكيده:
ويژگي خاص روايت كلامي در آن است كه زمان به عنوان عنصر اساسـي و شـاخص بازنمـايي
(زبان) و شئ باز نموده(حوادث داستان)به شمار ميآيد و اهميت بارز آن در متن روايي،در مبحـث
روابط گاهشمارانه ميان داستان و متن تشـخص مـييابـد. در ميـان روايـتشناسـان ژرار ژنـت
جامعترين مباحث را در باب مؤلفه زمان ذيل ناهمخواني ميان زمان داستان و زمـان مـتن مطـرح
كرده است و معتقد به سه نوع رابطه زماني ميان زمـان داسـتان و زمـان مـتن اسـت: 1- نظـم و
ترتيب2 - تداوم 3-بسامد.در اين جستار مؤلفه زمان از منظر روايت شناسي به عنوان شاخهاي از
نقد ادبي،در داستان بي وتن رضا اميرخاني تحليل و بررسي ميشود.
كلمات كليدي:
روايت شناسي،زمان روايي،ژنت،مؤلفههاي زمان روايي، داستان بي وتن.
مقدمه:
اين جستار برآنست تا از ديدگاه تحليل زمان روايي بر اساس نظر ژرار ژنت،داسـتان بـي
وتن رضا اميرخاني را بررسي كند.در باب پيشينه مقاله ميتـوان گفـت كـه در زمينـه زمـان
روايــي و زمانمنــدي در ايران،مقــالاتي در داســتانها و متــون ديگــر نوشــته شــده اســت
مانند:سجودي و زيراهي(1388) در مقاله اي با عنوان«بررسي زمان فعل فارسي در بوف كور
و سووشون بر اساس نظريه زمان هارالـد واينـريش».گلفـام و كامبوزيـا و فيـروز(1388) در
مقالــــهاي بــــا عنــــوان «اســــتعاره زمــــان در شــــعر فــــروغ فرخــــزاد از ديــــدگاه
زبان شناسي».حدادي(1388)در مقالهاي با عنوان«رويكردي روايت شناختي به داسـتان دو
دنيا گلي ترقي». حري(1388)در مقالهاي با عنوان«درآمدي بر رويكرد روايت شـناختي بـه
داستان روايي با نگاهي به رمان آيينه هاي در دار هوشنگ گلشيري».قاسميپور (1387) در
مقاله اي با عنوان«زمان و روايت به رابطه زبان و روايت و چگـونگي تبلـور زمـان در روايـت
پرداخته است و نتيجه گرفته است، كه يكي از جنبه هاي پديداري زمان، تبلور و تجسم آن
در ساحت روايت است.
در نهايت اين پژوهش با اين پرسش روند خود را پيش ميگيرد:
نظريه ژنت در باب زمان روايي،در داستان بي وتن از چه كاركردي برخوردار است؟
زمان داستان و زمان متن:
در روايتشناسي ساختارگرا سخن روايي يـا برونـة آن، دال روايـت اسـت و داسـتان يـا
محتواي دروني روايت مدلول به حساب ميآيد. از اين رو روايت شناسان ساختارگرا براي هر
روايتي به دو نوع زمان قائل هستند: يكي زمان دال روايت و ديگـري زمـان مـدلول روايـت.
پيش از ساختارگرايان، از ميان فرماليستهاي روسي، بوريس توماشفسكي نيز به تمايز زمـان
داستان و زمان متن اشاره كرده است؛«او در رساله خود موسوم به درونمايگان بيان كرده كه
زمان داستان مقدار زماني است كه بواسطه رخدادهاي روايت شده گرفته ميشود؛ امـا زمـان
متن را زماني ميداند كه براي خواندن اثر ادبي مورد نياز است. (قاسمي پور،126:1387).
زمانمندي متن:
در خصوص زمانمندي متن روايي، ژنت، جامع ترين بحث را ذيل ناهمخواني ميان زمـان
داستان و زمان متن مطرح كرده است و معتقد به سه نوع رابطه زماني ميان زمان داستان و
زمان متن است: 1- نظم و ترتيب: (پاسخ به پرسش «كي؟»)، 2 - تداوم: پاسـخ بـه پرسـش
(«چه مدت؟») 3- بسامد:(پاسخ به پرسش «چند وقت يك بار؟»
الف:نظم و ترتيب
مقصود از «ترتيب» «ترتيب زماني رخداد هاي داستان نسبت به ارائه همين رخدادها در
گفتمان روايي است؛(لوته،72:1386)»در اين باب ژنت ميگويد:
« بررسي نظم زمانمندانه روايت، مبتني است بر مقايسه ميـانترتيبـي كـه رخـدادها يـا
بخشهاي زمانمند در سخن روايي انتظام مييابند، با ترتيب زنجيرهاي كه همين رخدادها يـا
بخشهاي زمانمند در داستان دارند؛ بگونهاي كه نظم و ترتيب زماني مربوط بـه داسـتان، يـا
بواســطة خــود روايــت مــورد اشــارت قــرار ميگيــرد و يــا از ايــن يــا آن ســرنخ فهميــده
ميشود»(قاسمي پور،92:1387).
اگر متني چنان روايت شود كه از ترتيب گاهشمارانه داستان دور شـود، آنگـاه بـا نـوعي
اختلاف روبرو هستيم كه ژنت آن را زمان پريشي ميخواند. ژنت عدم توازيهاي ترتيـب را بـا
اصطلاحات گذشته نگر و آينده نگر مطرح ميكند. نظم و ترتيب رخدادها در داستان بـه هـر
صورتي كه باشند، در نظام تكساحتي زبان بازنمايي ميگردند.
خلاصهاي از داستان بي وتن:
بيوتن نام داستاني است كه هفت فصل مشترك آن، جهان داستاني ذهن انساني به نـام
ارميا را به نمايش ميگذارد. داستان بيوتن،روايت بسيجي جانبازي است كـه پـس از سـالها
دوري از جبهه و همرزمانش با اعتقادات اسلامي خاص خود، براي ازدواج با معشـوقهاش بـه
امريكا سفر ميكند و درآنجا با رخـدادها و شخصـيتهايي روبـرو ميشـود كـه تضـاد ذهنـي و
اعتقادي او را از لحاظ سياسي، اجتماعي و فرهنگي به اوج ميرساند و او در نهايت با تصـميم
و اراده خود تمام تضادها را به وحدت ميرساند.
...
...
نتيجه:
در داستان بي وتن ويژگيهاي زمان روايي اعم از نظم، تداوم و بسامد كاربرد دارد. روايت
رخداد داستان در باب نظم با گذشتهنگري شروع ميشود و گذشـته نگرهـا و آينـده نگرهـا،
عمدهترين شكلهاي بهم خوردن نظم و توالي در روايـت اسـت و چـرخش دوري در روايـت
ايجاد ميكنند. زمان پريشي يا پرش زماني در داستان از نوع پيشگويانه اسـت كـه بـا ايجـاد
«پيرنگ تقديرساز»(به نقل از ژنت) سير روايي داستان را حركت ميدهند. گذشـتهنگـري در
روايت بي وتن، مفر و گريزي براي ارميا ميشود و در نهايـت ارميـا بـا خـاطرات گذشـتهاش
هدايت ميشود و اين خاطرات او را از تناقضات انديشگانيش نجات ميدهد. درنگ توصيفي در
روايت بي وتن كاربرد فراواني دارد و به دو شكل است: 1- درنگ توصيفي ذهنيـت ارميـا در
مورد سهراب و خاطرات جنگ در گذشته 2- درنگ توصيفي ذهنيت(ارميا، نويسـنده، راوي)
درباب موضوعات و مسائل مختلف زندگي در امريكا و ايران مانند:نشانه پـول يـا دلار كـه در
بيشترمواقع وجه نمايان درنگ توصيفي است. بسامد در روايت بي وتن جزء اساسي ذهنيـت
شخصيت ارميا بشمار ميآيد و تكرار برساختهاي ذهني ارميا از چند مقولـه شـكل ميگيـرد:
1-گاه تكرارها بر اساس يك جمله است. 2- گاه تكرارها بـر اسـاس خـاطرهاي شخصـي در
گذشته است كه به مناسبت حادثه يا كنشي در ذهن ارميا مرور ميشود. 3- گاه تكرارهـا بـر
اساس تفاوت ذهني، فكري، فرهنگي، اجتماعي و سياسي و ... اشـخاص اسـت يعنـي تكـرار
تفاوتها . مشكل اساسي راوي داستان در باب مؤلفه زمان، عنصر مرگ و تقابل آن با زمان در
زندگي است. اما اعتقادات راوي بي وتن در برابر مرگ چنين است كه، او مرگ را نه با نگـاه
عوامانه و هميشگي بلكه از منظر شهادت و جان باختن در برابر معشوق مينگـرد و پيوسـته
منتظر رهايي از مكانيست كه تن او در آنجا سكني گزيند يعني وطن واقعي نه وتن دنيايي و
راز جاودانه بودن را در اين تفسير از مرگ تلقي ميكند.
======================================
1002
آلا:
http://ala1.blogfa.com/post/1131
...-مرداد93
دنیا مثل یخچال است...
======================================
1001
صحبت جانانه:گر عشق نباشد به چه کار آید دل
http://besmerabelhosein.blog.ir/1393/05/12/%DA%AF%D8%B1-%D8%B9%D8%B4%D9%82-%D9%86%D8%A8%D8%A7%D8%B4%D8%AF-%D8%A8%D9%87-%DA%86%D9%87-%DA%A9%D8%A7%D8%B1-%D8%A7%DB%8C%D8%AF-%D8%AF%D9%84
...-مرداد93
تو با همه ی معلما فرق داری ، دلم میخواد دوستتــــــ داشته باشه ، میخواد حتی عاشقتـــــ بشه ، میخواد مثل اون قطره ی آبه که رضا امیرخانی توی بیوتن گفته بیافته توی دریا و بگه "آبـــــ" و بعد راحتــــــ بمیره و با تــو یکی بشه
در همين رابطه :
.آن چه در وب راجع به بيوتن نوشتهاند (1-10)
آنچه در وب راجع به بيوتن نوشتهاند (11)
آنچه در وب راجع به بيوتن نوشتهاند (12)
آنچه در وب راجع به بيوتن نوشتهاند (13)
آن چه در وب راجع به بيوتن نوشتهاند (14)
آنچه در وب راجع به بيوتن نوشتهاند (15)
آنچه در وب راجع به بيوتن نوشتهاند (16)
آنچه در وب راجع به بيوتن نوشتهاند(17)
آنچه در وب راجع به بيوتن نوشتهاند (18)
آن چه در وب راجع به بيوتن نوشتهاند (19)
آن چه در وب راجع به بيوتن نوشتهاند (20)
آن چه در وب راجع به بيوتن نوشتهاند (21)
آن چه در وب راجع به بيوتن نوشتهاند (22)
آن چه در وب راجع به بيوتن نوشتهاند (23)
آن چه در وب راجع به بيوتن نوشتهاند (24)
آن چه در وب راجع به بيوتن نوشتهاند (25)
ن چه در وب راجع به بيوتن نوشتهاند (26)
ن چه در وب راجع به بيوتن نوشتهاند (27)
آن چه در وب راجع به بيوتن نوشتهاند (28)
آن چه در وب راجع به بيوتن نوشتهاند (29)
آن چه در وب راجع به بيوتن نوشتهاند (30)
. آن چه در وب راجع به بيوتن نوشتهاند (31)
. آن چه در وب راجع به بيوتن نوشتهاند (32)
. آن چه در وب راجع به بيوتن نوشتهاند (33)
. آن چه در وب راجع به بيوتن نوشتهاند (34)
. آن چه در وب راجع به بيوتن نوشتهاند (35)
. آن چه در وب راجع به بيوتن نوشتهاند (36)
. آن چه در وب راجع به بيوتن نوشتهاند (37)
. آن چه در وب راجع به بيوتن نوشتهاند (38)
. آن چه در وب راجع به بيوتن نوشتهاند (39)
.آن چه در وب راجع به بيوتن نوشتهاند (40)
. آن چه در وب راجع به بيوتن نوشتهاند (41)
. آن چه در وب راجع به بيوتن نوشتهاند (42) +ضرغامی، چرا روشنفکرنمایان بیوتن! را تحویل گرفتی؟!+انتشار کتاب هاروارد مک دونالد+دوست دارم بیوتن را ریزریز کنم!+چرا تیم قوچانی به امیرخانی اقبال نشان می دهد؟
. آن چه در وب راجع به بيوتن نوشتهاند (43) +رضا امیرخانی و کازینو+حال کتابخوانهایی مثل ما را به هم زد بیوتن+در عجبم از " رضا امیرخانی " که با این همه ابتکارات و نوآوری های زبانی ، رسم الخط و نوشتاری، چرا عنوان یکی از رمان هایش را به جای " بی وتن " ، گذاشته : "بیوتن "+تخریب مزار شهدا و بیوتن
. آن چه در وب راجع به بيوتن نوشتهاند (44) چرا گردن کلفت را گ-ردنک-لفت نوشتهاید در سایت ادبیات ما880+رفقای مشدی876+با خواندن بیوتن تصمیم گرفتم داستان بنویسم868+شب قدر و بیوتنخوانی866+بیوتن روایت یک عشق توخالی و پوچ862
. آن چه در وب راجع به بيوتن نوشتهاند (45) +خرید تلفنی پرفروشهای سام+از کتاب برمیآید که نویسنده فضاهای روشنفکری و مذهبی را درک کرده است899+بدم میآد از رمانهای احساسی898+پشم و شیشهای ها897+بیشترین انتخاب تهرانیها و فروش تلفنی بیوتن895+جناب میرشکاک در مجلهی پنجره، به بیوتن میتوان دل بست894+شب قدر با طعم ارمیا890+به قول رضاامیرخانی اول باید تکلیف خودمان را با امریکا روشن کنیم888+از هاروارد تا مک دونالد بهتر است از بیوتن885
. آن چه در وب راجع به بيوتن نوشتهاند (46) شعرا به انبیا تشبه دارند، نویسندهگان به الله920+طای وتن باید دسته باشد که بشود گرفتش919+بزرگترین منارهی جهان اسلام وسط تهران916+این کتاب یک شاهکاره915+کتابفروش گفت بیوتن را نخوان!911+چرا رمانهای ایرانی نوبل نمیگیرند؟908+جناب محسن مومنی:کاش ارمیا اینقدر منفعل نبود،905+خیانت بیوتن901+خرید تلفنی پرفروشهای سام+از کتاب برمیآید که نویسنده فضاهای روشنفکری و مذهبی را درک کرده است899+بدم میآد از رمانهای احساسی898+پشم و شیشهای ها897+بیشترین انتخاب تهرانیها و فروش تلفنی بیوتن895+جناب میرشکاک در مجلهی پنجره، به بیوتن میتوان دل بست894+شب قدر با طعم ارمیا890+به قول رضاامیرخانی اول باید تکلیف خودمان را با امریکا روشن کنیم888+از هاروارد تا مک دونالد بهتر است از بیوتن885
.آن چه در وب راجع به بيوتن نوشتهاند (47) چالش بیوتن علم و بیوتن دین940+بیوطن هم بودی بیرگ نباش937+بامرکب گشتم وجزو رکب زنها شدم، تن به تن جنگیدم اما”بیوتن”تنها شدم931+کاش امیرخانی بخواند که بیوتن را دوست نداشتهام929+برای بار دوم خواندم... یکی از بهترین کتابهایی که...927+هفت سینی با سین سیلورمن بیوتن925+بعد از عید خواب و خوراکم شده بود بیوتن923+معرفی ویدیویی کتاب بیوتن921
. آن چه در وب راجع به بيوتن نوشتهاند (48) بیوتن لامصب958+همیشه حرمله نیست...952+درباره ساختار بیوتن(نقدی مدرسی)950+چهلسالهگی در گپی با جناب وحیدزاده و جناب حبیبزاده948+بیوتن بینزیر!946
.آن چه در وب راجع به بيوتن نوشتهاند (49) کدام سایهی مشترک ما را همسایه کرده است؟978+بیوتن در میان پرفروشهای فروشگاه اینترنتی شهرکتاب972+بیوتن را خوب بخوانید967+بیوتن و رعایت اصول ایمنی در انتخاب عاروس!965
. آن چه در وب راجع به بيوتن نوشتهاند (50) #1002 +هزارمین نظر راجع به بیوتن، توصیه به خواندن؟ نمیدانم!!1000+سیلورمن در جشنواره رمضان999+نقدی از هرسین997+امیرخانی پیشروترین نویسندهی دینی/بیوتن گرفتار تثلیث است995+آثار چندسال اخیر رضاامیرخوانی! به خلاف قدیمیها با مخاطب ارتباط عمیق ندارند994+میرشکاک مزینانی و امیرخانی را نویسنده میداند987+شب را و مسکن را و همسر را986+بررسی و تحلیل بیوتن در مطالعات داستانی984+پسامدرن تصنعی از سرکارخانم سحر غفاری983+درآمدی بر روایتشناسی981(
|